سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

ادامه ادله روحانی بودن معاد

در کانون گفتمان قرآن در ادامه ادله ای در زمینه جسمانی بودن معاد بیان شده است که اصل آنها و نقد آن در اینجا می آید.

[QUOTE=m2babaey;563]خواستم چند مطلب اضافه کنم:
1. من هم عقیده دارم احساس الم یا تنعم با وجود روح معنا پیدا می کند. اما روح و جسم به هم وابسته اند به طوری که در حالی که وابستگی ایندو وجود دارد اگر مشکلی برای جسم پیش بیاید به واسطه ی روح آن درک شده و احساس الم به وجود می آید. در نتیجه وقتی فردی می میرد اگر او را بسوزانند هم هیچ دردی احساس نمی کند، اگر چه در صورتی که دوباره زنده شود (که در قرآن مصادیق آن آمده) همان قوای تشخیص درد یا نعمت دوباره فعال می شود.[/QUOTE]
درست است که جسم انسان مرده دردی را احساس نمی کند؛ اما آیا روح بدون جسم نمی تواند عذاب شود و دردی را احساس نمی کند؟ بی تردید برای این که جسم الم یا لذتی را درک کند، به روح نیاز دارد؛ اما روح در احساس الم و لذت هیچ نیازی به جسم ندارد.
[QUOTE=m2babaey;563]
2. من عذاب اصلی جهنمیان را این می دانم که به عظمت پروردگارشان پی می برند و از او شناخت پیدا می کنند و پرده های غفلت کنار می رود و این در حالی است که خداوند به آنان توجهی نمی کند و پروردگارشان را از خود راضی نمی یابند. بر عکس، بزرگترین نعمت بهشتیان را هم رضای الهی از آنان می دانم. اینها لذات و عذابهای معنوی هستند، در مقابل عذابها و نعمات جسمانی هم برای آنها هست که به خاطر وابستگی روح و جسم بعد از حیات دوباره ی انسان آنها هم احساس می شود. و در این منافاتی با این واقعیت که اصالت احاس درد یا تنعم به روح انسان وابسته است نمی بینم.[/QUOTE]
چنان که پیش تر گفته شد، نظر به این که آیات مربوط به بهشت و جهنم از سویی ناظر به جهانی غیر از دنیاست، نمی توان آنها را به معنای مادی و دنیویشان حمل کرد و از سویی دیگر هریک از این آیات با قرائن صارفه ای همراه است که مانع از حمل آنها بر معنای مادی و حسی دنیوی است که نمونه هایی از آن پیش تر بیان شد. نظیر چنین مواردی که ناظر به عالم غیب است و از حقایق آن به الفاظ و تعابیر حسی و مادی ولی همراه قرائن صارفه آمده فراوان است. مگر در قرآن برای خدا دست و پا و چشم و گوش و عرش و آمدن و نشستن و نظایر آنها یاد نشده است؟ آیا آنها را بر معنای حسی و مادیشان حمل می کنید؟ آیا برای فرشتگان بال و حمل تخت پادشاهی خدا و سخن گفتن به آدم و نظایر آنها نسبت داده نشده است، آیا آنها را به معنای حسی اشان حمل می کنید؟ آیا گفته نشده است که جنیان وقتی برای استراق سمع به آسمان می رفتند، با شهاب ها رانده می شدند، آیا آنها را به معنای حسی و مادی اشان حمل می کنید؟ یک نظریه درست نظریه ای است که بتواند تمام موارد مربوط به خود را تفسیر و توجیه کند. همه مواردی که گفته شد، مربوط به عالمی غیر از عالم مادی و حسی و دنیوی ماست و از عالم غیب به شمار می رود و ایجاب می کند، برای همه آنها نظریه واحدی ارایه کرد.
[QUOTE=m2babaey;563]
3. من هم کاملا موافقم که خصوصیات جهان دیگر با این دنیا قابل مقایسه نیست (از این نظر که آنجا عذاب و نعمتش در حد کمال ظاهر می شود) اما به عنوان مثال همان عسل را در نظر بگیریم، به هر حال مفهوم آن روشن است. منظورم اینست که شباهتی (از چه نظر مورد بحث نیست) میان آن عسل با عسل دنیا بوده که خداوند وقتی می خواهد در قرآن به آن اشاره کند از این واژه استفاده کرده است. به علاوه روح عسل لازم ندارد. دارد؟[/QUOTE]
اولاً، چه اشکال دارد که بگوییم، روح هم می تواند عسل بخورد؛ چنان که آدمی در عالم رؤیا عسل می خورد و از آن لذت هم می برد، بدون آن که گرفتاری های دنیوی و مادی اش را تحمل کند.
ثانیاً، آیا شما مطمئن هستید که واقعاً عسل بهشتی مانند عسل دنیوی است؟ کسی می گفت: می گویند: در بهشت عسل هست. مگر آدم چقدر می تواند عسل بخورد؟ یکبار یا دوبار عسل می خورد؛ اما بار سوم می گوید: مرگ را بیاور و عسل را نیاور. اگر عسل بهشتی زدگی ایجاد نکند، باز آیا واقعاً می توان به آن عسل گفت و آن را از قبیل عسل های مادی و حسی تلقی کرد؟
[QUOTE=m2babaey;563]
3. شما چه توضیحاتی در مورد آیات زیر که من آنها را به عنوان نمونه (شاید تعبیر زیبنده ی کلام وحی نباشد اگر بگویم مشتی از خروار) آورده ام و فکر می کنم به وضوح به جسمانی بودن معاد اشاره می کنند، دارید؟ 

أَوَلَمْ یَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ 77) [B][COLOR="Red"]وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ 78 قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ [/COLOR][/B](79 الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ (80 أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ (81 إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (82 فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (83[/QUOTE]
به نظر می رسد، خداوند در این آیات خواسته است، امکان حیات مجدد را ثابت کند؛ اما از جسمانی یا روحانی بودن آن سخن نرفته است. تردیدی نیست که در یک تشبیه مشبه و مشبه به در تمام جهات به یکدیگر تشبیه نمی شود. در این آیه نیز نمی خواهد بگوید: همان طور که آدمی در این دنیا از نطفه خلق می شود و در رحم مادر رشد می کند، در آخرت نیز مجدد از نطفه خلق می گردد و در رحم مادری رشد می کند. در دیگر آیات نیز به دلیل این که از عالم غیب سخن می رود و با قرائن صارفه همراه است، نمی توان آنها را بر معنای حسی  و مادی اشان حمل کرد.


دلایل روحانی بودن معاد

در کانون گفتمان قرآن از نویسنده خواسته شده است ک دلایل روحانی بودن معاد بیان شود که اینک برخی از آنها بیان می گردد.

[QUOTE=m2babaey;557]ضمن عرض سلام، در صورت امکان آیات قرآن و روایاتی که از آن روحانی بودن معاد و زندگی اخروی استفاده می شود ذکر فرمایید. سپاسگذار خواهم بود اگر مطالب و توضیحات خود را به زبان ساده بیان فرمایید. چرا که اکثر مخاطبان اصلی این کانون قشر جوان خواهند بود و نویسندگان بحثها باید با هنرمندی خاصی طوری بنویسند که دیگران با اطلاعات معمولی بتوانند استفاده کنند.
با تشکر از پیگیری فعال شما در بحثها[/QUOTE]

سلام علیکم
برخی از آیاتی که حاکی است، جهان آخرت مانند این دنیای جسمانی و مادی که ما با آن سر و کار داریم، نیست، به این قرار است:
1.   وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ (آل عمران، آیه 133)؛ و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود، و بهشتى که پهنایش ]به قدر[ آسمان‏ها و زمین است ]و[ براى پرهیزگاران آماده شده است، بشتابید.
2.   مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى(محمد، آیه 15)؛مَثَل بهشتى که به پرهیزگاران وعده داده شده، ]چون باغى است که[ در آن نهرهایى است از آبى که ]رنگ و بو و طعمش[ برنگشته؛ و جوى‏هایى از شیرى که مزه‏اش دگرگون نشود؛ و رودهایى از باده‏اى که براى نوشندگان لذتى است؛ و جویبارهایى از انگبین ناب.
3.   یُطافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعینٍ   بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشّارِبینَ  لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ (صافات، آیات 47-45)؛ با جامى از باده ناب پیرامونشان به گردش درمى‏آیند؛  ]باده‏اى[ سخت سپید که نوشندگان را لذتى ]خاص[ مى‏دهد؛ نه در آن فساد عقل است و نه ایشان از آن به بدمستى ]و فرسودگى[ مى‏افتند!
 چنان که ملاحظه مى‏شود، خداوند در توصیف بهشت و نعمت‏هاى آن، ضمن آن که از معهودات استفاده کرده، قیودى را نیز با آنها ذکر کرده است که ذهن مخاطب به معهودات منصرف نشود.
 خداى تعالى فرموده است: بهشت باغ(جنة) است؛ اما نه چون باغ‏هاى معهود که پهناى محدودى دارند؛ بلکه پهناى آن نامحدود و به وسعت سراسر هستى است(عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ).
 در بهشت آب(ماء) هست؛ اما نه مانند آب‏هاى معهود که رنگ و بو و مزه‏اش دگرگون مى‏شود؛ بلکه رنگ و بو و مزه آن هرگز دگرگون نمى‏شود(غَیْرِ آسِنٍ).
 در بهشت شیر(لبن) وجود دارد؛ اما نه مثل شیر معهود که در ظروف محدودى جاى داده مى‏شود و مزه‏اش تغییر مى‏کند؛ بلکه همواره در جویبارهایى جارى است و مزه‏اش هم دگرگون نمى‏شود(أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ).
 در بهشت باده(خمر، معین) هست؛ ولى نه مانند باده معهود که در ظروف محدودى جاى مى‏گیرد و عقل را تباه مى‏کند و مستى مى‏آورد؛ بلکه در جویبارهایى روان و رنگ آن سپید است و نه عقل را تباه مى‏کند و نه مستى مى‏آورد(أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ، بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشّارِبینَ  لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ).
 در بهشت عسل وجود دارد؛ منتها نه مثل عسل معهود که ناخالص است و محدود؛ بلکه خالص است و در جویبارهایى جریان دارد(أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى).
4. از سهل بن حنیف نقل است که روزى مردى عرب نزد پیامبرصلى الله علیه وآله آمد و گفت: اى رسول خدا، خداوند در قرآن از درختى آزاررساننده سخن گفته است. من نمى‏دانستم که در بهشت هم درختى است که صاحبش را آزار مى‏رساند. پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: آن کدام درخت است؟ گفت: درخت سدر که داراى خار است. پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: »فی سِدْرٍ مَخْضُودٍ «(واقعه، آیه 28). خداوند خارهایش را مى‏کند(سیوطى؛ الدرالمنثور، ج6، ص222).
به نظر می رسد، همه آنچه گفته شده است، برای نزدیک به ذهن ساختن مخاطب است و گرنه حقایق جهان دیگر به درستی برای ما معلوم نیست. به این نکته توجه فرمایید که طی آیات و روایات گفته می شود که نعمت های بهشتی به صرف اراده نزد بهشتی حاضر می شود و هرگونه اشتها و تمایل او را تأمین می کند و طبیعتاً هیچ نقص و زیان و ناخالصی در آنها نیست. اگر چنین باشد، ما دیگر هیچ نیازی به جهازات و دستگاه های بدن خود برای هضم یا زدودن ناخالصی آنها نداریم. نه به قلب و ریه و کلیه نیاز داریم که ناخالصی ها و سموم را تصفیه کند و خون و هوا و آب نامناسب برای بدن را دفع کند و نه نیازی به دهان و دندان و معده و روده داریم که غذا را مناسب و مهیا برای مصرف بدن کند و خلاصه دیگر هیچ نیازی به بدن نداریم و وقتی نیازی به بدن نداشته باشیم، وجود مادی و جسمانی نخواهیم داشت.


نقد نقد نقد معراج جسمانی

در کانون گفتمان سخن ما در زمینه روحانی بودن معراج نقد شده است که اینک اصل نقد و پاسخ می آید.

برادر ارجمند و فاضلم جناب آقای بابایی
سلام علیکم
من اگرچه خدمت شما معرفت ندارم و شما را تطبیق نمی کنم؛ اما بسیار بسیار تشکر می کنم از نوشته متین و مؤدبانه شما. با این که شما بر تمام سخنانم نقد نوشتید، اما بسیار لذت بردم. جزاکم الله خیرا. از توضیحات شما در زمینه جابه جایی مطالب نیز تشکر می کنم.
به هر حال اگر من در اینجا مطلبی می نویسم، تنها برای این است که سهمی در افزایش نشاط علمی در این کانون داشته باشم. البته نمی دانم که آیا کار درستی می کنم یا نه؛ ولی به هر حال تلقی من این است که ان شاء الله شما با پاسخ های متین و در عین حال مؤدبانه و همدلانه اتان جلوی این را که مبادا سخنان من باعث گمراهی کسی شود، می گیرید. اگرچه من هر آنچه را می نویسم، حجت میان خود و خدا احساس می کنم و درست می دانم.
من نمی دانم شما چطور شیوه نقل قول را اعمال می کنید؛ لذا من سخن خود را در ذیل میان پنج ستاره قرار می دهم تا از مطالب شما و نقل قول های من از سوی شما متمایز شود.
*****************************************************************
نقل قول:
پاسخ: به نظر می رسد، چون چیزی به نام سدرة المنتهی در زمین وجود ندارد، باید آن در آسمان البته نه آسمان مادی بلکه آسمان معنوی و مجرد بوده باشد و بر این اساس باید عبارت «زاغ البصر» هم معنای حسی و مادی نداشته باشد و کنایه از واقعی بودن رؤیت پیامبر باشد و نه خیالی و غیر واقعی بودن آن. 

من فکر می کردم که بهشت، بهشت مادی است (البته در این که شامل نعمات معنوی هم می شود شکی نیست). و تا حالا (و البته هم اکنون نیز) فکر می کردم بهشت هم اکنون آفریده شده است و سدرة المنتهی در آن است بنابراین فکر می کردم آن مادی است. آیا شما نظری غیر از این دارید؟ (همان طور که شما نیز به صراحت قرآن اعتقاد دارید تعابیر قرآن کریم از زندگی اخروی طوری است که از آن مادی بودن بهشت (یعنی مادی و روحانی بودن آن، چون در روحانی بودن آن معمولا اختلافی نیست) استفاده می شود.)

*****اولاً، بسا فکر شما درست باشد؛ اما من فکر می کنم که بهشت مادی و مانند این دنیا نیست. قرائنی که از آیات قرآن به دست می آید، حاکی از این است که بهشت و نعمت های بهشتی متفاوت از این نعمت های مادی و دنیوی است. برای مثال در قرآن آمده است که در بهشت شراب است، اما مست نمی کند و عقل را نمی زداید. یا آب و شیر بهشتی فاسد شدنی نیست. چنان می نماید که خدا برای تقریب به ذهن نعمت های بهشتی را به نعمت های دنیوی تشبیه کرده است و درک قاصر ما از عالم آخرت موجب شده است که خداوند اینچنین سخن بگوید. به نظر می رسد، وضعیت ما در این دنیا نسبت به آخرت مشابه وضعیت جنین در شکم مادر نسبت به دنیاست. چگونه می توان این دنیا را برای جنین توصیف کرد؟  جز این که این دنیا را ب دنیای جنین تشبیه کرد؛ اما بیان ما برای جنین کجا و حقایق دنیوی که بعد از تولد آنها را مشاهده خواهد کرد، کجا؟
ثانیاً، من چیزی که اجمالاً می فهمم این است که نعمت های بهشتی مانند نعمت های دنیوی نیست. به علاوه تصور می کنم، درک لذت و الم به عهده روح است؛ چنان که وقتی روح از جسم خارج می شود یا تعلق آن از جسم رها می شود، دیگر لذت و المی درک نمی شود. نیز می اندیشم، اگر ما قادر باشیم، لذت های معنوی و روحی را درک کنیم، هرگز آن را بر لذات جسمی ترجیح نمی دهیم. یعنی مرتبه لذت روحی از لذت جسمی برتر است؛ بنابراین چه اشکالی دارد که گفته شود، لذت در عالم آخرت به جهت متعالی بودن، واسطه جسم را نیاز ندارد و معاد روحانی است؟
ثالثاً، در آیات مربوط به قیامت قرائن صارفه ای که وجود دارد، مانع از این می شود که معنای حقیقی و مادی آنها را اراده کنیم. روشن است که خداوند از الفاظ بشری یعنی عرب عصر نزول برای بیان حقایق اخروی استفاده کرده است و بشر و عرب این الفاظ را برای مادیات و دنیویات وضع کرده و به کار می برده است. تردیدی نیست که بشر و اهل زبان از چیزی که با آن سر و کار ندارد، تصوری ندارد و تا از چیزی تصوری نداشته باشد، لفظی را برای آن قرار نمی دهد. همین که خدواند از الفاظ این جهانی و دنیوی برای بیان جهان دیگر استفاده کرده خود قرینه مهمی است بر این که حقایق آن جهان مادی و مانند این جهان نیست. به علاوه همان طور که ذکر شد، حسب مورد قرائن صارفه فراوانی در آیات قیامت به چشم می خورد که ما را ناگزیر می سازد، آیات را بر معنای مجازی حمل کنیم، نه معنای حقیقی.*****

نقل قول:
ثالثاً، بهشت با توصیفاتی که از آن در قرآن شده نباید، به معنای مادی و این دنیایی اش حمل کرد. در قرآن قراینی وجود دارد که حاکی است، بهشت مانند باغ های این دنیا نیست. برای مثال در قرآن آمده است که عرض بهشت به اندازه آسمان ها و زمین است یعنی همه هستی را دربر گرفته است؛ حال آن که باغ های این دنیا محصور به دیوارهای معین و مشخصی است و نامحدود نیست. 

آیا سخن شما اینست که معاد روحانی است و جسمانی نیست؟

*****به نظر می رسد، طی مطالب قبل به این سؤال پاسخ داده شد.*****

نقل قول:
ثانیاً، تمام مواردی را که شما فرمودید، در حالتی صورت گرفته است که آدمی چندان تعلقی به جسم مادی خود نداشته و به تعبیری جسم مادی خود را خلع کرده است. اگر بفرمایید، پیامبر پس از خلع بدن به معراج رفتند و بنابراین از بدن مادی خود برای رؤیت عالم معنا و غیب استفاده نکردند، سخن قابل قبولی است. براین اساس چه ضرورتی دارد، بدنی که از آن هیچ استفاده ای نمی شود، همراه برده شود. آیا همراه بردن آن عبث نیست؟ 

حرف من اینست که اگر این طور توصیف کنیم باید بگوییم پیامبر در تمام عمرش(بعد از بعثت) در معراج بوده چون در تمام آن مدت عوالمی بر او آشکار بوده. همراه بردن بدن خود از معجزات پیامبر ما می باشد و آیه ی دیگری از آیات الهی است. به علاوه فرضا یک مرتاض به خاطر اینکه تعلق مادی به جسمش نداشته توانسته کار های غیر عادی بکند. اما مگر بالاخره جسمش در آن کارها دخالت نداشته؟ به عنوان مثال شخصی که به جسمش تعلق مادی زیادی ندارد می تواند در هوا معلق باستد. آیا بالاخره مگر این جسم او نیست که در هوا معلق است؟

*****اولاً، اگر حالت وحی و خلسه را معراج بنامیم، باید گفت: پیامبر معراج های فراوانی داشته است؛ چنان که به خاطر دارم، در برخی روایات برای پیامبر معراج های فراوانی را یاد کرده اند. به این ترتیب وقتی که پیامبر مثل سایر افراد حالت عادی داشته است، در معراج نبوده و وقتی به حالت وحی و خلسه فرو می رفته، به نوعی به معراج می رفته است.
ثانیاً، به تصور من وقتی روح از تهذیب و قوت معنوی خود برخوردار شود، در عالم مادی می تواند، تصرف کند که معلق کردن جسم در هوا و مانند آن از جمله تصرفات روح در عالم مادی است. در اینجا دیگر جسم هیچ واسطه عمل نیست، روح به طور مستقل در عالم مادی تصرف می کند.*****

نقل قول:
پاسخ: سخن نویسنده نیز همین است که پیامبر برای رؤیت فرشتگان نیازی نداشته است که بدن خود را از جایی به جایی منتقل کند و بنابراین باید گفت: پیامبر آن عوالم را می تواند، در عالمی مانند عالم رؤیا یا عالم خلسه دیده باشد. به این ترتیب باید گفت: معراج در اینجا به معنای حسی و مادی نبوده است، بلکه به معنای روحی و غیر مادی بوده است. 

اگر آنجا( در پست قبلی) واضح ننوشته ام عرض می کنم که سخن من آن بود که کمی قبل آمد:
حرف من اینست که اگر این طور توصیف کنیم باید بگوییم پیامبر در تمام عمرش(بعد از بعثت) در معراج بوده چون در تمام آن مدت عوالمی بر او آشکار بوده و دیگر اصلا نیازی نبود که معراج دیگری صورت بگیرد و خداوند آن را به طور خاص در قرآن بیاورد.

*****اولاً، چه اشکال دارد، آنچه در روایات به طور خاص از معراج پیامبر سخن رفته است، چنین تفسیر کنیم که سبب زبانزد شدن آن این نبوده است که پیامبر هیچ وقت به معراج نمی رفته است و چون یک بار به معراج رفت، از آن سخن گفته شد؛ بلکه این بوده است که در این معراج پیامبر حقایقی را مشاهده کرده است که در معراج های دیگر هرگز مشاهده نکرده بود.
چنان که درباره فترت وحی نیز نظیر این سخن مطرح است. چنان نبوده است که هیچگاه وحی قطع نشود و پیوسته استمرار داشته باشد. طبیعی است که وحی هر چند وقت یکبار صورت می گرفته است و میانگین سوره های قرآن نشان می دهد که به طور متوسط حدود دو تا چند ماه میان وحی ها فاصله می شده است. سبب زبانزد شدن فترت وحی این بوده است که پیامبر به مشرکان مکه وعده کرده بود، فردا جواب سؤال آنها را با دریافت وحی می آورد؛ اما چهل روز فاصله شد و این امر موجب شد که مقوله ای به نام فترت وحی زبانزد شود.
ثانیاً، در قرآن سخن از معراج پیامبر یعنی به آسمان رفتن جسم پیامبر نیست. تنها در سوره نجم آمده است که پیامبر جبرئیل را در سدرة المنتهی دیده است و این دلیل قاطعی نیست که جسم پیامبر هم به سدرة المنتهی رفته است. طی سوره نجم گفته شده است که پیامبر دو بار جبرئیل را دیده است: یکبار در افق همین آسمان مادی در سمت مشرق که طبیتعاً با تمثل جبرئیل به صورت محسوس اتفاق افتاده است؛ چنان که برای حضرت مریم چنین شد و بار دوم در آسمان معنوی و مجرد که احتمالاً در عالم خلسه بوده است. *****