نقد نظریه «زبان قرآن، عرفی-فراعرفی»(6)
این ششمین قسمت نقد نظریه ای است که برادر گرامی جناب آقای دکتر محمد باقر سعیدی روشن با عنوان «منطق و زبان گفتمان قرآن: عرفی – فراعرفی» به «هیئت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره» عرضه کرده و قرار است که پیش اجلاسیه آن برگزار شود و از اینجانب نیز به عنوان یکی از ناقدهای آن دعوت شده است. چنان که پیش تر گفته شد، اصل متن به ایشان تعلق دارد و فقط عناوین قرمزرنگ و متن آبی رنگ از آن اینجانب است:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دو؛ انتفاع همگانی در زبان بینشی
آثار انسانی به طور متعارف مخاطب خاص دارد. نوشتههایی که مخاطب آنها عموم مردم است برای عالمان و متخصصان رشتههای گوناگون چندان مفید نخواهد بود و اگر در سطح آگاهی و فهم متخصصان باشد، برای مردم عادی قابل استفاده نیست.
افزون بر این که مسائل تخصصی نیز محدودیتهای ویژه خود را دارد. علم ریاضی اصطلاحات و فرمولهای خاص خود را دارد، علم شیمی اصطلاحاتی مخصوص که برای متخصصان غیر آن رشتهها قابل استفاده نیست و به همین نسبت سایر رشته های علمی. اما زبان بینشی قرآن به گونهای است که هیچ انسانی از آن نظر که انسان است و دارای حس کنجکاوی نسبت به شناخت حقایق عالم است، از معارف و داده های قرآن در شناخت واقعیات گوناگون پهنه هستی بی نیاز نیست. قرآن هم برای اندیشمندان و متخصصان سودمند است، هم برای عموم مردم. البته عموم مردم در سطح دانسته های خود از معارف هستی شناخت قرآن بهره می برند و دانشمندان رشته های گوناگون علمی به اندازه قدرت علمی و ذهن پرسشگر خویش.
همچنان که پیشتر نیز اشاره شد قرآن از این نظر مانند طبیعت که انسان های عادی به قدر دانش و توان خود از آن منتفع می شوند، اما پژوهشگران و عالمان هزاران ویژگی از همین طبیعت کشف می کنند که در مخیله انسان های عادی هم نمی نشیند و با این همه هر گز ادعای شناخت همه خواص طبیعت را نداشته، پرونده تحقیق در کتاب طبیعت را مختوم نمی نمایند. این بُعد همان چیزی است که برخی از مفسران شیعه با عنوان اعجاز فراگیر قرآن یاد کرده اند. قرآن برای ادیب و سخندان، آیت و نشان الهی در فصاحت و بلاغت است وبرای فیلسوف، آیتالهی در حکمت است و برای دانشمند آیتالهی است در دانش و برای جامعهشناس نشان الهی در علم اجتماعی است و برای حقوقدان و قانونگذار آیت الهی است در تشریع و برای سیاستمداران آیت الهی است در سیاست و برای فرمانروایان آیت الهی است در حکومت، و برای همه جهانیان آیت الهی است در آن چیزی که همةآنان بدان دست نمییازند، چون: غیبگویی و تهافت نداشتن در حکم و علم و بیان. از این روی است که قرآن مدعی عمومیت اعجاز و انحصار نداشتن آن در بعد خاص است؛ زیرا قرآن برای هر فردی از انسانها و پریان، از عوام یا خواص، از عالم یا جاهل، از مرد یا زن، از انسان های برتر تا انسان های متوسط و برای هر خردمندی معجزه است. [1]
اغلاق تعبیر زبان بینشی
اولاً، تعبیر «زبان بینشی» مبهم است. زبان بینشی چه مقوله ای است؟ و با زبان غیر بینشی چه فرقی دارد؟
ثانیاً، مراد از «بینش» در این ترکیب چیست؟ بینش اسم مصدر دیدن است؛ اما انصراف به دیدن با چشم ندارد و آن معادل بصیرت است، نه بصر. حال زبان بصیریتی یعنی چه؟ آیا منظور این است که زبان قرآن بصیرت بخش است؟ و آیا مگر زبان بشر بصیرت بخش نیست و آنچه به زبان بشر گفته می شود، گم یا گمراهی است؟
نقد مخاطب خاص داشتن آثار بشری
این سخن که «آثار انسانی به طور متعارف مخاطب خاص دارد»، مخدوش است؛ زیرا:
اولاً، هرگز چنین نیست که لزوماً سخنان بشر دارای مخاطب خاص باشد؛ بلکه برخی از سخنان بشر، دارای مخاطب خاص اند و آن سخنانی است که طی آن از دانش یا حرفه خاصی سخن گفته می شود که فقط آشنایان به آن دانش و حرفه می توانند بفهمند؛ اما گاهی هم سخنان بشر دارای مخاطب عام است و آن وقتی است که خطاب به توده مردم و راجع به موضوعات عامه فهم سخن گفته می شود.
ثانیاً، این سخن که سخنانی که مخاطب عام دارند، قابل انتقاع برای متخصصان نیست، صحیح نیست. برای مثال، خطبه های امام علی(ع) در عین حالی که خطاب به توده مردم ایراد شده، متخصصان نظیر فلاسفه و عرفا و فقهاء نیز می توانند بهره مند بشوند.
ثالثاً، این که در قرآن مضامین و موضوعاتی آمده است که برای هر قشری قابل انتفاع است، ربطی به زبان ندارد. زبان این قابلیت را دارد که در قالب آن هم محتوای تخصصی ریخت و هم محتوای عمومی. منتها در قرآن هرگز محتوای تخصصی نظیر فلسفه و عرفان و علم تجربی و مانند آنها ریخته نشده؛ بلکه همان محتوایی که برای عرب عصر پیامبر قابل فهم بوده، ریخته شده است.
رابعاً، این که در قرآن، محتوای عمومی ریخته شده، حاکی است که زبان قرآن عرفی است و به عرف عام بیان شده است؛ نه این که زبان قرآن فراعرفی است. اگر زبان قرآن فراعرفی بود، نبایست برای عرف قابل فهم باشد.
مخدودش بودن ادعای عمومیت اعجاز قرآن
اولاً، این که ادعا شده، قرآن بر عمومیت اعجازش دلالت دارد، بی دلیل است؛ زیرا هیچ آیه ای که در عمومیت اعجاز قرآن صراحت داشته باشد، به چشم نمی خورد. چنان که پیش تر ذکر شد، آنچه که خود قرآن به آن تصریح دارد، فقط جنبه وحیانی قرآن معجزه است؛ یعنی این که پیامبر اسلام(ص) بدون تعلم از دیگران یا بدون تأملات خودش از طریق فرشته ای به نام جبرئیل واجد قرآن بشود، معجزه است؛ اما هیچ دلیلی وجود ندارد که صورت یا محتوای قرآن هم اعجاز داشته باشد.
ثانیاً، باید مشخص کرد، چه چیزی از قرآن معجزه است و کدام بعدش را بشر نمی تواند مثل یا بهتر از آن را بیاورد؟ قصص قرآن که نظایر آن در عهدین هست. احکامش که ناقص و پراکنده است و همان احکامی است که خود یا نظایرش در میان عرب بوده است. امثالش که خود یا نظایرش در کلام عرب هست و همین طور دیگر ابعاد قرآن. بنابراین ادعای این که تمام ابعاد قرآن معجزه است، سخن صحیحی نیست. چنین ادعایی درباره قرآن، نه تنها خدمتی به قرآن تلقی نمی شود که زمینه ای را برای هجمه به قرآن فراهم می آورد. با این ادعا انتظارات غیرواقعی در میان مردم ایجاد می شود و بعد وقتی مردم به قرآن مراجعه می کنند و انتظارات خودشان را برآورده نمی یابند، به کلی از قرآن اعراض می کنند.
ثالثاً، این سخن که قرآن برای عوام و افراد جاهل هم معجزه است، مخدوش است؛ زیرا چنین چیزی، به واقع معجزه نخواهد بود. معجزه آن است که تواناترین افراد بشر از آوردنش ناتوان باشند.
سه؛ نظام های ارزشى توحیدی
نظامهاى ارزشى وآموزههاى رفتاری قرآن در عبادت، تربیت، اقتصاد، روابط اجتماعی و حقوقی و در انحاء روابط انسان با خدا، خود، همنوعان و هستی، به نوبهى خود جلوهاى دیگر از زبان عرفی فراعرفی قرآن است. حیات انسان بر روى زمین، شاهد مکتبها ومرام هاى بسیارى است که هر یک مدعی راهبری انسان به سمت یک زندگی ایده آل هستند، لکن محدودیتهاى طبیعی انسان و نداشتن شناخت کافی از حقیقت وجود خود و همین طور تمایلات درونى وی مانعى جدّى در تدوین یک نظام عادلانه و همه جانبه براى روابط زندگى انسان است. امّا قرآن به عنوان جریان ربوبیت تشریعی خدا در هدایت انسان و راهنمایی او در جهت هدف آفرینش، آموزه های تشریعی و نظام های ارزشی و رفتاری خود را در کوتاه ترین عبارات و قالب های قابل فهم و در عین حال لایه لایه بیان کرده است.
نقد فراعرفی بودن تشریع
نظام های ارزشی و به تعبیر دیگر آموزه های تشریعی قرآن جلوه ای از زبان عرفی فراعرفی قرآن دانسته شده، مورد اشکال است؛ زیرا:
اولاً، آموزه های ارزشی و شرعی قرآن بیش از آن که تأسیسی باشد، امضایی است؛ یعنی خداوند همان ارزش های فطری و سنت های رایج میان مردم را تأیید کرده است. در این صورت، فراعرفی خواندن آن بی وجه است.
ثانیاً، آموزه های ارزشی و شرعی قرآن از قبیل محتواست و لذا به زبان قرآن ربطی ندارد تا آن از دلایل و شواهد فراعرفی بودن زبان قرآن دانسته شود. زبان قرآن عبارت از قالب بیان محتواست، نه خود محتوا.
مخدوش بودن تعبیر ربوبیت تشریعی
قرآن را «جریان ربوبیت تشریعی خدا» معرفی کردن، صحیح به نظر نمی رسد؛ زیرا:
اولاً، قرآن یک متن است و جریان نامیدن قرآن درست نیست. جریان برای یک عمل مستمر به کار می رود. البته اگر گفته می شد، نزول قرآن، عبارت از ربوبیت تشریعی خداست، می توانست تا حدودی صحیح باشد.
ثانیاً، چنان می نماید که «ربوبیت تشریعی» در مقابل «ربوبیت تکوینی» به کار رفته است که در این صورت مراد از آن همان هدایت اختیاری در مقابل هدایت جبری است؛ اما به هر حال، تشریع را با «هدایت» مترادف گرفتن بی اشکال نیست؛ زیرا تشریع انصراف در بیان احکام شرعی دارد. این در حالی است که احکام شرعی قرآن در قیاس با سایر مطالبش بسیار اندک است و لذا مناسب است، قرآن را به همان نامی بخوانیم که خود خوانده است و آن هم عبارت از «تذکر»، «موعظه» و «هدایت» است. باید گفت که قرآن موعظه الهی است.
خدشه بر بیان لایه به لایه بودن قرآن
این سخن که در قرآن، آموزه های تشریعی به طور لایه به لایه بیان شده، محل اشکال است؛ زیرا:
اولاً، لایه به لایه بودن بیان قرآن به چه معناست؟ اگر مراد لوازم منطقی و عقلی داشتن معانی عرفی قرآن است، این اختصاص به قرآن ندارد. هر کلامی اعم از بشری و الهی، لوازم منطقی و عقلی دارد؛ اما اگر معانی بی ربط است، آن معانی به هیچ کلامی قابل انتساب نیست؛ چه رسد به کلام الهی که قداست و حرمت دارد و انتساب سخنان بی ربط به آن حرام و ممنوع است.
ثانیاً، لایه لایه داشتن کلام به زبان مربوط نیست؛ زیرا زبان عبارت از الفاظی است که بر حسب قراراداد اهل زبان بر معانی دلالت دارند؛ نه بر اساس عقل و منطق.
هنر قرآن آن است که تمام روابط حیات انسان را با نگرشى هماهنگ مورد توجّه قرار داده، نظامهاى ارزشی و بایسته ها و نبایسته های ناظر به همه ساحتهاى حیات گوناگون مادی و معنوی، فردی و اجتماعی را به صورت متعادل و متوازن در نظر گرفته است . اساسی ترین ویژگی در زبان نظام های رفتاری و آموزه های ارزشی قرآن، صبغه توحیدی و عطف توجه انسان به حضور خدا در تمام ساحت های زندگى فردى و اجتماعى و مسؤولیت مداوم انسان در پیشگاه قدسى خداست که در نظام های ارزشی دیگر مطرح نیست.
بدین رو بایسته های تشریعی قرآن با رویکرد متوازن خود نسبت به همه عرصه های حیات انسان و با اصالت بخشیدن به انگیزه الهی و قصد تقرب به ساحت ربوبی در تمامی رفتارهای فردی و اجتماعی، عبادی و غیر عبادی، به گونه ای تدبیر شده است که برای عموم مردم قابل فهم و عمل و برای اندیشمندان رشته های مختلف علوم انسانی مجال تحقیق و ژرف اندیشی مدام است. این همان خصوصیتی است که زبان عرفی فراعرفی زبان قرآن را اثبات می نماید.
اغلاق تعبیر «روابط حیات انسان»
تعبیر «روابط حیات» در این جمله که قرآن تمام روابط حیات انسان را مورد توجه قرار داده است، اغلاق دارد. روابط حیات یعنی چه؟ روابط میان افراد و اجزاء مطرح است. اگر گفته شود، میان افراد حی رابطه هست، صحیح است یا اگر گفته شود، میان اعضای افراد حی رابطه هست، درست است؛ اما مراد از حیات چیست و روابط حیات به چه معناست؟
خدشه در تعبیر «نگرشی هماهنگ»
اولاً، تعبیر «نگرشی هماهنگ» در این جمله که قرآن نگرشی هماهنگ دارد، ابهام دارد. تعبیر هماهنگ به همراهی دو یا چند چیز با همدیگر اطلاق می شود. به نظر می رسد، مراد نویسنده این است که قرآن تمام ساحت های حیات انسان را به طور هماهنگ مورد توجه قرار می دهد.
ثانیاً، مورد توجه قرار دادن هماهنگ ساحت های حیات انسان چه اعجازی دارد؟ به چه دلیل انسان ها نمی توانند همه ساحت های حیات انسان را مورد توجه قرار دهند؟ آیا انسان ها ابعاد مختلف حیات انسان را نظیر ابعاد روان شناختی و جامعه شناختی مورد مطالعه و توجه قرار نداده اند؟ با استناد به کدام شواهد و دلایل این معنا رد می شود؟
به علاوه، آیا این توجه در سایر کتب آسمانی مورد توجه قرار نگرفته است؟ چگونه این معنا محرز و ثابت شده است؟
ثالثاً، عبارت «گوناگون مادی و معنوی، فردی و اجتماعی» صفت حیات است یا ساحت های حیات؟ اگر صفت «ساحت ها» است، باید دنبال همان می آمد؛ این چنین: ساحت های گوناگونان مادی و معنوی، فردی و اجتماعی حیات، و اگر صفت «حیات» است، پس مراد از ساحت های حیات چیست؟
رابعاً، گذشته از همه اینها، توجه به همه جوانب حیات انسان، جنبه محتوایی دارد و لذا ربطی به زبان قرآن ندارد؛ زبان قالب بیان محتواست، نه خود محتوا.
خدشه در تعبیر «زبان نظام های رفتاری»
این سخن که «زبان نظام های رفتاری و آموزه های ارزشی قرآن، صبغه توحیدی و عطف توجه انسان به حضور خداست»، ایراداتی دارد:
اولاً، زبان به قوم یا متن اضافه می شود؛ اما اضافه زبان به «نظام های رفتاری و آموزش های ارزشی» نمی تواند مفهومی داشته باشد.
ثانیاً، این که در یک متنی صبغه توحیدی و الهی وجود داشته باشد، به زبان ربطی ندارد. این مربوط به محتواست که در قالب هر زبانی قابل بیان است. زبان عبارت از الفاظی است که می توان با آنها هم مطالب توحیدی و الهی را القاء کرد و هم مطالب الحادی و شرک آمیز را.
ثالثاً، هم کلام الهی می تواند صبغه توحیدی و الهی داشته باشد و هم کلام بشری؛ چنان که نمی توان ادعا کرد که برای مثال، نهج البلاغه، علیرغم این که کلام بشری است، صبغه توحیدی و الهی ندارد. حتی در کلام افراد عادی نیز مثل مناجات خواجه عبدالله انصاری و دیوان های مولانا و حافظ می توان صبغه توحیدی و الهی را ملاحظه کرد.
حاصل آن که مطالب توحیدی و الهی، در متون بشری هم به چشم می خورد و هیچ جنبه فراعرفی ندارد تا به موجب آن گفت شود، زبان قرآن فراعرفی است؛ علاوه بر این که اساساً مطالب توحیدی و الهی، محتوای کلام را تشکیل می دهد، نه زبان کلام را.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . طباطبایی، المیزان، ج1، 60