روش تفسیر تاریخی در بوته نقد(7)
به هر حال قرآن به عنوان کتاب تدوین با کتاب تکوین و هستی از تناسب و هماهنگی خاصی برخوردار است. شما ببینید که چگونه دریا در کنار خشکی و بسیاری از مجموعه های ناهمگون در کنار هم قرار گرفته اند؛ ولی اگر خوب دقت شود به خوبی ظاهری می شود که این ها همه هماهنگ و با نظم خاصی در کنار یک دیگر قرار گرفته اند و یک اکو سیستم را ایجاد کرده است.
اما تفسیر موضوعی قرآن نیز از همین مشکل رنج می برد. اگر قرار بود که قرآن بر پایه موضوعات به دسته بندی و بیان و تبیین مطلب و مساله بپردازد خود این کار را می کرد ولی خداوند این سفره را با این همه تنوع و رنگارنگی آفریده و در کنار هم قرار داده است. این همانند سفره های رنگارنگ خوراکی هاست که می اندازند و از همه نوع غذا و خوراکی ها انباشته است و هر کس به هر چیزی که میلش می کشد کشش پیدا می کند و بهره می برد. قرآن هم مأدبه الاهی است که هر کس بر سر این سفره رنگین و متنوع نشسته و بهره برداری می کند.
نقد: اگر مطالعه و تفسیر قرآن طبق مصحف کنونی مأدبه الهی را فراهم می کند، مطالعه و تفسیر به ترتیب نزول نیز چنین است و لذا به موجب آن نمی توان گفت که پس تفسیر به ترتیب نزول ناصواب است. ظاهراً نویسنده تمثیل مأدبه را زده است تا تفسیر موضوعی را رد کند؛ اما به هر حال، با تمثیل که نمی توان منکر سودمندی تفسیر موضوعی شد. به هر حال، تفسیر ترتیب نگریستن به قرآن از یک زاویه و تفسیر موضوعی نگریستن به آن از زاویه دیگری است و هر کدام به جای خود دستاوردهایی دارد که در دیگری نیست.
یکی از ناقدان تفسیر ترتیب نزول می گوید: باید در باره برخی از استحسانات گفت که برخی از این حرف ها برای منبر به درد می خورد. برای من این سئوال مطرح بوده است که آیا دستور تحریم خمر این گونه بوده است که از ضعف به شدت گراییده است؟ در تحقیقاتی که روی روایات باب انجام دادم، این برایم قطعی نشده و در برخی به قطع رسیده ام که این گونه نبوده است. مثلا در بحث تحدی همه بر این باورند که خداوند در تحدی از شدت به ضعف توجه داشته است. اول آمده گفته اگر می توانید مانند قرآن بیاورید و سپس گفته است اگر نمی توانید دست کم ده سوره مثل آن بیاورید و در نهایت گفت اگر نمی توانید دست کم یک سوره ای بیاورید و از هر کس که خواستید کمک بگیرد. وقتی بررسی کردم ثابت شد که این گونه نیست. دوستان نظریه پرداز ما در تفسیر به حسب نزول به این توجه می دهند که دستاورد این نظریه در حوزه روش و برنامه ریزی خود را نشان می دهد؛ در حالی که چنین چیزی ثابت نیست. یعنی مبنا ثابت نشده است تا این رو بنا بر آن بناگذاری شود.
نقد: به درستی روشن نیست که کشف ایشان چه بوده است؛ اما آنچه از ترتیب نزول آیات مربوط به تحریم خمر دانسته می شود، این است که نخست نازل شده، زیان خمر از سودش بیش تر است؛ سپس نازل گرده، به هنگام نماز مست نباشید و سر انجام نازل شده، از شرب خمر به طور مطلق پرهیز کنید. این یک سیر از لینت به شدت را آشکار می کند. البته از ترتیب آیات مربوط به تحدی چنین استفاده ای نمی شود. منتها به موجب آن نمی توان گفت که توجه به ترتیب نزول آیات متحد الموضوع هیچ منفعتی ندارد.
البته برخی از دوستان مسأله را به گونه دیگری حل می کنند و می گویند وقتی ما از بهره مندی از روش رسول الله و قرآن سخن می گویم، ایجاد بستر و زمینه های فرهنگی است. یعنی بیاییم روش پیامبر (ص) را در تمدن سازی و تحول فرهنگی به دست آوریم. اگر این گونه شد می توانیم از زمینه های فرهنگی برای پذیرش احکام از سوی امت اسلام که پیش از این امی و بی سواد یعنی بی قانون بوده پرده برداریم. این دیگر بحثی که در تحدی و آیات خمر گفته ایم، نیست؛ بلکه سخن نو و تازه ای است که درست هم می باشد.
? بازگشت تفسیر به مسیر اصلی
اما دکتر جعفر نکونام بر این باور است که نظریه تفسیر بر پایه ترتیب نزول، این فرصت را فراهم می آورد تا تفسیر قرآن به مسیر اصلی خود باز گردد.
وی که در نشست تخصصی «نقد و بررسی نظریه تاریخ گذاری قرآن؛ احراز ترتیب نزول قرآن کریم» سخن می گفت با اشاره به روش های تفسیر کنونی گفت: آیات هر سوره حول یک موضوع نیست تا بتوانیم به وحدت موضوعی سوره ها قائل شویم؛ زیرا در هر سوره از سوره های قرآن، موضوعات مختلف و پراکنده ای مطرح شده است که با توجه به نیازهای زمان و مکان و رویدادها نازل شده اند. از این رو سخن گفتن از وحدت ساختاری و موضوعی سوره های بی معناست. همین مشکل بنیادین موجب شده است که برخی آیات را بدون آن که کم ترین ربطی با آیات قبل داشته باشند، به گونه ای توجیه می کنند تا این ارتباط ظاهر شود و این گونه است که می گویند، چون آن سوره با فلان مطلب خاتمه یافت، این سوره با این مطلب شروع شده است؛ در حالی که این ها همه تخیل است و چنین مناسبت هایی را میان تمام سوره ها می توان بیان کرد.
وی گفت: به جای آن که تفسیر ترتیبی کنونی را مراعات کنیم و بخواهیم آیات غیر مرتبط را به هر طور ممکن ربط دهیم، بهتر است، آیات را بر پایه نزول مرتب کنیم و به تحلیل و تفسیر آیات بپردازیم. اگر این شیوه پیروی شود، دیگر نیازی نیست تا برای تبیین دو آیه ای که ربطی به هم ندارند، در پی حکمت و فلسفه قرار گرفتن آن ها باشیم. اصولاً هیچ فلسفه و حکمتی در این جا نیست تا بخواهیم آن را کشف کنیم.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا تفسیر بر پایه ترتیب نزول بدعت نیست و آیا از مشروعیت برخوردار می باشد، گفت: بدعت آن است که یک سنت سیئه ای را به جای سنت حسنه ای ترویج دهیم؛ اما ما که قصد نداریم، روش تفسیر موجود را با فرض این که یک سنت حسنه است، از میان ببریم. به هر حال آن روش تفسیر هم طرفدارانی دارد و آن سنت را همچنان زنده نگاه می دارند؛ علاوه بر این که این ثابت نیست که روش تفسیر قرآن طبق مصحف کنونی یک سنت توقیفی مورد تأیید پیامبر اسلام(ص) و ائمه(ع) است؛ چون پیامبر اسلام(ص) به علی(ع) فرمود: قرآن را به ترتیب نزول تألیف کند و آنگاه که امام زمان ظهور کند، مصحف امام علی(ع) که بر خلاف مصحف موجود است، رایج می گرداند. بی تردید اگر ترتیب مصحف کنونی بدعت و بر خلاف نظر پیامبر اسلام(ص) نباشد، امام زمان(ع) را برنمی دارد.
دکتر نکونام بهترین روش تفسیری را تفسیر تاریخی برشمرد و با انتقاد از روش های تفسیری دیگر گفت: یکی از فائده های این روش آن است که بسیاری از تفسیر به رأی هایی که در تفسیر راه می یابد، از میان می رود. تفسیر عرفانی و یا فقهی و یا فلسفی نوعی تفسیر به رأی است.
وی با اشاره به معناشناسی دقیق واژگان و تعابیر قرآنی به عنوان یکی دیگر از آثار تفسیر بر پایه نزول گفت: معناشناسی دقیق مفردات و اصطلاحات قرآنی از آثار این روش است؛ چون در این روش تفسیری به همان معنای معهود عرب عصر نزول توجه می شود؛ نه مفاهیم که از رهگذر علومی مثل عرفان و فقه و فلسفه و مانند آن به ذهن های راه یافته است.
او افزود: عموم و اطلاق معنای الفاظ قرآن در حدی است که معهود مخاطبان قرآن در زمان نزول بوده است و فراتر از آن را در بر نمی گیرد. بر این اساس، آنچه در علم اصول به عنوان اصالت العموم و اصالت الاطلاق مطرح است و از رهگذر آن مفاهیم را قصد می کنند که معهود عرب عصر نزول نبوده است، رهزنی می کند. ما باید ببینیم چه معنایی در ذهن مخاطب قرآن است؛ نه آن که مستقل از آن به عموم ها و اطلاق هایی قائل بشویم که هرگز به ذهن مخاطب قرآن نرسیده است.
برای مثال، «علم» در آیات قرآن به معنای علم فیزیک و یا شیمی نیست تا بگوییم که این علوم در نظر خداوند از ارج و قرب برخوردارند و اهمیت و ارزش دارند. در آیات قرآن هر گاه از علم سخن به میان آمده، همان «علم به کتاب آسمانی» است.
مراد از «قلم» هم در قرآن هر قلمی نیست؛ بلکه قلمی است که معهود عرب عصر نزول بوده و آن عبارت از قلمی بوده است که نزد اهل کتاب می دیدند و با آن کتاب آسمانی خود تورات را می نوشتند. به همین رو در آیات قرآن «قلم» دارای ارزش است و به آن سوگند خورده می شود.
مراد از «امی» نیز در قرآن مطلق بی سوادی نیست؛ بلکه مراد کسی است که به کتاب آسمانی آشنایی نداشت؛ به همین رو «امی» در مقابل «اهل کتاب» به کار رفته است.
وی افزود: ما باید مبانی خود را در تفسیر قرآن منقح کنیم؛ زیرا بسیاری از مبانی سنتی درخور نقد است. برای مثال این که قائل باشیم، یک آیه یا یک جمله در عین پیوستگی لفظی و محتوایی به قبل یا بعد نزول مستقلی داشته است، قابل دفاع نیست. این که ما آیات و جملاتی از قرآن را در عین حالی که با الفاظ غیر صدارت طلب آغاز شده، دارای نزول مستقل می دانیم، مردود است؛ زیرا خداوند به زبان عرب سخن گفته است و در زبان عربی هرگز کلام مستقلی را نمی توان یافت که با الفاظ غیر صدارت طلب آغاز شده باشد. برای مثال، در هیچ یک از اشعار یا خطب عرب هیچ سخن مستقلی با واو عاطفه شروع نشده است؛ براین اساس نمی توان گفت که آخرین آیه نازله آیه «واتقوا یوما ترجعون فیه الی الله» است.
دکتر نکونام در پاسخ این پرسش که آیا اگر ترتیب کنونی چینش سوره ها توقیفی نبود، باید مورد اعتراض ائمه(ع) قرار می گرفت، گفت: اعتراض ائمه(ع) باید چگونه باشد؟ آیا این که امام علی(ع) مصحفش را به ترتیب نزول نوشت و به مردم عرضه کرد، دلیل مخالفت او با ترتیب مصحف کنونی نیست؟ آیا این که آورده اند، وقتی امام زمان ظهور کند، مصحف موجود را منسوخ می کند و مصحف امام علی(ع) را که بر خلاف ترتیب موجود است، رایج می کند، اعتراض به ترتیب موجود نیست؟
البته اعتراض ائمه(ع) مؤثر واقع نشد و لذا پی گیری آن موجه نبود. امام علی(ع) وقتی هم به خلافت رسید، نمی توانست، با بدعت های خلفاء مبارزه کند. مبارزه با پاره از بدعت ها موجب شد، چند جنگ بر ضد او بر پا شود. لذا آن حضرت با برخی بدعت ها بنابر مصالحی کنار آمد. برای مثال، وقتی فرمود: نماز تراویح را به جماعت نخوانید، صدای واعمرای مردم بلند شد. آن حضرت هم کوتاه آمد. زمانی که به آن حضرت در زمان خلافتش گفتند که چرا مصحف خود را عرضه نمی کنی؟ فرمود: اکنون نباید به قرآن حمله شود و با این سخن خود اشاره کردند که اگر من بخواهم مصحف خود را به جای مصحف موجود رایج کنم، خود قرآن نابود می شود.
وی گفت: بر این باور نیستم که این قرآن کنونی با این ترتیب در چینش سوره ها هدایت کننده نیست؛ بلکه می گویم آن هم هدایت کننده است؛ ولی اگر به ترتیب نزول باشد، هدایتش افزون تر است.
این نظریه پرداز گفت: هدف ما این نیست که قرآن را به شرایط زمان و مکان محدود سازیم؛ بلکه می خواهیم به مقاصد واقعی آیات قرآن دست پیدا کنیم و دست یابی به آن در تفسیر تاریخی بسیار آسان است. برای نمونه برخی بر پایه روش سنتی در معنای آیه «ان ربک احاط بالناس» (اسراء، ??) گفته اند که مراد از «الناس» مسلمانان هستند؛ حال آن که این آیه در مکه نازل شده و «الناس» در آنجا به مشرکان مکه ناظر است.
? رویکردی جدید برای فهم قرآن
در هر حال برخی بر این باورند که باید ظرفیت های نظریه را در نظر گرفت و در نقد آن شتاب نکرد؛ زیرا نظریه تفسیر به حسب نزول، تلاشی است تا در قرآن تدبر شود و فهم جدیدی از آیات ارایه گردد. به این معنا که این نظریه با همه کم و کاستی هایی که دارد، از ظرفیت خوبی برای ارایه زاویه دیدی تازه به پژوهشگران برخوردار است. شواهد تاریخی هم به نفع نظریه وجود دارد و ما می بینیم کسانی که حتی به تفسیر ترتیبی سنتی عمل می کرده اند، در مواردی به روش تفسیر بر پایه نزول پای بند بوده اند.
وی از نظریه پردازان خواست تا در تحریر مسأله دقت کامل مبذول دارند و از افتادن در حوزه های بیرون نظریه پرهیز کنند. مدافعان بر این باورند که تحریر دقیق مسأله و نیز مشخص کردن جغرافیا و گستره نظریه می تواند نظریه را از بسیاری از اشکالاتی که فعلا با آن درگیر است، رهایی بخشد.
? اختلاف میان نظریه پردازان
با این حال نمی توان از این امر چشم پوشید که میان نظریه پردازان این حوزه اختلافات صریح و روشنی است که باعث شگفتی بسیاری شده است. از نکات شگفت انگیز و جالب نظریه پردازان این نظریه این است که دو نظریه پرداز در دو سوی نظریه قرار می گیرند.
از سویی حجه الاسلام و المسلمین بهجت پور شیوه سنتی را پی گرفته و با با پذیرش وحدت موضوعی و ساختار سوره های قرآن بر مبانی اصولی تاکید می ورزند و در سوی دیگر این نظریه دکتر نکونام قرار دارند که نه تنها با وحدت موضوعی سوره ها مخالفت می ورزند؛ بلکه برخی از مبانی اصولی را به کناری نهاده و قواعد اصولی چون اطلاق و عموم را زیر سئوال می برد. البته در حقیقت این دو نظریه پرداز در ترتیب نزول و بهره گیری از آثار و فواید آن با هم متحد هستند.
حجه الاسلام و المسلمین سید حسن جواهری نویسنده کتاب های پرسمان علوم قرآن و جستاری در وحی و نزول قرآن، با اشاره به ادعای نظریه پردازان تفسیر با پایه نزول گفت: تفسیر ترتیب نزولی دستاورد قابل توجهی در بر ندارد. به علاوه این نظریه از جهات مختلف ابهام دارد و آن تاکنون نتوانسته است در قالب قابل قبولی ارایه شود.
نقد: این سخن که تفسیر به ترتیب نزول دستاورد قابل توجهی ندارد، ناصواب است و عدم اهتمام وی به چنین تفسیری او را با دستاوردهای فراوان آن آشنا نساخته است. البته این صحیح است که ابهاماتی در چنین شیوه تفسیری وجود دارد؛ اما صرف وجود ابهامات مانع از اهتمام به آن نیست.
وی با اشاره به تغییر در روش تفسیر با توجه به ترتیب نزول گفت: اگر مقصود تغییر در شاکله تفسیر است، به طوری که به تغییر در ترتیب کنونی مصحف انجامد، از سوی اهل بیت (ع) منع شده است و حضرت امیر مومنان (ع) در این باره فرموده است که لایهاج القرآن من بعد؛ از این پس در قرآن تغییر رخ نمی دهد.
نقد: چنان که پیش تر گفته شد، چیزی که در روایت مذکور منع شده است، رواج مصحفی دیگر به جای مصحف کنونی است؛ اما تفسیر قرآن به ترتیب نزول نه تنها منع نشده است؛ بلکه سیره ائمه(ع) چنین بوده است و ذکر ناسخ و منسوخ قرآن مبنایی جز اعتنا به ترتیب نزول قرآن ندارد.
این پژوهشگر قرآنی گفت: اگر هدف نظریه پردازان این است که در بستر تفسیر ترتیبی و با لحاظ قواعد منطبق با این تفسیر شناخته شده باشد، نمی توان آن را کار تازه ای تلقی کرد و چنان که مستحضرید، مفسران با ضعف و قوت به ترتیب نزول و نتایج مترتب بر آن در تفاسیر کنونی و متداول توجه داشته اند؛ بنابراین به عنوان اصلی ترین پایه قوام یک فرضیه و نظریه لازم است حدود و مرزهای آن به طور کامل روشن شود که ارایه نمونه کار از جمله کوتاه ترین و بهترین راه برای تبیین موضوع و فرآیند آن است.
نقد: این که در تفاسیر به شیوه مشهور نیز به ترتیب نزول یا بستر و اسباب نزول قرآن توجه می شود و بنابراین اهتمام به این امور لزومی ندارد، به تفسیر تنزیلی روی آورد، سخن ناصوابی است؛ چون خیلی تفاوت هست میان این که تمام یک متن تاریخی به ترتیب تاریخی مرتب و مطالعه شود تا این که آن متن به صورتی آشفته و بی نظم تاریخی قرار داشته باشد و آنگاه بخواهیم، در میان آن آشفتگی ها و بی نظمی ها نظم و ترتیب پیدا کنیم. تردیدی نمی توان داشت که اگر اطلاعات تاریخی به ترتیب تاریخ وقوع مرتب باشد، به کشف واقعیات تاریخی و حتی فهم متون تاریخی کمک فراوان می کند.
در تفاسیر موجود ملاحظه می شود، یک قصه سبب نزولی ذیل آیات متعددی آمده است؛ حال آن که اگر آن در یک نظام تاریخی مطالعه می شد، هرگز یک قصه سبب نزول آیات مختلف تلقی نمی شد. نیز در تفاسیر موجود ربط میان قصص اسباب نزولی که طی سوره های مختلف آمده، از هم گسیخته است و چون جزایری جدا از هم قرار دارند؛ اما اگر سوره ها به ترتیب تاریخی مرتب شوند، قصص اسباب نزول یک توالی و ترتیب مناسبی پیدا می کنند.