سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

نقد پایان نامه: قرآن و حدیث در نظریه انسان کامل(1)

این پایان نامه روز پنج شنبه هفته جاری در دانشگاه قم دفاع می شود.

فاطمه سادات موسوی. جایگاه قرآن و روایات در نظریه انسان کامل. پایان نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث. استاد راهنما: دکتر محمد کاظم شاکر. استاد مشاور: دکتر محمد فنایی. دانشگاه قم. بهار 1389

این پایان نامه در چهار فصل به این قرار تدوین شده است: فصل اول، کلیات: مقدمه، بیان مسئله، تعریف مفاهیم(کمال، انسان کامل، حدیث از نظر عرفا)، سئوالات اصلی، سئوالات فرعی، ضرورت انجام تحقیق، روش تحقیق، پیشینه تحقیق.

فصل دوم، انسان کامل در مکاتب فکری و دینی: 1. بررسی ویژگی های انسان کامل در مکاتب فکری: انسان و کمال انسانی درمکاتب مهم یونان باستان (کمال انسان از دیدگاه سقراط، کمال انسان از دیدگاه ارسطو، کمال انسانی از دیدگاه فلوطین)، کمال انسانی در اندیشه ایران باستان (انسان کامل در آیین زرتشت، آیین مانی)، کمال انسانی در اندیشه چین باستان (انسان کامل از دیدگاه کنفوسیوس، انسان کامل از دیدگاه لائوتسه)، کمال انسانی در اندیشه هند (آیین هندو، آیین بودا)؛ 2. بررسی ویژگی های انسان کامل در مکاتب ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت، عرفان اسلامی)، تاریخچه کاربرد اصطلاح « انسان کامل» در عرفان اسلامی (سیر تکوین و شکل گیری نظریه انسان کامل در عرفان اسلامی، انسان در اندیشه ابن عربی، انسان کامل در اندیشه نسفی، انسان کامل در اندیشه عبدالکریم جیلی).

فصل سوم، انســـان وکمــــال: 1. خلقت انسان کامل: انسان کامل اولین مخلوق الهی (بازتاب اندیشه ی حقیقت محمدیه در متون عرفانی، بررسی روایات)، انسان کامل جامع ترین مخلوق الهی؛ 2. خلافت انسان کامل: (فلسفه خلافت انسان در عرفان اسلامی، ترسیم منصب جانشینی انسان کامل در متون عرفانی، آیه خلافت، حکمت و علت استحقاق انسان برای تصدی مقام خلافت، تبیین دلالی آیه ی خلافت /تفاسیر غیرعرفانی )، آیه ی امانت (منظور از امانت، مقصود از ظلوم و جهول در متون عرفانی، تبیین دلالی آیه امانت)؛ 3. جامعیت انسان کامل.

فصل چهارم، دایـره ارتباط در انسـان کامل: 1. انسان کامل و خداوند: دیدگاه عرفا در بیان معنای حدیث « انّ الله خلق آدم علی صورته»، پیشینیه ایی از کاربرد مفهوم حدیث « انّ الله خلق آدم علی صورته» در متون یهودی - مسیحی، بررسی صحت صدور حدیث « انّ الله خلق آدم علی صورته»، بیان معنا و مدلول الفاظ حدیث؛ 2. انسان کامل و جهان هستی: انسان کامل، غایت ایجادی عالم، انسان کامل علت بقای عالم (بررسی روایات مورد استناد در بیان علیت انسان کامل بر بقای عالم)؛ 3. نسبت انسان کامل و انسان های دیگر.

1. فصل بندی پایان نامه مشکلاتی دارد:

اولاً، حجم فصول متوازن نیست: فصل اول، 8 صففحه؛ فصل دوم، 8-50= 42 صفحه؛ فصل سوم، 50-103=53 صفحه؛ فصل چهارم، 103-132=29 صفحه.

حجم هشت صفحه برای فصل اول، بسیار کم است و با حجم فصول دیگر هم متوازن نیست. مناسب بود، آن به عنوان پیش گفتار یا مقدمه می آمد. این در حالی است که پایان نامه هرگز مقدمه ندارد و این نقص است.

ثانیاً، فصل دوم که 42 صفحه حجم دارد، ربط مستقیمی به موضوع پایان نامه ندارد. موضوع پایان نامه بررسی دلالت آیات و روایات مورد استناد عرفا بر نظریه انسان کامل است؛ حال آن که محتوای این فصل نظریه انسان کامل درباره عرفاست. مباحث فصول دیگر هرگز مرتب بر فصل دوم نیست و در هیچ موردی بر آن مترتب نشده است. چنان که خود تصریح کرده است، تعبیر «انسان کامل» که موضوع پایان نامه است، برای نخستین بار از سوی ابن عربی مطرح شده است. بنابراین لزوم بحث راجع به مکاتب بشری در این پایان نامه هرگز روشن نیست و به نظر نمی رسد، فایده بر آن مترتب باشد.

2. نویسنده در بیان مسئله اصلی نوشته است: «مسئله ی اصلی این تحقیق بررسی نحوه ی استناد عرفا به آیات قرآن و احادیث و میزان دلالت آنها بر نظریه ی انسان کامل و ارکان این نظریه است. »

تلقی من این است که مسئله با موضوع فرق دارد. در مسئله به بیان سئوال علمی تحقیق پرداخته می شود؛ اما در موضوع از سئوالی سخن نمی رود. به باور من اگر این تحقیق مسئله محور است، باید گفته می شد: مسئله اصلی این تحقیق این است که میزان دلالت آیات و روایات استنادی عرفا بر مدعایشان چقدر است.

به علاوه چنین بیانی با موضوع پایان نامه همخوانی ندارد. موضوع مناسب برای آنچه که مسئله تحقیق معرفی شده است، عبارت است از: «میزان دلالت آیات و روایات بر نظریه انسان کامل»

به نظر می رسد، این تحقیق موضوع محور است، نه مسئله محور. جهت آن این است که در آن یک سئوال محل نزاع مطرح نشده و علاوه بر آن نویسنده فرضیه ای به دست نداده است. این سئوالات جنبه آموزشی دارد، نه پژوهشی.

3. نویسنده به نقل از شهید مطهری میان کمال و تمام تفاوت قائل شده و نوشته است: «در اصطلاح، میان کمال و تمام تفاوت وجود دارد؛ «تمام» برای یک شیئ در جایی گفته می شود که همه ی آنچه برای اصل وجود آن لازم است، به وجود آمده باشد. یعنی اگر بعضی از آنها به وجود نیامده باشد، این شیئ در ماهیّت خودش ناقص است. اما کمال در جایی است که یک شیئ بعد از آن که «تمام» هست، باز درجه بالاتری هم می تواند داشته باشد.»

آنچه آمد، در اصطلاح شهید مطهری است؛ چون تنها به سخن وی مستند شده است. در این صورت بایست گفته می شد، شهید مطهری میان تمام و کمال چنین تفاوتی را قائل شده است.

البته آنچه از مطهری نقل شد، صرف تلقی و تذوق ایشان است و بر استمعالات اهل زبان چه فارسی یا عربی متکی نیست و لذا اعتباری ندارد. حداقل در پاره ای موارد تمام و کامل با هم تمایزی ندارند و مترادف به کار گرفته می شوند. برای مثال به خانه ای که ساخت آن پایان پذیرفته است، هم می توان گفت که ساخت آن تمام شده است و هم می توان گفت: ساخت آن کامل شده است.

اساساً استناد شهید مطهری به استعمال فارسی در خصوص انسان کامل نادرست است؛ زیرا این تعبیری عربی است و لذا لازم بود، شاهدی عربی برای آن ذکر می کرد.


نقد پایان نامه:‏ «إِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةُ»(3)

* نویسنده گفته است، ظاهر آیه «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّیلِ وَ قرآن الْفَجْرِ إِنَّ قرآن الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» با اجماع مسلمین که آیه را مختص پیامبر نمی شمارند، مخالف است» حال آن که چطور در حالی که هم پیامبرو هم اصحاب او نمازهای پنج گانه را در اوقات خود برگزار می کردند، اجماع مسلمین از آیه خلاف آن را می فهمیدند؟ آیه را باید با قرائنش فهمید، نه مجرد از قرائنش. قرائن آیه هم فقط لفظی نیست.

یکی از قرائنی که نشان می دهد، مسلمین در وقت نزول آیه هرگز آیه را به درستی فهمیدند و ظاهر آیه نیز خلاف اجماع مسلمین نبود، این است که ملاحظه می شود، در سوره هایی که قبل از سوره اسراء اوقات نماز بیان شده است. بالاخره به فرض این که مسلمین از ظاهر آیه اول مراد الهی را نفهمیدند، معنا ندارد که این عدم فهم همچنان ادامه پیدا کند. اساساً چه وجهی دارد، خدایی که فصیح و بلیغ است، به گونه ای سخن بگوید که مردم خلافش را بفهمند؟ مگر خداوند قصد القای مقصود نداشته است؟

جالب آن که حتی سوره مزمل که تلقی مفسران این است که آن خطاب به خصوص پیامبر است، ملاحظه می شود، مسلمین با پیامبر همراهی می کردند و آنان نیز در شب نماز به پا می داشتند. چنان که در اوایل سوره خطاب به شخص پیامبر اسلام(ص) آمده است:

مزمل 4: قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً (2) نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً (3) أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً (4) إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً (5) إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً (6) إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً (7) وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً (8)

اما در آیه پایانی ملاحظه می شود که مسلمین نیز از آن حضرت تبعیت کرده اند:

إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنى مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذینَ مَعَکَ وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضى وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی اْلأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا ِلأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (20).

از این هم که بگذریم، در دو سوره ق و طه که قبل از سوره اسراء نازل شده، از اوقات نماز سخن رفته است:

ق 34: فَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ (39) وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ (40)

طه 45: فَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضى (130) وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى (131)

اسراء 50: أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً (78) وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً (79) وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصیراً (80)

هود 52: وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْرى لِلذَّاکِرینَ (114)

طور 76: وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حینَ تَقُومُ (48) وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ (49)

انسان 98: وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصیلاً (25) وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلاً طَویلاً (26)

بنابراین اساساً بیان این که ظاهر قرآن خلاف عقل و اجماع مسلمین است، نقصی برای قرآن به شمار می رود. شگفت است که نخست نقصی برای قرآن تراشیده می شود و آنگاه برای رفع آن به قواعدی بی اساس، تمسک می شود.

در این آیات نظر به این که ناظر به موضوعی عمومی یعنی نماز است، وجهی ندارد که فقط به شخص رسول خدا(ص) اختصاص داشته باشد. اگر خطاب به رسول خدا شده است، از باب این است که او رسول و پیامبر خداست.

به علاوه این آیات هرگز شخص پیامبر را از شمول آیه خارج نمی کند تا مشمول قاعده ایاک اعنی و اسمعی یا جارة شود. موارد مشمول این قاعده آنهایی است که خظاب به کسی است، اما مراد کس دیگر است.

* ذکر این امثله از سوی نویسنده ملهم این معناست که خود ضرب المثل ایاک اعنی و اسمعی یا جارة را دارای چند معنا دانسته است؛ آن هم چند معنای غیر قابل جمع.

یکی این که طرف خطاب هرگز مراد نیست و مثال هایش آنهایی است که گناه و شک و مانند آنها را به پیامبر نسبت می دهند.

دوم این که هم طرف خطاب مراد است و هم غیر او، مثل همین آیاتی که راجع به نماز است.

* نویسنده مؤسس قاعده ایاک اعنی و اسمعی یا جارة را پیامبر اسلام دانتسه است: اما اولاً، سبک بیان ایاک اعنی و اسمعی یا جارة سبک رایج در تمام زبان هاست و اختصاص به زبان عربی ندارد که پیامبر(ص) مؤسس آن تلقی شود.

ثانیاً، وقتی که به اعتراف نویسنده قبل از پیامبر هم کاربرد داشته است، بی وجه است که مؤسس آن را پیامبر بدانیم.

ثالثاً، وظیفه پیامبر وضع قاعده زبانی نیست و توقع این که پیامبر باید چنین کار بکند تا مشروع باشد، بی جاست. نکند از پیامبر توقع داریم، دستور پخت عذا و ساخت بنا و نظایر آنها را هم از او بگیریم.

* نویسنده یکی از روایاتی را که آورده است، عبارت است از: روی عنه(صلی الله علیه و اله و سلم) أنه قال: " ان القرآن نزل جمیعه على معنى أیاک أعنی واسمعی یا جاره(عوالی اللالی، ج5، ص115)

حال آن که چنین روایتی مخالف قرآن است و مردود. چگونه می توان پذیرفت که هرچه در قرآن به کسی خطاب شده، خود او مراد نیست؛ بلکه غیر او مراد است؟

موارد معدود و انگشت شماری در قرآن پیدا می شود؛ اما همراه با قرائنی است که ذهن مخاطب را به وضوح منصرف به کسانی که مرادند، می کرده است و اکنون نیز با توجه به آنها مشخص می شود که مراد چه کسانی بوده اند.

این روایت در صورت صحت سند باید به گونه ای توجیه شود که با واقعیت قرآن مطابقت پیدا کند. احتمالاً همراه روایت قرائنی بوده و حذف شده است.

* نویسنده آورده است که امام رضا(ع) درباره آیه «عفا الله عنک لم أذنت لهم » فرمود: هذا مما نزل: إیاک أعنی واسمعی یا جارة، خاطب الله تعالى بذلک نبیه وأراد به أمته.

اما در این آیه مراد شخص پیامبر است. به هر حال پیامبر به منافقان اذن داد که به جنگ تبوک نیایند و این مورد اعتراض خداوند واقع شده است: لَوْ کانَ عَرَضاً قَریباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوکَ وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ * عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبینَ (توبه، 42-43)

عفو هم در مواردی به کار می رود که خطایی سرزنده باشد. چنان که در دیگر مواضع قرآن اینگونه آمده است:

أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ اْلأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ اْلأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (بقره،187)

وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی اْلأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ (آل عمران، 152)

إِنَّ الَّذینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلیمٌ (آل عمران، 155)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ أَوْ کَفَّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ (مائده،95)

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلیمٌ (مائده،101).

معنایش این است که این بار این خطا از تو سر زد و خدا از تو بخشید؛ اما دیگر بار چنین مکن.

* در روایت منسوب به امام رضا(ع) آمده است: « قال الرضا علیه السلام: هذا مما نزل: إیاک أعنی واسمعی یا جارة، خاطب الله تعالى بذلک نبیه وأراد به أمته». این توضیح درباره ضرب المثل به وضوح معنای آن را روشن می کند؛ بنابراین آن شامل مواردی که آیه شخص مخاطب را دربر می گیرد، نمی شود.

* از سیاق خود آیه «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ » مشخص است که خطاب عام است: وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ (زمر،65)

در سیاق آیه نیز قرینه ای که نشان بدهد، ناظر به شخص پیامبر است، به چشم نمی خورد. بلکه سخن از این است که مشرکان مکه شرک می ورزند؛ نظیر: إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ (2) أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فی ما هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ (3) لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لاَصْطَفى مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (4)

نیز مانند: قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ (11) وَ أُمِرْتُ ِلأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمینَ (12) قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (13) قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دینی (14) فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ (15)

و مانند: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ ( 38)

و مانند: أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ (43) قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (44) وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ ( 45)

با توجه به این قرائن روشن می شود که آیه ناظر به مشرکان مکه است و نه شخص پیامبر(ص)

* اما آیه «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیهِمْ شَیئاً قَلِیلًا » ناظر به شخص پیامبر است و مراد هموست و هیچ قرینه ای هم در سیاق آیه نیست که آن را به غیر پیامبر منصرف کند.

* نویسنده آورده است: « در این آیه شریفه تثاقل و کند بودن در جهاد به همه مسلمانان نسبت داده شده است و تثاقل در جهاد معصیت است. بنابر این دلالت می کند که تمام امت معصیت کردند و این مساله با حجیت اجماع امت منافات دارد. پاسخ این اشکال این است که خطاب به کل افراد و اراده بعض آنها از مجاز های مشهور در قرآن و غیر آن است همچون مثال «إِیاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یا جَارَةُ»

اما آیا عرب این ضرب المثل را در جایی به کار می برد که کلام خطاب به کل است، ولی بعض مرادند؟

تردیدی نیست در این که مراد آیه مورد بحث، بعضی از مسلمانان بودند؛ اما در کاربرد این ضرب المثل برای این مورد تردید هست.


نقد پایان نامه:‏ «إِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةُ»(4)

* نویسنده آورده است که در خصوص آیه « یا أَیهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی » مراد از سئوال از اهل کتاب یهودیان و مسیحیان نیستند؛ چون اکثر آنان کافر بودند؛ حال آن که صریح قرآن است که اهل کتاب پیامبر را مانند فرزند خودشان می شناختند:

الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ اْلأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (اعراف، 157)

الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (آل عمران، 146)

وَ إِذْ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی إِسْرائیلَ إِنّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ (صف،6)

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی اْلإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً (فتح،29) 

و خطاب به مشرکان مکه آمده است که اگر در نبوت پیامبر اسلام شک دارید، از اهل کتاب بپرسید:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ * بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ (نحل، 43-44)

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ * وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا خالِدینَ (انبیاء، 7-8)

* نیز گفته است که مراد آیه مورد بحث از اهل کتاب نمی تواند کتاب های تورات و انجیل موجود باشد؛ چون آنها تحریف شده اند؛ حال آن که تورات و انجیل قرن قبل از بعثت پیامبر اسلام(ص) نوشته شده بود و اگر تحریفی هم صورت گرفته، در همان زمان بوده است. قرآن همین تورات و انجیلی را که در میان یهودیان و مسیحیان زمان پیامبر اسلام(ص) بوده است، حجت و قابل عمل شمرده است:

کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (آل عمران، 93)

مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (جمعه،5)

وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللَّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ * إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدًى وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ اْلأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَناً قَلیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ * وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ اْلأَنْفَ بِاْلأَنْفِ وَ اْلأُذُنَ بِاْلأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ * وَ قَفَّیْنا عَلى آثارِهِمْ بِعیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ اْلإِنْجیلَ فیهِ هُدًى وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ * وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ اْلإِنْجیلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فیهِ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (مائده، 43-47)

 وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ (مائده،66)

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَیْ‏ءٍ حَتَّى تُقیمُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَیَزیدَنَّ کَثیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ (مائده،68)

* نویسنده آیات نخست سوره عبس را نیز از قبیل ایاک اعنی و اسمعی یا جارة دانتسه است؛ حال آن که در آیات سوره عبس هیچ قرینه ای نیست که مراد کسی غیر از پیامبر باشد. بلکه بر عکس قرائن فراوانی هست که مراد شخص پیامبر است: ‏عَبَسَ وَ تَوَلَّى (1) أَنْ جاءَهُ اْلأَعْمى (2) وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى (3) أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرى (4) أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى (5) فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى (6) وَ ما عَلَیْکَ أَلاَّ یَزَّکَّى (7) وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى (8) وَ هُوَ یَخْشى (9) فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى (10)

تردیدی نمی توان داشت که این شأن پیامبر است که عهده دار دعوت مردم به اسلام باشد و در دوره هیچ کسی نبوده است که در حکم قائم مقام پیامبر بوده باشد و کسی اگر بخواهد اسلام بیاورد و به تعبیر آیه تزکیه شود، نزد او بیاید.

ما می خواهیم برای پیامبر فضیلت بتراشیم؛ اما ناخواسته شخصی غیر پیامبر را هم شأن او به شمار می آوریم و از این طرق مقام پیامبر را پایین می آوریم.

* نویسنده آیه ذیل را نیز مشمول قاعده ایاک اعنی و اسعی یا جارة دانسته است؛ حال آن که این مشمول قاعده نمی شود؛ چون آیه شامل شخص پیامبر هم هست.

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً (اسراء،110)

حال آن که طبق قاعده باید کسی که کلام خطاب به اوست مراد نباشد.

* در پایان نامه تکرار زیاد صورت گرفته است. حال آن که شایسته بود، در بررسی تاریخی به ذکر کسی که اولین بار مطلبی را یاد کرده، بسنده می شد و از کسان بعدی مطالبی یاد می شد که گذشتگان نگفته اند.

ذیل همان اولین بار افزوده می شد که برخی از مفسران بعدی نیز ذیل این آیه همین ضرب المثل را آورده اند و به ذکر آدرس بسنده می شد.

* نویسنده آیه ذیل را نیز مشمول ایاک اعنی و اسمعی یا جارة تلقی کرده است: وَ إِذا رَأَیتَ الَّذینَ یخُوضُونَ فی‏ آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یخُوضُوا فی‏ حَدیثٍ غَیرِهِ وَ إِمَّا ینْسِینَّکَ الشَّیطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ

در حالی که این که شیطان در انبیاء وسوسه ایجاد می کند و حتی از آن تأثیر می پذیرند، در قرآن در مواضع متعددی آمده است؛ از جمله:

وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ (ص،41)

وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ (19) فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ (20) وَ قاسَمَهُما إِنّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحینَ (21) فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ (22) قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ (اعراف،23)

یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (26) یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ (اعراف،27)

وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (200) إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (اعراف،201)

وَ دَخَلَ الْمَدینَةَ عَلى حینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَى الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ (15) قالَ رَبِّ إِنّی ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْ لی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (16) قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهیراً لِلْمُجْرِمینَ (قصص،17)

وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (انعام،68)

فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ (98) إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (99) إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ (نحل،100)

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (52) لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمینَ لَفی شِقاقٍ بَعیدٍ (53) وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذینَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (حج،54)

در این آیات آمده است که شیطان در تمام رسولان و انبیاء الهی القای وسوسه می کرده است و در مواردی مثل آدم و موسی مؤثر واقع شده است. منتها گفته شده است که اگر به خدا پناه برده شود و خدا را به یاد داشته باشند، اثر وسوسه شیطان بی تأثیر خواهد بود. در مورد انبیاء آمده است که بعد از تأثیرپذیری از وسوسه شیطان توبه کرده اند و توبه آنان از سوی خداوند پذیرفته شده است. بنابراین دلیلی ندارد که این آیات را علیرغم صراحت آیات بدون هیچ قرینه ای که آن را به غیر انبیاء منصرف کند، بر قاعده ایاک اعنی و اسمعی یا جاره حمل کنیم.

* نویسنده در آیه ذیل حضرت موسی را مراد ندانسته و مشمول قاعده شمرده است: وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونی‏ مِنْ بَعْدی أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ یجُرُّهُ إِلَیهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی‏ وَ کادُوا یقْتُلُونَنی‏ فَلا تُشْمِتْ بِی الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنی‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ

حال آن که معنا ندارد که مراد از این آیه شخصی جز حضرت موسی باشد. تصور می کنید، چه کسی جز حضرت موسی معنا دارد که بر قوم فاسقش متأسف باشد؟

یعنی مراد این آیه چه کسی جز حضرت موسی است؟ مگر هارون جز حضرت موسی را مراد کرده است؟

* نویسنده آیه ذیل را ناظر به پیامبر اسلام ندانسته است: وَ اتَّبِعْ ما یوحى‏ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرا

اما این که تصور شود، هر امر و نهی خطاب به انبیاء اثبات کننده، عیب و نقصی بر ایشان است، نادرست است. اساساً امر یا نهی که اخبار از واقع نیست.

در اینجا به چه دلیل مراد از امر به اتباع از وحی پیامبر نباشد؟ مگر این که گفته شود، علاوه بر پیامبر(ص)، اصحاب نیز مراد هستند، صحیح است؛ اما دیگر مشمول قاعده ایاک اعنی و اسمعی یا جارة نخواهد شد؛ چون در آن طرف خطاب مراد نیست؛ بلکه غیر او مراد است.

* نویسنده آیه ذیل را هم ناظر به پیامبر اسلام ندانسته است: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَینا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ

حال آن که در اینجا مراد کسی جز پیامبر نمی تواند باشد؛ چون مشرکان مکه به او اتهام می زدند که قرآن را خودش بر بافته است و چنین آیاتی در رد این اتهام نازل شده است. سیاقش هم مؤید این معناست: فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ (38) وَ ما لا تُبْصِرُونَ (39) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریمٍ (40) وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلیلاً ما تُؤْمِنُونَ (41) وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ قَلیلاً ما تَذَکَّرُونَ (42) تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (43) وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ اْلأَقاویلِ (44) لأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ (45) ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ (46)

لحن این آیه هم انشائی است؛ نه اخباری. در آن گفته نشده است که پیامبر نسبت دروغی به خدا داده است که عیبی بر او باشد.

* نویسنده آیه ذیل را هم درباره پیامبر اسلام ندانتسه است: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَینا إِلَیکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلینَ

حال آن که اولاً هیچ قرینه ای در آیه نیست که مراد آیه شخص پیامبر(ص) نباشد. البته انکار نمی توان کرد که قومش نیز چندان از کتب آسمانی خبری نداشتند؛ چنان که آمده است:

وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (155) أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْکِتابُ عَلى طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ کُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلینَ (156) أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتابُ لَکُنَّا أَهْدى مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها سَنَجْزِی الَّذینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیاتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما کانُوا یَصْدِفُونَ (انعام،157)

یا آمده است: کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (بقره،151)

یا آمده است: فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُکْباناً فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (بقره،239)

یا آمده است: یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِسابِ (مائده،4)

اما به هر حال، خود پیامبر هم از آن بی خبر بوده است. حتی در آیه تصریح شده است که علاوه قر قوم او خودش هم بی خبر بوده است:

قیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلیمٌ ( 48) تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقینَ (هود، 49)

ثانیاً غافل یعنی بی خبر، و این که پیامبر اسلام(ص) با اهل کتاب سر و کار نداشته و از کتب آسمانی آنان بی خبر بوده است، چیزی نیست که بتوان آن را علیرغم تصریح آیات قرآن انکار کرد؛ نظیر:

وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (شوری،52)

وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ (عنکبوت،48)

ثالثاً پیامبر(ص) از بسیاری چیزهای دیگر نیز بی خبر بود و خداوند به او آگاهند و ای در بسیاری از آیات قرآن تصریح شده است؛ نظیر:

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً (نساء،113)

وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ اْلأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظیمٍ (توبه،101)