نقد نقد جسمانی بودن معراج
در کانون گفتمان قرآن سخن اینجانب مبین بر روحانی بودن معراج پیامبر نقد شده است که اینک آن نقد و پاسخ ما آورده می شود.
با عرض سلام خدمت مدیر محترم انجمن
اینک برخی از نکات ناظر به سخن شما در ذیل به عرض می رسد:
سخن مدیر محترم انجمن: «عجیب است. شما که همیشه حرف از روان بودن قرآن می زنید و می فرمایید آیات قرآن باید برای همه قابل فهم باشد (که من هم این را در حد خودش قبول دارم) چه طور این دفعه به همین راحتی از کلمات واضحی چون بصر، رای، سدرة المنتهی صرف نظر کردید؟ (ترجیح می دهم در این مورد بیشتر توضیح ندهم و گرنه حرف بسیار است)
پاسخ: به نظر می رسد، چون چیزی به نام سدرة المنتهی در زمین وجود ندارد، باید آن در آسمان البته نه آسمان مادی بلکه آسمان معنوی و مجرد بوده باشد و بر این اساس باید عبارت «زاغ البصر» هم معنای حسی و مادی نداشته باشد و کنایه از واقعی بودن رؤیت پیامبر باشد و نه خیالی و غیر واقعی بودن آن.
سخن مدیر محترم انجمن: «این که می فرمایید معراج مادی برای آسمان مادی معنا دارد چند اشکال دارد:
1. با این توصیف حتما موضوعات غیر مادی هم فقط برای موضوعات غیر مادی معنا دارد. یعنی اگر این طور حساب کنیم رفت و آمد فرشتگان به زمین که آیات آن با کمال صراحت در قرآن آمده است هم بی معنی است (یادآوری می کنم که شما فرموده اید آیات قرآن همان است که هست و همان معنی را می دهد که برای یک عرب 1400 سال پیش درک می شده، نه کمتر و نه بیشتر) چون فرشتگان از عالم غیر مادی اند و این عالم مادی است. (در این مورد هم به همین چند جمله قناعت می کنم )
2. اشکال دوم اینست که چه کسی گفته آن آسمان غیر مادی بوده؟ در حالی که هم آیات قرآن موارد مادی را بیان می کند و هم روایات مبنی بر ورود پیامبر به بهشت موید این مطلب است.
3. به علاوه شما فرموده اید عوالم غیبی که رسول الله دیده اند در عالم مادی نیست. بله اما مگر آن حضرت وقتی روی زمین بوده اند عوالم غیبی را نمی دیدند؟ آیا آن زمان هم در عالم ماده نبوده اند؟ مگر زمانی که وحی بر حضرت نازل می شد ایشان در زمین نبودند؟ و مگر در آن زمان جبرئیل را نمی دیدند؟
پاسخ: اولاً، به نظر می رسد، چون فرشتگان مادی و جسمانی نیستند، بنابراین رفت و آمد آنان به زمین نیز نباید بر رفت و آمد مادی و جسمانی حمل شود؛ بلکه باید بر تأثیرگذاری فرشتگان بر عالم مادی حمل گردد؛ همچنان که وقتی از آمدن خدا سخن می رود، مراد آمدن و حرکت کردن مادی نیست.
ثانیاً، باید توجه داشت که در آیات سوره نجم سخن از معراج و بالارفتن پیامبر به آسمان نیست؛ بلکه سخن از این است که او جبرئیل را در سدرة المنتهی دیده است و طبیعی است که او برای رؤیت و دیدن آن حاجتی برای رفتن به آسمان مادی نیست. به خصوص آن که سدرة المنتهی در آسمان مادی وجود ندارد.
ثالثاً، بهشت با توصیفاتی که از آن در قرآن شده نباید، به معنای مادی و این دنیایی اش حمل کرد. در قرآن قراینی وجود دارد که حاکی است، بهشت مانند باغ های این دنیا نیست. برای مثال در قرآن آمده است که عرض بهشت به اندازه آسمان ها و زمین است یعنی همه هستی را دربر گرفته است؛ حال آن که باغ های این دنیا محصور به دیوارهای معین و مشخصی است و نامحدود نیست.
سخن مدیر محترم انجمن: «این که فرمودید انسان با کمی جدا شدن از زمین دچار کمبود هوا و مرگ می شود. به نظر می رسد مفهوم عالم ماده برای شما درست روشن نیست. چون تخصص من این نیست زیاد وارد جزئیات نمی شوم اما عرض می کنم: مگر همین امروزه نیستند کسانی که در نتیجه ی ریاضتهای طولانی توانسته اند وابستگی خود به عوامل جسمانی تا حد بسیار زیادی کاهش دهند و مدتهای طولانی غذا نخورند یا مدت های طولانی در زیر خاک و بدون اکسیژن زنده باقی بمانند. تازه برای آدم های معمولی هم داریم. مگر در همین زلزله ی بم یک نوزاد ضعیف چندین روز پس از زلزله سالم از زیر آوار بیرون نیامد یا آن پیرمرد ضعیف پس از 13 (سیزده) روز زنده از زیر آوار بیرون نیامد؟ حالا چه طور است که یک شب بدون هوا ماندن برای پیامبر عظیم الشانی که عادت داشته روزهای متوالی گرسنگی بکشد و جسم خود را از وابستگی های مادی در بالاترین درجه ی آن برهاند سخت آمده است؟ به علاوه ما اصلا بحث شما در مورد عیر مادی بودن فضایی که پیامبر در آن بوده زیر سوال بردیم. (دقت شود که نمی گویم فرشتگان یا نعوذ بالله خداوند مادی هستند) »
پاسخ: اولاً، بهتر است، در سخن گفتن هیچ بی احترامی به مخاطب نشود و حالت احساسی پیدا نکند. شما فرمودید:«به نظر می رسد مفهوم عالم ماده برای شما درست روشن نیست. » فرض بر این که نویسنده مفهوم عالم ماده را نداند و فضل شما بیش تر باشد و شما بهتر بدانید، ذکر این که تو نمی فهمی، شاید درست نباشد. اگر مرقوم می فرمودید: به نظر می رسد، مادی بودن عالم منافاتی با زنده بودن آدمی در جو بالای زمین ندارد، به کسی بر نمی خورد و شما استدلال خود را بیان می فرمودید.
ثانیاً، تمام مواردی را که شما فرمودید، در حالتی صورت گرفته است که آدمی چندان تعلقی به جسم مادی خود نداشته و به تعبیری جسم مادی خود را خلع کرده است. اگر بفرمایید، پیامبر پس از خلع بدن به معراج رفتند و بنابراین از بدن مادی خود برای رؤیت عالم معنا و غیب استفاده نکردند، سخن قابل قبولی است. براین اساس چه ضرورتی دارد، بدنی که از آن هیچ استفاده ای نمی شود، همراه برده شود. آیا همراه بردن آن عبث نیست؟
سخن مدیر محترم انجمن: «تازه اگر قرار بود این مسائل غیر مادی باشند دیگر چه نیازی به رفتن به معراج بود؟ مگر پیامبر از همین زمین قادر به دیدن فرشتگان نبوده اند؟ یا خداوند نمی توانست آن عوالم را در خواب به حضرت نشان دهد؟ و اگر این طور بود که دیگر اسم آن معراج نبود.»
پاسخ: سخن نویسنده نیز همین است که پیامبر برای رؤیت فرشتگان نیازی نداشته است که بدن خود را از جایی به جایی منتقل کند و بنابراین باید گفت: پیامبر آن عوالم را می تواند، در عالمی مانند عالم رؤیا یا عالم خلسه دیده باشد. به این ترتیب باید گفت: معراج در اینجا به معنای حسی و مادی نبوده است، بلکه به معنای روحی و غیر مادی بوده است.
پنهان نماند که اهل زبان نوعاً الفاظ را برای عالم ماده وضع و استعمال می کنند و لذا وقتی آن برای عالم ماده استعمال می شود، بر معنای مادی و حسی حمل می شود؛ اما وقتی برای عالم غیر ماده مثل رؤیت فرشتگان و عوالم غیب استعمال می گردد، این خود قرینه ای صارفه تلقی می شود و معنای الفاظ را از حسی به غیر حسی برمی گرداند.
سخن مدیر محترم انجمن:
«از چــاه تاریــک جــهان ، بر حبل قرآن چـنگ زن
کای یوسف آخر بهر تو ، این حبل در چاه آمده»
پاسخ: همان طور که شما اشاره فرمودید، نویسنده برخی از حقایق را نمی فهمد، در اینجا نیز نفهید که شما به چه منظور این شعر را شاهد آوردید.
با تشکر