مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

ائمه عالمان به تأویل آیات متشابه؟

در کانون گفتمان قرآن این سؤأل مطرح شده است که اگر جز خدا تأویل آیات متشابه را نمی دانند چرا در روایات آمده است که ائمه تأویل آنها را می دانند. پاسخگو از پاسخ طفره رفته و گفته است که پاسخ آن از حوصله این نوشتار خارج است. مطلب پاسخ دهنده و سخن ما در پاسخ را به سؤال می توانید در اینجا مطالعه کنید.

[QUOTE=از قرآن بپرس;99]پاسخ: بیان مفهوم «تأویل»:
«تأویل» عبارت از آن حقیقت و واقعیه اى است که تکیه گاه و مستند بیانات قرآنى است که از حکم و مواعظش گرفته تا آیاتى که متضمن بیان حکمت است تمامى بر آن استناد دارد.
روشن است که این حقیقت که او را تأویل مى گویند مخصوص دسته معینى از آیات نیست، بلکه براى تمامى آن ها اعم از محکمات و متشابهات ثابت مى باشد.
و باز روشن است که آن حقیقت از قبیل مفاهیم و مدلول هاى الفاظ نبوده بلکه از امور غیبیه خارجیه است; آن حقیقتى است که از افق افهام عمومى بالاتر بوده در تحت الفاظ قرار نمى گیرد; این که خداوند متعال آن را در قید الفاظ کشانده براى خاطر آن است که تا اندازه اى آن حقیقت و مطلب را به ذهن هاى بشر نزدیک کرده آشنا نماید.
چنان چه آیه شریفه: «وَ الْکِتَـبِ الْمُبِین * إِنَّا جَعَلْنَـهُ قُرْءَ نًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُون * وَ إِنَّهُو فِى أُمِّ الْکِتَـبِ لَدَیْنَا لَعَلِىٌّ حَکِیمٌ ;(زخرف،2ـ4) قسم به این کتاب روشن، ما قرآن را به لسان عربى (فصیح) نازل کردیم شاید شما آن را تعقل کنید، و (الاّ) آن کتاب در لوح محفوظ در نزد ما بسى بلند پایه و محکم اساس است.» به همین قسمت دلالت روشن دارد. و در شانزده آیه اى که لفظ «تأویل» آمده، تماماً در معنایى که بیان شد استعمال شده است.
در مقابل معنایى که از معناى «تأویل» گذشت برخى مفسران چند نظر داده اند: 1. تأویل همان تفسیر است و آن عبارت از مراد و مقصود کلام است; 2. تاویل، معنایى است که مخالف با ظاهر لفظ آیه باشد; 3. تاویل، نه تفسیر لفظ و نه معناى مخالف با ظاهر لفظ است، بلکه یک معناى مخصوصى است که جز خدا، یا خدا و راسخان در علم کسى دیگر به آن دانایى ندارد 4. تاویل، از قبیل معانى مراده به واسطه لفظ نیست، بلکه یک امر خارجى عینى است که تکیه گاه کلام بوده و معتمد آن است و این امر خارجى در آیات و کلماتى که متضمن حکم انشائى هستند ]مانند اوامر و نواهى الهى [همان مصلحت هائى است که سبب اصلى انشاء آن احکام شده و موجب تشریع و قرارداد آن گشته اند مثلا تأویل «اقیموالصلوة» آن حالت نورانى است که در اثر انجام دادن نماز براى شخص نمازگزار پیدا شده و او را از منکرات و فحشاء باز مى دارد و... .
آیا غیر خداوند کسى دیگر هم تأویل قرآن را مى داند؟
در این که «واو» در «وَ الرَّ سِخُونَ فِى الْعِلْم» عاطفه است که تأویل را هم خدا و هم غیر خدا مى دانند; و یا استیناف است که تأویل مخصوص خداوند است بین مفسران اختلاف شدید است. برخى با استدلال هایى که دارند طرفدار قول اول و برخى نیز طرفدار قول دوم شده اند.
صاحب نظران هر دو قول تأویل را به چهار معنایى که قبلا گذشت گرفته اند. و چون آن چهار معنا صحیح نیست تمامى استدلال هایى که کرده اند بى اساس است و در واقع خلط کرده اند بین معناى واقعى تأویل (امور عینیه خارجیه غیر از لفظ و مفاهیم و مدلول الفاظ) و معناى نادرست تاویل (که از امور الفاظ مفاهیم است)
واقع مطلب این است که، با توجه به معناى «تأویل» که در ابتداء سخن گذشت، جمله «وَ الرَّ سِخُونَ فِى الْعِلْم» جمله مستقل است و عطف به ما قبل نیست. بنابراین، علم به تأویل، مخصوص ذات اقدس الهى است.
بر این مبنا معناى آیه چنین مى شود: «مردم در اخذ کتاب الهى دو دسته اند، یک دسته پیرو متشابهات، و دسته دیگر که راسخین در علم اند چون به آیه متشابهى برسند مى گویند: «ءَامَنَّا بِهِى کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا»
دلائلى که مدعا را ثابت مى کند:
1. آیه شریفه، به قرینه صدر و ذیلش و هم چنین به قرینه آیات دیگرى که در تعقیب آن ذکر شده، در مقام تقسیم کتاب به «محکم و متشابه» و بیان حال مردم نسبت به اخذ پیروى آن دو تیره اند، عده اى به واسطه انحراف و زیغ قلبى مایل به پیروى متشابه هستند، ولى دسته دیگر که راسخان در علم اند به واسطه ثبات در علم از محکمات پیروى کرده و به متشابهات تنها ایمان قلبى دارند. و این غرض و قصد ابتدایى از ذکر «راسخان در علم» در آیه مورد بحث است.
2. وجود آیات و روایات متشابه که در یک آیه موضوعى را منحصر به ذات اقدس اله مى کند و در آیات دیگر استثناء آن را بیان مى کند. که از ظاهر آیه اول فقط حصر فهمیده مى شود که اگر چه از دلیل منفصل استثناء را به دست مى آوریم. مثلا: در آیه اى علم غیب منحصر به خداوند شده است: «قُل لاَّ یَعْلَمُ مَن فِى السَّمَـوَ تِ وَ الاَْرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللَّهُ;(نمل،65) (اى رسول ما) بگو: جز خداوند کس دیگرى از ساکنان آسمان ها و زمین، دانایى به غیب ندارد»; «إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّه;(یونس،20) غیب فقط از آن خدا است.» اما در آیه دیگر مى فرماید: «عَــلِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِى أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُول;(جن،26ـ27) خداوند عالم و داناى به غیب است، و بر عالم غیبش کسى را مطلع نخواهد کرد مگر آن کسى را که از رسولان برگزیده است.»
درباره آیه مورد بحث نیز روایت مستقل پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)و امامان معصوم(علیهم السلام) را از حصر آیه استثناء کرده است: امام باقر(علیه السلام)مى فرماید: «پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) برترین راسخان در علم است که جمیع آن چه خدا از تاویل و تنزیل بر او نازل کرده مى داند و چیزى نیست که خداوند نازل کرده باشد اما آن حضرت تأویلش را نداند. او و اوصیاء او همه آن را مى دانند.»•
اما روایاتى که موافق با «واو» عاطفه و روایاتى که موافق با «واو» استیناف است تمامى قابل توجیه است که بیان آن ها از حوصله اینجا خارج است.•

1. مجمع البیان، طبرسى(رحمه الله)، ج 2، ص 16ـ17، منشورات دارمکتبة الحیاة.
1. ر.ک: ترجمه المیزان، علامه طباطبایى(رحمه الله)، ج 3، ص 33ـ104 .[/QUOTE]

نقد
پاسخی که به سؤال داده شده است، نقدپذیر است. همان طور به نقل از علامه طباطبائی آمد، واو در ‌‌«والراسخون فی العلم یقولون آمنا» استینافی است؛ به علاوه مرجع ضمیر «ه» در «تأویله» ما تشابه است و بنابراین معنای آیه این است که تأویل آیات متشابه را جز خدا نمی داند و راسخان در علم یعنی راسخان در وحی به سخن ناطق صادق ایمان دارند، علیرغم که تأویل سخن او را نمی دانند. گفتنی است که تأویل همانطور که در سخن علامه به نحوی اشاره شد، عبارت است از مصداق ها و حقایقی که آیات از آن سخن گفته اند و این مصداق ها و حقایق در آیات متشابه که از قیامت سخن رفته، قابل درک بشر نیست، اگرچه مدلول عرفی آن را می فهمند، اما حقیقت آن را در نمی کنند. معنای عسل را در مورد نعمت های بهشت می فهمند، اما حقیقت عسل بهشتی قابل درک نیست؛ چون عسل بهشتی مانند عسل دنیوی نیست. کسی گفته بود، می گویند: در بهشت عسل است. مگر آدم چقدر می تواند عسل بخورد. یکبار یا دو بار که عسل برایش آورند، می خورد؛ اما اگر بار سوم عسل بیاورند، می گوید: مرگ را بیاور و عسل را نیاور. او تصور کرده بود، عسل اخروی هم مثل عسل دنیوی است که زدگی ایجاد کند.
به این ترتیب باید گفت: ائمه هم تأویل آیات متشابه قرآن را نمی دانند ولی چون به ناطق صادق باور دارند، به آیات متشابه ایمان می آورند. روایاتی که ائمه را عالم به تأویل قرآن خوانده اند، اگر در تفسیر آیه باشد، مردود است و باید دور افکنده شود.