قدرت روشنفکری دینی در دفاع عقلانی از دین
متنی که اینک ملاحظه می کنید، نامه هایی است که یکی از استادان فرهیخته دانشگاه به من نوشته و این نامه ها پس از آن است که من پست هایی با را عنوان «اغراق گویی، ریشه دین گریزی» و سپس «شبهه بطلان خلاف علم در قرآن» و در پی آن پاسخی در هفت قسمت، به ایرادات یکی از فضلای محترم راجع به مطالبم، نوشته بودم.
قصد من از انتشار نامه های ایشان این است که به مخالفان فکری عرض کنم، شما این روی سکه را هم ملاحظه فرمایید که پاسخ های سنتی شما لااقل برای طبقه روشنفکر، قدرت اقناع آوری ندارد و لذا اقتضاء دارد، لااقل فهم خودتان را از دین، عین دین نشمارید و مخالفان فکری خود را منحرف و خارج از دین و دین ستیز نخوانید. بدانید که اگر فهم شما از دین، عین دین به شمار آید و فهم های روشنفکرانه، انحرافی و خارج از دین و مخالف دین معرفی شود، طبقه روشنفکر، وقتی نسبت به سئوالاتشان پاسخ قانع کننده نیابند، به کلی از دین رویگران می شوند و گناه دین گریزی آنان بر گردن شما خواهد بود. باید توجه داشته باشید که آخرین سنگر دفاع از دین از آن روشنفکران دینی است.
نامه اول
او اولین نامه خود را این چنین آغاز می کند:
امروز که پاسخی از جناب عالی دریافت کردم، روز بسیار مبارکی برای حقیر است؛ روز تکمیل کشف است و روز کشف حدود یک ماه پیش بود که مقاله "بطلان خلاف علم در قرآن" را از شما خواندم. این نظریه به بسیاری از پرسش های حقیر پاسخ داده و فهم آیات قرآن را برایم آسان کرده است. اکنون مقداری ذوق زده شده ام و نمی دانم کدام یک از پرسش هایم را مطرح کنم.
وی در ادامه این نامه و چندین نامه بعدی به طرح سئوالاتی که درباره آیات قرآن برایش پیش آمده بود، می پردازد و من اکنون به تدریج در حال، پاسخ دادن به سئوالات ایشان هستم. اولین قسمت آن نیز با عنوان «تکمله شبهه بطلان خلاف علم در قرآن» در وبلاگم منتشر شده است.
نامه دوم
به نظر می رسد، وی ماجرای محاکمه اینجانب و مصائبی را که مخالفان برای من فراهم آورده اند، در وبلاگم مطالعه کرده و نامه ذیل را ناظر به آنها نوشته است:
چند سالی است که از استحقاق ارتقای به درجه استادی عبور کرده ای؛ اما با استادی تو موافقت نکرده اند و نمی کنند. بدیهی است در برخوردهای اولیه و عمومی، یک استاد دانشگاه مقبولیتش بیشتر و دارای برش و نفوذ کلام بیشتری از یک دانشیار دانشگاه و صدای بلندگویش قویتر است. آنها می ترسند که چنانچه به استادی ارتقا یابی نظریه هایت توان جذب بسیاری از افراد و گسترش بیش از پیش داشته باشد. بنابراین از این قدرت و ابزار محدودکننده ای که در دست دارند کمال استفاده را به راحتی می برند.
اما آنچه در نهایت یک ایده را موفق و جهانی می کند، قدرت ایمان، جسارت، استدلال، پشتکار و اخلاق است. پیامبر گرامی اسلام(ص) اگر توانست اسلام را به کرسی بنشاند و اکنون حدود یک و نیم میلیارد انسان را وادار کند که بگویند، «اشهد ان محمد رسول الله» همان بی سوادمحمد است. او نه استاد محمد بود، نه دانشیار محمد و نه حتی استادیار محمد. او حتی مربی دانشگاه هم نبود. چه می گویم و تو میدانی که معلم مدرسه هم نبود؛ او حتی دانش آموز مدرسه ای هم نبود؛ بی سواد بود و خواندن و نوشتن نمی دانست! اما همین بی سوادمحمد که در تاریخ و در قرآن به بی سوادیش تصریح شده است، ایده و نظریه ای را طرح کرد و با پنج عنصر ایمان، جسارت، استدلال، پشتکار و اخلاق توانست به درجه رسول خدا محمد در نزد خدا و فرشتگان و میلیاردها انسان در آن زمان و تاکنون ارتقا یابد. اگر قرار بود، اعتبارش را از دشمنان خود بگیرد که چیزی جز دیوانه محمد یا ساحر محمد نصیبش نمی شد. محمد بی اعتنا به مخالفانش و با توکل بر خدای خویش پیش رفت و عالمگیر شد.
اکنون تو ای دانشیار نکونام اگر بخواهی عنوان از مخالفانت بگیری، میلشان این است که دانشیاری را هم از تو پس بگیرند و به استادیاری تنزلت دهند. اگر بتوانند حتی مدرک دکترای تو را باطل خواهند کرد. تنها با ایمان، جسارت، استدلال، پشتکار و اخلاق است که خواهی توانست نظریه هایت را گسترش دهی.
حقیر شانس و توفیق داشتم و از کودکی با قرآن آشنا شده و آن را خوانده ام و مونس من بوده است و شاید تاکنون بیش از صدبار قرآن را خوانده باشم و شاید دهها بار با تعمق آیات آن را مرور کرده باشم و دارای دکترای مهندسی برق و نویسنده و مترجم چند کتاب هستم و چندین دانشجوی کارشناسی و کارشناسی ارشد را راهنمایی کرده ام و چندین کتاب را ارزیابی و صدها مقاله را برای همایش های ملی و بین المللی نوشته یا ارزیابی کرده ام؛ اما هنوز چنان سوادی ندارم که به گفته هایت ایمان صد در صد آورده باشم؛ ولی گواهی می دهم، از وقتی که با تو و نظریاتت در باره قرآن آشنا شده ام، بسیاری از نقاط کور فهم قرآنم برطرف شده و از خواندن قرآن لذت بیشتری می برم. تو اکنون میدان وسیعی را برای نظریه پردازی و تحقیق در باره قرآن باز کرده ای و در واقع پرچم نظریه پردازی را به دست گرفته ای و بر زوایای تاریک شده و ناخوانای قرآن به سبب نظریات مشهور پرتوافکنی می کنی. دیگرانی که قبلاً از آنها سؤال می کردم، گویی به یک کم سواد و فریب خورده پاسخ می دهند و در پاسخ هایشان چنین لحنی آشکار بوده و هست. این پاسخ ها که براساس نظریات مشهور و عمومی می دادند، چنان غریب و نامأنوس بود که با پتک هم در سرم فرو نمی رفت. اما تو اینک با رعایت اصول اخلاقی و بدون ذره ای توهین به هر سؤالی پاسخ می دهی و حتی با مخالفان فکری ات بدون توهین، تندی و استهزا سخن می گویی.
از خداوند هدایت همگان و سازندگی جامعه اسلامی را در سایه تعالیم و برداشت درست از قرآن خواستارم. شأن قرآن این نیست که مردمِ معتقد بدان کم دانش، فقیر و ناتوان باشند و از قافله جهانی علم و صنعت و اقتصاد و به گفته برخی بزرگان حتی از قافله اخلاق عقب و فاصله چندین و چندصد ساله داشته باشند. شأن قرآن این است: الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه.
ظاهراً سخن وی مبنی بر منع از ارتقاء به استادی ناظر به سخن شاکی از من به هیئت بدوی بوده است که در ایام «ارسال پرونده ارتقای اینجانب به استادی برای دومین بار» نوشته بود، «در خواست داریم، در این ایام که پرونده ارتقاء ایشان متأسفانه مطرح است، ضمن تشکیل پرونده در آن هیئت و دریافت شکایت متعددی که از ایشان قابل دریافت است، طبق بندهای 13-15 از ماده 7 تخلفات انتظامی و جرائم تخلفات نامبرده مورد بررسی قرار گیرد. تسریع در این امر علاوه بر جلوگیری از ترویج اباطیل، باعث عبرت سایرین خواهد شد»؛ اما این تلاش مذبوحانه مخالفان کارگر نیافتاد و اینجانب در هیئت محترم بدوی دانشگاه از آن همه اتهامات سنگینی که مطرح کرده بودند، تبرئه شدم. منتها شاید به جهت همین اقدامات مخالفان، با ارتقای اینجانب به استادتمامی موافقت نگردید. (نک: ماجرای عبرت آموز محاکمه اینجانب؛ گناهان کبیره در ماجرای پرونده سازی محاکمه)
نامه سوم
نامه دیگری که مشار الیه نوشته در زمینه تأکید مقام معظم رهبری در خصوص برپایی کرسی های نظریه پردازی است. وی نوشته است:
چرا کرسی های نظریه پردازی مدنظر حضرت آقا شکل نمی گیرد؟ یک بحث و تحقیق علمی باید کاملاً آزاد و تنها مقید به روش علمی باشد تا نتایج آن بتواند قابل اعتماد و اتکا باشد. نکاتی را عرض می کنم.
وقتی قرار باشد خطوط قرمزی برای تحقیق وجود داشته باشد، آفاتی دارد: اولاً محقق ناچار است اندیشه های خود را تعدیل کند تا در خطوط قرمز بگنجد. ثانیاً محقق جرأت نمی کند ایده و اندیشه نوی را مطرح کند، چون از امکان پیگیری و تحقیق در آن موضوع اطمینان ندارد.
اصلاً خطوط قرمز را چه کسی قرار داده است؟ آیا این خطوط قرمز درست است؟ خود خطوط قرمز موضوع تحقیق است! خطوط قرمزی برای اندیشه وجود ندارد. تنها می توان در موضوعات محدوده تعیین کرد.
تنها در یک فضای آزاد است که علم و به تبع آن جامعه رشد می کند و مشکلات برطرف می شود.
اگر جامعه اسلامی نگذارد فضای علمیِ باز در مورد اندیشه های دینی وجود داشته باشد، باید منتظر رنسانس اسلامی باشد! جوانان می گویند اروپا از وقتی پیشرفت های جهشی کرد که دین را کنار گذاشت.
جامعه اسلامی تاکی می خواهد با اندیشه های بسته عقب بماند؟ چرا باید یک و نیم میلیارد مسلمان چنین فقیر و کم سواد و ناتوان باشند؟ بدیهی است هر حرکتی مبتنی بر یک اندیشه است و حرکت درست مستلزم اندیشه درست است و اندیشه درست از تضارب آرا و با روش علمی حاصل می شود.
تنها فضای برخورد افکار است که جامعه را پویا و بانشاط می کند و به جوانان انرژی چند برابر در پیدا کردن حقیقت و روش های ساخت جامعه می دهد.
هزینه نظر دادن و انتقاد کردن باید کم باشد تا همه وارد صحنه نقد و از قِبَل آن وارد صحنه سازندگی کشور و جامعه اسلامی شوند.
کجاست آن کرسی های نظریه پردازی که حضرت آقا فرموده اند؟ چرا کرسی های نظریه پردازی شکل نمی گیرد و حضرت آقا از این بابت گله مند هستند؟ آیا جز این است که بستر جامعه و متحجرین اجازه نظریه پردازی را نمی دهند؟ آیا کرسیهای نظریه پردازی مبتنی بر خطوط قرمز معنی دارد؟! نظریه پردازی مستلزم ایجاد عوامل لازم شامل حمایت های مادی و معنوی از طرف بزرگان و نبود موانع از قبیل حربه تکفیر و تفسیق است.
ایده به صرف ایده بودن مستلزم تشویق و جایزه است؛ حتی اگر نادرست باشد! نباید منتظر اثبات درستی ایده بود و سپس به آن جایزه داد. باید به ده ها ایده جایزه داده شود تا از بین آنها چند ایده منجر به گشایش راهی جدید برای پیشرفت شود.
جامعه برای پیشرفت خود در ابعاد و زمینه های مختلف به یک لشگر نظریه پرداز نیاز دارد و تحقق چنین لشگری تنها با باز بودن فضای نقد و برخورد افکار متصور است. تنها عده کمی هستند که حاضرند خطر کرده و با دادن هزینه نظریه پردازی کنند.
البته گاهی به ناچار وقتی که ضرورت پیدا کرد، باید عده ای شهید راه دانش شوند، چنان که پیامبران و مصلحان وارد شدند، نظریه پردازی کردند و خطرات آن را به جان خریدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لینک مرتبط: مظلومیت روشنفکران دینی