سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

ماهیت توسل و شفاعت

به مناسب بحثی که در هفته گذشته ضمن مباحث کلاس دکتریم در دانشگاه پیام نور درباره توسل درگرفت و یکی از دانشجویانم که از اهل سنت بود، شواهدی را در رد توسل مطرح ساخت، مناسب یافتم، این پست را درباره ماهیت توسل و شفاعت که هر دو از یک سنخ اند، مطرح کنم.

به نظر می رسد، ماهیت توسل و شفاعت درخواست از انبیاء(ع) و ائمه(ع) و صلحاست تا برای ما به درگاه خدا دعا کنند و از خدا برای ما چیزی را بخواهند. چنین درخواستی را می توان از ایشان چه در حال حیات و چه در حال ممات کرد.

آنچه اینک می آید، در جهت روشن و مدلل ساختن همین مضامین است. برای اثبات این مضامین کوشش می شود، فقط به آیات قرآن استشهاد جسته شود؛ هرچند که در روایات فریقین نیز شواهد معتبری برای اثبات این مضامین وجود دارد.

 

1. نفی شرک

برخی از اهل سنت تلقی اشان این است که اگر انسان ها درخواستی را از غیر خدا داشته باشند، شرک خواهد بود. این در حالی است که خود آنان نمی توانند به لوازم این نظر پایبند باشند. اگر چنین باشد که آنان می گویند، باید هریک از آنها به تنهایی در غار یا بیابانی که هیچ کس نیست، زندگی کنند و از هیچ کس هیچ درخواستی نداشته باشند؛ چرا که اساس زندگی اجتماعی نیازهای انسان ها به یکدیگر و درخواست های متقابل از همدیگر است.

این سخن، تنها مبتنی بر این تعریف از شرک است که درخواست از انسان ها شرک است؛ اما اگر شرک را مطلق درخواست از هرکس و چیزی غیر از خدا تعریف کنیم، درخواست از فرشتگان و حتی حیوانات و گیاهان و جمادات هم شرک است؛ چرا که درخواست فقط به این نیست که خواسته ای به زبان آورده شود. همین که ما به دل بخواهیم که غیر خدا نیازمان را برطرف سازد، شرک خواهد بود. به موجب آن، باید سر بگذاریم و بمیریم. چرا که اگر ما حتی در غار و بیابان هم زندگی کنیم و از گیاهان و حیوانات هم تغذیه نماییم، خواسته هایمان این است که غار به ما آسایش دهد و گیاهان و حیوانات نیز نیاز به غذایمان را تأمین کنند.

اگر پاسخ آنان این باشد که ما خواسته ها و درخواست هایمان را از اینها با این عنوان می خواهیم که آنها نعمت ها و مخلوقات خدایند و خداوند به وسیله آنها خواسته ها و درخواست هایمان بر می آورند و آنها خارج از اذن و مشیت الهی نیستند و هیچ استقلالی از خداوند ندارند، ما هم خواهیم گفت: ما هم به انبیاء و ائمه و صلحا هم از همین منظر نگاه می کنیم. ما می گوییم، آنان مخلوقات و مقربان درگاه الهی اند و آنان وسیله هایی اند که با اذن الهی درخواست ها و خواسته های ما را برمی آورند.

در قرآن اگر با شرک مشرکان حجاز مبارزه شده، به این جهت بوده است که آنان مخلوقات خدا را در عرض خدا قرار می دادند و برای آنان استقلال قایل بودند و لذا از آنان بالاستقلال و نه با اذن خدا شفاعت می خواستند؛ چنان که آمده است:

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ * لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ * یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ * وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمینَ (انبیاء، 26-29)؛ و گفتند: « [خداى‏] رحمان فرزندى اختیار کرده.» منزّه است او. بلکه [فرشتگان‏] بندگانى ارجمندند، که در سخن بر او پیشى نمى‏گیرند، و خود به دستور او کار مى‏کنند. آنچه فراروى آنان و آنچه پشت سرشان است مى‏داند، و جز براى کسى که [خدا] رضایت دهد، شفاعت نمى‏کنند و خود از بیم او هراسانند. و هر کس از آنان بگوید: «من [نیز] جز او خدایى هستم»، او را به دوزخ کیفر مى‏دهیم. [آرى‏] سزاى ستمکاران را این گونه مى‏دهیم.

در این آیات در عین حالی که این معنا که فرشتگان فرزند و شریک خدا باشند، رد شده و اظهار شده است که آنان مخلوقات و بندگان خدایند و بی امر خدا کاری نمی کنند، تصریح شده است که آنان بدون خواست و رضایت خدا شفاعت نمی کنند؛ نه این که هرگز شفاعت نمی کنند.

برخی از آیات دیگری که بر شفاعت با اذن الهی تصریح دارند، از این قرار است:

یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً (طه، 109)؛ در آن روز، شفاعت [به کسى‏] سود نبخشد، مگر کسى را که [خداى‏] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آید.

لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (87)؛ [آنان‏] اختیار شفاعت را ندارند، جز آن کس که از جانب [خداى‏] رحمان پیمانى گرفته است.

وَ لا یَمْلِکُ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (زخرف، 86)؛ و کسانى که به جاى او مى‏خوانند [و مى‏پرستند] اختیار شفاعت ندارند، مگر آن کسانى که آگاهانه به حقّ گواهى داده باشند.

اساساً، تمام رخدادهایی که در جهان رخ می دهد، اعم از رخدادهای انسانی و طبیعی همگی با اذن و مشیت الهی است. درباره رخدادهای انسانی آمده است:

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ (فاطر، 32)؛ سپس این کتاب را به آن بندگان خود که [آنان را] برگزیده بودیم، به میراث دادیم پس برخى از آنان بر خود ستمکارند و برخى از ایشان میانه‏رو، و برخى از آنان در کارهاى نیک به اذن خدا پیشگامند و این خود توفیق بزرگ است.

نیز درباره رخدادهای طبیعی آمده است:

وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداً کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ (اعراف، 58)؛ و زمین پاک [و آماده‏]، گیاهش به اذن پروردگارش برمى‏آید و آن [زمینى‏] که ناپاک [و نامناسب‏] است [گیاهش‏] جز اندک و بى‏فایده برنمى‏آید. این گونه، آیات [خود] را براى گروهى که شکر مى‏گزارند، گونه‏گون بیان مى‏کنیم.

خداوند کما این که به انسان ها اذن داده است که ستمکار یا میانه رو و یا پیشگام در کار نیک باشند، به فرشتگان یا انسان های مقرب اذن داده است که برای انسان های گناهکار طلب رحمت و مغفرت و دوری از بدی ها کنند؛ چنان که آمده است:

الَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیمِ * رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتی‏ وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ * وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (غافر، 7-9)؛ کسانى که عرش [خدا] را حمل مى‏کنند، و آنها که پیرامون آنند، به سپاس پروردگارشان تسبیح مى‏گویند و به او ایمان دارند و براى کسانى که گرویده‏اند طلب آمرزش مى‏کنند: «پروردگارا، رحمت و دانش تو بر هر چیز احاطه دارد کسانى را که توبه کرده و راه تو را دنبال کرده‏اند ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار.» «پروردگارا، آنان را در باغهاى جاوید که وعده‏شان داده‏اى، با هر که از پدران و همسران و فرزندانشان که به صلاح آمده‏اند، داخل کن، زیرا تو خود ارجمند و حکیمى. و آنان را از بدیها نگاه دار، و هر که را در آن روز از بدیها حفظ کنى، البتّه رحمتش کرده‏اى و این همان کامیابى بزرگ است.»

خداوند به پیامبر(ص) هم دستور داده است، علاوه بر این که برای خود استغفار می کند، برای مؤمنان استغفار کند؛ چنان که آمده است:

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ (محمد، 19)؛ پس بدان که هیچ معبودى جز خدا نیست و براى گناه خویش آمرزش جوى و براى مردان و زنان با ایمان [طلب مغفرت کن‏] و خداست که فرجام و مآلِ [هر یک از] شما را مى‏داند.

نیز آمده است:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً (نساء،64)؛ و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آنکه به اذن الهى از او اطاعت کنند. و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند، پیش تو مى‏آمدند و از خدا آمرزش مى‏خواستند و پیامبر [نیز] براى آنان طلب آمرزش مى‏کرد، قطعاً خدا را توبه‏پذیرِ مهربان مى‏یافتند.

 

2. نفی موت

برخی از اهل سنت بر این باورند که انسان پس از مرگ، بیش از مرده ای فاقد هرگونه درک و شعور نیست؛ لذا طلب توسل و شفاعت و مغفرت از او عبث و بیهوده است و در این زمینه می گویند، در قرآن خطاب به پیامبر(ص) آمده است: «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏؛ تو نمی توانی به مرگان بشنوانی» (نمل، 80؛ روم، 52) یا آمده است: «وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ؛ و تو کسانى را که در گورهایند نمى‏توانى شنوا سازى» (فاطر، 22) و این بدان معناست که مردگان فاقد درک و شعورند و لذا توسل و طلب شفاعت و مغفرت از آنان، عبث و بی فایده است.

نیز می افزایند، پیامبر(ص) که به او متوسل می شوید و از او طلب شفاعت و مغفرت می کنید، مرده ای بیش نیست و در قرآن درباره او آمده است: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ (زمر، 30)؛ قطعاً تو خواهى مُرد، و آنان [نیز] خواهند مُرد».

می گویند: به موجب این آیه پیامبر(ص) نیز مانند سایر مردگان است و لذا این را که شما پس از مرگش به او متوسل شوید و از او طلب شفاعت و مغفرت کنید، هرگز درک نمی کند.

این در حالی است که:

اولاً، اینان در این زمینه میان مجاز و حقیقت خلط کرده اند. در آیه نخست، «موتی» هرگز به معنای حقیقی اش یعنی مردگان جسمانی به کار نرفته است؛ بلکه به معنای مردگان فکری به کار رفته است. تمام آیه مربوط و آیه بعدش را اینک مرور می کنیم:

إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ * وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (نمل، 80-81)؛ البتّه تو مردگان را شنوا نمى‏گردانى، و این ندا را به کران- چون پشت بگردانند- نمى‏توانى بشنوانى. و راهبر کوران [و بازگرداننده‏] از گمراهى‏شان نیستى. تو جز کسانى را که به نشانه‏هاى ما ایمان آورده‏اند و مسلمانند، نمى‏توانى بشنوانى.

در این آیه مشرکان مکه «موتی» خوانده شده و لذا «موت» در اینجا در معنای مجازی اش یعنی عدم هدایت پذیری به کار رفته است؛ نه این که مشرکان به مرگ جسمانی مرده اند. اگر چنین باشد که اهل سنت می گویند، باید الفاظ «صمّ» (کر) و «عُمی» (کور) نیز که در سیاق آیه به کار رفته است، به معنای حقیقی اش گرفته شود؛ حال آن که هرگز چنین نیست و مراد «صمّ» در آیه کری جسمانی و مراد از «عُمی» کوری جسمانی نمی تواند باشد.

در آیه دوم نیز چنین خلطی صورت گرفته است. به سیاق آیه بنگرید:

وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ (فاطر، 22)؛ و زندگان و مردگان یکسان نیستند. خداست که هر که را بخواهد شنوا مى‏گرداند و تو کسانى را که در گورهایند نمى‏توانى شنوا سازى.

این آیه نیز ناظر به مشرکان قریش است که پذیرای دعوت و هدایت پیامبر(ص) نبودند و مقصود آیه این است که آنان هدایت پذیر نیستند؛ نه این که به مرگ جسمانی مرده اند. اگر مراد آیه چنین باشد که آنان ادعا کرده اند و مردگان به مرگ جسمانی فاقد شعور و توانایی شنیدن باشد، خداوند نیز نمی تواند، به آنان چیزی را بشنواند؛ حال آن که در آیه آمده است: «إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ.»

خلط میان معنای حقیقی و مجازی و نیز عدم ملاحظه سیاق آیه از بزرگ ترین عوامل خطا یا سوء استفاده در تفسیر آیات قرآن دانسته می شود.

باید توجه داشت که به باور مشرکان مرگ جسمانی نابودی است و مرده فاقد درک و شعور است. خداوند نیز در این دو آیه در مقام تشبیه بوده و خواسته است، هدایت ناپذیری اشان را به مردگان طبق باور آنان تشبیه کند.

ثانیاً، در بسیاری از آیات تصریح شده است که مردگان پس از مرگ دارای حیات اند و دار آخرت دار حیات است؛ نه دار ممات؛ چنان که جایی خطاب به مسلمانان مدینه آمده است:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (انفال، 24)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، چون خدا و پیامبر، شما را به چیزى فرا خواندند که به شما حیات مى‏بخشد، آنان را اجابت کنید، و بدانید که خدا میان آدمى و دلش حایل مى‏گردد، و هم در نزد او محشور خواهید شد.

در این آیه گفته شده است، این که خدا و رسول خدا شما را به جنگ و قتال فرا می خواند، شما را به مرگ و نابودی نمی خواند؛ بلکه شما را به حیات می خواند. بعد از مرگ به نزد خدا محشور خواهید شد.

نیز در جای دیگر باز خطاب به مسلمانان مدینه آمده است:

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ (بقره، 154)؛ و کسانى را که در راه خدا کشته مى‏شوند، مرده نخوانید، بلکه زنده‏اند ولى شما نمى‏دانید.

در آیه تصریح شده است که کشته شدگان در جنگ، مرده نیستند؛ بلکه زنده اند؛ اما شما انسان ها قادر به درک زندگی آنان نیستند. در جای دیگر در این زمینه توضیح بیش تری آمده است:

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ * یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنینَ (آل عمران، 169-171)؛ هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده‏اند، مرده مپندار، بلکه زنده‏اند که نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند، و براى کسانى که از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته‏اند شادى مى‏کنند که نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین مى‏شوند. بر نعمت و فضل خدا و اینکه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمى‏گرداند، شادى مى‏کنند.

در این آیات تصریح شده است که کشته شدگان روزی می خورند و برای مؤمنانی که به آنان ملحق خواهند شد و نیز نعمت هایی که خدا به آنان داده شده، شادمانی می کنند. اینها همه نشانه های حیات کشته شدگان پس از مرگ است.

نیز در قرآن، به طور کلی عالم پس از مرگ عالم حیات خوانده شده؛ چنان که آمده است:

وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (عنکبوت، 64)؛ این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست، و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است اى کاش مى‏دانستند.

 

3. نفی جهل

منکران توسل و شفاعت می گویند، انسان ها وقتی بمیرند، دیگر از دنیا خبر ندارند و آنچه شما از طلب دعای مسلمانان از پیامبر(ص) نقل می کنید، مربوط به دنیاست و لذا دلیلی برای اثبات آن، پس از رحلت پیامبر(ص) نیست.

آنچه در پاسخ باید گفت این است که شفاعت و طلب مغفرت و رحمت پیامبر(ص) از خدا به استناد اذنی است که خداوند به ایشان اعطاء می کند و این اذن نیز به دنیا محدود نیست. اگر پذیرفته می شود که پیامبر(ص) در دنیا با اذن خدا می تواند علم غیب پیدا کند، هیچ دلیلی وجود ندارد که در آخرت از این علم محروم بگردد. خداوند چنان که فرشتگان را از علم غیب خود آگاه می کند، پیامبران را هم آگاه می کند.

درباره علم غیب فرشته وحی یعنی جبرئیل آمده است:

قُلْ إِنْ أَدْری أَ قَریبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً * عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً * لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ عَدَداً (جن، 25-28)؛ بگو: «نمى‏دانم آنچه را که وعده داده شده‏اید نزدیک است یا پروردگارم براى آن زمانى نهاده است؟» داناى نهان است، و کسى را بر غیب خود آگاه نمى‏کند، جز فرستاده ای را که از او خشنود باشد، که [در این صورت‏] براى او از پیش رو و از پشت سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت، تا معلوم بدارد که پیامهاى پروردگار خود را رسانیده‏اند و [خدا] بدانچه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزى را به عدد شماره کرده است.

درباره علم غیب پیامبر(ص) نیز آمده است:

یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِکُمْ وَ سَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (توبه، 94)؛ هنگامى که به سوى آنان بازگردید براى شما عذر مى‏آورند. بگو: «عذر نیاورید، هرگز شما را باور نخواهیم داشت خدا ما را از خبرهاى شما آگاه گردانیده، و به زودى خدا و رسولش عمل شما را خواهند دید. آن گاه به سوى داناى نهان و آشکار، بازگردانیده مى‏شوید، و از آنچه انجام مى‏دادید به شما خبر مى‏دهد.»

پس از ذکر داستان یوسف آمده است:

ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ (یوسف،102)؛ این [ماجرا] از خبرهاى غیب است که به تو وحى مى‏کنیم، و تو هنگامى که آنان همداستان شدند و نیرنگ مى‏کردند نزدشان نبودى.

نیز درباره آگاهی از سخنان نهانی همسران پیامبر(ص) آمده است:

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلى‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلیمُ الْخَبیرُ (تحریم، 3)؛ و چون پیامبر با یکى از همسرانش سخنى نهانى گفت، و همین که وى آن را [به زن دیگر] گزارش داد و خدا [پیامبر] را بر آن مطّلع گردانید [پیامبر] بخشى از آن را اظهار کرد و از بخشى [دیگر] اعراض نمود. پس چون [مطلب‏] را به آن [زن‏] خبر داد، وى گفت: «چه کسى این را به تو خبر داده؟» گفت: «مرا آن داناى آگاه خبر داده است.»

گفته می شود، این آیات مربوط به علم غیب پیامبر(ص) در دنیاست؛ اما پس از مرگ از چنین علمی بی بهره است و در این زمینه به این آیه استشهاد جسته می شود که درباره حضرت عیسی آمده است:

وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونی‏ وَ أُمِّیَ إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لی‏ أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لی‏ بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فی‏ نَفْسی‏ وَ لا أَعْلَمُ ما فی‏ نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ * ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنی‏ بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیداً ما دُمْتُ فیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنی‏ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ * إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (مائده، 116-118)؛ و [یاد کن‏] هنگامى را که خدا فرمود: «اى عیسى پسر مریم، آیا تو به مردم گفتى: من و مادرم را همچون دو خدا به جاىِ خداوند بپرستید؟» گفت: «منزّهى تو، مرا نزیبد که [در باره خویشتن‏] چیزى را که حق من نیست بگویم. اگر آن را گفته بودم قطعاً آن را مى‏دانستى. آنچه در نفسِ من است تو مى‏دانى و آنچه در ذات توست من نمى‏دانم، چرا که تو خود، داناى رازهاى نهانى. جز آنچه مرا بدان فرمان دادى [چیزى‏] به آنان نگفتم [گفته‏ام‏] که: خدا، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید، و تا وقتى در میانشان بودم بر آنان گواه بودم پس چون روح مرا گرفتى، تو خود بر آنان نگهبان بودى، و تو بر هر چیز گواهى. «اگر عذابشان کنى، آنان بندگان تواند و اگر بر ایشان ببخشایى تو خود، توانا و حکیمى.»

به موجب این آیات گفته می شود، وقتی پیامبران بمیرند، نمی توانند از آنچه در دنیا می گذرد، خبر داشته باشند و لذا نمی توانند، طلب دعا و مغفرت و توسل زندگان را بشنوند.

در پاسخ باید گفت: نهایت دلالتی که این آیه دارد، این است که حضرت عیسی بدون اذن و اعلان الهی از اعمال قومش آگاهی نداشته است؛ نه این که حتی با اذن و اعلان الهی هم چنین است. صریح همین آیه دلالت دارد که خداوند اعمال قومش را پس از توفی به آگاهی اش رسانده است. ابن جریر در این زمینه می نویسد:

إنما عرفه أفعال القوم و مقالتهم بعد ما قبضه إلیه و توفاه بقوله: أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّه‏؛ خداوند افعال و گفتار قومش را بعد از توفایش به او آگاهانده است؛ زیرا فرمود: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به غیر از خدا به خدایی بگیرید؟ (همو، جامع البیان، ذیل آیه)

لینک های مرتبط:  من شیعه ام؛ عاشقی راز  شفاعت 


جسم در عالم آخرت

در کانون گفتمان قرآن همچنان ادله ای بر جسمانی معاد آورده شده است که در اینجا اصل آن و نظر ما آورده شده است.

[QUOTE=m2babaey;572]چه نیازی بوده که هر وقت حرف از معاد در قرآن آمده است خداوند به اثبات قدرت خویش مبنی بر توانایی حیات دادن مجدد جسمانی (روشن است که منظور از جسمانی، جسمانی و روحانی است) می پردازد؟ آیا مشکل اصلی اشکال کنندگان معاد همان جسمانی بودن آن نبوده؟ آیا خداوند نمی توانست همان موقع خیال آنها را راحت کند که اصلا قرار است معاد روحانی باشد که آنها گیر بی خود ندهند؟
به علاوه صحبت از حیات مجدد است. آیا روح می میرد که بخواهد دوباره زنده شود؟[/QUOTE]

اولاً، باید توجه داشت که بیش ترین تأکید من این است که در جهان دیگر این جسم دنیوی و واقعیات این دنیا اعم از نعمت ها و نقمت هایش نخواهد بود و این چیزی غیر قابل انکار است. کسی نیست که تفاوت های دنیا و آخرت را منکر شود؛ اما این که چگونه خواهند بود، در خور درک ما نیست و روزی که محقق شود و ما محشور شویم، درک خواهیم کرد. سخن از این نیست که در جهان دیگر روح به تنهایی هست؛ بلکه سخن این است که اگر جسمی هم باید داشته باشد، باید جسمی باشد که با مقتضیات آن جهان موافقت داشته باشد و جهازات و دستگاه های عبث و بی فایده و فاقد کارآیی برای آن نباشد. جهازات جسم مادی متناسب با مقتضیات دنیوی است. اگر بنا باشد که در جهان دیگر ناخالصی ها و زواید نباشد، بسیاری  و بلکه تمام جهازات دنیوی جسم نیاز نیست و طبیتعتاً جسم نیز  این جسم نیست.
ثانیاً، در قرآن نیز گفته نشده است که همین جسم با همین ویژگی های دنیوی اش حیات مجدد می گیرد و مثلاً همچنان برخی از خوردنی برای او زیان آور خواهد بود و او را مریض می کند و از غذاهایی که می خورد، همچنان فضولاتی را تولید خواهد کرد و ...؛ پس معنا ندارد که بگوییم همین جسم با همین مختصات مادی و دنیوی اش حیات مجدد پیدا می کند. بنابراین وقتی که من می گویم، معاد جسمانی نیست، یعنی مانند جسم این دنیا نیست.
با این بیان بسیاری از سئوالات پاسخ گفته می شود؛ نظیر این که آیا در جهان دیگر آمیزش وجود دارد؟ اگر برای مردان حوری وجود دارد، برای زنان چه چیزی وجود دارد؟ و .... در پاسخ تمام آنها باید گفت: جسم اخروی مانند جسم دنیوی ما نیست و بنابراین لذت جسمی و جنسی مانند این دنیا معنا ندارد. لذت جنسی در این دنیا برای بقای نسل بوده است. در جهان دیگر تولید نسل وجود ندارد و .... تمام این تعابیری که نظیر حوری و انار و مانند آنها گفته شده است، برای تقریب به ذهن کردن لذت اخروی است. چطور مخاطبانی که از لذت جز لذات دنیوی نمی فهمیدند، از لذات روحی که چندان برای آنان یا قابل درک نبوده و یا جاذبه ای نداشته سخن برود؟ خداوند می خواسته است، بفرماید، در جهان دیگر بهترین لذات است و وقتی مخاطبان بهترین لذات در لذات حسی می یافتند، چگونه می شد، جهان آخرت را برای آنان برتر شمرد؟
ثالثاً، به باور من و شما روح جاودان است و نمی میرد؛ اما به باور مردمان عصر نزول آدمی با مرگ به کلی نابود می شود؛ نه جسمی برای او باقی می ماند و نه روحی. به این ترتیب وقتی خداوند می فرماید، آدمی حیات مجدد دارد، منظور این است که با مرگ نابود نمی شود، نه آن که باز همین جسم با همین خصوصیات حیات مجدد پیدا می کند.
رابعاً، مشرکان مکه برای روح وجود مستقلی قائل نبودند، تا مشکل آنان با این سخن خداوند که معاد روحانی است، حل شود.


ادامه ادله روحانی بودن معاد

در کانون گفتمان قرآن در ادامه ادله ای در زمینه جسمانی بودن معاد بیان شده است که اصل آنها و نقد آن در اینجا می آید.

[QUOTE=m2babaey;563]خواستم چند مطلب اضافه کنم:
1. من هم عقیده دارم احساس الم یا تنعم با وجود روح معنا پیدا می کند. اما روح و جسم به هم وابسته اند به طوری که در حالی که وابستگی ایندو وجود دارد اگر مشکلی برای جسم پیش بیاید به واسطه ی روح آن درک شده و احساس الم به وجود می آید. در نتیجه وقتی فردی می میرد اگر او را بسوزانند هم هیچ دردی احساس نمی کند، اگر چه در صورتی که دوباره زنده شود (که در قرآن مصادیق آن آمده) همان قوای تشخیص درد یا نعمت دوباره فعال می شود.[/QUOTE]
درست است که جسم انسان مرده دردی را احساس نمی کند؛ اما آیا روح بدون جسم نمی تواند عذاب شود و دردی را احساس نمی کند؟ بی تردید برای این که جسم الم یا لذتی را درک کند، به روح نیاز دارد؛ اما روح در احساس الم و لذت هیچ نیازی به جسم ندارد.
[QUOTE=m2babaey;563]
2. من عذاب اصلی جهنمیان را این می دانم که به عظمت پروردگارشان پی می برند و از او شناخت پیدا می کنند و پرده های غفلت کنار می رود و این در حالی است که خداوند به آنان توجهی نمی کند و پروردگارشان را از خود راضی نمی یابند. بر عکس، بزرگترین نعمت بهشتیان را هم رضای الهی از آنان می دانم. اینها لذات و عذابهای معنوی هستند، در مقابل عذابها و نعمات جسمانی هم برای آنها هست که به خاطر وابستگی روح و جسم بعد از حیات دوباره ی انسان آنها هم احساس می شود. و در این منافاتی با این واقعیت که اصالت احاس درد یا تنعم به روح انسان وابسته است نمی بینم.[/QUOTE]
چنان که پیش تر گفته شد، نظر به این که آیات مربوط به بهشت و جهنم از سویی ناظر به جهانی غیر از دنیاست، نمی توان آنها را به معنای مادی و دنیویشان حمل کرد و از سویی دیگر هریک از این آیات با قرائن صارفه ای همراه است که مانع از حمل آنها بر معنای مادی و حسی دنیوی است که نمونه هایی از آن پیش تر بیان شد. نظیر چنین مواردی که ناظر به عالم غیب است و از حقایق آن به الفاظ و تعابیر حسی و مادی ولی همراه قرائن صارفه آمده فراوان است. مگر در قرآن برای خدا دست و پا و چشم و گوش و عرش و آمدن و نشستن و نظایر آنها یاد نشده است؟ آیا آنها را بر معنای حسی و مادیشان حمل می کنید؟ آیا برای فرشتگان بال و حمل تخت پادشاهی خدا و سخن گفتن به آدم و نظایر آنها نسبت داده نشده است، آیا آنها را به معنای حسی اشان حمل می کنید؟ آیا گفته نشده است که جنیان وقتی برای استراق سمع به آسمان می رفتند، با شهاب ها رانده می شدند، آیا آنها را به معنای حسی و مادی اشان حمل می کنید؟ یک نظریه درست نظریه ای است که بتواند تمام موارد مربوط به خود را تفسیر و توجیه کند. همه مواردی که گفته شد، مربوط به عالمی غیر از عالم مادی و حسی و دنیوی ماست و از عالم غیب به شمار می رود و ایجاب می کند، برای همه آنها نظریه واحدی ارایه کرد.
[QUOTE=m2babaey;563]
3. من هم کاملا موافقم که خصوصیات جهان دیگر با این دنیا قابل مقایسه نیست (از این نظر که آنجا عذاب و نعمتش در حد کمال ظاهر می شود) اما به عنوان مثال همان عسل را در نظر بگیریم، به هر حال مفهوم آن روشن است. منظورم اینست که شباهتی (از چه نظر مورد بحث نیست) میان آن عسل با عسل دنیا بوده که خداوند وقتی می خواهد در قرآن به آن اشاره کند از این واژه استفاده کرده است. به علاوه روح عسل لازم ندارد. دارد؟[/QUOTE]
اولاً، چه اشکال دارد که بگوییم، روح هم می تواند عسل بخورد؛ چنان که آدمی در عالم رؤیا عسل می خورد و از آن لذت هم می برد، بدون آن که گرفتاری های دنیوی و مادی اش را تحمل کند.
ثانیاً، آیا شما مطمئن هستید که واقعاً عسل بهشتی مانند عسل دنیوی است؟ کسی می گفت: می گویند: در بهشت عسل هست. مگر آدم چقدر می تواند عسل بخورد؟ یکبار یا دوبار عسل می خورد؛ اما بار سوم می گوید: مرگ را بیاور و عسل را نیاور. اگر عسل بهشتی زدگی ایجاد نکند، باز آیا واقعاً می توان به آن عسل گفت و آن را از قبیل عسل های مادی و حسی تلقی کرد؟
[QUOTE=m2babaey;563]
3. شما چه توضیحاتی در مورد آیات زیر که من آنها را به عنوان نمونه (شاید تعبیر زیبنده ی کلام وحی نباشد اگر بگویم مشتی از خروار) آورده ام و فکر می کنم به وضوح به جسمانی بودن معاد اشاره می کنند، دارید؟ 

أَوَلَمْ یَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ 77) [B][COLOR="Red"]وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ 78 قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ [/COLOR][/B](79 الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ (80 أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ (81 إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (82 فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (83[/QUOTE]
به نظر می رسد، خداوند در این آیات خواسته است، امکان حیات مجدد را ثابت کند؛ اما از جسمانی یا روحانی بودن آن سخن نرفته است. تردیدی نیست که در یک تشبیه مشبه و مشبه به در تمام جهات به یکدیگر تشبیه نمی شود. در این آیه نیز نمی خواهد بگوید: همان طور که آدمی در این دنیا از نطفه خلق می شود و در رحم مادر رشد می کند، در آخرت نیز مجدد از نطفه خلق می گردد و در رحم مادری رشد می کند. در دیگر آیات نیز به دلیل این که از عالم غیب سخن می رود و با قرائن صارفه همراه است، نمی توان آنها را بر معنای حسی  و مادی اشان حمل کرد.