سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

متن سخنرانی «چیستی زبان قرآن»(3)ـ

متنی که اینک ملاحظه می کنید، سخنرانی علمی اینجانب در نمایشگاه قرآن در ماه رمضان سال جاری است که پیاده شده و ویرایش گردیده است و اینک سومین قسمت آن که آخرین قسمت است، عرضه می شود. قسمت اول آن را در اینجا و قسمت دوم آن را در اینجا ملاحظه فرمایید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

7. تعریف زبان حجاز

در زمان پیامبر مناطق مختلفی به زبان عربی سخن می گفتند. یکی منطقه حیره یا عراق کنونی و نیز بحرین و یمن بود که در آن زمان زیر سلطه ایران قرار داشتند و دیگر غسان یا سوریه کنونی که در آن روزگار زیر سلطه روم بود. در حجاز یعنی مکه و مدینه و طائف و اطراف آنها هم به زبان عربی سخن گفته می شد. نظر به این که پیامبر در مکه و مدینه زندگی می کرده است، زبانی که به آن سخن می گفته، عبارت از همان زبان مکه بوده است که مرکز عرب حجاز به شمار می رفته است. حال اگر فرض شود که در مناطق حیره و غسان و بحرین و یمن نیز زبان های عربی معیار متفاوتی وجود داشته است، باید گفت که قرآن به آن زبان ها نازل نشده؛ بلکه به زبان عرب حجاز به مرکزیت مکه نازل گردیده است. احتمال این که در مناطق حیره و غسان و بحرین و یمن زبان های عربی متفاوتی وجود داشته باشد، فراوان است؛ چون در آن زمان ارتباطات مردمی و رسانه ای قوی و گسترده ای وجود نداشته است و یک زبان و فرهنگ مسلطی را میان اقوام عرب زبان پدید نیاورده بود.

8. تعریف عصر پیامبر(ص)

باید دانست که تغییر معنای واژگان یک زبان متأثر از تغییر آن مصادیق و حقایقی است که واژگان از آنها نمایندگی می کنند. هرگاه آن مصادیق و حقایق دچار دگرگونی بشود، معنای واژگان آنها نیز دگرگون می گردد.

وقتی تغییراتی در عالم خارج از ذهن در اشیاء پدید می آید، به طور طبیعی مفهومی که ذهن نیز از آن اشیاء دارد، تغییر می یابد. برای مثال، یک زمان وقتی «چراغ» گفته می شد، مصداق خارجی اش چراغ روغن سوز بود؛ بعد مصداق خارجی اش چراغ نفت سوز بود و اکنون مصداق خارجی اش چراغ الکتریکی است. به این ترتیب، به تبع تغییر مصداق خارجی، مفهوم ذهنی آن هم تغییر می یابد و معنای لفظ اشاره کننده به آن نیز دگرگون می شود.

با توجه به این که معانی الفاظ قرآن در گذر زمان تطور معنایی پیدا می کند، ضرورت دارد، برای معناشناسی الفاظ قرآن به متونی مراجعه کنیم که استعمالات دوره قرآنی را می نمایاند که مهم ترین آنها خود آیات قرآن است.

پیامبر دوره رسالتش 23 سال بوده که 13 سال آن را در مکه به سر برده و 10 سال دیگر را در مدینه سپری کرده و حدود 90 سوره قرآن در مکه و حدود 24 سوره دیگر در مدینه نازل شده است.

بی تردید پیامبر اسلام(ص) انقلاب فرهنگی و اجتماعی مهمی را در منطقه حجاز به وجود آورد و بی شک این انقلاب در معنای پاره ای از واژگان عرب حجاز تغییراتی را پدید آورد.

از رهگذر رسالت پیامبر اسلام(ص) در بسیاری از مصادیق و حقایق دگرگونی هایی حاصل شد. برای مثال، نماز قبل از بعثت پیامبر دو رکعتی و برای وقت ظهر بود و وقت های دیگر نماز نمی گزاردند. بعد از سوی پیامبر هم بر تعداد رکعات افزوده شد و هم وقت های دیگر افزوده گردید. نیز سوره حمد به عنوان ذکر ثابت نماز قرار داده شد و سوره های دیگر نیز در نماز قرائت می گردید.

در اولین سوره نازله قرآن یعنی سوره علق آمده است که پیامبر نماز می خواند. چنان که آورده اند، این نماز اولیه دورکعتی بود از قبل از بعثت پیامبر(ص) رواج داشت، جز این که سوره حمد در آن افزوده شده بود؛ اما نماز در اواخر عمر پیامبر بی تردید حاوی همان تفاوت های پیش گفته شده بود؛ به همین رو، پیامبر در همین سال آخری که حج گزارد و به حجة الوداع شهرت یافت، به مردم فرمود: «صلوا کما رأیتمونی اصلی؛ چنان که من نماز می گزارم، نماز بگذارید» و سبب این جز آن نبود که در نماز تغییراتی رخ داده بود.

به این ترتیب، هرگاه در مقام معناشناسی الفاظ قرآن بر می آییم، نه تنها باید دوره نزول قرآن را مورد توجه قرار دهیم؛ بلکه باید خرده دوره هایی را که در دوره نزول قرآن وجود داشته و از مهم ترین آنها دو دوره مکی و مدنی است، از نظر دور نداریم. این دو دوره مقتضیات متفاوتی داشته و لذا موضوعات و مضامین متفاوتی در هریک از این دوره ها در سوره های قرآن مطرح شده است.

در دوره مکی مردم مکه بت پرست بودند و قیامت را باور نداشتند و دخترانشان را زنده به گور می کردند و با پیامبر مقابله هایی داشتند و به او اتهاماتی می بستند؛ نظیر این که می گفتند که تو ساحری یا کاهنی  یا مجنونی.

در دوره مدنی مردم مدینه به تدریج مسلمان شدند و علاوه بر آنان یهودیان نیز زندگی می کردند و لذا آیاتی که در دوره مدنی نازل شد، ناظر به حاجات و سئوالات و رخدادهای میان آنان بوده است. در این دوره، جنگ هایی نظیر بدر و احد و حنین و بنی نظیر و بنی قریظه و خیبر و موته و تبوک اتفاق افتاده و یا رخدادهایی چون تغییر قبله یا تخریب مسجد ضرار و مانند آنها در این دوره وقوع یافته یا گفتگوهایی میان پیامبر و اهل کتاب رخ داده که همه اینها در سوره های مدنی قرآن بازتاب پیدا کرده است.

ما اگر توجه نداشته باشیم که قرآن ناظر به مقتضیات عصر نزول اعم از مکی و مدنی نازل شده، وقتی آیات قرآن را مطالعه می کنیم و خود را مخاطب قرآن می پنداریم، از خود می پرسیم، این آیات به ما چه ربطی دارد. من نه بت می پرستم و قیامت را انکار می کنم و نیز نه من از حضور در جنگ تبوک دوری گزیدم.

باید دانست که بسا بعد از عصر نزول قرآن نیز در شماری از واژگان قرآنی تطور معنایی ایجاد شده باشد، چنان که در واژگانی چون تأویل و تفسیر و تبیین چنین شده است. بدیهی است که در معناشناسی واژگان قرآن هرگز نباید به ادبیاتی که بعد از نزول قرآن پدید آمده است، مراجعه کرد و چنین معنای تطور یافته ای را به واژگان قرآنی نسبت داد.

وقتی در این نظریه گفته می شود، قرآن به زبان عصر پیامبر(ص) نازل شده، یکی از لوازمش این است که اگر در معنای پاره ای از واژگان تغییرات معنایی پدید آمده است، نباید برای فهم معنای آن واژگان به فرهنگ و اشعار جاهلی مربوط به قبل از بعثت پیامبر(ص) یا نیز به فرهنگ اموی و عباسی و ادبیات متعلق به این دوره که مربوط به بعد از دوره نزول قرآن است، مراجعه کرد؛ مگر این که در واژگان مورد بررسی، تطورات معنایی پدید نیامده باشد و یا اگر پدید آمده است، قصد ما از مراجعه به آن فرهنگ ها و اشعار و ادبیات قبل قرآنی یا بعد قرآنی، کشف معنای قرآنی اش نبوده باشد؛ بلکه خواسته باشیم، به معناشناسی تاریخی آن واژگان بپردازیم.

9. تعریف هدایتی بودن

از دیگر قیودی که در تعریف وجود دارد، هدایتی بودن قرآن است. قرآن به تصریح خودش، موعظه و تذکر و هدایت است و لذا نباید از قرآن توقعاتی بیش از آن داشت. به همین رو، توقع این که در قرآن، حتی اشاراتی به علوم بشری پدید آمده بعد از عصر نزول آمده باشد، بی جاست؛ چون قرآن یک کتاب علمی نیست و لذا ما اگر خواسته باشیم، به مطالعه فیزیک و شیمی و نجوم و زیست شناسی و دیگر علوم تجربی و نیز فلسفه و  عرفان و فقه و روان شناسی و جامعه شناسی و دیگر علوم انسانی بپردازیم، هرگز نباید به سراغ آیات قرآن برویم. جای این علوم در متون علمی بشری است؛ نه یک متن اخلاقی و موعظه ای که خطاب به عرب حجاز بی سواد چهارده قرن پیش نازل شده است و به کلی از علوم بشری که بعد از عصر نزول قرآن پدید می آید، بی خبر بودند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سئوال

مجری: من در خصوص این مطالب دو سئوال دارم.

عرفی و جهانی بودن

یکی این که اگر قرآن بناست هدایت برای همه باشد، نباید در قرآن واژگان یا مضامینی می آمد که امروزه کاربرد ندارد. این چطور با رسالت جهانی اسلام که پیامبرش خود را «رحمة للعالمین» معرفی می کند، سازگار است؟

اگر ما زبان قرآن را عرفی و مخصوص عرب عصر پیامبر بدانیم، اکنون این قرآن چگونه برای ما قابل فهم خواهد بود؟ اگر برای فهم معانی آیات قرآن لازم باشد، به فرهنگ و مقتضیات و حوادث آن عصر آشنا بشویم، فهم قرآن برای ما بسیار سخت خواهد بود. قرآن اگر برای همیشه هدایت کننده باشد، لازم بود، فهم آیات قرآن آسان قرار داده می شد. فهم قرآن نباید متکی بر مطالعه اسباب نزول هایش باشد؛ زیرا بسیاری از اسباب نزول های قرآن در کتاب ها نیامده و آنچه هم آمده، با ثبت و ضبط دقیقی نیست.

علوم جدید در قرآن

سئوال دیگر این که ما چطور نباید توقع داشته باشیم، در قرآن علوم جدید مثل فلسفه، فیزیک و ریاضی آمده باشد، در حالی که در خود قرآن آمده است که در آن هر رطب و یابسی هست؟

البته قرآن کتاب علم نیست که فقط به حقایق علمی بپردازد؛ اما چه اشکالی دارد که در آن حقایق علمی هم آمده باشد. همان طوری که قرآن کتاب قصه نیست که همه قرآن قصه باشد؛ اما این منافاتی ندارد با این که در قرآن از قصه هم استفاده شده باشد. درست است که قرآن کتاب هدایت است؛ اما چه اشکالی دارد که در قرآن برای هدایت از بیانات علمی هم استفاده کرده باشد. برای مثال، یکی از دانشمندان زمین شناسی شخصی به نام دکتر زغلول نجار، زمین شناس عضو چند اکادمی مهم در کشورهای اروپایی است. او در قرآن هم مطالعاتی دارد. درباره آیات «‏وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها * وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها * وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها» (شمس، 1-3) مدعی شده است که اشارات علمی وجود دارد. گفتنی است که تفسیر آیه اخیر مشکل است. سئوالی که درباره این آیه مطرح است، این است که چگونه روز خورشید را روشن می کند و این در حالی است که خورشید روز را به وجود می آورد و زمین را روشن می کند. او در مقاله ای ثابت کرده است که در حقیقت زمین است که خورشید را جلوه می دهد و روشن می کند، نه خورشید؛ زیرا خورشید از خودش نوری به این شکلی که ما می بینیم ندارد. وقتی اشعه های خورشید به یک لایه از اطراف زمین به نام تروپوسفر به ضخامت 180 کیلومتر برخورد می کند، چنان نوری از آن پدید می آید و گرنه خورشید خارج از این لایه به صورت یک لکه آبی کم رنگ مشاهده می شود.

پاسخ

عرفی و جهانی بودن

در پاسخ به این سئوال که چطور عرفی بودن زبان قرآن با جهانی و جاویدان بودن آن می سازد، چند نکته را عرض می کنم:

اولاً، این که مطالعه مقتضیات عرب عصر پیامبر به منظور فهم آیات قرآن برای ما مشکل است، دلیل نمی شود که گفته شود، پس باید به آن بی اعتنایی کرد؛ زیرا اقتضای فهم هر متنی که ناظر به مقتضیات گذشته است، این است که باید آن مقتضیات را مورد مطالعه قرار داد. اگر ما بخواهیم واژگان نامأنوس و یا مضامین مبهم قرآن را فهم کنیم، چاره ای جز مراجعه به فرهنگ و ادبیات و مقتضیات عصر نزول قرآن نداریم.

خوشبختانه به جهت این که مسلمانان، نسل اندر نسل قرآن را می خواندند، همان معانی عصر نزول به نسل کنونی کمابیش منتقل شده است. برای تأیید این امر کافی است، میان فهم قرآن و نهج البلاغه مقایسه شود. فهم آیات قرآن نسبت به نهج البلاغه بسیار آسان تر است و این به جهت آن نیست که متن نهج البلاغه یک متن تخصصی است و فهمیدن آن نیازمند دانش های خاصی است؛ بلکه به جهت آن است که نهج البلاغه هرگز به اندازه قرآن مطالعه نمی شود؛ لذا فهم معنای آن نسبت به قرآن دشوارتر است. این خطبه هایی که در نهج البلاغه است، حضرت علی آنها را در مسجد کوفه، خطاب به توده مردم ایراد کرده است.

ثانیاً، پنهان نماند که نزول قرآن خطاب به عرب عصر نزول و مقتضیات آنان هرگز مستلزم این نیست که برای اعصار و امصار دیگر هدایت بخش نباشد. همه متون اعم از قرآن و حدیث خطاب به فرد یا جمع خاصی در گذشته بیان شده است؛ اما این هرگز موجب نمی شود که فقط برای خصوص همان فرد یا جمع قابل استفاده باشد. به این ترتیب، تناسب قرآن با مقتضیات عصر نزول، هیچ منافاتی با جاودانی و جهانی بودن قرآن ندارد.

البته بعضی از موضوعاتی است که تاریخی است و اکنون مطرح نیست؛ نظیر این که در قرآن آمده است: «إِنَّمَا النَّسی‏ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ» (توبه،‌ 37) و طی آن گفته شده است، این کار مشرکان در ایام حج، حرام است که یکسال ماه محرم را که از ماه های حرام است، برای پرداختن به قتل و غارت، نادیده بگیرند و سال بعد برای جبران آن، ماه صفر را که جزو ماه های حرام نیست، از ماه های حرام به شمار آورند. این کار یک سنت جاهلی بوده است که با نزول این آیه برچیده شده و لذا دیگر این آیه کارآیی خودش را از دست داده است. همین طور احکام برده داری که در قرآن آمده است، اکنون که برده داری بر افتاده است، دیگر کارآیی ندارد و به تاریخ پیوسته است.

این آیات فقط جنبه تاریخی پیدا کرده و برای مطالعه تاریخ عصر نزول به کار می آید. برای مثال، آیات مربوط به برده داری نشان می دهد که رویکرد قرآن مبارزه با برده داری بود، لذا در همان دوره مکی خطاب به مشرکان مکه گفته شده است، اگر می خواهید رستگار شوید، برده آزاد کنید (بلد، 13). نیز وقتی پیامبر به مدینه آمدند و حکومت تشکیل دادند، یکی از کفاره های جرم ها و گناهان را آزادی برده قرار داده بود (نک: نساء،‌92؛ مائده، 89؛ مجادله، 3)؛ اما در عین حال، به لحاظ آن که برچیدن یکباره سنت برده داری امکان نداشته، این سنت امضاء گردیده است.

علوم جدید در قرآن

اما درباره وجود اشارات علمی در قرآن بگویم:

اولاً، آیه ای که با استناد به آن گفته شد،‌ در قرآن هر رطب و یابسی هست، هرگز راجع به قرآن نیست. آن آیه چنین است:

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ (انعام، 59)؛ و کلیدهاى غیب، تنها نزد اوست. جز او [کسى‏] آن را نمى‏ داند، و آنچه در خشکى و دریاست مى‏ داند، و هیچ برگى فرو نمى‏ افتد مگر [اینکه‏] آن را مى ‏داند، و هیچ دانه ‏اى در تاریکی هاى زمین، و هیچ تر و خشکى نیست مگر اینکه در کتابى روشن [ثبت‏] است.

چنان که سیاق عبارت نشان می دهد، مراد از «کتاب مبین» که در آیه آمده، هر رطب و یابسی در آن است، عبارت از علم الهی است. طی این آیه گفته شده، خداوند به همه امور و رخدادهای عالم، علم و آگاهی دارد. در این آیه هیچ سخنی از قرآن نیست تا با استناد به آن گفته شود که مراد از «کتاب مبین» قرآن کریم است.

ثانیاً، هر که یک مروری به آیات قرآن بیافکند، به وضوح مشاهده می کند که در قرآن از هر چیزی سخن گفته نشده است. بررسی آیات قرآن نشان می دهد، نه تنها در قرآن راجع به دانش های بشری که بعد از عصر نزول قرآن پدید آمده، هیچ سخنی نیست؛ بلکه آیات بسیاری از قرآن، خلاف دانش های جدید بشری است. البته این هیچ منافاتی با حقانیت قرآن ندارد و موجب نمی شود، در قرآن باطل راه یافته باشد؛ چون در این آیاتی که مطالب خلاف دانش های بشری سخن گفته شده، از منظر نگاه ظاهری به جهان نگریسته شده است و نگاه ظاهری نیز نباید باطل دانسته شود. برای مثال در همین آیات از سوره شمس گفته شده است که «روز خورشید را روشن می کند» (وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها). این در حالی است که روز عبارت از وقتی است که نور خورشید به زمین می تابد و آن هرگز نمی تواند چیزی باشد که خورشید را روشن کند. این که گفته شود، مراد از «نهار»(روز) در آیه عبارت از لایه تروپوسفر در جو زمین است، خلاف معنای عرفی این کلمه است و اهل زبان هرگز کلمه «نهار» را بر چنین چیزی اطلاق نکرده است. ما هرگز حق نداریم، الفاظ قرآن را از پیش خود معنا کنیم؛ بلکه باید برای معنا کردن آن به فهم عرف و اهل زبان مراجعه نماییم. عرف و اهل زبان هم هرگز «نهار»(روز) را به معنای «لایه تروپوسفر جو زمین» به کار نبرده است.

باز در همان آیات آمده است که «ماه در پی خورشید می رود» (وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها). این در حالی است که مدار حرکت ماه هرگز بر مدار حرکت خورشید انطباق ندارد. خورشید در کهکشان راه شیری حرکت می کند؛ اما ماه به دور زمین می چرخد. این طبق نگاه ظاهری است که مشاهده می شود، ماه به دنبال خورشید حرکت می کند و وقتی خورشید غروب می کند، ماه ظاهر می گردد و در همان مسیری که خورشید از مشرق به مغرب پیموده است، حرکت می کند.

به نظر اینجانب هر دو نگاه علمی و ظاهری حق است و نباید نگاه ظاهری را باطل شمرد و اظهار داشت که اگر در قرآن خلاف علم باشد، مستلزم این است که باطل در قرآن راه یافته باشد و آنگاه برای دفع باطل از قرآن ناگزیر باشیم، به تأویلات تکلف آمیز روی بیاوریم. ما حتی در این دوران که علم پیشرفت کرده، بر اساس همان نگاه ظاهری که به جهان داریم، سخن می گوییم. برای مثال می گوییم، «خورشید بالا آمد» یا «خورشید وسط آسمان است» یا «خورشید غروب کرد». در قرآن هم بر اساس همین نگاه ظاهری به جهان سخن گفته شده است؛ چنان که حضرت ابراهیم خدای خود را کسی معرفی می کند که خورشید را از مشرق بر می آورد: «قالَ إِبْراهیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتی‏ بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِق‏ (بقره، 258)؛ ابراهیم گفت: خدا [ىِ من‏] خورشید را از خاور برمى‏ آورد».

ثالثاً، قرآن یک کتاب هدایتی و اخلاقی است و برای انسان سازی و رستگاری انسان ها آمده است و بس. ما با توقعات بیش از اندازه و خلاف واقعی که نسبت به قرآن ایجاد می کنیم، نه تنها به قرآن خدمت نمی کنیم، بلکه خیانت می کنیم؛ چون وقتی مردم با چنین توقعاتی به سوی قرآن می روند و آنها را در قرآن قابل تأمین نمی یابند، به کلی از قرآن اعراض می کنند و گناه اعراض مردم از قرآن و اسلام بر گردن ما خواهد بود. دانشجویانی بوده اند که آیات قرآن را از آغاز تا پایان مرور کرده و وقتی در آن نه تنها آیات علمی نیافته اند، بلکه آیاتی خلاف علم یافته اند، به کلی در حقانیت قرآن تردید کرده و سر انجام از قرآن و اسلام رویگردان شده اند. این در حالی است که اگر از همان ابتدا به آنان واقعیت قرآن گفته می شد و اظهار می گردید که قرآن یک کتاب موعظه ای و اخلاقی است که متناسب با فرهنگ و دانش ها و مقتضیات عرب حجاز عصر پیامبر اسلام(ص) نازل شده است، هرگز چنین اتفاق ناگواری برای آنان پیش نمی آمد.