نقد نقد نقد معراج جسمانی
در کانون گفتمان سخن ما در زمینه روحانی بودن معراج نقد شده است که اینک اصل نقد و پاسخ می آید.
برادر ارجمند و فاضلم جناب آقای بابایی
سلام علیکم
من اگرچه خدمت شما معرفت ندارم و شما را تطبیق نمی کنم؛ اما بسیار بسیار تشکر می کنم از نوشته متین و مؤدبانه شما. با این که شما بر تمام سخنانم نقد نوشتید، اما بسیار لذت بردم. جزاکم الله خیرا. از توضیحات شما در زمینه جابه جایی مطالب نیز تشکر می کنم.
به هر حال اگر من در اینجا مطلبی می نویسم، تنها برای این است که سهمی در افزایش نشاط علمی در این کانون داشته باشم. البته نمی دانم که آیا کار درستی می کنم یا نه؛ ولی به هر حال تلقی من این است که ان شاء الله شما با پاسخ های متین و در عین حال مؤدبانه و همدلانه اتان جلوی این را که مبادا سخنان من باعث گمراهی کسی شود، می گیرید. اگرچه من هر آنچه را می نویسم، حجت میان خود و خدا احساس می کنم و درست می دانم.
من نمی دانم شما چطور شیوه نقل قول را اعمال می کنید؛ لذا من سخن خود را در ذیل میان پنج ستاره قرار می دهم تا از مطالب شما و نقل قول های من از سوی شما متمایز شود.
*****************************************************************
نقل قول:
پاسخ: به نظر می رسد، چون چیزی به نام سدرة المنتهی در زمین وجود ندارد، باید آن در آسمان البته نه آسمان مادی بلکه آسمان معنوی و مجرد بوده باشد و بر این اساس باید عبارت «زاغ البصر» هم معنای حسی و مادی نداشته باشد و کنایه از واقعی بودن رؤیت پیامبر باشد و نه خیالی و غیر واقعی بودن آن.
من فکر می کردم که بهشت، بهشت مادی است (البته در این که شامل نعمات معنوی هم می شود شکی نیست). و تا حالا (و البته هم اکنون نیز) فکر می کردم بهشت هم اکنون آفریده شده است و سدرة المنتهی در آن است بنابراین فکر می کردم آن مادی است. آیا شما نظری غیر از این دارید؟ (همان طور که شما نیز به صراحت قرآن اعتقاد دارید تعابیر قرآن کریم از زندگی اخروی طوری است که از آن مادی بودن بهشت (یعنی مادی و روحانی بودن آن، چون در روحانی بودن آن معمولا اختلافی نیست) استفاده می شود.)
*****اولاً، بسا فکر شما درست باشد؛ اما من فکر می کنم که بهشت مادی و مانند این دنیا نیست. قرائنی که از آیات قرآن به دست می آید، حاکی از این است که بهشت و نعمت های بهشتی متفاوت از این نعمت های مادی و دنیوی است. برای مثال در قرآن آمده است که در بهشت شراب است، اما مست نمی کند و عقل را نمی زداید. یا آب و شیر بهشتی فاسد شدنی نیست. چنان می نماید که خدا برای تقریب به ذهن نعمت های بهشتی را به نعمت های دنیوی تشبیه کرده است و درک قاصر ما از عالم آخرت موجب شده است که خداوند اینچنین سخن بگوید. به نظر می رسد، وضعیت ما در این دنیا نسبت به آخرت مشابه وضعیت جنین در شکم مادر نسبت به دنیاست. چگونه می توان این دنیا را برای جنین توصیف کرد؟ جز این که این دنیا را ب دنیای جنین تشبیه کرد؛ اما بیان ما برای جنین کجا و حقایق دنیوی که بعد از تولد آنها را مشاهده خواهد کرد، کجا؟
ثانیاً، من چیزی که اجمالاً می فهمم این است که نعمت های بهشتی مانند نعمت های دنیوی نیست. به علاوه تصور می کنم، درک لذت و الم به عهده روح است؛ چنان که وقتی روح از جسم خارج می شود یا تعلق آن از جسم رها می شود، دیگر لذت و المی درک نمی شود. نیز می اندیشم، اگر ما قادر باشیم، لذت های معنوی و روحی را درک کنیم، هرگز آن را بر لذات جسمی ترجیح نمی دهیم. یعنی مرتبه لذت روحی از لذت جسمی برتر است؛ بنابراین چه اشکالی دارد که گفته شود، لذت در عالم آخرت به جهت متعالی بودن، واسطه جسم را نیاز ندارد و معاد روحانی است؟
ثالثاً، در آیات مربوط به قیامت قرائن صارفه ای که وجود دارد، مانع از این می شود که معنای حقیقی و مادی آنها را اراده کنیم. روشن است که خداوند از الفاظ بشری یعنی عرب عصر نزول برای بیان حقایق اخروی استفاده کرده است و بشر و عرب این الفاظ را برای مادیات و دنیویات وضع کرده و به کار می برده است. تردیدی نیست که بشر و اهل زبان از چیزی که با آن سر و کار ندارد، تصوری ندارد و تا از چیزی تصوری نداشته باشد، لفظی را برای آن قرار نمی دهد. همین که خدواند از الفاظ این جهانی و دنیوی برای بیان جهان دیگر استفاده کرده خود قرینه مهمی است بر این که حقایق آن جهان مادی و مانند این جهان نیست. به علاوه همان طور که ذکر شد، حسب مورد قرائن صارفه فراوانی در آیات قیامت به چشم می خورد که ما را ناگزیر می سازد، آیات را بر معنای مجازی حمل کنیم، نه معنای حقیقی.*****
نقل قول:
ثالثاً، بهشت با توصیفاتی که از آن در قرآن شده نباید، به معنای مادی و این دنیایی اش حمل کرد. در قرآن قراینی وجود دارد که حاکی است، بهشت مانند باغ های این دنیا نیست. برای مثال در قرآن آمده است که عرض بهشت به اندازه آسمان ها و زمین است یعنی همه هستی را دربر گرفته است؛ حال آن که باغ های این دنیا محصور به دیوارهای معین و مشخصی است و نامحدود نیست.
آیا سخن شما اینست که معاد روحانی است و جسمانی نیست؟
*****به نظر می رسد، طی مطالب قبل به این سؤال پاسخ داده شد.*****
نقل قول:
ثانیاً، تمام مواردی را که شما فرمودید، در حالتی صورت گرفته است که آدمی چندان تعلقی به جسم مادی خود نداشته و به تعبیری جسم مادی خود را خلع کرده است. اگر بفرمایید، پیامبر پس از خلع بدن به معراج رفتند و بنابراین از بدن مادی خود برای رؤیت عالم معنا و غیب استفاده نکردند، سخن قابل قبولی است. براین اساس چه ضرورتی دارد، بدنی که از آن هیچ استفاده ای نمی شود، همراه برده شود. آیا همراه بردن آن عبث نیست؟
حرف من اینست که اگر این طور توصیف کنیم باید بگوییم پیامبر در تمام عمرش(بعد از بعثت) در معراج بوده چون در تمام آن مدت عوالمی بر او آشکار بوده. همراه بردن بدن خود از معجزات پیامبر ما می باشد و آیه ی دیگری از آیات الهی است. به علاوه فرضا یک مرتاض به خاطر اینکه تعلق مادی به جسمش نداشته توانسته کار های غیر عادی بکند. اما مگر بالاخره جسمش در آن کارها دخالت نداشته؟ به عنوان مثال شخصی که به جسمش تعلق مادی زیادی ندارد می تواند در هوا معلق باستد. آیا بالاخره مگر این جسم او نیست که در هوا معلق است؟
*****اولاً، اگر حالت وحی و خلسه را معراج بنامیم، باید گفت: پیامبر معراج های فراوانی داشته است؛ چنان که به خاطر دارم، در برخی روایات برای پیامبر معراج های فراوانی را یاد کرده اند. به این ترتیب وقتی که پیامبر مثل سایر افراد حالت عادی داشته است، در معراج نبوده و وقتی به حالت وحی و خلسه فرو می رفته، به نوعی به معراج می رفته است.
ثانیاً، به تصور من وقتی روح از تهذیب و قوت معنوی خود برخوردار شود، در عالم مادی می تواند، تصرف کند که معلق کردن جسم در هوا و مانند آن از جمله تصرفات روح در عالم مادی است. در اینجا دیگر جسم هیچ واسطه عمل نیست، روح به طور مستقل در عالم مادی تصرف می کند.*****
نقل قول:
پاسخ: سخن نویسنده نیز همین است که پیامبر برای رؤیت فرشتگان نیازی نداشته است که بدن خود را از جایی به جایی منتقل کند و بنابراین باید گفت: پیامبر آن عوالم را می تواند، در عالمی مانند عالم رؤیا یا عالم خلسه دیده باشد. به این ترتیب باید گفت: معراج در اینجا به معنای حسی و مادی نبوده است، بلکه به معنای روحی و غیر مادی بوده است.
اگر آنجا( در پست قبلی) واضح ننوشته ام عرض می کنم که سخن من آن بود که کمی قبل آمد:
حرف من اینست که اگر این طور توصیف کنیم باید بگوییم پیامبر در تمام عمرش(بعد از بعثت) در معراج بوده چون در تمام آن مدت عوالمی بر او آشکار بوده و دیگر اصلا نیازی نبود که معراج دیگری صورت بگیرد و خداوند آن را به طور خاص در قرآن بیاورد.
*****اولاً، چه اشکال دارد، آنچه در روایات به طور خاص از معراج پیامبر سخن رفته است، چنین تفسیر کنیم که سبب زبانزد شدن آن این نبوده است که پیامبر هیچ وقت به معراج نمی رفته است و چون یک بار به معراج رفت، از آن سخن گفته شد؛ بلکه این بوده است که در این معراج پیامبر حقایقی را مشاهده کرده است که در معراج های دیگر هرگز مشاهده نکرده بود.
چنان که درباره فترت وحی نیز نظیر این سخن مطرح است. چنان نبوده است که هیچگاه وحی قطع نشود و پیوسته استمرار داشته باشد. طبیعی است که وحی هر چند وقت یکبار صورت می گرفته است و میانگین سوره های قرآن نشان می دهد که به طور متوسط حدود دو تا چند ماه میان وحی ها فاصله می شده است. سبب زبانزد شدن فترت وحی این بوده است که پیامبر به مشرکان مکه وعده کرده بود، فردا جواب سؤال آنها را با دریافت وحی می آورد؛ اما چهل روز فاصله شد و این امر موجب شد که مقوله ای به نام فترت وحی زبانزد شود.
ثانیاً، در قرآن سخن از معراج پیامبر یعنی به آسمان رفتن جسم پیامبر نیست. تنها در سوره نجم آمده است که پیامبر جبرئیل را در سدرة المنتهی دیده است و این دلیل قاطعی نیست که جسم پیامبر هم به سدرة المنتهی رفته است. طی سوره نجم گفته شده است که پیامبر دو بار جبرئیل را دیده است: یکبار در افق همین آسمان مادی در سمت مشرق که طبیتعاً با تمثل جبرئیل به صورت محسوس اتفاق افتاده است؛ چنان که برای حضرت مریم چنین شد و بار دوم در آسمان معنوی و مجرد که احتمالاً در عالم خلسه بوده است. *****