مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

اغراق گویی، ریشه دین گریزی

پیش تر در پستی با عنوان «خشونت ورزی، ریشه دین گریزی» به شرح یکی از مهم ترین ریشه های دین گریزی جوانان پرداختم. اینک یکی دیگر از مهم ترین ریشه های دین گریزی جوانان را شرح می دهم و آن غلو و گزافه گویی در تبلیغ دین و قرآن است. به باور من اگر ما دین و قرآن را همان گونه که هست،‌ معرفی کنیم، کاملاً معقول و دلپذیر است و بسیاری از شبهات درباره دین و قرآن جای طرح نخواهد داشت و دیگر آن شبهات، موجبات گریز جوانان را از دین و قرآن فراهم نخواهد ساخت. هیچ چیزی بهتر از راستگویی در تبلیغ دین نیست. بلوف زنی و گزافه گویی آفت ماندگاری دین و قرآن است. این نظریات ناصواب ماست که چهره دین را مشوه و زشت و نفرت آور می سازد.

غرض من در این نوشتار این است که ما اگر بخواهیم، مردم را با دین و قرآن به رستگاری برسانیم،‌ باید واقعیت نورانی دین و قرآن را همان طور که هست،‌ معرفی کنیم و گرنه نه تنها مردم را با دین و قرآن به رستگاری نمی رسانیم که به عکس مردم را به گمراهی می کشانیم و از دین و قرآن می گریزانیم. ما باید نظریاتی که درباره دین و قرآن می دهیم، با دین و قرآن مطابقت کند؛ اما اگر در دین و قرآن غلو کنیم و برای آنها،‌ انتظارات خلاف واقع بتراشیم،‌ نتیجه این خواهد شد که مردم وقتی خود به دین و قرآن مراجعه می کنند و خلاف انتظارات برساخته ما را در دین و قرآن مشاهده می کنند، به کلی از دین و قرآن گریزان می شوند.

 

1. اغراق گویی ها درباره قرآن

دو نمونه از مهم ترین مدعیات غلوآمیز و خلاف واقعی که درباره دین و قرآن اظهار می شود و موجبات دین گریزی را فراهم ساخته، به قراری است که در پی می آید:

 

1. 1. موافقت قرآن با علم

در سال گذشته، یکی از دانشجویانم خاطره دردناکی را درباره خواهرش نقل کرد که بسیار عبرت آموز است. او گفت که خواهرم قرآن را از آغاز تا پایان خواند و آن را با علوم جدید مطابقت داد و در آن بسیاری از آیات را یافت که مخالف علوم جدید بود. ابتدا از پدرم که روحانی و استاد دانشگاه در فلسفه و کلام بود، راجع به آنها توضیح خواست؛ اما توضیحات پدرم برای او قانع کننده نبود. بعد پدرم او را نزد‌ آیت الله جوادی آملی برد؛ اما توضیحات او نیز برایش قانع کننده نبود. این موجب شد که قرآن نزد او بی اعتبار شود و بعد به طور کلی در وجود خدا و قیامت و درستی دین هم شک کند و از دین گریزان گردد تا آنجا که علیرغم این که دانشجوی دکتری فیزیک در دانشگاه تهران بود، اظهار می کرد که من اساساً نمی توانم در ایران زندگی کنم؛ لذا با پذیرشی که از کشور ترکیه گرفته بود، ایران را ترک کرد و به ترکیه رفت.

تحلیل این واقعیت تلخ نشان می دهد، سبب گریزان شدن این دختر مذهبی و روحانی زاده از قرآن و دین این بوده است که ما از سویی مدعی شده ایم، «خلاف علم باطل است و در قرآن خلاف علم وجود ندارد؛ چرا که اگر در قرآن خلاف علم باشد، مستلزم این است که باطل در قرآن راه پیدا کرده باشد. حال آن که در قرآن باطل راه ندارد» و از سوی دیگر مدعی شده ایم، «قرآن خطاب به همه مردم در هر عصر و مصر نازل شده است و در قرآن اعجاز علمی وجود دارد؛ یعنی آیاتی هست که قرن ها به مراد آنها پی نبرده بودند و اکنون با پیشرفت علوم موفق به فهم آن آیات شده اند».

حال آن که اگر از همان ابتدا از یک سو می گفتیم که «در قرآن علاوه بر این که اعجاز علمی نیست، پاره ای از آیات خلاف علم نیز هست و جهت آن این است که قرآن خطاب به عرب حجاز عصر پیامبر(ص) نازل شده است که شناخت آنان از جهان در حد حواس ظاهری و خیال خودشان بود و لذا در قرآن در حد شناخت آنان از جهان سخن گفته شده است» و از سوی دیگر می گفتیم، «قرآن یک کتاب علمی نیست و در مقام اصلاح باورهای علمی آنان نازل نشده است؛ بلکه قرآن کتاب موعظه است و از یک کتاب موعظه نباید انتظار داشت که در آن مطالب علمی آمده باشد». با این بیانات هرگز در او این انتظار پدید نمی آمد که باید قرآن مطابق علوم امروز سخن گفته باشد و وقتی در قرآن خلاف آنها را ببیند، به کلی از قرآن روی بگرداند.

 

 1. 2. جاودانگی احکام تاریخی قرآن

در اینجا مناسب می دانم، خاطره تلخ دیگری را نقل کنم و آن این است که یک دانشجوی مذهبی با حفظ قرآن موفق می شود، بدون کنکور به تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث اشتغال یابد. این دانشجو به آیاتی بر می خورد که توجیه صحیحی برای آنها نمی یابد؛ نظیر این که چرا در قرآن بر مخالفان تعابیر سگ و خر و چارپا و نظایر آنها اطلاق شده یا چرا در قرآن آمده است که افراد را به سبب عقیده اشان که مشرک اند، بکشید یا چرا آمده است که از اهل کتاب به جهت تفاوت عقیده، جزیه بگیرید و یا چرا قرآن برده داری را تجویز کرده است؟ یا چرا در قرآن زنان تحقیر شده اند و گفته شده است که آنان را بزنید و نظایر اینها.

وی نیز با نیافتن پاسخ قانع کننده برای سئوالاتش به تدریج از قرآن و دین گریزان شده است. تحلیل این واقعیت تلخ نیز نشان می دهد که ریشه آن این است که ما به او گفته ایم، «قرآن خطاب به همه مردم در همه اعصار نازل شده و لازمه آن این است که این احکام در همه اعصار اجرا شود».

اما اگر به او گفته بودیم که «قرآن طی دوره رسالت پیامبر اسلام(ص) شکل گرفته است و حدود نود سوره آن در دوره مکی و خطاب به مشرکان مکه نازل شده و حدود 24 سوره آن در دوره مدنی و خطاب به مردم مدینه نازل گردیده»، در می یافت که آیات قرآن متناسب با شرایط آن دوره ها نازل شده و لذا باید آیات قرآن را در همان فضای تاریخی قرار داد و فهمید. برای مثال، در آن شرایط تاریخی چهارپا خواندن سران مشرک مکه که همواره پیامبر و مسلمانان را می آزردند تا آنجا که آنان را شکنجه می کردند و در حصر اقتصادی قرار داده بودند و این فشارها موجب شده بود، از وطن خود هجرت کنند و به حبشه یا مدینه بگریزند، کاملاً عقلائی بوده است. در این صورت هرگز تصور نمی کرد که آیات مربوط ناظر به اشخاص محترم و باشخصیتی است که تنها تفاوت عقیده با مسلمانان دارند و بر این اساس، تعابیر قرآنی را نسبت به چنین دشمنان ستمگری، طبیعی و عقلائی می خواند و خلاف ادب و نزاکت بر نمی شمرد. خداوند هرگز بدزبانی را دوست ندارد؛ مگر برای کسانی که مورد ستم واقع شده باشند؛ چنان که در قرآن آمده است:

لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمیعاً عَلیماً (نساء، 148)؛ خداوند، بانگ برداشتن به بدزبانى را دوست ندارد، مگر [از] کسى که بر او ستم رفته باشد، و خدا شنواىِ داناست.  

 

2. ویژگی های واقعی قرآن

بی تردید اگر به این دانشجویان واقعیت قرآن همان طور که هست، گفته می شد،‌ هرگز موجب نمی شد، نسبت به قرآن بدبین شوند و از آن اعراض کنند و بعد به کلی از دین بگریزند. من به وضوح می بینم که وقتی واقعیت قرآن را همان طور که هست، برای چنین افرادی توضیح می دهم، تردیدهای آنان نسبت به حقاینت قرآن از بین می رود و کمابیش به سوی قرآن و دین بر می گردند.

به نظر من واقعیت قرآن آن چنان که هست، از این قرار است که اینک معرفی می کنم:

 

2. 1. اختصاص خطابات قرآن به عرب حجاز عصر پیامبر(ص)

پیامبر اسلام(ص) سیزده سال از دوره رسالتش را در مکه به سر برد و مشرکان مکه را به آیین خود فرا می خواند و حدود 90 سوره قرآن خطاب به همین مشرکان مکه نازل شده است. آن حضرت ده سال بعد را در مدینه به سر برد و مردم مدینه را اعم از بت پرستان و یهودیان را به آیین خود دعوت می کرد و نیز به حاجات مسلمانان مدینه در این دوره پاسخ می گفت و حدود 24 سوره قرآن خطاب به همین مردم مدینه نازل شده است؛ لذا ادعای این که قرآن خطاب به مردمان اعصار و امصار دیگر نازل شده، خلاف واقع است و اظهار این ادعای خلاف واقع موجب می شود، جوانان ما انتظار داشته باشند، در قرآن از موضوعاتی که خاص عرب حجاز عصر پیامبر(ص) سخن نرفته باشد و به حاجات و سئوالات امروز ما پاسخگویی کند؛ اما وقتی قرآن را چنین نمی یابند، از آن رویگردان می شوند.

 

2. 2. بازتاب دانش های عرب حجاز در بیانات قرآن

نظر بر این که قرآن برای هدایت عرب حجاز عصر پیامبر(ص) نازل شده، متناسب با فهم آنان سخن گفته است. آنان از جهان پیرامون خود فهمی ساده و ظاهری در حد حواس و خیالشان داشتند. برای مثال، آنان وقتی با چشم سر به خورشید می نگریستند، می یافتند که آن از مشرق بر می آید و در مغرب فرو می رود و به واقع به دور زمین می چرخد و نیز مشاهده می کردند که هرگاه خورشید غروب می کند، ماه از پی آن بر می آید و به همان مسیری می رود که خورشید رفته بود. نیز با چشم سر می دیدند که تنها هفت جرم سماوی یعنی ماه، عطارد و زهره و خورشید و مریخ و مشتری و زحل در آسمان حرکت می کنند و طلوع و غروب دارند و سایر اجرام ثابت اند و در همان جایی قرار دارند که ماه است و نیز در نقاط مختلف آسمان مشاهده می کردند که گروه هایی از ستارگان قرار دارند. در گذشته در دروازه های شهرها برج هایی را می ساختند و نگهبانانی را بر فراز آن می گماشتند که از شهر نگهبانی کنند و آنان در شب ها شعله های آتشی را می افروختند تا بتوانند از دروازه شهر حراست کنند و هرگاه دشمنانی می خواستند به شهر هجوم آورند، آن شعله ها را به سویشان می افکندند. بر همین قیاس تصور می کردند، در آسمان نیز شهرهایی است و فرشتگان ساکنان آنها هستند و ستارگان شعله های برافروخته در برج های شهرهای آسمان است و نگهبانان از آنجا دروازه های شهر را می پایند و آن شهاب هایی که افکنده می شود، تیرهایی است که آنان به سوی دشمن پرتاب می کنند. آنان زمین را کف و آسمان را سقف می انگاشتند و بر این تصور بودند که نخست،‌ کف خلق شده و بعد سقف. آنان با چشم سر که می نگریستند، نمی توانستند از گستردگی و بی کرانگی آسمان آگاه شوند و لذا می اندیشیدند که مدت خلقت آسمان به همان مدت خلقت زمین و بلکه کمتر بوده است. آنان هفت روز هفته را به ازای همان هفت جرم سماوی متحرک قرار داده بودند و تصور می کردند، مدت زمان خلقت آسمان ها و زمین هفت روز بوده است. خدا در شش روز آنها را آفریده و روز هفتم استراحت کرده است.

ملاحظه آیات قرآن نیز نشان می دهد که همین اندیشه ها در آنها بازتاب یافته است؛ منتها این ها هیچ خللی به حقانیت قرآن وارد نمی سازد؛ چون قرآن یک کتاب علمی نیست و غرض از نزول آن،‌ این نیست که اندیشه های علمی عرب حجاز عصر نزول را اصلاح کند.

خداوند به پیامبران فرموده بود، در حد فهم مردم با آنان سخن بگویند؛ چنان که پیامبر اسلام(ص) فرمود:

انا معاشر الأنبیاء أمرنا ان نکلم الناس على قدر عقوله؛ ما گروه پیامبران امر شدیم که با مردم به اندازه عقل هایشان سخن بگوییم. (ابن حجر، لسان المیزان، 6/ 274)

عقل و فهم مردم به هنگام بعثت پیامبر اسلام و نزول قرآن، در حد حواس غیر مسلح و خیال آنان بوده است؛ لذا در قرآن در قالب همین حد از فهم از جهان با آنان سخن گفته شده است.

 

2. 3. قرآن کتاب موعظه

ارسال رسل و انزال کتب از سوی خدا برای تذکر و موعظه و هدایت به سوی فلاح و رستگاری بوده است. بر همین اساس است که در قرآن آمده است:

یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ (یونس، 57)؛ اى مردم، به یقین، براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى، و درمانى براى آنچه در سینه ‏هاست، و رهنمود و رحمتى براى گروندگان آمده است.

نیز پیامبر اسلام(ص) فرمود:

إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق؛ من مبعوث شدم که مکارم اخلاق را تکمیل کنم. (بیهقی، السنن الکبری، 10/ 192)

به همین رو،‌ انتظار این که پیامبران و کتب آسمانی بخواهند اندیشه های علمی مردم را اصلاح و تکمیل کنند، ناموجه است.

 

2. 4. تاریخمندی قرآن

نمی توان انکار کرد که قرآن طی مدت رسالت پیامبر اسلام(ص) در چهارده قرن پیش نازل شد و شکل گرفت. به همین رو،‌ برخی از احکامی که در قرآن از آنها سخن رفته، امروزه کارآیی ندارد و در عمل نیز نسخ شده است؛ نظیر احکام برده داری و جزیه گرفتن از اهل کتاب و زدن زنان و مانند آنها.

چنان که مشهور است، احکام دین تابع مصالح و مفاسد است؛ بر این اساس،‌ هرگاه یک سنت دینی مصلحت و منفعت نداشته و حتی مفسده داشته باشد، دانسته می شود که دوره آن سنت دینی گذشته است. اگر باور ما بر این است که نسخ در احکام به سبب تغییر مصالح و مقتضیات است و یک حکم از آن رو نسخ می شود که دیگر دارای مصلحت و منفعت نیست، چرا دوره نسخ را به دوره رسالت پیامبر اسلام(ص) محدود کنیم؟ اساساً، نسخ مستمر احکامی که مصلحت و منفعت آنها از میان رفته است، راز پویایی و ماندگاری دین به شمار می آید.

به طور طبیعی، مجتهدان زمان شناس هرگاه دریابند، یکی از احکام دین مثل احکام برده داری کارآیی اش از دست رفته است، آن را منسوخ اعلان می کنند و استمرار نسخ را لازمه پویایی شریعت به شمار آورند تا هرگاه که در عمل، حکمی از احکام دین منسوخ گردید، دشمنان دین،‌ آن را نشانه کهنگی دین نشمارند.

 

2. 5. کمال تدریجی دین

این تلقی که همه باورها و سنت های قوم پیامبر(ص) در چهارده قرن پیش تا ابد و برای همه اقوام کارآیی داشته باشد، ناصحیح است. همچنان که سطح اندیشه ها و زندگی انسان ها در گذر زمان ارتقاء می یابد و هر زمان سئوالات و حاجات جدیدی پیدا می شود، مجتهدان و اندیشمندان دینی پاسخ های نوی را عرضه می کنند و بیانات جدیدی را در معرض می گذارند.

بسیار آشکار است که اکنون، هرگز دین و شریعت به همان بساطت و در همان محدوده ای که در صدر اسلام بود، نیست. در قرآن هر آنچه که مورد حاجت بشر است، نیامده است؛ لذا ما را نسزد که بگوییم، «حسبنا کتاب الله؛ ما را کتاب خدا بسنده است». این سخن ناصوابی بوده است که عمر به هنگام وفات رسول خدا(ص) سرداد. ابن عباس آورده است:

قال النبی(ص) اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده أبدا فقال عمر ان رسول الله(ص) قد غلب علیه الوجع و عندنا القرآن حسبنا کتاب الله؛ پیامبر(ص) فرمود:‌ برای شما نوشته ای بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید. عمر گفت: درد بر رسول خدا چیره شده است. ما کتاب خدا را داریم. همان ما را بسنده است. (مسند احمد، 1/ 336)

 پیامبر اسلام(ص) لزوم پویایی اسلام را به وضوح یافته بود؛ لذا عترتش را مکمل قرآن و راهنمای مردم بعد از خودش قرار داد و فرمود:

انى تارک فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض و عترتی أهل بیتی و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض (مسند احمد، 3/ 14)؛ من دو امر گران را در میان شما نهادم. یکی از آن دو از دیگر بزرگ تر است. کتاب خدا ریسمانی است که از آسمان به زمین کشیده شده و عترتم اهل بیتم. آن دو از هم جدا نشوند تا این که در حوض بر من در آیند.

پنهان نیست که حتی عترت و سنت نیز نمی تواند برای تمام اعصار کافی باشد؛ بلکه باید در غیبت عترت، مجتهدان زمان شناس به اجتهاد و استنباط احکام متناسب با شرایط عصر و مصر خود اهتمام کنند؛ به همین رو، امام رضا(ع) فرمود:

علینا إلقاء الأصول و علیکم التفریع؛ بر ماست که اصول را بیاموزانیم و بر شماست که فروع را از آنها در آورید (الوسائل 18 / 41 ، الباب 6 من أبواب صفات القاضی ، الحدیث 52)

حاصل آن که مجتهدان با اجتهاد مستمر خود هر روزه به تکمیل دین می پردازند و به ازای هر سئوال و حاجت جدیدی که فراهم می شود، پاسخی را فراهم می آورند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک های مرتبط:  خاص بودن مخاطبان قرآن و عام بودن هدایت آن؛ پاسخ نقدی درباره خاص بودن مخاطبان قرآن و عام بودن هدایت آن؛  راز بیگانگی جوانان نسبت به آموزه‏ های قرآن؛ معناسازی و اعجازتراشی‏ های بی‏جا برای قرآن؛ قیاس قرآن به طبیعت