دفاعیه خانم حسینی: خاستگاه فرهنگی واژگان دخیل فارسی در قرآن
متنی که اینک ملاحظه می کنید، مربوط به دفاعیه خانم شهربانو حسینی از پایان نامه ارشد خود با عنوان «خاستگاه فرهنگی واژگان دخیل فارسی در قرآن» به راهنمایی اینجانب است و این آخرین پایان نامه ای است که از دوره ارشد داشته ام و ان شاء الله فردا چهارشنبه دفاع خواهد شد. این خواهر خوب و صبور مان در اخذ این پایان نامه با اینجانب مشقات فراوانی را بر اثر تنگ نظری شماری اندکی از مسئولان نسبت به نظریه پردازی های اینجانب متحمل شد. ولی خداوند الطاف خود را از ایشان دریغ نکرده و نخواهد کرد.
سپاس مخصوص خدای بزرگ است که عقل را در وجود انسان به ودیعت نهاد، پیامبران را برای استفادة درست از این امانت الهی فرستاد و انسان هایی پاک سرشت و پیامبرگونه را در مسیر زندگی او قرار داد، آن هایی که وجود با برکتشان را در راه دانایی انسان ها به کار می گیرند.
تشکر می کنم از همة کسانی که در زندگیم پیامبرگونه ظاهر شدند و راه کسب علم و معرفت را به من نمایاندند. سپاس گزارم از تمام استادان بزرگواری که در کلاس درس، راه زندگی را برایم روشن کردند و به ویژه قدر دانی می کنم از استاد ارجمند آقای دکتر جعفر نکونام که علاوه بر آموزش انسانیت، اخلاق، صبر و عشق به یکتای هستی، مرا در همة مراحل نگارش پایان نامه یاری نموده و با شکیبایی بسیار، بر صفحه صفحه و خط به خط کار من نظارت کردند تا عیب و نقص کار برطرف گردد. همچنین از استاد محترم ناظر جناب آقای دکتر نجفی که داوری پایان نامه را متقبل شدند و نیز نماینده محترم تحصیلات تکمیلی.
همچنین از پدر مادر مهربان و بزرگوارم که شرایط را برایم فراهم کردند تا بتوانم در رشته پر برکت علوم قرآنی ادامه تحصیل دهم.
و نیز همسر عزیزم که علاوه بر اینکه مشوق من بودند، بنده را در نگارش و اتمام پایان نامه یاری رساندند، تشکر ویژه دارم.
موضوع تحقیق حاضر خاستگاه تاریخی واژگان فارسی قرآن است
این تحقیق مشتمل بر هشت فصل به شرح ذیل است:
فصل اول، به کلیاتی درباره موضوع اختصاص دارد و در آن از بیان مسئله و سئوالات و فرضیات و پیشینه تحقیق و روش آن پرداخته شده است.
فصل دوم، با عنوان مناطق عرب نشین زیر نفوذ ایران است که در آن به بررسی مناطق اصلی که زیر نفوذ ایران بوده و نقش مهمی را در انتقال واژگان و فرهنگ ایرانیان در میان اعراب داشته اند، پرداخته شده است. حیره یمن و انبار حیره عامل انتقال کالاهای تجاری و صنعتی و تأثیرات نظامی، فرهنگی و دینی ایران به منطقه عربستان بوده است. به طور خلاصه می توان گفت اصطلاحات مربوط به تجارت، پول و اجزای آن، صنعت پارچه بافی در انواع مختلف دست دوزی و طلا دوزی، نمرق (نوعی پارچه)، نمرق (بالش)، فرشهای زیبا و طلا بافت، زین و وسائل آرایشی، کوزه گری و نجاری، نقاشی و از همه مهمتر شمشیر سازی زره( سرد با زرد) در حیره رواج داشت که این صنایع را از ایران آموخته بودند و سپس به عربستان هم منتقل کردند. به این ترتیب عربها صنایع فراوانی را از طریق حیره از ایرانیان اقتباس می کردند. همچنین ادیان مسیحیت، زردتشت، زندقه و مجوسیت و اصطلاحات مربوط به این ادیان از راه این شهر به دیگر نقاط عربستان راه یافت. شهر انبار همان کلمه انبار معروف فارسی است. علت این نامگذاری این بود که این شهر انبار مهمات و آذوقه و اسلحه جنگی دولت ساسانی برای مقابله با روم بود. همین امر نیز سبب راهیابی واژه انبار، و همچنین واژگانی که ایرانیان به عنوان سلاح ها و ابزارهای جنگی نام نهاده بودند به سرزمین جزیزه العرب شده است.
فصل سوم، درباره خط و زبان ایرانیان قبل از اسلام است و در آن از پیدایش خط در ایران و سیر تکاملی آن، و نیز زبان های ایرانی قبل از اسلام بحث شده است. زبان فارسی کهن زبان های ایرانی از زمان آریایی ها و آغاز هزاره دوم پیش از میلاد تا قرن سوم و چهارم پس از میلاد را شامل می شود که عبارتند از: 1. زبان مادی 2. زبان فارسی باستانی 3. زبان اوستایی. زبان فارسی میانه زبان هایی هستند که حد فاصل زبان فارسی کنونی و زبان فارسی باستان هستند؛ یعنی از قرن سوم و چهارم قبل از میلاد تا قرن هشتم و نهم بعد از میلاد ادامه یافت. زبان های ایران در این دوره عبارتند از: 1. پارتی پهلوی 2. زبان فارسی میانه 3. پارتی مانوی 4. پارسی میانه 5. زبان سغدی 6. زبان ختنی 7. زبان خوارزمی
فصل چهارم، به بررسی واژگان فارسی قرآن با خاستگاه شاهانه پرداخته شده است. پادشاهان ایرانی به دلیل تسلطی که بر اعراب داشتند، تأثیرات زیادی بر این قوم گذاشته اند و سبب رواج واژگان با خاستگاه فارسی در زبان عربی، گسترش فرهنگ رفاه و آشنایی اعراب با سبک زندگانی شاهانه شده اند. این کالاها همراه نام خود به عنوان کالاهای تجاری در عربستان رواج یافته و در بین طبقه اشراف و ثروتمندان مورد استفاده قرار گرفتند. تعداد این واژگان چهارده واژه به این قرار است: حور از واژه پهلوى هوروست (hurust ) به معناى زیبا گرفته شده است. همچنین در زبان فارسی معنای غلام و جوان هم می باشد. استبرق ابریشم زخیم یا طلا بافت، سندس ابریشم نازک و لطیف، سرابیل پیراهن، لباس رزم و یا هرچه بپوشند، است. سروال معرب شروال و مرکب از سَر به معنای بالا و بالا قامت است. برخی آن را از شلوار فارسی می دانند. مرجان مروارید، مسک مشک و عطر بسیار خوشبو است. شراب را با زنجبیل معطر و خوش طعم می کردند و می نوشیدند. واژه ابریق در زبان فارسی به معنای آبریز، ظرفی سفالی یا فلزی دارای دهانه و دسته و لوله بوده است که از آن آب می ریزند. ابریق به معنای تنگ و آفتابه نیز می باشد. سرادق در فارسی یعنی سراپرده و به معنای خیمه ای از پارچه های پنبه ای و یا پرده هایی بوده است که جلوی چادر شاهان و امیران نصب می کردند. در عربی به معنای سایبان، خیمه، خیمه بزرگ و یا پوشش بزرگی است که روی سقف خانه ها قرار می دهند. همچنین سرادق چادری که اطراف خیمه کشیده می شود یا خیمه ای است محیط به آنچه که در آن است یا دود و گرد و غباری را گویند که اطراف چیزی بلند می شود. نیز به سرادق هر آنچه با چیزی احاطه شود، گفته می شود. نمارق بالشت یا پشتی که بر روی شتر می نهادند، زرابی به معنای فرشهاى زیباى بزرگ و گسترده و الیافشان از طلا باشد، عبقری فرش و پارچه های بسیار گرانبها، ارائک تخت آراسته و مزین و فردوس به معنای باغ سرسبز و گردشگاه به کار رفته است.
فصل پنجم، با نام واژگان فارسی قرآن با خاستگاه دینی به بررسی واژگان جناح، مجوس، عفریت، هاروت و ماروت، و صلیب مخصوص گردیده است. جناح در اصل گناه فارسی بوده، این واژه از واژه پهلوی ویناس گرفته شده، در پهلوى واژه وناس کاربردى کاملا فنى و خاص مانند قرآن دارد، و ترکیباتى مانند آویناس به معناى بىگناه ویناس کاری به معناى گناهکارى ویناس کار به معناى گناهکار وجود دارد. در همه موارد کاربرد آن در قرآن به صورت «لا جُناحَ عَلَیْکُمْ» و «لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ» به معنای اینکه در انجام آن امر گناه، خطا، اشتباهی نیست، به کار رفته است. مجوس در فارسی باستان، مگو magu به معنی یکی از اعضای طبقهی روحانیون است. در فارسی میانه (پهلوی) فرسایش می یابد و تبدیل به مَغ می شود که به معنای روحانی زرتشتی به کار میرفته است. گونهی باستانی این واژه، یعنی مگوش maguš به معنای جادوگر آمده است. گویا مغان ایران باستان توانایی انجام کارهایی سحرآمیز داشتهاند. کمکم کاربردش به معنی زرتشتیان و پرستندگان آفتاب و آتش گسترش یافته است. در تورات و انجیل نیز به این واژه بر می خوریم که جالبترین آن همان سه "مغ" ستارهشناسی هستند که در زمان هیرودیس با هدایت یک ستاره برای ستودن حضرت عیسا به بیت اللحم آمده بودند. واژه مجوس یک بار در قرآن به کار رفته است و آن قوم معروفى هستند که به زرتشت گرویده ملائکه را مقدس دانسته، بدون اینکه مانند بتپرستان براى آنها بتى درست کنند، به آنها توسل و تقرب مىجویند و عناصر بسیطه و مخصوصا آتش را مقدس مىدارند و دارای آتشکده هایی هستند. در نتیجه واژه مجوس در قرآن منظور زرتشتیان هستند؛ نه آتش پرستان و ستاره پرستان. عفریت واژه دیو در اصل به معنی خداست. در قدیم به گروهی از پروردگاران آریایی اطلاق می شد؛ ولی پس از ظهور زردتشت و معرفی اهورامزدا، پروردگاران عهد قدیم (دیوان) گمراه کننده و شیاطین خوانده شده اند. عفریت یکی از انواع دیو محسوب می شد. اعتقاد بر این بود که بیشترین و بدترین دیوان، غول و عفریت استاصل این واژه از واژه پهلوى Afritan است، به معناى خلق کردن به نظر می رسد. مردمان آن زمان اعتقاد داشتند، دیوان، خدایان هستند و جهان را آفریدند و یا در آفریدن پدیده ها نقش داشتند. واژه عفریت یک بار در قرآن و در داستان حضرت سلیمان هنگامی که قصد داشت، قبل از رسیدن ملکه سبأ تخت او را بیاورد، آمده است. واژه عفریب در زبان عربی دارای دو معنا می باشد: یکی خبیث و پلیدی و دیگری فرد قوی و زیرک و قدرتمند. عبارت «عفریت من الجن» می فهماند که عفریت ویژگی آن جن بوده است. هاروت و ماروت هاروت و ماروت دو واژه فارسی قدیم هستند و «هورت» به معنای خرمی و یا ماه خرداد و «مورت» به معنای بدون مرگ است. اینها در ابتدا ارواح طبیعت بودند و سپس به صورت فرشتگان درآمدند و ارمنیان باستان آنها را به عنوان دو خدا ستایش مىکردند. در زبان سامی در ادبیات اوستایی هم وجود دارند. به نظر می رسد هاروت و ماروت در قرآن دو فرشته بودند که مردم با آنها تماس می گرفتند و راجع به روابط میان زن و شوهرها اطلاع به دست می آوردند. این علم غیب برای آزمایش آنان بوده است که آیا از این علم در جای خودش استفاده می کنند یا مورد سوء استفاده قرار می دهند. صلیب واژه صلیب از چلیپ در زبان فارسی گرفته شده است. نشان چلیپ از آثار مقدس نژاد آریایی هایی بوده است و در ابتدای تاریخ از مهمترین علامتهای مذهب خورشید به شمار رفته است. نماد درخت زندگى، صورت مثالى انسان، چهار جهت اصلى، برکت، خوشبختى، پیوند زن و مرد، زایش و بارورى و داراى ارزش دینى، عاطفى و درمانى بوده و در مسیحیت نمودار وجوه گوناگون انوار الهى است. به معنی هستی خوب یا نشان هستی بهتر بوده و آن را به گونه ای نمودار یا نمونه و تندیس هستی خوب زیور بخش ساختمان ها می کردند یا به شکل آرایه و زیور زنان به کار می بردند. در حقیقت خاستگاه این نشان در آریایی های ایران است. بر روى آثار سفالین، زینتآلات، پارچه، ظروف، مُهر و گچبریهاى کاخها در مناطق باستانى ایران منقوش می شده است. این علامت خوشبختی را از ایران به آلمان برده اند. واژه صَلَبَ در قرآن، هفت بار و به معنای بر دار کردن به کار رفته است.
فصل ششم، درباره واژگان فارسی قرآن با خاستگاه طبیعی است و در آن واژگان ورد، برزخ، فیل، سجیل و سراج بررسی شده است. ورد به معنای گل، رنگ سرخ یا غالبا گل سرخ است . رنگ اسب هم به ورد تشبیه شده است. در زبان عربی این واژه برای سرخ شدن افق و رنگ آسمان هم به کار می رود. وَرْدَةً یک بار در قرآن به نحو مجاز و در توصیف رنگ آسمان زمان برپایی قیامت استفاده شده است. برزخ واژهاى است فارسى حرف خ در آن زائد بوده و دلالت بر مبالغه دارد. ریشه آن از برزه و برز است که معنایش بزرگى و حسن و برترى است. واژه «برزه » به معنای جمال و زیبائى نیز هست. « برز » و « برزه در زبان کردى هم به معناى بلندى کوه و جایگاهى مرتفع است و یا معرب پَرژَک به معنای گریه و زاری است و یا از برزخ، به معنای جایگاه گریه و زاری است. در زبان عربی به معنای مانع و حایل و فاصله بین دو دریا و در قرآن یک بار به معنای حایل و فاصله بین دو چیز و یک بار نیز به معنای جهان پس از مرگ و قبل از قیامت است. فیل در اصل آرامی بوده و مشتق از pal است به معنای آلوده شد، آلوده کرد؛ زیرا از ویژگی های فیل این است که بر کناره رودها و آبگیرها می ماند و بیش از آنکه آب بنوشد آن را تیره می کند. در عربی علاوه بر نام حیوان، به معنای ضعف و رخوت و سستی بوده رجل فیل الرأى یعنی مرد ضعیف نظر. در قرآن یک بار و در سوره فیل داستان حمله ابرهه به کعبه آمده است. سجیل به معنای سنگ یا گل یا سنگ و گل آمیخته و پخته است. در عربی علاوه بر معانی قبل به لوحه سنگى و گلى که بر آن مىنوشتند و سپس به هر چیزى که در آن نوشته شود، گفته می شد. سجیل در قرآن سه بار و به معنای نوعی سنگ یا سنگی از گل و برای عذاب بندگان گناه کار به کار رفته است. سراج به معنای چراغ و وسیله سوختن، نور و روشنایی بوده و سپس به هرچیز روشن کننده و نورانی گفته شده است. 4 بار در قرآن آمده است که سه بار به نحو مجاز به معنای خورشید به کار رفته است؛ چون سراج در حقیقت به معنای چراغ ساخت بشر بوده است، اما در اینجا برای یک مورد حسی عاریت گرفته شده؛ یک بار هم به معنای پیامبر اکرم (ص) آمده است.
فصل هفتم، در زمینه واژگان فارسی قرآن با خاستگاه نظامی است و در آن واژگان سرد و جند بررسی گردیده است. حکومت های ایران باستان از نخستین دولت های قدرتمند تاریخ بشری بودند. این حکومت ها با برخورداری از تشکیلات خاص نظامی، تسلط نظامی گسترده ای بر منطقه از جمله عربستان داشتند و به موجب آن واژگان نظامی فراوانی را به آنجا منتقل کردند از جمله آنها دو واژه سرد(زره) و جند در قرآن به کار رفته است. خاستگاه واژه سرد رسم جنگ در میان ایرانیان بوده است که در میان آنان برای حفاظت از خود از چرم لباسی را درست می کردند که به هنگام جنگ بپوشند. برای زره، بافتن زره، و فعل زره ساختن ، زره پوشیدن و زره ساز به کار رفته است. در قرآن نیز یک بار در داستان حضرت داوود، خداوند خطاب به ایشان فرموده است: در ساختن زره حلقه ها را اندازه گیری کن. جند در فارسی از واژه پهلوىgund(گند) به معناى سپاه و ارتش گرفته شده و با همین معنا نیز وارد زبان عربی شده است. در قرآن در معنای سپاه و لشگر دنیوی آورده شده است.
فصل هشتم، با عنوان خاستگاه اقتصادی واژگان فارسی قرآن دو واژه رزق و کنز که خاستگاه اقتصادی داشته اند، بررسی شده است. کنز از واژه گنج در زبان فارسی گرفته شده است. گنج در زبان فارسی به معنای بن و بیخ خوشه خرما یعنی جایی که به درخت چسبیده است، خزانه، طلا و پول قرار داده شده در خاک و نیز دفینه ای که پادشاهان در خاک بنهند، به کار رفته است. سپس به زبان عربى رفته است. واژه کنز پس از ورود به زبان عربی به معنای جمع شدن هر چیزی گفته شد و علاوه بر اینکه در معنای جمع کردن و ذخیره کردن و دفن کردن، افزودن و انباشتن مال در جایی امن آمده، منظور حفاظت و نگهداری آن هم می باشد. کنز در قرآن ده بار به کار رفته است در یک آیه و در ماجرای داستان حضرت موسی و خضر زمانی که حضرت خضر دیواری متعلق به دو کودک یتیم را تعمیر کردند. کنز منظور شی مدفون است. بعضی از مفسران کنز را در این آیه، مال و ثروت دفن شده می دانند؛ ولی عده ای آن را نوشته ای حکیمانه و با ارزش می دانند. اما در نه مورد دیگر این واژه به معنای گنج، ثروت و پول است که حق الهی و زکات آن پرداخته نشده است. رزق در پهلوى rocik به معناى روزى، و نان روزانه است که از roc به معنى روز ساخته شده است. این واژه از زبان پهلوی با معناى جیره روزانه و نان وارد زبان ارمنى و به معناى جیره روزانه وارد زبان سریانى شده است. این واژه از طریق زبان سریانى وارد زبان عربى شده است. در الواح تخت جمشید که بخشی مربوط به تأییدیه حقوق کارگرانی است که در ساختمان قصر کار می کردند که نشان می دهد که سابقاً مزد کارگران به صورت اجناس از قبیل گوشت، جو، گندم، شراب و غیره پرداخته می شد. در زمان خشایارشاه هنوز دو سوم مزد را جنس و یک سوم را پول می دادند. به نظر می رسد معنایی که موجب پیدایش این واژه شده است، جیره روزانه غذای روزانه و یا نان روزانه، روزی بوده است که توسط پادشاه بین مردم ایران یا به عنوان مزد کارگران و همچنین بین سربازان توزیع می شد، باشد. به نظر می رسد آنچه موجب پیدایش این واژه شده است، جیره روزانه غذای روزانه و یا نان روزانه ای بوده است که توسط پادشاه بین مردم ایران یا به عنوان مزد کارگران و همچنین بین سربازان توزیع می شد. سپس در گذر زمان معانی گسترده تری یافته، از جمله معانی بخشش و بهره و نصیب را پیدا کرده باشد. در زبان عربی معنای عام یافته و منظور عطائى است که از آن منتفع می شوند خواه طعام باشد یا علم و یا غیر آن. و پس از نزول قرآن به معنای روزی رسانیدن خداوند به بندگانش رواج یافت. این واژه در قرآن به معنای روزی مادی و نعمت های دنیوی یا روزی معنوی و نعمت های اخروی که خداوند به بندگانش عطا می کند، آمده است.