سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

قرآن، کتاب موعظه(1)

متنی که اینک می آید، پاسخ سئوالی راجع به قومی است که به گفته قرآن در ناحیه شرقی مملکت ذوالقرنین زندگی می کردند و طی آن توصیف شده است که میان آنان و خورشید پوششی نبوده است. من ضمن نقل اقوال مفسران، افزوده ام که اساساً، قرآن کتاب موعظه و تذکر است و لذا نباید از قصص قرآن، در پی تاریخ و کشف حقیقت اقوام و حوادث گذشته بود. این اولین قسمت در این زمینه است و ان شاء الله قسمت یا قسمت های دیگر آن در پست یا پست های بعدی خواهد آمد.

نخست سئوال و سپس پاسخ آن آورده می شود:

با سلام و احترام خدمت استاد محترم

آیه 90 کهف: حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى? قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْرًا.

1- می دانیم آفتاب پوشش ایجاد نمی کند. برعکس می توان گفت تاریکی پوشش ایجاد می کند. اگر می گفت «لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ سِتْرًا» چه فرقی می کرد؟ ستر توسط خورشید یعنی چه؟!

2- برخی "مِنْ دُونِهَا" را "در برابر" خورشید ترجمه کرده اند؛ پرسشی که مطرح می شود این است که "پوشش در برابر دیگر انسان ها معنی دارد؛ اما پوشش در برابر خورشید چه معنی دارد؟"

لطفاً توضیح دهید.

پاسخ

آن چنان که از ظاهر آیه دانسته می شود، چنین قومی در یک منطقه ای صحرایی زندگی می کردند که هیچ کوه یا درختی نبوده است که به هنگام تابش خورشید به سایه آن پناه ببرند. منتها مفسران گفته اند که حتی آنان برهنه بودند و خانه ای برای خود نساخته بودند.

 

ماهیت این قوم

برخی از مفسران این قوم را چنان توصیف کرده اند که اساساً آنان حیواناتی انسان نما بوده اند. حسن بصری گفته است که وقتی خورشید طلوع می کرد، در آب فرو می رفتند و وقتی غروب می کرد، بیرون می آمدند و مثل چارپاها می چریدند (ابن ابی حاتم، ذیل آیه). سلمة بن کهیل گفته است که آنان گوش های پهنی داشتند که یکی را زیرانداز و دیگری را روانداز می کردند (ابن ابی حاتم و طبری، ذیل آیه)

سورآبادی گوید:

مردمانى بودند گلیم گوش، هر یکى را دو گوش چون دو گلیم و گروهى دوال پاى، هر یکى را دو پاى چون دو دوال درپیچیده گر کسى فرا نزدیک ایشان رسیدى پاى را چون کمند بینداختندى آن کس را بگرفتندى و گروهى به یک پاى همى جستندى و گروهى را دید نسناس، به هیئت مردم بودند و به طبع بهایم و گروهى را دید که به شب بیرون آمدندى و به روز پنهان شدندى از گرماى آفتاب، خانها داشتندى در زیر زمین و غارها در کوه، شبانگاه برآمدندى و طعامها ساختندى و گوشت در دیگ کردندى و ماهى پاک کردندى و بر سنگها اوکندندى در پیش آفتاب تا بامداد که آفتاب برآمدى از گرما طعام ایشان را بپختى و چون آفتاب درگشتى ایشان بیرون آمدندى. (تفسیر سورآبادی،‌ ذیل آیه)

 

منطقه این قوم

درباره این که آن چه منطقه ای بوده، سه قول را آورده اند:

الف. قتاده گفته بود که آنان زنج یا سیاه پوست بودند(سمرقندی، ذیل آیه) برخی از مفسران مثل مغنیه آورده است که آنجا کرانه آفریقای شرقی است.

ب. ثعلبی و ابوالفتوح رازی از کسی به نام عمرو بن مالک از یک شخص سمرقندی که به چین رفته بود و راجع چنین قومی پرسش کرده بود، قصه ای را نظیر آنچه سورآبادی گفته، نقل کرده اند.

ج. ابن عاشور هم آورده است که آنجا ساحل دریای ژاپن در حدود کره شرقی است.

 

قرآن، کتاب موعظه

به نظر اینجانب، چنان که قرآن خود تصریح کرده، کتاب موعظه و تذکر است و لذا نباید جز آن را در قرآن جستجو کرد. قرآن کتاب تاریخ نیست؛ لذا اساساً پی گیری این که این قوم چه کسانی بودند و در کجا زندگی می کردند و چه خصوصیاتی داشتند، بیراهه رفتن است. باید از داستان ذوالقرنین این آموزه را گرفت که حاکم یک مملکت باید در مقام رفع و رجوع مشکلات مردمش باشد و جلوی فساد و ظلم را بگیرد؛ چنان که از زبان او در قرآن آمده است:

قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلى‏ رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً *‌ وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى‏ وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً (کهف، 87-88)؛‌ گفت: «اما هر که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد، سپس به سوى پروردگارش بازگردانیده مى‏شود، آن گاه او را عذابى سخت خواهد کرد.» و اما هر که ایمان آوَرَد و کار شایسته کند، پاداشى [هر چه‏] نیکوتر خواهد داشت، و به فرمان خود، او را به کارى آسان واخواهیم داشت.

مردم نیز باید از حاکم خود توقع داشته باشند، جلوی ظلم را بگیرد؛ چنان که از ذوالقرنین چنین انتظاری را در قبال قوم یأجوج و مأجوج داشتند:

قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلى‏ أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا (کهف، 94)؛ گفتند: «اى ذو القرنین، یأجوج و مأجوج سخت در زمین فساد مى‏کنند، آیا [ممکن است‏] مالى در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدّى قرار دهى؟»

باید توجه داشت که اگر ما قرآن را کتاب موعظه و تذکر بشماریم، حتی اگر قصص قرآن را اسطوره ای هم بدانیم، هرگز بر قرآن خرده نخواهیم گرفت؛ چون در مقام موعظه هیچ اشکالی ندارد که از اسطوره های رایج میان مردم بهره برد.

به موجب آنچه بیان شد، برای مثال، هرگز نباید بر قرآن خرده گرفت که این قوم یأجوج و مأجوج چه قومی است و پشت کدام سد تا روز قیامت محبوس شده که امروزه علیرغم رشد علم و فناوری بشری و عکس برداری از تمام نقاط زمین، چنین قوم و سدی شناسایی نشده است.