سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

میزگرد نقد کتاب «درآمدی بر تاریخ‏گذاری قرآن»

سلسله نشست‌های نقد و بررسی کتاب‌های برگزیده قرآنی/2
در نشست نقد کتاب «درآمدی بر تاریخ‌گذاری قرآن» عنوان شد:

«درآمدی بر تاریخ‌گذاری قرآن» استانداردهای تحقیق علمی را داراست.

 

دکتر جعفر نکونام، مؤلف کتاب و مدیر‌مسئول پژوهش‌نامه قرآن و حدیث کشور گفت: حاصل تلاش‌های خاورشناسان طبقه‌بندی‌ای ذوقی و سلیقه‌ای است به همین جهت نمی‌توان ترتیب و طبقات واحدی در میان خاورشناسان یافت؛ چرا که هر کدام به نحوی متمایز از دیگری حاصل کار خود را عرضه کرد‌ه‌اند. اما مسلمانان، بیشتر به روایات عصر نزول توجه داشته و اولین کارهای منسجم و گسترده‌ای که صورت گرفته تفسیرهایی نگاشته شده بر اساس ترتیب نزول است.

 جعفر نکونام
پیشینه تاریخ‌گذاری به صدر اسلام می‌رسد، به زمانی که به بحث مکی و مدنی بودن سوره‌های قرآن توجه شد، بنابراین اولین تاریخ‌گذاری قرآن، تاریخ‌گذاری دو دوره‌ای بود.

وی ادامه داد: در میان ایرانیان و فارسی‌زبانان نیز کارهایی صورت گرفته مانند آثار «جلال‌الدین فارسی» که در سه جلد «پیامبری و انقلاب»، «پیامبری و جهاد» و «پیامبری و حکومت» سوره‏های قرآن را بر اساس ترتیب نزول منقول از امام‌صادق(ع) قرآن ترجمه کرده‌ است و اسباب نزول سوره‌ها و سیره پیامبر را در لابلای ترجمه‌های سوره‏ها گنجانده است. کار ایشان به لحاظ اینکه به روایات اسباب نزول تکیه بسیاری داشته، چندان منسجم و متقن نیست و تناقضات بسیاری دارد. جهت آن این است که روایات اسباب نزول به تعبیر علامه طباطبایی عبارت از قصصی است که بر آیات قرآن انطباق داده شده است؛‏ بدون این که لزوماً اسباب نزول قرآن را حکایت کنند.

نکونام تصریح کرد: پژوهش دیگری که نمی‌توان آن را علمی تلقی کرد، اثر مهندس بازرگان است که در کتابی به نام «سیر تحول قرآن» طول متوسط آیات را به دست داده و آنها را  بر  23 سال طبقه‌بندی کرده است. کار او بسیار ذوقی و سلیقه‌ای است؛ چون نظریه او مبنی بر افزایش طول متوسط آیات به طور میلی‏متری به میزانی که از مبعث فاصله گرفته می شده، دلیل عقلی دارد و نه دلیل نقلی. شناسایی واحدهای نزول هم از سوی او هیچ مبنای علمی ندارد. او  هر دسته از آیاتی را که در یک سوره طول‌های هم‌سانی دارد، یک واحد نزول تلقی کرده است؛‏ بدون این که اتصال لفظی و محتوایی آیات مورد لحاظ باشد. نمونه ای از ذوقیات او این است که 5 آیه اول سوره «علق» را 10 آیه به حساب آورده است تا  طبق طول متوسط آیاتش اولین واحد نزول قرآن به شمار آید یا برای اینکه سوره «نصر» را در میان سوره‌های مکی جای دهد، 3 آیه‌ آن را یک آیه تلقی کرده است.

وی افزود:‏خوشبختانه در میان حوزوی‌ها اهتمام قابل‌توجهی به ترتیب نزول و تفسیر به ترتیب نزول صورت گرفته است و برخی تفاسیری را به ترتیب نزول شروع کردند که از آن میان می‏توان  از حجت‌الاسلام و المسلمین «بهجت‌پور» یاد کرد. 

پیش‌فرض‌های متقتن‏تری برای پژوهش درعرصه تاریخ‌گذاری قرآن‌ لازم است.

نویسنده کتاب «روش تحقیق با تأکید بر علوم ‌اسلامی» گفت: به نظر می‌رسد که کارهای عمیق‌تری باید صورت گیرد و با پیش‌فرض‌های قوی‌تری باید به پژوهش در این عرصه پرداخت. 

وی افزود: به نظر من پیش‌فرض‌های موجود نمی‌تواند چندان کار‌گشا باشد؛ لذا، ما باید پیش‌فرض‌های متقن‏تری را اساس کار خود قرار دهیم. مهم‌ترین این پیش‌فرض‌ها مرتب بودن آیات در سوره‌ها به ترتیب نزول است. به موجب آن آیات در سوره‌های قرآن به ترتیب نزول آمده است. در سوره‌هایی که یکجا نازل شده که این امر طبیعی است. در سوره‌های تدریجی نزول، هم چنان بوده است که پس از آن که اولین واحدش نازل می‌شده تا دیگر واحدهایش نازل نمی شده و کل سوره کامل نمی شده است، سوره دیگری نازل نمی‌شده است. بر اساس آن، می‌توان نتیجه گرفت که آیات در سوره های تدریجی النزول به ترتیب تاریخی مرتب شده اند و لذا هیچ سوره‏ای که آیاتش به تاریخ های متباعدی تعلق داشته باشد، وجود ندارد.

نویسنده «مصحف امام علی علیه السلام» در بیان پیش‏فرض دیگر گفت: هر واحد نزول دو ویژگی دارد:‏یکی صالح بودن لفظ آغازش برای شروع کلام و دیگر کامل بودن پیام آن است. به موجب آن نمی‌توان 5 آیه اول سوره «علق» را اولین واحد نزول تلقی کرد، چرا که در این 5 آیه جز فرمان بخوان به اسم ربّ و اوصاف ربّ، مطب دیگری نیامده است. لذا اینکه پیامبر باید چه چیزی را بخواند، مشخص نیست. ما در صورتی می‌توانیم به کسی بگوییم بخوان که چیزی در ذهن داشته باشد یا نوشته‏ای پیش روی او باشد. بنا بر تلقی مشهور که با نازل شدن این 5 آیه پیامبر به رسالت مبعوث شده است، پیامبر(ص) طبیعتاً چیزی در ذهن نداشته است که بخواند. آغاز اولین پیام‌الهی برای نبوت پیامبر با واژه «بخوان» چندان مناسب نیست؛ بنابراین نمی‌توان گفت، این 5 آیه اول یک واحد نزول مستقل است. آیه ششم هم که با «کلا» شروع شده است، در هیچ کلام مستقلی اعم از سوره‌های قرآن و خطب نهج‌البلاغه و اشعار عرب شروع با چنین لفظی را نمی‏یابیم. «کلا» اصالتاً حرف ردع است که نفی ماقبل می‏کند. حتی اگر به معنای «حقا» هم بگیریم، در هیچ کلام مستقل عرب چنین چیزی وجود ندارد.

همو در شرح پیش‏فرض دیگر گفت:‏ قرآن به زبان عرفی و سبک گفتاری نازل شده است و لذا الفاظ آن به معهودات عرب عصر نزول انصراف دارد و به موجب آن باید گفت که قرآن الفاظ عام و مطلق که همه افراد را در هر عصر و نسل دربر بگیرد، ندارد. این بدان جهت است که هر کلامی وقتی در زمان و مکان و خطاب به مخاطبان خاصی ایراد شود، ناظر و منصرف به همان افراد و موضوعات معهود اهل زبان در وقت خطاب است. برای مثال وقتی یکی از مسئولان کشور در این ایام در ایران طی سخنرانی خود بگوید: این مردم، تردیدی نیست که مرادش مردم ایران در همین زمان ایراد سخن است و نه مردم ترکیه یا سوریه یا چین، و نه مردم ایران در سال قبل یا سال بعد. خداوند نیز به همین زبان عرفی بشری در زمان و مکان و خطاب به مخاطبان خاصی سخن گفته است و لذا معانی الفاظ قرآن عبارت از همان معهودات اهل زبان یعنی عرب حجاز عصر پیامبر اسلام(ص) است.

پنهان نماند که خاص بودن مخاطبان قرآن منافاتی با جاودانگی قرآن و عمومیت هدایت قرآن ندارد. آیات قرآن به منزله نسخه‏هایی است که برای بیماران خاصی نوشته شده است؛ اما هرکسی که بیماری‏های آن بیماران را داشته باشد، می توان از آن نسخه‏های بهره‏برداری کند.

تاریخ‌گذاری قرآن از دالان تفسیر تاریخی قرآن می‌گذرد.

نکونام در پاسخ به این پرسش که تاریخ‌گذاری قرآن را می‌توان نوعی تفسیر تاریخی قرآن مطرح کرد یا خیر؟ گفت: تاریخ‌گذاری قرآن از دالان تفسیر تاریخی قرآن می‌گذرد. ما اگر بخواهیم به تاریخ‌گذاری قرآن دست یابیم، باید از تفسیر تاریخی قرآن عبور کنیم. برای تاریخ‌گذاری هر سوره باید به پرسش‌هایی چندی پاسخ داد و پاسخ به این پرسش ها در گرو به دست دادن تفسیر تاریخی از آن سوره است. 

نکونام در اشاره به این پرسش‌ها گفت: اولین پرسش این است که آیا سوره مربوطه مشتمل بر یک واحد نزول یا چند واحد نزول است؟ اگر میان آیات سوره‏ای اتصال لفظی و محتوایی برقرار باشد، آن سوره دفعی نزول است و یک واحد نزول را تشکیل می‌دهد و اگر میان آیات آن انفصال لفظی و محتوایی باشد، محتمل است که چند واحد نزول باشد؛ ولی به صرف انفصال لفظی و محتوایی آیات سوره‏ به طور قطع نمی‌توان اداعا کرد که آن سوره چند واحد نزول دارد و به اصطلاح تدریجی النزول است.

 تاریخ‌گذاری‌قرآن ‌از ‌دالان ‌تفسیر ‌تاریخی‌ قرآن ‌می‌گذرد.
تاریخ‌گذاری قرآن از دالان تفسیر تاریخی قرآن می‌گذرد. ما اگر بخواهیم به تاریخ‌گذاری قرآن دست یابیم، باید از تفسیر تاریخی قرآن عبور کنیم

نویسنده مقاله «عرفی بودن زبان قرآن» تصریح کرد: تنها زمانی می‌توان به طور قطع سوره ای را تدرجی النزول شمرد  که میان قسمت‌های منفصل سوره تناظر زمانی وجود داشته باشد. برای ‌مثال در سوره «مزمل» در آیه نخست، خداوند به پیامبر می‌فرماید نماز شب بخواند(قم اللیل و رتل القرآن) و در آیه بیستم ناظر به آیات نخست، گفته می‌شود: خداوند در این حکم تخفیف داد. کاملاً روشن است که میان صدور حکم در آیات اول و تخفیف در اجرای حکم در آیه بیستم فاصله زمانی وجود داشته و بی‌تردید باید گفت: آیات نخست ابتدا نازل شده و آیه بیستم با فاصله زمانی بعد از آن نازل شده است.

وی وجود تصریحاتی یا اشارت قوی به رخدادهای زمان‌مند متباع الوقوع را لازمه صدور حکم قطعی بر سوره تدریجی نزول یک سوره دانست.

وی پرسش دیگر در خور طرح برای تاریخ‏گذاری هر سوره را صحت و سقم روایات مکی و مدنی و اسباب نزول و ناسخ و منسوخ یاد کرد و صحت این روایات را منوط به تأیید آن از سوی خود آیات مربوط دانست. 

 

 حجت‌الاسلام‌والمسلمین‌اسکندرلو:
مشتشرقان در نیمه دوم قرن 19 میلادی به این کار پرداخته و در واقع سر منشأ کار را شخصی به نام «گوستاو وای» آغاز کرد و این کار الهام‌بخش شد برای «نولدکه» آلمانی و پس از او دیگران این امر را توسعه دادند

اسکندرلو از جمله نکات قوت این کتاب بیان کردن مبانی مناسب دانست و گفت: مهم‌ترین این مبانی‌ها تدریجی بودن نزول قرآن است. قرآن‌کریم مانند سایر کتاب‌های آسمانی پیشین نبوده که یکجا نازل شود و کوتاه باشد، بلکه در طول 20 سال بنا بر اعتقادات مرحوم آیت‌الله معرفت و بنا به نقل مشهور در طی 23 سال بر اساس نیازهای مختلف نازل شد. بنابراین مفسری می‌تواند دقت کند و به نکات ظریف آیه توجه داشته باشد که به بستر نزول آیات و سور و زمان و مکان نازل شدن آشنایی داشته باشد.

‌تدریجی‌ بودن ‌نزول ‌آیات ‌و ‌سور ‌اقتضا ‌می‌کند ‌‌که ‌‌‌به ‌ترتیب ‌نزول‌ آیات ‌آگاه ‌شویم.

عضو هیأت علمی مدرسه عالی امام‌خمینی(ره) قم گفت: بنابراین تدریجی بودن نزول آیات و سور اقتضا می‌کند که ما به ترتیب نزول آیات آگاه شویم، مکی و مدنی بودن را روشن کنیم.

 گفتاری بودن سخنان قرآن نیز یکی دیگر از مبانی مناسب مطرح شده در این کتاب است. بسیاری از نویسندگان در قضاوت و داروی بر اساس نوشتار نظر می‌دهند و موضوع مورد نظر را در نظر گرفته و کتاب خود را بر اساس فصل‌ها و باب‌های متفاوت یکی پس از دیگری دسته‌بندی می‌کنند، اما قرآن کریم گفتاری است یعنی در هر زمانی با گروه خاصی مواجه بوده است؛ به همین دلیل تغییر مخاطب برخی از مضامین در آیات به صورت تکراری مطرح شده است.

حجت الاسلام نصیری نیز در نقد محتوای کتاب گفت: نویسنده  هدف از بررسی تاریخ‌گذاری قرآن را دست‌یابی به تاریخ و زمان دقیق نزول آیات یا سوره‌های قرآن است، دانسته است؛ اما در عین حال یاد کرده است که نه مطالعه قرآن ما را به این هدف نایل می کند و نه روایات از صحت و اعتبار لازم برای این منظور برخوردار است.

بنابراین، اطلاعات روشنی از تاریخ نزول عموم آیات و سور قرآن وجود ندارد و لذا تاریخ‏گذاری قرآن قابل تحقق نیست.

نویسنده کتاب «رابطه متقابل کتاب و سنت» افزود: مؤلف کتاب در آغاز در دفاع از کار خود می‌گوید: «تازمانی که به درستی و روشنی مناسبات و مقتضیات عصر نزول قرآن شناخته نشود به نحو صحیح نمی‌توان از قرآن برای اعصار بعدی بهره برد. راه شناخت این مهم موضوعی است که در این اثر به مباحث بنیادی آن پرداخته شده است و آن عبارت است از مطالعه تاریخ نزول آیات. پنهان نماند اگرچه غرض از تاریخ‌گذاری قرآن در این اثر، این است که تعیین شود فلان سوره یا فلان آیات قران هر کدام در کدام روز یا ماه یا سال و دوره نازل شده است، اما باید دانست که تعیین تاریخ نزول آیات و سوره‌های قرآن بدون بررسی و تحقیق همه‌جانبه قرآن و رایات مختلف اسباب نزول، ترتیب نزول و سیره نبوی امکان ندارد.»

این گزارش ادامه دارد...

این گزارش از سوی صاحب وبلاگ ویرایش شده است.

 


انتشار «معناشناسی قرآن کریم» در سال آینده

«درآمدی بر معناشناسی قرآن» منتشر می‌شود

گروه ادب: «درآمدی بر معناشناس قرآن» به قلم «جعفر نکونام» ان شاء‏الله در سال آینده به چاپ خواهد رسید.

به ‌‌گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) این اثر مباحث بنیادین و اساسی درباره معناشناسی مفردات قرآن را مطرح می‌کند. مراد از معناشناسی، بررسی معنای لغت است که به دو شکل تاریخی و توصیفی صورت می‌گیرد.

«جعفر نکونام » مؤلف کتاب به ایکنا گفت: مراد از معناشناسی مفردات قرآن شناخت معانی مفردات قرآن در دو حوزه تاریخی و توصیفی است. بنابراین مفردات قرآن را می توان به دو روش معناشناسی تاریخی و معناشناسی توصیفی معناشناسی کرد. در معناشناسی تاریخی به دو سؤال اصلی پاسخ می‌دهیم، لغت چگونه پدید آمده است؟ لغت چه تطورات معنایی در طول تاریخش از گذشته تا حال پیدا کرده است؟ در معناشناسی تاریخی مفرادت قرآن، سیر به وجودآمدن واژه‌های قرآنی بررسی می‌شود و تطور معنایی آن در طول تاریخ قبل از نزول قرآن، نزول قرآن و بعد از نزول قرآن بررسی می‌شود.

او ادامه داد: یک لغت به یکی از این اشکال تطور معنایی پیدا می‏کند، توسعه معنای (تبدیل خاص به عام/ علم به مشترک معنوی)؛ تعدد معنایی( تبدیل یک معنا به چندمعنا/ پیدایش مشترک لفظی)؛ تجوز معنایی(تبدیل حقیقت به مجاز)؛ مهجوریت معنایی(از میان رفتن معنای لفظ).

نکونام تصریح کرد: مراد از معناشناسی توصیفی شناخت معنای اصلی یعنی مراد متکلم و نیز معانی هاله‏ای آن است. بنابراین دو سؤال مهم در اینجا جای طرح دارد: یکی آن که مراد متکلم از لفظ در جمله‏ای که در آن به کار رفته چیست؟ دیگر آن که وقتی آن لفظ ذکر می‏شود، چه مفاهیمی به ذهن مخاطب متبادر می‏شود؟ معناشناسی توصیفی در همان مقطع قرآنی(عصر نزول قرآن) بررسی می‌شود و به سؤالاتی چند نظیر اینها پاسخ داده می شود: لغت مورد بررسی چه مشتقاتی در قرآن دارد؟ هر مشتق آن به چه وجوهی از معانی در قرآن به کار رفته است؟ حوزه معناشناختی هر وجه معنایی چیست؟ یعنی چه مترادف‏ها یا متضادها یا مجاورهایی دارد؟ مفاهیمی که در قرآن به لغت مورد بحث اسناد داده شده چیست؟ 

این کتاب در حدود 600 صفحه و 10 فصل در دست تألیف است که در سال آینده منتشر می‌شود.


نگاهى به کتاب «مصحف على (ع) و سه مصحف دیگر»

 

اشاره

از این مؤلف به سال 1378 اثرى به نام «پژوهشى در مصحف امام على علیه السلام و سه مصحف دیگر» انتشار یافته، مشتمل بر سه فصل با این عنوان‏هاست: حضرت على و مصحف او; مصاحف سه‏گانه; توقیف و اجتهاد در مصحف عثمانى . در این اثر نخست مصحف امام على علیه السلام بررسى شده، سپس به لحاظ آن که تبیین حقایق مربوط بدان مستلزم این است که چگونگى مصاحف سه‏گانه ابن مسعود و ابى بن کعب و عثمانى و اجتهادى بودن ترتیب مصحف عثمانى در مواردى که بر خلاف نزول مرتب شده، بیان گردد، این مباحث نیز بدان افزوده شده است .

اینک به مناسبت ویژه‏نامه‏ى امام على علیه السلام مناسب به نظر رسید، با نگاهى منقح‏تر به پاره‏اى از مهم‏ترین مطالب آن اشاره‏اى برود .

http://www.hawzah.net/Per/Magazine/mb/025/MB02510.asp

1 . مقدمه

على علیه السلام در مکه به دنیا آمد و نخستین مردى بود که به پیامبر اسلام گروید . به این ترتیب از همان آغاز با وى همدم و بر نزول آیات قرآن حاضر و شاهد بود و پیوسته در شب و روز تنزیل و تاویل قرآن را از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مى‏آموخت (1) و با املاى آن حضرت و خط خود مى‏نوشت . (2)

نگارش قرآن و تاویل آن به فرمان پیامبر صلى الله علیه و آله بود; به این منظور که میراثى از علم نبوى نزد ائمه‏ى پس از او باشد . (3)

2 . چگونگى کتابت مصحف على علیه السلام

شاید بتوان با توجه به ظاهر روایات گفت: قرآن على علیه السلام طى دو مرحله کتابت و تالیف شد:

مرحله‏ى نخست، در عهد رسول خدا بود که هرگاه بخشى از قرآن نازل مى‏شد، یکى از صحابه از جمله على علیه السلام را مى‏فرمود که آن را کتابت کند . قرآن‏نوشته‏ها در هر نوشت‏افزارى که به دست مى‏آمد، نوشته مى‏شد . محل نگهدارى این قرآن‏نوشته‏ها خانه‏ى رسول خدا صلى الله علیه و آله بود .

ظاهر روایات نشان مى‏دهد که قرآن در زمان حیات رسول خدا صلى الله علیه و آله در نوشت‏افزارهاى گوناگونى نوشته شده بود; مانند: شظاظ (جوال گیر)، کتف (استخوان شانه‏ى شتر)، قرطاس (کاغذ)، حریر (پارچه‏ى ابریشمى)، سیر (بند چرمى)، رق (پوست نازک)، خزف (سفال). (4)

این مرحله را مى‏توان مرحله‏ى «کتابت صحف‏» خواند .

مرحله‏ى دوم، پس از وفات رسول خدا بود . على علیه السلام پس از وفات رسول خدا آن بخش از قرآن‏نوشته‏هایى را که در نوشت‏افزارهاى ناهمگونى کتابت‏شده بود، به نوشت‏افزار واحدى منتقل ساخت و در پوششى - که در روایات از آن به «ثوب واحد» ، «ازار واحد» ، «مصحف واحد» و «بین اللوحین‏» تعبیر شده‏است - قرار داد . (5)

از پاره‏اى از قرائن چنین به دست مى‏آید که آن قرآن‏نوشته‏ها به همان صورت اولیه باقى نماند; بلکه به روى نوشت‏افزار واحدى منتقل شد .

نخستین قرینه، آن است که در بیشتر روایات آمده است که آن حضرت در چند روز - حداقل سه روز و حداکثر شش روز - به این مهم همت گمارد . (6)

طبیعى است که گردآورى قرآن‏نوشته‏ها با همان نوشت‏افزارهاى اولیه به چند روز صرف وقت نیاز ندارد; بلکه در پاره از یک روز نیز قابل جمع‏آورى است .

این روایات اشاره به این واقعیت دارد که آن حضرت در این مدت قرآن‏نوشته‏هایى را که بر روى نوشت‏افزارهاى نامناسبى تابت‏شده بود، بر روى نوشت افرار واحدى مثل پوست انتقال داده است .

این نوشت‏افزار واحد که على علیه السلام قرآن نوشته‏ها را بر روى آن بازنویسى کرده‏است، به احتمال قوى پوست‏بوده‏است; چون آن را براى صحیفه‏ى جامعه نیز نقل کرده‏اند و نیز به احتمال قوى در حالى که یکى از نوشت‏افزارهاى آن عصر پوست‏بوده‏است، به طور قطع برخى از قرآن‏نوشته‏هاى سابق بر روى پوست نوشته شده بوده‏است; بنابراین بازنویسى همه‏ى قرآن نوشته‏هاى پیشین لازم نبوده‏است; براین‏اساس بازنویسى پاره‏اى از قرآن‏نوشته‏هاى قبلى و تهیه‏ى قرآنى بر روى نوشت‏افزار واحد در مدت تقریبى یک هفته کاملا ممکن بوده‏است; به ویژه آن که آورده‏اند، کسانى نیز در بازنویسى قرآن به آن على علیه السلام کمک مى‏کرده‏اند .

دومین قرینه، پوشش واحدى است که براى قرآن‏نوشته‏ها ذکر شده است . روشن است که یکجا ساختن قرآن‏نوشته‏هایى که در نوشت‏افزارهاى ناهمگونى وجود دارد، به نحو مطلوب و شایسته امکان ندارد . چگونه مى‏توان استخوان، کاغذ، سفال، چرم و پارچه‏ى ابرایشمى را در کنار هم چید و حتى آنها را میان دو لوح قرار داد؟ این معنا به طور تلویحى مى‏فهماند:

اولا على علیه السلام ترتیب چینش قرآن‏نوشته‏ها را مشخص کرد; چرا که یکجاسازى بدون ترتیب چندان مطلوب و معقول نیست;

ثانیا آنها را به روى نوشت‏افزار واحدى نظیر پوست‏بازنویسى کرد . مرحله‏ى اخیر را مى‏توان مرحله‏ى «توحید صحف‏» نامید .

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مناسب‏ترین زمانى که مى‏توانست‏به انجام این مرحله دستور دهد، در اواخر عمر شریف او بوده است; چون تا قبل از آن نزول قرآن همچنان ادامه داشت و پیامبر یا صحابه نمى‏دانستند که نزول قرآن در چه زمانى خاتمه مى‏یابد (7) ، تنها در لحظات آخر عمر آن حضرت براى او و صحابه مشخص شده بود که نزول قرآن پایان گرفته است .

در این لحظات هیچ روایتى نقل نشده که آن حضرت به صحابه دیگرى جز على علیه السلام دستور جمع‏آورى قرآن را داده باشد .

بنابراین قرآن تا پیش از این لحظات نه کاملا به نوشت‏افزار واحدى انتقال یافته بود و نه به طور کامل ترتیب مشخصى پیدا کرده بود; زیرا چنان که آمد، قرآن‏نوشته‏هایى که در نوشت‏افزارهایى ناهمگونى کتابت‏شده بود، نه قابل مرتب‏سازى بود و نه مى‏توان آنها را به شایستگى یکجا ساخت .

دراین لحظات کوتاه نیز پیامبر صلى الله علیه و آله در خصوص چینش قرآن جز سخنى مختصر نمى‏توانست‏بفرماید; یعنى مى‏توانست‏بفرماید قرآن را موافق نزول یا مخالف نزول و یا از بلند به کوتاه و یا به عکس مرتب کنید; بنابراین ترتیب کنونى قرآن را که طبق نظم خاصى چینش پیدا نکرده است، نمى‏توانست در این لحظات پایان عمر به یک یا چند جمله‏ى مختصر بیان فرموده باشد; به علاوه سخن بلندى که معتبر و متضمن بیان ترتیب یکایک 114 سوره‏ى قرآن باشد، نیز هرگز به دست نیامده است .

بنابراین در طول دوره‏ى نبوت رسول خدا صلى الله علیه و آله که قرآن بر روى نوشت‏افزارهاى ناهمگونى به نگارش در مى‏آمده و هنوز پایان وحى مشخص نشده بود، مرتب‏سازى کامل قرآن میسور نبود; لذا باید آن حضرت صلى الله علیه و آله این کار را در همین لحظات پایانى عمر شریف خود مورد توجه قرار داده باشد .

آنچه از زید بن ثابت (11 ق ه - 45 ق) نقل شده که گفته است: «ما نزد فرستاده‏ى‏خدا صلى الله علیه و آله قرآن را از روى رقعه‏ها (پاره‏هاى پوست‏یا برگ یا کاغذ) تالیف مى‏کردیم‏» ، (8) مشکوک و مجعول به نظر مى‏رسد; چون در ذیل حدیث‏سخنى در ضیلت‏شام آمده‏است .

. . . عن یزید بن ابی حبیب ان عبد الرحمن بن شماسة حدثه عن زید بن ثابت رضی الله عنه قال کنا حول رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم نؤلف القرآن اذ قال طوبى للشام فقیل له ولم قال ان ملائکة الرحمن باسطة اجنحتها علیهم (9)

در روایت دیگر چنین آمده است:

. . . عن زید بن ثابت قال کنا عند النبی صلى الله علیه وسلم نکتب الوحی فقال طوبى للشام ثلاث مرات فقلنا وما ذاک یا نبی الله فقال ان الملائکة ناشرة اجنحتها على الشام (10)

و در روایت دیگر آمده است:

. . . زید بن ثابت‏یقول قال رسول الله و نحن عنده طوبى للشام فقلنا ما باله یا رسول الله قال ان الرحمن لباسط رحمته علیه (11)

چنان که ملاحظه مى‏شود، متن این حدیث‏به گونه‏اى پریشان نقل شده است: در روایتى «نؤلف القرآن‏» و در روایتى دیگر «نکتب الوحى‏» آمده و در روایت‏سوم هرگز از کتابت‏یا تالیف قرآن نزد رسول خدا سخن نرفته است; بنابر این به استناد آن نمى‏توان گفت: قرآن نزد رسول خدا مرتب مى‏شده است; به ویژه آن که مرتب‏سازى قرآن امر مهمى به شمار مى‏رود و دواعى فراوانى براى نقل آن بوده است; از این رو لزوما باید راوایان فراوانى آن را نقل مى‏کردند; نه آن که نقل آن به یک نفر منحصر باشد .

ذیل حدیث نیز که در فضیلت‏شام و معاویه‏است، صحت اصل آن را مشکوک و مجعول مى‏نمایاند . به نظر مى‏رسد، این روایت‏به طور کلى مجعول باشد و آن را زید یا روایان بعد از او جعل کرده باشند . علامه جعفر مرتضى پس اثبات جعلى بودن چند روایت در فضیلت زید بن ثابت مى‏نویسد:

آشکار است که هدف، اثبات فضیلت‏براى زید بن ثابت است، . . . و این به جهت انگیزه‏هاى سیاسى بوده‏است . . . نسبت‏به زید در زمینه‏ى جمع قرآن در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله مقام منحصر به فردى را یاد مى‏کنند . مى‏گویند: زید بن ثابت در عرضه‏ى پایانى قرآن بر رسول خدا صلى الله علیه و آله حضور داشت که در آن آنچه از قرآن نسخ شده بود، از آنچه نسخ نشده بود، باز شناخته شده‏است و رسول خدا صلى الله علیه و آله آنها را بر او قرائت کرد، . . . به همین رو ابوبکر و عمر به او و جمع قرآنش اعتماد کردند و عثمان او را به کتابت مصاحف گماشت . (12) ابن قتیبه گفته است: «آخرین عرضه‏ى قرآن بر رسول خدا مطابق مصحف او بوده‏است‏» (13) و ابوعمر این حدیث انس را که زید بن ثابت‏یکى از جمع‏آوران قرآن در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله بود، صحیح شمرده‏است . . . (14) ; حال آن که آن با روایت ابن شهاب ، از عبید بن سباق ، از زید بن ثابت منافات دارد که ابوبکر به او فرمان داد قرآن را جمع کند و او قرآن را از عسب و رقاع و صدور رجال جمع کرد . اگر او قرآن را در زمان رسول خدا جمع کرده بود، از سینه‏ى خود املا مى‏کرد و دیگر به آنچه گفته شد، نیاز نبود . . . (15) و در مقابل حضور زید در عرضه‏ى پایانى، در منابع فراوانى مى‏یابیم که ابن‏مسعود را حاضر در این عرضه یاد مى‏کنند . . . . (16)

گذشته از این، ما تلاش‏هاى مخالفان اهل بیت علیهم السلام، نخست امویان سپس عباسیان را در زمینه‏ى از میان بردن على علیه السلام و اهل بیتش علیهم السلام و پوشاندن فضائل آنان و خرده‏گیرى بر آنان آموخته‏ایم . مغیرة بن شعبه به صعصعه گفته بود:

«مبادا از تو به من خبر برسد که یکى از فضائل على علیه السلام را بیان کردى . ما به آن از تو آگاه‏تریم; اما این حکومت‏حاکم است و ما ماموریم در میان مردم بر او خرده بگیریم‏» (17) .

متونى که بر این سیاست دلالت دارد، بسیار فراوان و بلکه بى‏شمار است . آنان از سوى دیگر مى‏کوشیدند کسانى را که بر نظر و روش آنان‏اند، بسیار بزرگ شمارند و فضائل و کراماتى را براى آنان بسازند، و این امرى مشهود و واضح است . . . و هرکه به مطالعه‏ى زندگى زید بن ثابت و همراهى او با سیاست‏بپردازد، مى‏یابد: او از کسانى بوده‏است که حکومت در رفعت‏بخشیدن به مقام او و تاکید بر برترى او و نسبت دادن کرامات به او مى‏کوشیده‏است .

به علاوه هرکه به زندگى زید بن ثابت و مواضع او مراجعه کند، مى‏یابد: او در سقیفه از خلافت ابوبکر جانب‏دارى مى‏کرده‏است و ابوبکر او را براى این جانب‏دارى ستوده‏است (18) .

حتى آن زمان که عمر رفت تا على را از خانه‏اش براى بیعت‏بیاورد، او از کسانى بود که با عمر همراه شد . (19)

او هوادار عثمان و مخالف امیر مؤمنین على علیه السلام بوده است . نیز او یکى از کسانى بود که با على امیر مؤمنین علیه السلام بیعت نکرد . (20)

او در هیچ یک از جنگ‏هاى على علیه السلام با او نبود (21) و امیر مؤمنین عطا را از کسانى که در جنگ‏ها با او نبود، قطع کرد و در شمار مسلمانان بادیه‏نشین محسوب کرد . (22)

زید مردم را به دشنام‏گویى به امیر مؤمنین على علیه السلام تشویق مى‏کرد . . . (23) . و در زمان معاویه بر دیوان مدینه گماشته شده بود . . . . (24)

بر این اساس، کاملا روشن است که زید بن ثابت‏یکى از هواداران معاویه بود . عبدالرحمن بن شماسه مصرى (ت‏101ق) راوى زید بن ثابت نیز یکى از سپاهیان معاویه به شمار رفته‏است (25) .

بنابراین به احتمال فراوان صدر حدیث مورد بحث که دلالت تلویحى بر فضل زید و ذیل، آن در مدح شام و معاویه‏است، جعل او یا راویان پس از اوست .

3 . سرنوشت مصحف على علیه السلام

على علیه السلام زمانى به توحید صحف پرداخت که مشاهده کرد، مردم از او روى گردانیده و با ابوبکر بر خلافت‏بیعت کرده‏اند . آن حضرت در خانه نشست و جز براى نماز از خانه بیرون نشد تا آن‏که قرآن را جمع کرد; (26) شاید به این منظور که با عرضه‏ى قرآنى که به فرمان پیامبر جمع آمده و تمسک به حدیث ثقلین براى آخرین بار بر مردم اتمام حجت کند تا نگویند ما ندانسته با ابوبکر بیعت کردیم .

درست همین معنا در روایتى از مسعودى آمده است . او آورده است که على علیه السلام پس از جمع قرآن از خانه به جانب مردم که در مسجد گرد آمده بودند - بیرون شد و در حالى که قرآن را همراه خود آورده بود، فرمود:

«این کتاب خداست . من آن را چنان که رسول‏خدا صلى الله علیه و آله به من فرمان داد و وصیت کرد، همان گونه‏اى که نازل شد، فراهم آوردم .»

در این وقت‏یکى از آنها - که در روایتى دیگر عمر یاد شده است - بدان حضرت گفت: «آن را بگذار و برو .» آن حضرت به آنها فرمود:

رسول خدا به شما فرمود: من دو امر گران - کتاب خدا و خاندانم - را در میان مى‏گذارم . آن دو از هم جدا نشود تا در حوض بر من درآیند .

هرکه آن را مى‏پذیرید، (باید) مرا با آن بپذیرید . من در میان شما با احکام خدا که در آن هست، داورى مى‏کنم . آنها گفتند: ما را به آن و تو نیازى نیست . با آن برگرد . (27)

بارى آن حضرت فرموده بود:

اگر برایم مسندى نهاده و حقم شناخته شود، مصحفى را که نوشته‏ام و رسول خدا آن را بر من املا کرده است، براى آنها آشکار سازم . (28)

اما هیچ گاه چنین نشد; لذا زمانى که عمر، آن را از على علیه السلام خواست، به او نداد و خود نیز چون به خلافت رسید، به لحاظ آنکه آن‏گونه که مى‏خواست، حقش شناخته نشد و همواره در دوره‏ى کوتاه خلافتش گروه‏هاى مختلف در مقابل آن حضرت به جنگ برخاستند، شرایط مساعدى براى عرضه‏ى مصحفش نیافت و چنان که خود پیش‏بینى کرده بود، جز در وقتى که قائم قیام کند، زمینه‏ى مساعد عرضه و رسمیت آن در میان مردم فراهم نخواهد شد . (29)

4 . توقیفى بودن ترتیب مصحف على علیه السلام

کتابت قرآن از عهد رسول خدا آغاز شده بود; اما دشوار بتوان ادعا کرد که کسى جز حضرت على علیه السلام قرآن را در عهد آن حضرت و با امضا و توقیف او جمع و مرتب کرد; چون:

اولا از طرفى روایات چندى در دست است مبنى بر این که رسول خدا به على علیه السلام فرمان داد، قرآن را جمع کند; حتى در برخى از روایات آمده است که پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمان داد، قرآن را «کما انزل الله‏» تالیف کند; (30) از طرف دیگر در روایات چندى نقل شده است که على علیه السلام قرآن را موافق نزول تالیف کرد: آنچه را که در آغاز بعثت نازل شده بود، در آغاز مصحف نهاده بود و آنچه را که پس از آن نزول یافته بود، پس از آن جاى داده بود; به همین روى در مصحف آن حضرت، مکى بر مدنى و منسوخ بر ناسخ مقدم آمده بود (31) و از دیگر سو در روایات آمده است که آثار على علیه السلام نسل اندر نسل از امامى به امام دیگر به ارث رسیده و نیز آمده است که مصحف امام صادق یا امام زمان علیهما السلام به ترتیب نزول است . (32) از این روایات به دست مى‏آید که قرآن منسوب به این دو بزرگوار همان مصحف على علیه السلام است و این قرینه‏اى دیگر بر موافق نزول بودن ترتیب مصحف على علیه السلام است .

بى جهت نیست که در پاره‏اى از روایات آمده است: وقتى امام زمان (عج) قیام فرماید، مصحف على علیه السلام را به جاى مصحف عثمانى مرسوم مى‏گرداند . این روایات از سویى اشاره به این معنا دارند که ترتیب مصحف آن حضرت به توقیف و تایید پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بوده است و از سوى دیگر فهم دقیق‏تر و صحیح‏تر قرآن منوط به مطالعه‏ى قرآن به ترتیب نزول است .

بنابر این مصحف على علیه السلام موافق نزول مرتب شده بوده و مستبعد است على علیه السلام از پیش خود و بدون اشاره‏ى پیامبر صلى الله علیه و آله قرآن را به این ترتیب جمع آورده باشد;

ثانیا قرآن کتابى است که آیات و سوره‏هایش به مقتضاى مناسبات و حاجات تدریجى عصر نزول نازل شده است; بنابراین پیام‏ها و مضامین قرآن ارتباط تنگاتنگى با شرایط تاریخى خود دارد و این شرایط به منزله‏ى قراین حالى و مقامى فهم قرآن تلقى مى‏شود; از این رو هرگز خردمندانه نیست قرآن صرف نظر از این قراین ترتیب و چینش پیدا کند و هرگز پذیرفته نیست‏حکمتى که در این چینش است، مورد توجه پیامبر صلى الله علیه و آله قرار نگرفته باشد; لذا خردمندانه آن است که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله دستور فرموده باشد که قرآن را طبق ترتیب تاریخى مرتب کنند .

ثالثا در هر یک از سوره‏هاى قرآن از موضوع واحد و مشخصى سخن نرفته است و همه‏ى مضامین مربوط به یک موضوع در یک سوره نیامده است تا بتوان سوره‏ها را متناسب با موضوعاتشان مرتب ساخت . بر ترتیب دیگرى نیز نظیر رعایت طول سوره‏ها فایده‏ى روشنى مترتب دیده نمى‏شود; بنابر این جهتى ندارد که پیامبر دستور فرموده باشد قرآن کریم را برخلاف ترتیب نزول مرتب کنند .

بنا بر آنچه آمد، ادعاى این که ترتیب سوره‏هاى مصحف عثمانى به امضا و تایید پیامبر صلى الله علیه و آله رسیده، پذیرفته نیست .

این ادعا علاوه بر معارضتى که با قرائن مذکور دارد، بر ادله‏اى سست مبتنى است; چون برخى از روایات مورد استناد مجعول یا محرف است و برخى از آنها مجمل‏اند و بر مدعا صراحت‏یا ظهور ندارند و پاره‏اى از آنها اعم از مدعایند: هم بر مدعا و هم بر خلاف مدعا دلالت دارند و شمارى از ادله مستحسنات عقلى‏اند و توانایى اثبات واقعیات تاریخى را ندارند .

5 . اهمیت نظریه‏ى توقیفى بودن ترتیب مصحف على علیه السلام

این سخن که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله ترتیب مصحف على علیه السلام را تایید و توقیف فرموده باشد، نتایج ارزشمند و عظیمى در پى دارد; چون بنا بر آن:

اولا تناسب در ترتیب مصحف عثمانى بى‏پایه و وهمى تلقى خواهد شد . به‏موجب آن باید علم تناسب را از نو و بر پایه‏ى ترتیب نزول بنیان کرد .

ثانیا علم تفسیر را پریشان و خالى از ترتیب شایسته در مباحث آن نشان مى‏دهد . بر اساس آن باید قرآن کریم را موافق نزول تفسیر کرد .

ثالثا علم مکى و مدنى را از اساس ویران مى‏نماید; چون هر سوره یا مکى است‏یا مدنى، و سوره‏اى که ممزوج از آیات مکى و مدنى باشد، وجود ندارد .

رابعا دانش اسباب نزول را مجموعه‏اى از قصص نشان مى‏دهد که کمتر نسبت‏سبب نزولى با آیات قرآن دارند: برخى از آنها از قبیل ذکر مصداق و پاره‏اى از آنها از نوع ذکر قصه و بعضى از آنها از گونه‏ى تمثل به آیات‏اند .

خامسا جز چاپ قرآن - که تغییر ترتیب آن به وحدت مسلمانان آسیب مى‏رساند - لزومى ندارد که در امور دیگر نظیر قرائت، حفظ و تفسیر قرآن از ترتیب مصحف عثمانى تبعیت کرد . باید با اقبال به ترتیب نزول براى ظهور امام زمان آمادگى کسب کرد و زمینه‏ى رسمیت مصحف على علیه السلام را در عهد آن امام فراهم ساخت .

6 . اعتبار روایات مربوط به مصحف على علیه السلام

خبر کتابت مصحف توسط على علیه السلام غیر قابل انکار است . آن را شیعى و سنى نقل کرده است و بى‏تردید خبرى که مورد اتفاق این دو فرقه باشد، گرد تردید بر آن نمى‏نشیند .

راویانى که مرحله‏ى نخست کتابت مصحف على علیه السلام یعنى کتابت در عهد رسول خدا صلى الله علیه و آله را نقل کرده‏اند، عبارتند از:

على بن رباح (ت . ح 110 ق)، ابراهیم بن یزید تیمى (50- 92 ق)، حارث بن سوید (ت بعد 70 ق)، ابوالطفیل (3- 110 ق)، ابوحسان مسلم بن عبدالله بصرى (ت 130ق)، ابو جحیفه وهب بن عبدالله سوائى (ت 74 ق)، طارق بن شهاب (ت 82 ق)، سلیم بن قیس (4 ق ه - 75 ق)، جبلة بن سحیم (ت 125 ق).

چنان که ملاحظه مى‏شود، نه تن از صحابه و تابعان خبر مذکور را نقل کرده‏اند:

راویانى که مرحله‏ى دوم کتابت مصحف على علیه السلام، یعنى کتابت پس از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله را گزارش کرده‏اند، به این قرارند: ابو رافع ابراهیم قبطى (ت 36 ق)، ابوبکر حضرمى عبدالله بن محمد (ز 115ق) و ابان بن تغلب (ت 141ق) و از امام صادق علیه السلام، سلیم بن قیس (4 ق ه - بعد 75 ق) از ابوذر غفارى (ت 32 ق) و سلمان فارسى (ت 34ق) و ابن عباس (ت 68) سالم بن ابى سلمه (ز 136ق) عبد خیر (ت ح 90 ق) از یمان (ز 13ق)، ابن سیرین (ت 110 ق) از عکرمه (ت‏107ق) عبدالله بن عبدالرحمن (ت 145 ق)، جابربن یزید جعفى (ت 127 ق) از امام باقر علیه السلام .

همان طور که ملاحظه شد، این مرحله را نیز نه تن از صحابه و تابعان گزارش کرده‏اند .

نیز این مضمون را که مصحف امام على علیه السلام یا امام صادق علیه السلام یا امام زمان علیه السلام موافق نزول است، نه راوى به قرار ذیل نقل کرده‏اند: ابو رافع (ت‏36ق)، عکرمه (ت‏107ق)، محمدبن سیرین (ت‏110ق)، حبة عرنى (ت‏76ق)، ابوبصیر (ز115ق)، جابربن یزید (ت‏128 ق)، سالم‏بن ابى سلمه (ز148 ق)، شعبة‏بن حجاج (82- 160ق)، مسعودى (ت 345 ق).

پى‏نوشت‏ها:

1) محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص‏290- 292 و محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ص‏40: 208 و سید نورالله مرعشى; احقاق الحق و اذهاق الباطل، ص 6: 519- 524

2) محمد باقر مجلسى; پیشین 36: 275 .

3) همان

4) سلیم بن قیس هلالى; کتاب سلیم بن‏قیس، بى‏چا، تهران، مؤسسة البعثه 1407ق، 63- 64 و محمد بن حسن صفار، پیشین 198 و محمد باقر مجلسى; پیشین 40: 139 و 89: 99 و محمد بن یعقوب کلینى، پیشین، 1: 82- 83 و احمد بن على طبرسى; الاحتجاج، بى چا، النجف، منشورات دارالنعمان‏1386 ق، 141 و محمد بن حسن حر عاملى; وسائل الشیعة ج 18، ط 5، بیروت، داراحیاء التراث العربى 1403 ق، ص 53 .

5) محمد باقر مجلسى، پیشین 89: 48 و 51- 52 و 88 و 40: 155 و 28: 191 و 297 و 356و سلیم بن قیس هلالى; پیشین 32- 33 و 85- 88 و 93 و 297- 298 و احمد بن على طبرسى; پیشین 47 و 51 و 105 و 107 و 156 و 222 و 225 و 279 و 281 و عبیدالله بن عبدالله حسکانى; پیشین 1: 36- 38 و احمد بن یحیى بلاذرى; پیشین 1: 586- 587 و احمد بن عبدالله ابونعیم اصفهانى; پیشین 1: 97 و محمد بن سعد; پیشین 2: 101 و عبدالرحمن سیوطى; الاتقان; پیشین 1: 127 و سیدنورالله مرعشى; پیشین 7: 636 و محمد بن على صدوق; التوحید، ط 2، قم، مؤسسة النشر الاسلامى التابعه لجماعة المدرسین 1357 ش، ص 72- 73 .

6) محمد باقر مجلسى; پیشین 40: 155 و 89: 51 و محمد بن‏على صدوق; التوحید، پیشین 72- 73 .

7) على بن احمد واحدى; پیشین 10 و احمد بن حسین بیهقى; شعب الایمان، ج 2، ط 1، بیروت، دارالکتب العلمیه 1410 ق، ص 439 و میرزا حسین نورى; مستدرک الوسائل، ج 4، بى چا، بیروت، موسسة آل البیت علیه السلام، بى تا، ص 165 و166 و عبدعلى حویزى; پیشین 1: 6 .

8) رک: عبدالرحمن سیوطى; پیشین 1: 126 و محمد بن عبدالله زرکشى; پیشین 1: 323- 324

9) المعجم الکبیر، ج‏5، ص‏158، ش‏4934

10) همان

11) همان‏4935

12) الاتقان ج 1 ص 50 عن البغوی فی شرح السنة وراجع تاریخ القرآن للزنجانی ص 39- 40 .

13) المعارف ص 260 وعنه فی المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام ج 8 ص 134 وراجع البرهان للزرکشی ج 1 ص 237 .

14) الاستیعاب بهامش الاصابة ج 1 ص 552 .(× /) صفحة 340

15) الاستیعاب بهامش الاصابة ج 1 ص 552 .

16) راجع طبقات ابن سعد ج 2 قسم 2 ص 104 وص 4 ، وکنز العمال ج 2 ص 224- 225 عن ابن عساکر ، وکشف الاستار عن مسند البزار ج 3 ص 251 ومجمع الزوائد ج 9 ص 288 عن احمد ، والبزار ، ورجال احمد رجال الصحیح ، وفتح الباری ج 9 ص 40 و 41 والاستیعاب بهامش الاصابة ج 2 ص 322 ، ومشکل الاثار ج 1 ص 115 وج 4 ص 196 .(× /) صفحة 341

17) راجع الکامل لابن الاثیر ج 3 ص 430 وتاریخ الامم والملوک طبع الاستقامة ج 4 ص 144 .(× /) صفحة 342

18) راجع سیر اعلام النبلاء ج 2 ص 433 ومسند احمد ج 5 ص 186 وتهذیب تاریخ دمشق ح 5 ص 449 والتمهید فی علوم القرآن ج 1 ص 244 عنه .

19) انساب الاشراف ج 1 ص 585 .(قسم حیاة النبی صلى الله علیه و آله).

20) راجع تاریخ الامم والملوک طبع دار المعارف ج 4 ص 430 و 431 والکامل فی التاریخ ج 3 ص 191 .

21) اسد الغابة ج 2 ص 222 والاستیعاب بهامش الاصابة ج 1 ص 554 وقاموس الرجال ج 4 ص 239 وتنقیح المقال ج 1 ص 462 وراجع الکامل لابن الاثیر ج 3 ص 191 .

22) دعائم الاسلام ج 1 ص 391- 392 .

23) سفینة البحار ج 1 ص 575 .

24) الصحیح من السیرة - السید جعفر مرتضى، ج 6، ص 343 با حذف و تلخیص

25) تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر، ج 95، ص 24 .

26) محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى; پیشین 1: 266 و 2: 41 و محمد باقر مجلسى; پیشین 89: 51 و 40: 155 و محمد بن یعقوب کلینى; پیشین 4: 443 و محمد بن حسن صفار; پیشین 193 و احمد بن یحیى بلاذرى; پیشین 1: 587 .

27) على بن حسین مسعودى; اثبات الوصیه، پیشین 121 و محمد باقر مجلسى; پیشین 28: 308 .

28) محمد باقر مجلسى; پیشین 89: 52 و 40: 155 .

29) احمد بن على طبرسى; پیشین 225 و محمد باقر مجلسى، پیشین 89: 43 .

30) محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى; مناقب آل ابى طالب، ج 2، بى چا، قم، المطبعة العلمیة، بى تا، ص 41 و ج 1، ص 266 و محمد باقر مجلسى; پیشین 89: 51 و 40: 155 و محمد باقر مجلسى; پیشین 89: 48 و عبدعلى بن جمعه حویزى; پیشین 5: 726 .

31) محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى; پیشین 1: 266 و 2: 41 و محمد باقر مجلسى; پیشین 89: 51 و 40: 155 و محمد بن یعقوب کلینى; پیشین 4: 443 و محمد بن حسن صفار; پیشین 193 و محمد بن یعقوب کلینى; پیشین 1: 332 و محمد بن حسن صفار; پیشین 193 و محمد باقر مجلسى; پیشین 89: 88 و عبید الله بن عبدالله حسکانى، پیشین 1: 38 و محمد بن سعد; پیشین 1: 338 .

32) همان 52: 364 و محمد بن عبدالکریم شهرستانى; پیشین 1: 3 آ و 6 آ - 9 آ .