پاسخ به اتهاماتی کهنه(1)
اگرچه مقام معظم رهبری پیوسته بر ترویج کرسی های نظریه پردازی تأکید می ورزند و بزرگان دینی نیز فرموده اند که نظریه پردازی در چارچوب اصول و ضروریات دینی و مذهبی، هیچ اشکالی ندارد و من نیز تصور می کنم، تمام نظریاتی که مطرح کرده ام، نه تنها در چارچوب اصول و ضروریات دینی و مذهبی است، بلکه در دفاع از اصول و ضروریات دینی و مذهبی است، مع الوصف، بر نظریه پردازی های اینجانب، مهر شبهه پردازی زده و می زنند و البته این بازار آشفته، زمینه ساز برخی از دروغ ها و تهمت ها نیز گشته است و اینجانب، هراز چندگاهی که می خواهم یک فعالیت اجتماعی یا ارتقای علمی پیدا کنم، دوباره و چندباره، اتهامات بی اساس گذشته، مطرح می گردد و دستاویزی می شود که اینجانب از حقوق اجتماعی خود محروم گردم.
در حال حاضر که اینجانب برای بار سوم، پرونده خود را برای ارتقای به استادتمامی ارسال کرده ام، مجدداً اتهامات مرده گذشته از خاک بیرون کشیده می شود و مطرح می گردد؛ از این رو، اقتضاء می کند، برای چندمین بار، پاسخگوی آن اتهامات باشم.
اینک برخی از مهم ترین اتهاماتی را که مطرح می کنند، بازگو کنم و به آنها پاسخ بدهم.
قبل از شروع به پاسخ، عرض بکنم که از بس، چنین اتهاماتی به اینجانب می زنند، چند سالی است که از بحث و تدریس در زمینه رشته خودم بیزار شدم و لذا به تدریس زبان انگلیسی روی آورده ام. اخیراً نیز به خام گیاه خواری اقبال کرده ام و تمایل دارم، در این زمینه مطالعه بکنم و اگر خدمتی هم از من صادر باشد، می خواهم در این زمینه باشد.
1. اتهام توهین به مقام معظم رهبری
قریب به این اتهام را به من بسته اند که وقتی مقام معظم رهبری به قم تشریف آورده بودند، اظهار داشته ام، هرکه عمامه ای چند متری به دور سرش بسته باشد، .... (ادامه اش را فراموش کردم که چه بود).
من پوزش می خواهم که چنین سخنان سخیفی را نقل می کنم؛ اما چه کنم که به من اتهام بسته اند و من را ملزم کرده اند، پاسخ بدهم. من در پاسخ گفته و می گویم:
اولاً، اگر شما یک نوشته یا صدایی از من دارید که من چنین چیزی گفته ام، نشان دهید و گرنه به امام علی(ع) هم اتهام بستند که نماز نمی خواند.
ثانیاً، چگونه در حالی که مرجع تقلید من، مقام معظم رهبری است، توجیه می پذیرد که من به ایشان توهین کنم؟
ثالثاً، کافی است که عبارت «مقام معظم رهبری» در وبلاگم سرچ شود و احتراماتی که من درباره ایشان یاد کردم و به سخنان ایشان استناد داده ام، به وفور ملاحظه شود. از جمله در دی ماه 89 در پستی با عنوان « روشنگری و عبرت آموزی درباره گروه قرآن دانشجو» به مطلب ذیل از مقام معظم رهبری استناد کرده ام:
بنده یک وقتى به یک مناسبتى در یک صحبت عمومى عرض کردم به مردم که قرآن کریم میفرماید: «لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیراً»؛یعنی وقتى افک را شنیدید چرا به همدیگر حسنظن نداشتید؟ یعنى از اول رد کنید افک را. [اگر] آمدند به یک نفرى تهمت زدند، یک چیزى را گفتند - حالا یا با عنوان تهمت یا به عنوان غیبت - چرا قبول میکنید؟ ببینید این کلمهى لولاى تحذیریه در قرآن و در کلام عرب خیلى معناى وسیعى دارد، فقط معنایش «چرا» نیست، که ما بگوئیم چرا این کار را نکردى. چراى با تأکید است. یعنى آه، واى، چرا؛ معناى «لولا» این است؛ تحذیریه است. {چرا} «لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم [خیراً]»؛ یعنی چرا به هم ظن نیک ندارید، چرا به هم حسنظن ندارید. تا فوراً کسى آمد، شما بگوئید بله، احتمال درستىاش هم اگر بود، آدم به صورت یقین آن را بداند و نقل بکند. این درست نیست، این ممنوع است. این چیزى که امروز مورد ابتلاست در جامعهى ما، از همان چیزهائى است که بایست از همین ادلهى غیبت بفهمیم که درست نیست؛ این وضعى که وجود دارد درست نیست. البته انتقاد منطقى، گفتن حرف صحیح اینقدر حرفهاى آشکار وجود دارد که انسان اگر ذکر آنها را بکند، اصلاً هم غیبت نیست، و میتواند انسان نقد بکند. بله مسلّم است، امروز یک جریان صحیح و حقّى در جامعهى ما وجود دارد، جریانهاى باطلى هم وجود دارد که به انواع و اقسام طرق میخواهند جامعه را خراب کنند، انقلاب را منحرف کنند؛ در این شکى نیست. آدمهائى هم در رأس این جریانات هستند. چه لزومى دارد که انسان به این آدمها تهمت بزند. چه لزومى دارد که غیبت اینها را بکند. حرف آشکار اینقدر دارند؛ همان حرفهاى آشکار را بیان بکنند، تبیین بکنند، توضیح بدهند، مطلب روشن خواهد شد؛ هیچ نیازى به غیبت کردن نیست که آدم بگوید حالا ما براى اصلاح مثلاً غیبت میکنیم.
نیز در آذر 91 در پستی با عنوان «حرمت نقض مقررات دولتی در محیط علمی» مطالب ذیل را از مقام معظم رهبری نقل کرده ام:
دستگاه قضایى، دستگاه قانونگذارى و دستگاههاى گوناگون کشور، با متخلّف برخورد مىکنند، نه با غیر متخلّف. کسى که متخلّف نیست، چرا بترسد؟ کسى که متخلّف است و مىترسد، بگذار بترسد و احساس ناامنى کند. در نظام اسلامى، آدم گناهکار باید احساس ناامنى کند. هر نظامى که در آن بىگناهان بترسند که مبادا مورد تعرّض قرار گیرند و گناهکارانِ عمده احساس آسایش و آرامش کنند، آن نظام، نظامِ منحرفى است. نباید بگذاریم نظام ما اینگونه شود. در نظام اسلامى، متخلّف و گناهکار و متخطّى - هر که هست - باید احساس نگرانى کند و بداند که پنجه عدالت، دیر یا زود گریبان او را خواهد چسبید. سرپنجه عدالت باید قوى باشد. دستگاه قضایى باید قوى باشد. نیروى انتظامى در چارچوبى که قانون براى او معیّن کرده است، باید قوى باشد. قوّت و اقتدار و سرپنجه پولادین با مردم ضعیف بد است؛ دست خشن، هنگام چیدن گلبرگ مضرّ است؛ اما هنگام جابهجا کردن صخرهها لازم است. بگذارید آدمهایى که متخلّفند، احساس ناامنى کنند. از چه مىترسید؟
.... نظام اسلامى، نظام عدالت است. شما که آرزومند و مشتاق ظهور خورشید مهدویّت در آخرالزّمان هستید و الان حدود هزارودویست سال است که ملت اسلام و شیعه در انتظار ظهور مهدى موعود عجلاللَّهتعالى فرجهالشریف و جعلنااللَّه فداه است، چه خصوصیتى براى آن بزرگوار ذکر مىکنید؟ «الذّى یملأ اللَّه به الارض قسطاً و عدلاً». نمىگویید که «یملأ اللَّه بهالارض دیناً». این، نکته خیلى مهمّى است. چرا به این نکته توجّه نمىکنیم؟ اگر چه قسط و عدل متعلّق به دین است، اما هزار سال است که امّت اسلامى براى قسط و عدل دعا مىکند. این نظام اسلامى به وجود آمده است؛ اوّلین کارش اجراى قسط و عدل است. قسط و عدل، واجبترین کارهاست. ما رفاه را هم براى قسط و عدل مىخواهیم. کارهاى گوناگون - مبارزه، جنگ، سازندگى، توسعه - را براى قسط و عدل مىخواهیم؛ براى اینکه در جامعه عدالت برقرار شود، همه بتوانند از خیرات جامعه استفاده کنند و عدّهاى محروم و مظلوم واقع نشوند. در محیط قسط و عدل است که انسانها مىتوانند رشد کنند، به مقامات عالى بشرى برسند و کمال انسانى خودشان را به دست آورند. قسط و عدل، یک مقدّمه واجب براى کمال نهایى انسان است. چطور مىشود به این قضیه بىاعتنایى کرد؟ (مقام معظم رهبری، بیانات در دیدار جمعى از فرماندهان نیروى انتظامى، مورخ 1376/04/25)
واقعاً قدرتى که در اختیار من و شماست، نه متعلّق به اشخاص ماست، نه متعلّق به حزب و گروهى است، نه متعلّق به جناحى است؛ متعلّق به نظام است. توانایى و اختیاراتى هم که در اختیار من و شماست، مساوى است با مسؤولیتها و وظایف ما. ما هیچ اختیارى که منهاى مسؤولیت و وظیفه باشد، اصلاً نداریم و اگر برخلاف این عمل کنیم، هر کدام ما - چه من باشم، چه شما باشید، چه وزیر باشد، چه وکیل باشد - هم پیش خدا مسؤولیم و هم به خودى خود از اهلیّت ساقطیم. اینکه شنیدهاید اگر رهبرى از مسؤولیتها تخلّف کند، چه، کسى او را عزل کند، چه نکند، خودش از رهبرى ساقط مىشود - یعنى هر حرف و تصرّف و فعل و ترک او خلاف شرع است - در مورد همه شما و همه مسؤولان نظام هم همینطور است. اگر خداى نکرده از مسؤولیتهایى که اسلام و ایمان و شریعت براى ما قرار داده، تخلّف کنیم، از ظرفیتِ لازم مىافتیم؛ مثل آبى که از کُر بیفتد؛ آن وقت دیگر قابل اعتصام نیست.
.... من معتقدم باید به قانون عمل کرد؛ چه به نفع ما باشد، چه به ضرر ما. خیلى از قوانینى که در مجلس تصویب مىشود، ممکن است مورد قبول شما نباشد؛ خیلى از مصوّبات دولت ممکن است مورد قبول شما و من نباشد؛ اما به همان چیزى هم که قبول نداریم، باید عمل کنیم، و این منطق دارد. منطق این است که قانونِ بد بهتر از بىقانونى و نقض قانون است. اینکه ما قانون را هرجا طبق میل ما از آب درمىآید، قبول داشته باشیم؛ هرجا نتیجهاش طبق میل ما از آب درنمىآید، قبول نداشته باشیم، منطقى نیست. (مقام معظم رهبری، بیانات در دیدار استانداران سراسر کشور، مورخ 1382/10/22)
2. اتهام انکار خمس
این اتهام احتمالاً، از آنجا ناشی شد که من چندین سال پیش از همکار گرامی حضرت حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای عابدی تقاضا کردم، برای ایجاد نشاط علمی و روشن شدن اذهان دانشجویان در خصوص خمس، یک جلسه ای در دانشکده الهیات و معارف اسلام دانشگاه قم برگزار شود و من به طرح ایرادات بپردازم و شما هم پاسخ بفرمایید. ایشان هم استقبال کرد و این جلسه برگزار شد.
برگزاری چنین جلسه ای به وضوح نشان می دهد که غرض اینجانب جز ایجاد نشاط علمی و روشن شدن اذهان دانشجویان نسبت به خمس نبوده است.
باید خاطرنشان بسازم که اینجانب هرگز منکر خمس نیستم و خودم خمس اموالم را در زمان حضرت امام خمینی به دفتر ایشان و پس از ایشان به دفتر مقام معظم رهبری پرداخت می کنم.
راجع به آیه خمس هم اظهار داشته ام که طبق مناط حکم این آیه، خمس اعم از غنایم است و روایات رسیده از ائمه(ع) مؤید همین معناست.