نقد نظریه «زبان قرآن، عرفی-فراعرفی»(8)
این هشتمین قسمت نقد نظریه ای است که برادر گرامی جناب آقای دکتر محمد باقر سعیدی روشن با عنوان «منطق و زبان گفتمان قرآن: عرفی – فراعرفی» به «هیئت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره» عرضه کرده و قرار است که پیش اجلاسیه آن برگزار شود و از اینجانب نیز به عنوان یکی از ناقدهای آن دعوت شده است. چنان که پیش تر گفته شد، اصل متن به ایشان تعلق دارد و فقط عناوین قرمزرنگ و متن آبی رنگ از آن اینجانب است:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پنج؛ زبان ظاهر و باطن
افزون بر نکات پیشین از جمله دلایل این نظریه آن است که قرآن در عین برخورداری از فرآیند تنزیلی و زبان ظاهر (از عمق به سطح)، مشتمل بر فرآیند تأویلی و زبان باطن (از سطح به عمق) نیز هست. قرآن یک سطح رویین دارد که به منظور اتمام حجت و حد نصاب هدایت، برای همگان قابل فهم است؛ اما جز این، قرآن دارای مراتبی ژرف و حقایقی متعالی است که لایه هایی از آن در پرتو اصول معرفتی، تعالی نفسانی و نگرش تدبری، برای انسان های فرهیخته قابل اکتشاف است و مکنونات آن نیز مختص به مخلَصین از اولیاء الهی «مطهرون» است.
در این که حقیقت باطن قرآن چیست؟ چه نگرش هایی در تبیین ماهیت باطن قرآن بیان شده؟ نگرش روایات اهل بیت (ع) در مورد باطن قرآن چیست؟ آیا باطن از سنخ مدلول لفظی است یا غیر لفظی؟ آیا معانی باطنی قابل فهم است یا نه؟ حدود و شرایط فهم آن چیست؟ آیا پذیرش معنای باطنی نسبتی با خواننده محوری در هرمنوتیک دارد یا نه؟ پرسش هایی است که باید در جای خود بررسی شود.
اما منشأ اصلی این نظرگاه مبنائی در خصوص قرآن روایات متواتر[1]، وخصوصیات خود قرآن است.
قرآن در عین حال که یک متن محدود است، رسالت خود را برای همه انسان ها تا روز قیامت دانسته است؛ اما تمام مقاصد تطبیق پذیرقران بر زمان های مختلف درسطح دلالت آشکار و ظاهر وجود ندارد، بنابر این، باید این مقاصد را در لایه های پنهان این متن دانست که به حسب رشد فکری جامعه بشری به تدریج شناخته می شود.
همچنین قرآن در عین حال کههدایت خود را فراگیر و جاویدان معرفی می کند و همه مردم را به تدبر و کشف روابط ناآشکار متن خویش می خواند؛ به این مطلب اشاره می کند که قران همچون نور دارای حقیقتی تشکیکی است و بهره انسان ها از معارف آسمانی آن نیز متفاوت است. «إنه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسه الاالمطهرون» (واقعه،77-79) این آیات، قرآن را دارای مراتبی می داند که که جز معصومان کسی (به صورت مستقیم) بر همه مراتب آن دسترسی ندارد. [2]
به هر روی مسأله ظهر و بطن معنایی قرآن ما را با این حقیقت مواجه می نماید که قرآن از این منظر، زبانی سهل و همه فهم و همزمان زبانی ممتنع و دشوار یاب دارد که ما از این دو نمود تعبیر به زبان عرفی فراعرفی می نماییم.
ابهام تعبیر «زبان باطن»
عبارت «زبان باطن» معنای روشنی ندارد؛ زیرا زبان، ظاهر و باطن ندارد و اساساً زبان باطنی وجود خارجی ندارد. زبان همان است که ظاهر و متعارف میان هر قومی است و با آن، مقاصد خود را به همدیگر القاء می کنند.
اختصاص ظاهر قرآن به هدایت
این سخن که فقط ظاهر قرآن برای هدایت و برای اتمام حجت است، مخدوش به نظر می رسد؛ زیرا ظاهر و باطن قرآن، هر دو برای هدایت است و لذا اختصاص ظاهر قرآن به هدایت بی وجه به نظر می رسد. نیز وجهی ندارد که ظاهر قرآن برای اتمام حجت باشد، اما باطن قرآن برای اتمام حجت نباشد. همچنان که می توان با ظاهر قرآن احتجاج کرد، به باطن قرآن احتجاج هم می توان احتجاج کرد؛ مگر که آنچه باطن قرآن خوانده می شود، هیچ ربطی به ظاهر قرآن نداشته باشد که در این صورت، اساساً، قابل انتساب به قرآن نخواهد بود.
ابهام دو لایه ای بودن قرآن
اولاً، این ادعا که قرآن دو لایه دارد و یکی از آن دو، ویژه فهم انسان های فرهیخته و دیگری ویژه اولیای الهی است، کلی و مجمل است. یعنی در یک مثال از آیات قرآن بیان نشده است که این دو لایه کدام اند و چه ارتباطی با هم دارند و آیا در فهم آن لایه های تعالی نفسانی دخیل است یا تدبر؟
ثانیاً، وقتی به قرآن نسبت داده می شود که باطن دارد، بلافاصله باید معنای باطن و نسبت آن با ظاهر روشن شود؛ نه این که به جای دیگر حوالت داده شود. باید وقتی، نسبتی به قرآن داده می شود، خود نسبت تعریف شود تا دانسته شود که آیا آن قابل انتساب به قرآن هست یا نه؟
ثالثاً، اگر ادعا می شود، بطون فقط برای قرآن هست و کلام های بشری حتی احادیث ائمه(ع) باطن ندارند، باید توضیح داده شود که چرا فقط کلام الهی باطن داشته باشد و حتی کلام ائمه(ع) باطن نداشته باشد؟ و اگر ادعا می شود، کلام ائمه(ع) هم باطن دارند، چرا به موجب آن فقط گفته شود که زبان قرآن فراعرفی است و زبان احادیث ائمه فراعرفی نباشد؟
تواتر روایات بطون قرآن
اولاً، اگر ادعا می شود که روایات بطون قرآن متواتر است، باید پرسید: چگونه این روایات متواترند، در حالی که طرق آنها آحادند و هر کدام بیش از یک یا دو سند ندارند؟
ثانیاً، به فرض که این روایات به لحاظ سندی متواتر باشند، مشکل عمده اینها اجمال معنای آنهاست که طی آنها باطن قرآن توضیح داده نشده است و بی تردید هرگاه متنی مجمل باشد، قابل احتجاج نخواهد بود.
ثالثاً، باطن قرآن از سه فرض بیرون نیست: یا همان معنای عرفی آیات است و یا لوازم عقلی و منطقی معنای عرفی است و یا معنایی است که هیچ ملازمه عقلی و منطقی با معنای عرفی آیات ندارد و از قبیل تداعی معانی است که در این صورت، قابل انتساب به قرآن نیست.
بی تردید معنای عرفی آیات که عرفی است و این از خود لفظ عرف آشکار است و اگر مراد از باطن همین معنای عرفی باشد، فراعرفی دانستن آن بی وجه است و اما اگر مراد از باطن، لوازم منطقی معنای عرفی آیات است، این اختصاص به قرآن ندارد؛ زیرا هر کلامی اعم از الهی و بشری دارای لوازم منطقی است و اگر باطن عبارت از معانی تداعی شده در ذهن هر شخص است، هرگز آنها قابل انتساب به آیات قرآن نیست؛ چه ظاهر قرآن دانسته شود یا باطن قرآن.
فراگیری رسالت قرآن
اولاً، این سخن که رسالت قرآن برای همه انسان ها تا روز قیامت است، نیازمند اثبات است؛ زیرا در قرآن بسیاری از موضوعات و مسائلی که برخی از انسان ها دارند، نظیر شکیات نماز و به خصوص مسائل جدید مثل شبیه سازی و تلقیح خارج از رحم و نماز در قطبین نیامده است.
ثانیاً، این سخن که قرآن هدایت خودش را فراگیر و جاویدان معرفی می کند، مستند نشده است و اگر به آن ایراد گرفته شود که اگر هدایت قرآن فراگیر است، چرا در آن بسیاری از مسائل به خصوص مسائل جدید مطرح نشده و راه حل نیافته، چه پاسخی می توان داد؟
مقصود بودن معانی باطنی
این سخن که قرآن لایه های پنهانی دارد که جزو مقاصد قرآن است، محل بحث است؛ زیرا اگر مراد از این لایه ها لوازم منطقی و عقلی معانی عرفی آیات باشد، هرگز این لوازم نمی تواند مقصود باشد؛ چون متکلم هرگز لوازم کلام خودش را اراده نمی کند و مخاطب نیز نمی تواند لوازم کلام را مقصود متکلم به شمار آورد.
دعوت قرآن به تدبر در معانی باطنی
این سخن که در متن قرآن روابط ناآشکاری وجود دارد و قرآن همه مردم را به کشف این روابط فرا می خواند، محل بحث است. این روابط ناآشکار چیست و در کدام آیه، قرآن همه مردم را به کشف این روابط فرا می خواند.
در سیاق آیات قرآن که چنین چیزی مشاهده نمی شود. ظاهر آیات مورد اشاره، نشان می دهد که مراد آنها، دعوت به توجه به معنای آشکاری است که در آیات قرآن هست. برای نمونه به آیات ذیل از سوره محمد توجه شود:
وَ یَقُولُ الَّذینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ (20) طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ (21) فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ (22) أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ (23) أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها (24) إِنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ (25) ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطیعُکُمْ فی بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ (26)
در این آیات هرگز سخن از این نیست که آیات قرآن باطن دارد و فهم باطن قرآن جز با تدبر امکان ندارد. در این آیات گفته شده، مخاطبان قرآن به همین معنای روشن آیات تدبر یعنی توجه نمی کنند و پند نمی گیرند.
تشکیکی بودن معانی آیات
این بیان که قرآن دارای حقیقتی تشکیکی است، بسیار کلی و مجمل است. روشن نشده است که این مراتب تشکیکی کدام اند و آیا این مراتب فقط برای قرآن است و برای کلام های بشری مثل نهج البلاغه و مانند آنها نیست؟ به چه دلیل؟
استناد به آیه مس
اولاً، آیه مس به گواهی سیاقش راجع به قرآن موجود نیست؛ بلکه راجع به وحی است. طی این آیه، در پاسخ اتهام مشرکان مکه گفته شده، جز فرشتگان دسترسی به وحی ندارند.
فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ * إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ * فی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ * تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (واقعه، 75-80)
باید توجه داشت که سوره واقعه مکی است و خطاب به مشرکان قریش نازل شده که پیامبر(ص) را متهم می کردند، به این که قرآن را شیاطین و جنیان به او القاء می کنند و این آیات در رد چنین اتهامی نازل شده است و لذا هیچ ربطی به معانی باطنی داشتن قرآن ندارد.
ثانیاً، در آیه مس هرگز سخن از مراتب داشتن قرآن و عدم درک قرآن نیست و مس نکردن قرآن هرگز به معنای عدم درک قرآن نیست و حتی اگر مس کردن قرآن به معنای درک قرآن باشد، در آیه سخن از این نیست که بواطن قرآن برای همه قابل درک نیست؛ بلکه طبق این معنا گفته شده، خود قرآن قابل درک نیست؛ حال آن که این سخن ناصوابی است. روشن است که اصل بر عدم تقدیر است و این که قبل از لفظ «قرآن»، باطن یا مراتب در تقدیر گرفته می شود، صحیح نیست.
خلاصه این آیه هیچ صراحتی بر مدعا ندارد و برای اثبات مدعا نباید به شواهدی که صراحت در مدعا ندارد، استشهاد کرد.
[1] . آیت الله خویی ، المحاضرات ج1/ 24 ؛معرفت،التفسیر و المفسرون فی ثوبهالقشیب،1/99
[2] . شیعه در اسلام، ص48. )