نام علی(ع) در قرآن
امسال در نمایشگاه کتاب نشستی با عنوان «علی(ع) در قرآن» برگزار شد و یکی از گرامیان طی آن ادعا کرده بود که نام حضرت علی(ع) در قرآن آمده و آن هم در آیه 50 سوره مریم است. اینک نخست گزارش این نشست آورده می شود و آنگاه نقد مختصری درباره آن ذکر می گردد.
1. گزارش نشست
م. در ابتدای این نشست با اشاره به این که چند نکته قابل توجه در برخی آیات پیرامون حضرت علی(ع) است، گفت: از منابع شیعی تحقیقی بدست آمده که گویای آن است که شرح نزول، تأویل و تفسیر حدود 700 آیه در قرآن در شأن امیر المومنین و یا درباره ایشان است، پنهان نگاه داشتن این لفظ بنا به اراده الهی و با هدف از میان رفتن انگیزه تحریف قرآن صورت گرفته است و در مجموع درباره 14 معصوم بیش از 1000 هزار آیه قرآن به آن ها مربوط می شوند.
م. اظهار کرد: کاربرد لفظ علی دقیقاً به معنای ویژه حضرت علی در قرآن نیست و این پرسش مطرح است که چرا نام علی در قرآن به کار نرفته است؟، علماء به این پرسش پاسخ های متعددی داده اند. کاربرد نام حضرت بنا به حکمت الهی قدری خفی است. زیرا قرآن دچار تحریف لفظی نشود. در زمان خلفاء که دشمنی ویژه ای با این موضوع داشتند، این لفظ در قرآن آمده، اما به صراحت بیان نشده است، اما اشارات آیات وحی در این زمینه در پاسخ به شبهات مطرح شده است
وی در ادامه یاد آور شد: آیه مورد نظر بحث ما درباره لفظ علی(ع) در آیه 50 سوره مریم است که آیه این چنین است :«وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا». و گفت و گوی ما پیرامون این موضوع است که علی آیا به معنای حضرت علی (ع) به کار رفته است یا خیر؟، که به عقیده من «علیا» در این جا منظور علی (ع) است و این کاربرد نام علی (ع) است.
ح. با اشاره به این که دعای حضرت ابراهیم (ع) در سوره مریم استجابت شده است، گفت: در این آیه با کلمه علی مواجهیم که تنوین دارد، اگر نکره باشد که صفت کلمه لسان محسوب می شود و اگر علم باشد، مراد علی (ع) است. بنابراین آیه دارای ایهام است، یعنی یک کلمه در آن به کار رفته که چند معنا دارد.
م. گفت: قدرت موضوع مورد بحث من بر روایات و تفاسیر است و این که پیامبر فرمودند: «انا مدینة العلم و علی بابها» در این جا ثابت کنید که علی اسم علم است، پس چون نام علی صفت است هر جایی ممکن است به آن احتمال صفت داد، مگر این که جایی دلالت جدی داشته باشد. نشانه هایی در این آیه است که بحث صفت را تضعیف می کند.
وی در ادامه این نکته را تصریح کرد که اولاً برخی از علمای نحوی بر صفت نبودن علی تأکید کردند و هیچ جایی در عربی برای کلمه لسان، صفت علی به کار نرفته است و این خود صفت نبودن را مستحکم می کند.
این محقق نمونه دیگری آورد و گفت: دو واژه علو و رفعت را دارای تفاوتهای اساسی با یکدیگر دانست و بیان کرد: علو مرتبهای معنوی و رفعت بحثی فیزیکی است و بنابر اصلی انکارناپذیر نمیتوان دو واژه در یک زبان را عینا هممعنا یافت.
ح. در پاسخ بیان کرد: در کلام عرب کلمه لسان به علی توصیف نمی شود، زیرا کلمه لسان مقوله ظاهری دارد و به این معنا منتسب به صفت علی نمی شود، اما کلمه لسان که در این جا به کار رفته است، مراد از آن یا نام نیکو بوده یا انسانی که بلند مرتبه است.
م. با اشاره به این که احادیث متعددی دال بر مطرح شدن نام حضرت علی(ع) وجود دارند، عنوان کرد: دلالت قطعی در این زمینه وجود دارد. و برای درستی این مطلب به کتاب کمال الدین صفحه 138رجوع می کنیم، حدیثی که در این کتاب آمده، سندش به شدت قوی است و اشاره به این دارد که حضرت ابراهیم (ع) از خداوند لسان صدقی را از آیندگان خواستند که در این آیه محقق شده است.
ح. با اشاره به بحث رجال و حدیث برخی از استنادات این حدیث را مورد تردید قرار داد و به برخی از دلایل مطرح شدن نام حضرت علی(ع) در قرآن اشکال وارد کرد.
وی ادامه داد: این تعبیر یعنی آمدن نام حضرت علی (ع) در قرآن در حقیقت تأویل است و صفت علی در سوره مبارکه مریم به لسان صدق اشاره دارد.
ح. در ادامه با بیان علت دیگر سخن خود فقدان دو واژه مترادف در زبان عربی را تعبیری نادرست دانست و تصریح کرد: غلو یعنی افراط و افراط آدمی را به عرصه جعل و دروغ میکشاند، از این رو نباید در استناد احادیث ذیل آیات مبالغه و اغراق کرد.
م. اظهار کرد: همه این ها ما را به این نتیجه می رساند که نمی تواند صفت باشد، و برخی می گویند: علی اشتقاق از اسم الله است، و علی همیشه بر صفت وارد می شود، باید دید روایات و شواهد کدام را نشان می دهند، که برای روشن شدن، مطلب یا صفت را در نظر می گیرند، یا بدل را، که با رجوع به روایات و شواهد آیه، متوجه می شویم که طرف بدل بودن ارجح است.
وی در پاسخ به این سوال که ضرورت این بحث چیست؟، گفت: این یک شبهه است که چرا نام علی در قرآن به کار نرفته است و این قضیه در زمان خلفای آن زمان باید در خفا مطرح می شد، خداوند برای این که انگیزه تحریف قرآن را از آن ها بگیرد، هم نام علی(ع) را آورده و هم به طور صریح نام ایشان را ذکر نکرده است و این که نام ایشان باشد یا نباشد، هیچ فضیلتی را از علی (ع) کم نمی کند.
2. نقد مختصر این نشست
گفتنی است، آیه مورد بحث راجع به حضرت ابراهیم و حضرت اسحاق و حضرت اسماعیل است. سیاقی که لفظ «علی» در آن به کار رفته، چنین است: «وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنا نَبِیًّا * وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا (مریم، 49-50)؛ اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم و همه را پیامبر گردانیدیم. و از رحمت خویش به آنان ارزانى داشتیم، و ذکر خیر بلندى برایشان قرار دادیم.»
مراد از «لسان صدق» در آیه خاطره خوب است؛ چنان که در روایتى از امیر مؤمنان على ع مىخوانیم: «لسان الصدق للمرء یجعله اللَّه فى الناس خیر من المال یاکله و یورثه؛ خاطره خوب و نام نیکى که خداوند براى کسى در میان مردم قرار دهد از ثروت فراوانى که هم خودش بهره مىگیرد و هم به ارث مىگذارد بهتر و برتر است» (نورالثقلین، ذیل آیه).
در این آیه به وضوح مشخص است که مراد از «علی» بلندآوزگی است؛ یعنی ما برای حضرت ابراهیم و حضرت اسحاق و حضرت اسماعیل خاطره خوب و بلندآوازه قرار دادیم. به هیچ وجه معنا ندارد که مراد از «علی» در این آیه حضرت علی(ع) باشد. در این صورت معنای جمله چه خواهد بود؟ یعنی چه که ما به حضرت ابراهیم و حضرت اسحاق و حضرت اسماعیل حضرت علی(ع) را قرار دادیم؟ چرا باید ما به طور آسمان و ریسمانی برای علی(ع) فضیلت تراشی کنیم؟ مگر آن حضرت فضیلت کم دارد؟ آیا ما با این مطالب بی ربط می خواهیم، مقام قرآن را بالا ببریم یا مقام علی(ع) را؟ چرا باید ما به عنوان شیعه سخنانی بگوییم که وسیله خنده و تمسخر دیگران واقع شود؟ مگر خداوندی که کلامش را در اوج فصاحت و بلاغت است و به لسان عربی مبین سخن گفته است، نمی توانست، به صراحت از امام علی(ع) سخن بگوید؟ چگونه ما از سویی ادعا می کنیم که قرآن در اوج فصاحت و بلاغت است و از سوی دیگر مفاهیمی را به آیات قرآن نسبت می دهیم که هیچ عرب فصیح و بلیغی نمی تواند آن مفاهیم را از آیات قرآن استنباط کند؟
چنین اظهار نظری مرا یاد یکی از افراد فرقه های علی اللهی محل خودمان انداخت. این فرقه به «لک» معروف اند. او می گفت: ما بر حق هستیم. به این نشان که اسم فرقه ما در قرآن هم آمده است. حال باید کسی از او بپرسد که «لک» در قرآن چه ربطی به فرقه شما دارد. داستان وجود نام علی(ع) در قرآن هم همین گونه است. باید از قائل پرسید: «علیاً» در آیه 50 سوره مریم چه ربطی به امام علی(ع) دارد؟
گفتنی است، نوع این روایاتی که الفاظی بی ربطی از قرآن را بر ائمه(ع) یا خلفاء تطبیق می کنند، جعل غلات است. آنان امام را نیز تا حد الوهیت بالا میبردند و به اباحه و رفع تکالیف معتقد بودند و معرفت و محبت به امام را کافی میشمردند. از حبیب خثعمی آوردهاند که به امام صادق(ع) گفت: ابوالخطاب درباره «وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یسْتَبْشِرُونَ» (زمر، 45) میگوید: مراد از «الله» امیرمؤمنان(ع) و مراد از «الَّذینَ مِنْ دُونِهِ» فلانی و فلانی (ابوبکر و عمر) است که امام(ع) سه بار فرمود: هرکه اینگونه بگوید، مشرک است و من از او به خدا پناه میبرم. خدا از «الله» خود را قصد کرده است. (بحار الانوار، 42/ 302)
نیز آوردهاند که وقتی نزد آن امام گفته شد، خمر و میسر انصاب و ازلام اشخاصی (از خلفا) است (الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجال)، فرمود: «ما کان اللهُ عز و جل لِیخاطِبَ خلقَه بما لا یعلمون؛ نسزد که خداوند با خلقش به گونهای سخن بگوید که نفهمند».(همان، 42/ 300)
نیز نقل است که فرمود: «لا تقولوا لِکلِّ آیةٍ هذه رجلٌ، و هذه رجلٌ، مِن القرآنِ حلالٌ، و منه حرامٌ، و منه نبأُ ما قبلَکم و حکمُ ما بینکم و خبرُ ما بعدَکم؛ برای هر آیهای نگویید که این فلان شخص است. برخی از قرآن حلالها و برخی از قرآن حرامهاست و برخی از قرآن اخبار گذشته و برخی از آن اخبار آینده است و برخی هم درباره داوری میان شما». (همان، 42/ 301)
به نظر می رسد، همان طور که به کلام عادی و بشری نمیتوان چیزهایی را نسبت داد که از آن فهمیده نمیشود، به کلام الهی و آیات قرآن نیز نمیتوان به عنوان بطن یا تأویل چیزهایی را نسبت داد که از آن دانسته نمیشود.