سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

روش تفسیر تاریخی در بوته نقد(4)

چالش دیگری که این نظریه با آن رو به روست مساله تکه تکه کردن قرآن است که خداوند در قرآن به صراحت از آن باز داشته است. مخالفان بر این باورند که بازسازی آیات و چینش دوباره آن بر پایه نزول در حقیقت همان عضین و تکه تکه کردن قرآن است.

نظریه پردازان در نقد این اشکال بر این باورند که این روش هر گز به معنای عضین و تکیه تکیه کردن قرآن نیست تا گفته شود که به جهت تغییر در چینش آیات، نگارش قرآنی جدید از قرآن با سوره ها و آیات دیگر ایجاد می شود؛ زیرا این روش مستلزم آن نیست تا ما قرآن را تکیه تکیه کنیم. هدف آن است تا به یک روشی برسیم که پیامبر از آن بهره برد و جامعه اش را متحول ساخت. اگر به این مطلب برسیم که آیه ای از آیات قرآن به طور قطع پیش از آیه ای دیگر نازل شده است و بخواهیم همان ترتیب را در تفسیر رعایت کنیم این نه تنها درست و منطقی است بلکه امری ضروری است.

نقد: پاره پاره کردن قرآن مبتنی بر این نظر است که سوره های قرآن ممزوجی از آیات مربوط به تاریخ های مختلف است؛ اما وقتی قائل باشیم، ترتیب آیات در سوره ها موافق نزول است، در تفسیر تاریخی هرگز به جا به جایی آیات پرداخته نمی شود. حتی آنان که دیدگاه مشهور را اساس کار خود قرار داده اند، مثل دروزه و ملاحویش و بهجت پور هرگز در تفسیر خود به جا به جایی آیات نپرداخته اند؛ بنابراین، چنین دغدغه ای در تفسیر به ترتیب نزول که قرآن پاره پاره خواهد شد، بی جاست.

چالش دیگر این است که سوره های جدیدی ساخته می شود؛ زیرا برخی از آیات در سوره دیگری نهاده شده اند. به این معنا که آیه ای مکی در مدنی و یا مدنی در مکی قرار داده شده است. این اشکالی است که از سوی مخالفان مطرح می شود.

نظریه پردازان معتقدند که این اشکال مهم و چالشی نیست؛ زیرا سوره معنای خاصی دارد. وقتی می گوییم این یک سوره است یعنی دیواره دارد و یک ویژگی هایی در این سوره است که در سوره دیگر نیست و این آیات بی جهت در کنار هم نهاده نشده اند؛ بلکه یک وحدت موضوعی دارند که همان وحدت موضوعی موجب شده است تا یک سوره شکل بگیرد. باید این ویژگی های سوره را با تامل و تعقل جست و جو کرد و به دست آورد. حتی اگر بدانیم که این آیه جایش در این جای سوره در هنگام نزول نبوده و به دستور پیامبر (ص) در این جا و در این سوره قرار گرفته باید این را به دست آوریم و ببنیم چه حکمت و فلسفه ای داشت که اینجا قرار گرفته است. با این همه این موجب نمی شود که باز وحدت موضوعی سوره ها از میان برود.

نقد: به نظر می رسد، آنچه نقل شد، سخنان آقای بهجت پور است. اما من معتقدم، سوره های قرآن وحدت موضوعی ندارند و آنان که خواسته اند، برای هر سوره یک موضوع متمایزی را مشخص کنند، جز تذوق عرضه نکرده اند. به باور من هر سوره قرآن به منزله یک خطبه خطیبی است که در زمان خاصی خطاب به مخاطبانش ایراد شده است که ای بسا، آن زمان خاص اقتضا می کرده است، راجع به موضوعات مختلفی سخن گفته شود؛ بنابراین آنچه آیات را در یک سوره در کنار هم نشانده است، موضوع واحد نیست؛ بلکه زمان واحد نزول است.

? اشکال محدود سازی متن

برخی با اشاره به پیامدهای زیانبار پذیرش نظریه بازگشت به تفسیر بر پایه ترتیب نزول بر این نکته پا می فشارند که تفسیر بر پایه ترتیب نزول چیزی جز قرار دادن متن در محدوده تاریخ نزول و شرایط و مقتضیات آن نیست، در حالی که پیامبر در چینش آیات کوشید تا متن را از لحظه و شرایط آن خارج و به یک متن فرازمانی و مکانی تبدیل کند.

اشکال کننده با اشاره به چالش های پیش روی نظریه تفسیر ترتیب نزولی بر این باور است که پیامبر (ص) کوشید تا متنی را که برخی آن را متن گفتاری می دانند، از اسباب نزول آن جدا سازد و به یک متن فراتاریخی تبدیل کند؛ از این روست که بدون توجه به شرایط و اسباب نزول آن دستور داد تا آیاتی را که در مقطع خاص و برای بیان و تبیین و یا تحلیل رویدادی ویژه آمده است، در جایی دیگر قرار دهد و همه پذیرفته ایم که چینش آیات سوره ها توقیفی بر پایه دستور وحیانی و امر پیامبر(ص) انجام گرفته است. از این روست که گاه آیه ای که در مکه نازل شده است در سوره های مکی و یا بر عکس عمل شده است.

اشکالات نظریه در این است که نظریه پردازان به پیامدهای نظریه خود توجه کافی نداشته اند. یکی از مشکلات و چالش های پیش روی نظریه این است که متن گفتاری که به تدریج و در مقطع ?? ساله نازل شده تا جامعه و تمدن بزرگ اسلامی قرآنی را بنا نهد و پیامبر (ص) آن را به یک متن کلاسیک تبدیل کرد، صاحبان این نظریه می کوشند تا دوباره این متن را از شکل نوشتاری به یک متن گفتاری تبدیل کنند و ملازمات آن را نپذیرند. یکی از ملازمات چنین کاری وابسته و محدود کردن متن به لحظه و قرآین و شواهد تاریخی و از اصول کلی آموزه ها دور ساختن است.

باید گفت که اگر نظریه پردازان در پی کشف آثار و نوع تحولی است که پیامبر (ص) ایجاد کرده و یک امت امی و بی قانون و کتاب و مدنیت را به امتی مدنی با قوانین پیچیده و علوم و دانش های گسترده تبدیل کرده است، راهش این نیست تا متن را محدود به لحظه کنند و در بند تاریخ در آورند. این کار شما افزون بر دور شدن از مقصد و مقصود موجب می شود تا شما آیات را از جایی که به دستور خدا در جایی قرار گرفته بیرون آورید و سوره های جدیدی را ایجاد کنید که این خلاف شرع و عقل و عرف است.

نقد: این سخن - که پیامبر(ص) کوشیده است، یک متن تاریخی را به یک متن فراتاریخی تبدیل کند و به همین رو دستور داده است، آیات سوره ها را بدون در نظر گرفتن اسباب و بستر نزولش در جایی قرار دهند که مناسبتی با آن ندارد – مبتنی بر این پیش فرض است که پیامبر اسلام(ص) آیات را در سوره ها جا به جا کرده است؛ اما اگر چنین پیش فرضی را باطل بدانیم، باز هم متن قرآن را گفتاری و ناظر به شرایط و مقتضیات عصر نزول می شماریم.

جالب است، یادآور شوم، من برای اولین بار نظریه گفتاری بودن قرآن را مطرح کرده بودم(زبان قرآن، گفتاری یا نوشتاری؛ پژوهش‏های علوم انسانی، دانشگاه قم، شمارة 3، بهار 79)؛ آنگاه دوست  فاضلم آقای ایازی آن را نقد کرد. اما آیت الله معرفت مقاله ام را که خوانده بود، بسیار پسندید و به خودم فرمود: من هم بر همین نظرم و آن را در آثارم خواهم آورد. جلد اول «التفسیر الاثری» را ملاحظه می کردم، یافتم ذیل عنوان «اسلوب القرآن» همین نظر را مطرح کرده است. اخیراً هم آگاه شدم، آقای بهجت پور هم به همین نظر گراییده است.

حال واقعاً در شگفتم که چطور می توان یک متن تاریخی که هر سوره اش در زمانی و متناسب با شرایط تاریخی خودش نازل شده است، به متن فراتاریخی تبدیل کرد؟ برای نقض این نظریه که قرآن یک متن فراتاریخی است، تنها یک مورد نقض کافی است. باید ایشان پرسید، چرا تو لات و منات و عزی را می پرستی؟ یا چرا تو تثاقل می ورزی و به جنگ تبوک شرکت نمی کنی؟ و نظایر این سئوال ها. آیا او پاسخ نخواهد داد: من که بت پرست نیستم یا من که در زمان جنگ تبوک نبودم. اینها ربطی به من ندارد.

گویا پنداشته اند، اگر گفتیم، قرآن یک متن تاریخی است، موجب می شود، قرآن را برای دوره های دیگر هدایت بخش ندانیم؛ حال آن که چنین نیست. باید توجه داشت، آیات قرآن به منزله نسخه هایی است که برای بیماری هایی در عصر نزول نوشته شده است و این بیماری ها در زمان معاصر هم هست. عقل حکم می کند، اگر ما بخواهیم، بیماری هایمان شفا پیدا کند، باید به آن نسخه عمل کنیم. بنابر این تاریخی دانستن قرآن مستلزم اختصاص فایده و هدایت آن به تاریخش نیست.

تاریخی دانستن متن قرآن ما را وا می دارد، به شرایط و مقتضیات تاریخ نزولش توجه شایانی بکنیم و به فهم صحیح مقاصد الهی سهل تر دست پیدا کنیم.  


روش تفسیر تاریخی در بوته نقد(3)

? روش تحولی قرآن

هواداران تفسیر بر پایه ترتیب نزول، به کاربرد روش اهمیت می دهند؛ زیرا به نظر ایشان آن چه مهم و اساسی است بهره گیری از روش بازسازی و یا حتی ساخت امت و جامعه برتر است که قرآن در عمل نشان داده و به آن رسیده است. در حقیقت مساله مهم در این روش تفسیری شناخت روش تحول جوامع است و پرسشی که در این جا مطرح می شود این است که آیا می شود بر روش ایجاد تحول قرآن آگاه شد؟ و آیا اصولا اسلام روشی خاص برای تحول و ایجاد آن دارد؟

به نظر می رسد که قرآن و اسلام روش خاصی در حوزه ایجاد تحول ساختاری در جامعه داشته باشد که عبارت از روشی است که در مساله نزول تدریجی پیش گرفته است. در این روش احکام و قوانین با توجه به ظرفیت فرهنگی و توانایی جامعه وضع و تبیین می گردد و مجازات و قوانین از ضعف به شدت می گراید و یا گاه به علل کاهش می یابد و اصل تسهیل جانشین اصل تشدید مجازات می شود. شناخت این روش از آن جایی مهم و اساسی است که در جهان امروز بزرگترین معضل در تحولات اجتماعی و فرهنگی چالش روشی و شناخت روش هاست؛ زیرا یک مساله وقتی مطرح می شود خود در بردارنده مسایل و چالش هایی است که باید به آن ها پاسخ داده شود. این گونه است که روش تدریجی و نزول تدریجی به عنوان روش مفید در جامعه مدینه و دولت شهر مدنی و سپس دولت کشور حجاز و نجد خود را نشان می دهد. آگاهی به ترتیب نزول به ما کمک می کند تا ما به روش ایجاد تحول در جامعه و تمدن سازی آگاه شویم.

نقد: آنچه در اینجا هم نقل شد، به نظر می رسد، سخن آقای بهجت پور باشد. چیزی که من در این زمینه بر روی آن تأکید دارم، این است که قرآن متناسب با شرایط و مقتضیات متحول خودش نازل شده و توجه به شرایط و مقتضیات نزول هر آیه و سوره می تواند، هم معنای مقصود آنها را روشن کند و هم روشن می سازد که پیامبر اسلام(ص) در هر شرایط و مقتضیاتی چگونه رفتار می کرده است و از این رهگذر می توان الگوگیری کرد و آنها را برای موارد مشابه هم به کار گرفت.

? چالش های نظریه تفسیر ترتیب نزولی

این نظریه از همان آغاز با چالش های جدی ای مواجه است. از این رو نظریه پردازان برای رهایی از برخی از چالش های ناگزیر شده اند که به اصول مستحکمی که اثبات آن هزینه ای در بر ندارد تمسک کنند و از پرداخت به مسایل حاشیه ای که هزینه را افزایش و از ظرفیت و حتی استحکام نظریه می کاهد پرهیز کنند. البته هر نظریه ای در آغازین راه خود می بایست چنین سازوکار و سیاستی را در پیش گیرد. از این رو نظریه پردازان این روش نیز محور نظریه را می بایست بر اصول پذیرفته شده و مسلم قرار می دادند، بنابراین مبنا نظریه را بر پذیرش اصول حرکت بازگشت به تفسیر قرآن بر اساس ترتیب نزول قرارداده اند و از ورود به مباحث چالش برانگیز خودداری می ورزند.

یک راه اثبات نظریه، راندن نظریه های رقیب به حاشیه با ایجاد چالش های متعدد است. از این رو می بینم که هواداران نظریه روش تفسیر ترتیب نزول به روش های دیگر به ویژه روش تفسیر ترتیبی سنتی نقدهای وارد می سازند و تأکید می کنند که می توان در مشروعیت روش تفسیر ترتیب مصحف این اشکال را وارد ساخت که این شیوه مشروعیت خود را تنها بر پایه مشروعیت گردآوری دارد؛ زیرا مفسران پیشین بر این باورند که قرآن این گونه جمع آوری شده و این جمع آوری و تنظیم سوره های قرآنی امری توقیفی و به دستور شارع بوده است. آنان درباره بخشی از مسأله، توقیفی بودن را می پذیرند؛ ولی در بخشی آن را رد می کنند. به این معنا که توقیفی بودن را در آیات سوره های می پذیرند که به دستور شارع انجام شده است؛ ولی توقیفی بودن در چینش سوره های به ترتیب کنونی را قبول ندارند. به سخنی دیگر در چینش ترتیب سوره ها در مصحف شریف اختلاف نظر است ولی در ترتیب نزول و چینش آیات این اختلاف نظر وجود ندارد. هر چند که در چینش سوره ها نیز اصول آن از پیامبر (ص) گرفته شده است؛ ولی این گونه نیست که یکی باشد؛ از این رو چینش سوره ها در مصاحف فرق دارد و مثلا چینش سوره ها در مصحف ابن عباس غیر از مصحف ابن مسعود است.

نقد: چنان که پیش تر آمد، نظر من در خصوص ترتیب قرآن اعم از آیات و سوره ها این است که پیامبر اسلام(ص) ترتیب نزول را تأیید و توقیف کرده اند. بر این اساس، ترتیب آیات در سوره ها که اکنون هم موافق نزول است، مورد تأیید و توقیف پیامبر اسلام(ص) تلقی می شود؛ اما ترتیب سوره ها که بر خلاف نزول است، مورد تأیید و توقیف آن حضرت دانسته نمی شود.

آن گاه این پرسش مطرح می سازند که آیا ما می توانیم در تفسیر آیات قرآنی این گونه عمل کنیم که بر اساس ترتیب نزول آیات باشد؟ آیا چنین اجازه ای وجود دارد و از نظر دین مشروعیت دارد که این گونه عمل شود؟ می دانیم که در همین مصحف کنونی و قرآن معتبرکنونی، ده ها غلط از اغلاط املایی و نگارشی وجود دارد که غلط بودن آن هیچ شکی نیست؟ آیا ما می آییم این ها را تغییر می دهیم؟ بی گمان این کار را انجام نمی دهیم و پای بند همان نگارش عصر نبوی (ص) هستیم؛ حال ما این پرسش را مطرح می سازییم که آیا می توانیم بگوییم تفسیر ترتیب نزولی مشروعیت ندارد و ما اجازه نداریم تا قرآن را بر پایه نزول بنگریم و تفسیر کنیم؟

نظریه پردازان در پاسخ به این اشکال می گویند که به نظر می رسد اگر از عدم مشروعیت روشی سخنی به میان می آید باید در مشروعیت روش های دیگر تشکیک کرد؛ زیرا این روش پیشنهادی تفسیر بر پایه نزول است و امری طبیعی است که انسان بخواهد بر پایه نزول آیات را تفسیر کند.

هر مفسری هر روشی را برگزیند می بایست بر پایه مسلمات باشد؛ از این رو در تفسیر ترتیب نزولی نیز باید روی مسلمات تکیه کرد و تنها آن مواردی را مورد توجه قرار داد که در ترتیب نزول آن به یقین و قطع دست یافته باشیم و چینش نزولی را مسلم بدانیم. به ویژه آن که این نظریه در آغاز راه و در حال پردازش و بازسازی نظریه است و به یک نقطه اتکایی نرسیده است.

برای این که در مساله ترتیب نزول آیات به یک پایه محکم برسیم می بایست قدر متیقن ها را اخذ کرد و آن را فهرست کرد و برای رسیدن به این هدف می بایست از مویدات درونی آیات و بیرونی مدد گرفت. ما نمی توانیم به اسباب نزول تکیه کنیم؛ ولی می توانیم به عنوان مؤید از آن بهره گیریم.

البته در میان نظریه پردازان تفسیر ترتیب نزول برخی از اختلاف وجود دارد که به نظر می رسد این اختلافات امری طبیعی است. برخی به مسایل از یک منظر سنتی می نگرند و برخی چون دکتر نکونام دیدگاه خاصی نسبت به پاره ای از اصول فقه دارند و تردیدهایی را در این حوزه بیان می کنند. با این همه سبک و روش آنان در برتری و اصالت داشتن روش یکی است. برخی در این روش نگاه شان به مسایل تاریخی پر رنگ تر است و می خواهند با بیان این مسایل تاریخی پلی به سوی مسایل امروز و نیازهای جامعه کنونی بزنند؛ در حالی که گروه دیگر به مسایل تاریخی تنها به عنوان بازشناسی روش تحول سازی می نگرند و نمی خواهند از آن روش در جامعه امروز استفاده کنند. هر چند که بیشتری نظریه پردازان به مسأله کاربردی کردن مسأله می اندیشند و می خواهند روش قرآن را به دست آورده و از آن در جامعه امروز بهره گیرند؛ زیرا به نظر ایشان اساس تغییرات اجتماعی یگانه است هر چند که برخی از تغییرات اندک و غیر موثر زمانی و مکانی نیز می تواند دخالت داشته باشد.

نقد: به نظر من وقتی ترتیب موجود قرآن را مورد تأیید و توقیف پیامبر اسلام(ص) ندانیم، ترتیب موجود مشروعیتی ندارد که اهتمام ما به تفسیر تاریخی دغدغه ای ایجاد کند.


روش تفسیر تاریخی در بوته نقد(2)

? فواید و کارکردهای تفسیر ترتیب نزولی

نظریه پردازان می کوشند تا فواید و کارکردهایی برای این روش تفسیر بیابند که امکان آن از طریق روش های دیگری تفسیر نیست. از جمله فوایدی که نظریه پردازان برای این روش بیان می کنند امکان تحول سازی جامعه بر پایه بهره مندی از روش ترتیب نزولی است. به این معنا که جوامع می توانند با آگاهی از چینش درست آیات بر پایه نزول از همان روش برای تحول در جوامع عصر بهره گیرند.

یکی از نظریه پردازان در این باره می گوید: شما نگاه کنید که در این ?? سالی که قرآن به تدریج نازل می شود و پیامبر بر پایه آن عمل می کند، چه تحول عظیمی در حجاز در عصر پیامبر (ص) رخ داده است. این تحولات مهم متأثر از آیات و ترتیب نزولی بوده است که انسان را تربیت می کرد و جامعه ای با هویت اسلامی ایجاد می کند. این تحولات هنگامی رخ می دهد که قرآن در یک فرآیند زمانی که به صورت تدریجی نازل می شود پدید آورده است. به نظر ایشان اگر ما بخواهیم در هر عصری در جوامع انسانی تحولات سازنده و مهمی پدید آوریم می بایست از روش نزول تدریجی بهره جوید و از همان روش قرآنی استفاده شود. این ظرفیتی است که قرآن دارا می باشد و مفسران و برنامه ریزان جامعه می بایست در پی شناخت این ظرفیت ها باشند. برای شناخت ظرفیت قرآن در راستای این گونه تحولات بنیادین و مهم می بایست دوباره به سراغ قرآن رفت و گزاره ها و حلقات آن را ردگیری و شناسایی کرد. به این معنا که قرآن را بر پایه نزول چینش کنیم و دریابیم که چگونه با این چینش و برنامه می توان مدلی برای توسعه و تمدن سازی به دست آورد.

به سخن دیگر ما می توانیم از این روش تفسیری برای امر شناخت تطور و تحول جامعه عصر پیامبر استفاده کنیم و هم چنین می توان از آن برای مدل سازی در عصر کنونی نیز سود بریم. هر چند مساله مدل سازی و انطباق و تطبیق آن بر جوامع بشری مساله و پرسش دیگری است که الان جای آن نیست.

به نظر می رسد که این تحولات در دوره پیامبر (ص) مبتنی بر دو امر بود: یکی روشی است که قرآن برای ایجاد تحول در جامعه از آن سود برده است و ما به عنوان یک مسأله تاریخی و علمی می بایست از آن آگاه شویم تا از قدرت اعجازی قرآن در تحول سازی جامعه شناخت درست و جامع ای به دست آوریم. از رو می بایست روش تحول سازی قرآن را شناخت و حلقات این تحول را دریافت. دوم این که محتوای تحولات را شناسایی کرد و ارکان درونی و باطنی آن را شناخت و از آن برای تحولات کنونی سود برد. در حقیقت یک بار بحث در حوزه تبار شناسی و تاریخی است و بحث دیگر در مسأله پیام های قرآنی در حوزه روشی است. ما به روش قرآن به عنوان یک روش مفید و سازنده می نگریم و می خواهیم در یابیم که این روش چه بوده است و چگونه می توان از آن در حال حاضر سود برد. این بخش دیگر بحث تاریخی نیست؛ بلکه بلکه شناخت روش ها و دریافت نوعی پیام از آیات قرآن است. بنابراین ما در تفسیر ترتیبی نزولی می توانیم با دو رویکرد به مسأله بنگریم رویکردی تاریخی برای شناخت جنبه اعجازی قرآن و این که چگونه توانسته است در ?? سده پیش تحولی ژرف در یک جامعه ابتدایی بی قانون و کتاب ایجاد کند و دیگر رویکردی روش شناختی تا در یابیم که این تحولات با چه روشی صورت گرفته است. روش به عنوان یک اصل در این رویکرد از جایگاه ویژه ای برخوردار است تا بتوانیم به عنوان یک پیام خالص قرآنی از آن در روش تحولی جوامع امروزین بهره بریم. این ممکن است برای برخی از نظریه پردازان از اولویت برخوردار نباشد و تنها مرادشان آشنایی با جنبه اعجازی آن باشد ولی برای ما شاید رویکرد دوم مهم تر و اساسی تر باشد.

نقد: آنچه نویسنده در اینجا نقل کرده است، به نظر می رسد، سخن آقای بهجت پور باشد؛ چون بیش ترین تأکید نامبرده بر تفسیر به ترتیب نزول کشف راز تحول آفرینی اسلام از رهگذر آن است. البته من هم منکر این نیستم. منتها معتقدم، سیر تحولی که در زمان پیامبر اسلام(ص) طی شده است، مقدار زیادی به شرایط و مقتضیات عصر آن حضرت مرتبط است و قابل تسری به اعصار دیگر نیست. برای مثال، نظر به این که مخاطبان قرآن در یک دوره طولانی یعنی 13 سال مکی بودند و حتی تا هشت هجرت که فتح مکه صورت گرفت، مشرکان مکه بودند، تا حدودی آنان مخاطبان قرآن بودند، بخش عظیمی از آیات قرآن راجع به نفی بت پرستی و شرک و ایجاد باور به قیامت است.

قواعدی هم که از سیر تحول دعوت پیامبر اسلام(ص) می توانیم به دست آوریم، خیلی کلی است و چنان نیست که ما بتوانیم سیر دعوت پیامبر اسلام(ص) را طابع النعل بالنعل در دوره خودمان پیاده کنیم.

به باور من مهم ترین انگیزه اقبال به تفسیر ترتیب نزولی و به عبارت دقیقت تر به تفسیر تاریخی این است که ما از رهگذر این تفسیر می توانیم، به شناخت بهتر مقاصد آیات قرآن و حقایق تاریخی عصر پیامبر اسلام(ص) پی ببریم.

کارکرد دیگر روش تفسیری ترتیب نزولی این است که اگر این ترتیب نزول شناخته شود، آیا ممکن است که تلقی ما از برخی از آیات تغییر کند و یا تصحیح شود و محتوای دیگری بر پایه اصول نزول و ترتیب آن به دست آوریم؟

به نظر می رسد، پاسخ این پرسش مثبت باشد و ما می توانیم با بهره گیری از این روش، تفسیری جدید و شاید تا اندازه ای درست تری از آیات ارایه دهیم. در حقیقت می توان با بهره گیری از این روش تفسیری تلقی انسان ها را نسبت به ایات دگرگونه کرد و از فواید آن بهره ها برد.

نظریه پردازان بر این باورند که از این نظریه می توان در معناشناسی بهره جست. در قرآن کریم اصطلاحاتی ایجاد شده است که خاص فرهنگ قرآنی است. این اصطلاحات اختصاصی و متناسب با منظومه فکری و فرهنگی قرآن است. تنها زمانی می توان این مصطلحات قرآنی را فهم و درک کرد که به روش ترتیب نزولی به سراغ آیات رفت. این حقایق شرعی و مفاهیم و اصطلاحات جدید تنها زمانی قابل فهم است که نگاه تاریخی به آیات داشته باشیم.

در قرآن دو دسته آیات است برخی از آیات ناظر به فلسفه تدرج است. در آیات قرآنی گاهی نزل و گاهی ینزل به کارر رفته است؛ یعنی در برخی از فعل ماضی و در برخی از فعل مضارع استفاده شده است. این دو دسته آیات نشان می دهد که نمی توان همان تفسیر را که برای فعل ماضی گفته شد درباره فعل ینزل بیان کرد. قرآن می فرماید این آیات نازل می شود ( نه نازل شده ) تا شفاء و رحمت باشد. این به معنای آن است که امکان بهره برداری از این روش نزول است. یعنی ما می توانیم از تدریج و این که آیات به تدریج نازل می شود، بهره برداری کنیم و همان روش را در تحول سازی و تمدن سازی جوامع سر مشق قرار دهیم.

در تاریخ تشریع می توان از این نظریه بهره برد. البته تاکنون در تاریخ تشریع و سیر تحول احکام برخی کارها انجام شده و می شود ولی این ها تنها در محدود احکام فقهی است در حالی مراد ما در همه حوزه های تشریع است و اختصاص به احکام فقهی ندارد بلکه همه حوزه های مورد نیاز جامعه را در بر می گیرد.

نقد: آنچه که آمد، به نظر می رسد، نقل سخنان آقای بهجت پور باشد. به باور من هم تفسیر تاریخی می تواند به معناشناسی دقیق تر واژگان و تعابیر قرآنی دست یافت. منتها من چندان معتقد نیستم که در دوره قرآن اصطلاح جدیدی به وجود آمده و به اصطلاح حقیقت شرعیه حادث شده است. به نظر من واژگان و تعابیر قرآن به همان معانی معهود عرب جاهلی به کار رفته و شرط فصاحت و بلاغت هم همین است. تاریخ هم نشان می دهد که واژگان و تعابیر قرآن به همین معنای قرآنی اش سابقه داشته است.