تفسیر آیه «اذ ابتلی»: امامت برتر است، یا نبوت
متنی که اینک ملاحظه می کنید، در زمینه نظریه مشهوری است که درباره آیه «اذ ابتلی» اظهار شده است، مبنی بر این که این آیه دلالت دارد که حضرت ابراهیم پس از گذراندن ابتلائاتی به مقام امامت رسید؛ لذا مقام امامت از مقام نبوت برتر است و منظور از امامت نیز هدایت تکوینی است.
من در نقد این نظر ضمن آوردن آیه مذکور و آیاتی از سیاقش، نکاتی در نقد آن عرض می کنم.
اما آیه مذکور و آیاتی از سیاق آن چنین است:
وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ (124) وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهیمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ (125) وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ (126) وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (127) رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ (128) رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (129)
آنچه به طور کلی در خور ذکر می دانم، این است که یک نظریه معتبر آن است که ادله اثباتی معتبری داشته باشد یا لااقل لوازم باطل و موارد نقض نداشته باشد. این در حالی است که نظریه مشهور هم ادله اثباتی معتبری ندارد و هم لوازم باطل و موارد نقضی دارد که بطلان آن را ثابت می کند که تفصیل این سخن در ادامه می آید.
نکاتی که در نقد این نظریه در خور ذکر می دانم، از این قرار است:
1. عدم دلالت آیه بر برتری امام بر نبی
متنی حجیت و قابل استناد دارد که در معنای خود صریح باشد؛ اما اگر مجمل باشد و بتوان احتمالات مختلفی درباره آن داد، حجیت و سندیت برای استدلال بر آن ندارد. این آیه ای که مشهور با تکیه بر آن بر برتری مقام امام بر نبی استدلال نمودند، مجمل است. در این آیه نه تنها تصریح نشده است که مقام امام بر مقام نبی برتر است؛ بلکه هیچ تصریحی ندارد که حضرت ابراهیم قبل از ابتلائات امام نبوده و بعد از ابتلائات امام شده است.
توضیح مطلب این که:
اولاً، لفظ «اذ» فقط بر زمان دلالت دارد؛ یعنی آن زمانی را به خاطر بیاور که خداوند حضرت ابراهیم را به ابتلائاتی مبتلا کرد. به این ترتیب، آیه «اذ ابتلی» زمان انتصاب حضرت ابراهیم به امامت را گزارش می کند و بس و هیچ پیش شرطی را برای رسیدن او به مقام امامت بیان نمی کند. باید توجه داشت که لفظ «اذ» با لفظ «اذا» که جزو ادات شرط است، فرق می کند. در «اذا» علاوه بر معنای زمان، معنای شرط نیز نهفته است. برای مثال در آیه «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَن» (فجر، 15) گفته شود که هرگاه خدا انسان را مبتلا کند و نعمتی به او بدهد، می گوید، خدا مرا گرامی داشته است و مفهوم مخالفش این است که هرگاه خدا انسان را در تنگنا قرار دهد، می گوید، به من اهانت کرده است؛ چنان که در آیه بعدش آمده است: «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ» (فجر، 16).
اگر در آیه ای آمده بود که هرگاه خدا بخواهد کسی را به مقام امامت برساند، او را به ابتلائاتی مبتلا می کند، می توانستیم از این استفاده کنیم که شرط رسیدن به مقام امامت پشت سر گذاردن ابتلائات الهی است؛ اما عبارت آیه چنین نیست.
یا اگر در آیه ای چنین آمده بود که هرگاه خدا بخواهد پیامبری را به مقام امامت برساند، او به ابتلائاتی مبتلا می کند، می توان از آن استفاده کرد که مقام امامت از مقام نبوت برتر است؛ اما چنین آیه ای در قرآن وجود ندارد.
ثانیاً، لفظ «الناس» در آیه هرگز دلالت ندارد که خداوند حضرت ابراهیم را بر تمام انسان ها امام قرار داده است. این لفظ لزوماً بر همه مردم دلالت ندارد؛ چنان که در جای دیگر قرآن آمده است: «الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ» (آل عمران، 173).
در این آیه مراد از «الناس» نخست، گروهی از مردم اند و مقصود از «الناس» دومی، گروهی دیگرند؛ زیرا در آیه گفته شده است که یک گروه گفتند که فلان گروه برای جنگ با شما گرد آمده اند.
بنابراین از صرف لفظ «الناس» نمی توان نوع و جنس مردم را استفاده کرد و اظهار داشت که مراد از آن همه مردم در هر عصر و مصر اند. به این ترتیب، به صرف لفظ «الناس» در آیه نمی توان گفت که خداوند حضرت ابراهیم را امام تمام انسان ها قرار داده است.
به علاوه عملاً، هر امامی فقط برای مردمی که در عصر و مصر خودش زندگی می کند، امام است؛ نه این که برای تمام مردم در هر عصر و مصر امام باشد.
حاصل بحث این که مراد از «الناس» در آیه گروه خاصی از مردمی هستند که حضرت ابراهیم در زمان خطاب الهی در میان آنان زندگی می کرد. بررسی سیاق آیه نشان می دهد که این مردم عبارت از مردم مکه در زمان حضرت ابراهیم بوده است. شواهد این معنا این است که در سیاق آیه،
از یک سو، سخن از جعل البیت یعنی خانه کعبه محلی برای اجتماع و امنیت مردم است: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً» (بقره، 125)
و از سوی دیگر، سخن از دعای حضرت ابراهیم برای مردم مکه است که شهر مکه را برایشان امن قرار دهد و رزق آنان برقرار باشد: وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ (بقره، 126)
و از دیگر سو، تقاضای حضرت ابراهیم برای مردم مکه است که از خداوند خواسته است، در میانشان پیغمبری را برانگیزد: رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ (بقره، 129)
به این ترتیب مشخص می شود که آیه «اذ ابتلی» حاکی است که خداوند حضرت ابراهیم را امام مردم مکه در زمان خودش قرار داده است. آورده اند، حضرت ابراهیم، حدود صد سال در فاصله سال 2000 تا 1990 قبل از میلاد عمر کرد (بی آزار، ص56). البته در تورات آمده است که او 175 سال عمر کرد (پیدایش 25: 7). حضرت ابراهیم پیامبر یک قوم نبوده است؛ بلکه به میان اقوام مختلف رفته و آنان را به توحید دعوت کرده و پیروانی داشته است. او در شهر اور نزدیک شهر فاو عراق امروزی و بابل باستان به پیامبری مبعوث شد (بی آزار، ص53). مردم در روزگار و سرزمین وی ستارگان را می پرستیدند (همان، 55) و آیات 75-80 سوره انعام در گزارش این دوران است.
مردم بابل، به ازای ستارگان بت هایی را نیز ساخته و معبدی برای آنها قرار داده بودند و آنها را می پرستیدند و آیات 51-70 سوره انبیاء و آیات 41-50 سوره مریم و آیات 69-89 سوره شعراء در گزارش این موضوع است.
بعد از آن که حضرت ابراهیم نتوانست قومش را هدایت کند و او را به قصد سوزاندن به آتش افکندند، به همراه حضرت لوط، از سرزمین خود به جانب فلسطین کنونی مهاجرات کرد و ادامه آیات مذکور از سوره انبیاء در گزارش همین واقعه است:
وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها لِلْعالَمینَ (71) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحینَ (72) وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ (73)
آیه اخیر تصریح دارد که حضرت ابراهیم قبل از آن که حتی به منطقه فلسطین کنونی و بعد هم به منطقه مکه بیاید، «امام» بوده است. نیز همین آیه تصریح دارد که امامت او تشریعی بوده است؛ نه تکوینی؛ زیرا از هدایت بر اساس وحی مبنی بر فعل خیرات و اقامه صلاة و ایتاء زکات و عبادت، حکایت دارد.
حضرت ابراهیم حضرت لوط را برای هدایت مردم سرزمین اردن می گذارد و خود به سرزمین حبرون (الخلیل) در فلسطین می رود. آیات 69-83 از سوره هود و آیات 50-77 از سوره حجر و آیات 16-35 سوره عنکبوت و آیات 27-34 سوره ذاریات در همین زمینه است.
این آیات نشان می دهد، حضرت لوط سال های درازی را در میان سرزمین اردن بوده است تا آنجا که دخترانی از او حاصل شده و حضرت ابراهیم هم بشارت حضرت اسحاق به او داده شد.
حضرت ابراهیم در همین واپسین سال های عمرش به مکه آمده است. آیات ذیل از سوره ابراهیم در گزارش این دوره است:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (35) رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحیمٌ (36) رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (37) رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفی وَ ما نُعْلِنُ وَ ما یَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (38) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاءِ (39) رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (40) رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ (41)
این آیات نشان می دهد که حضرت اسماعیل هم در کبر سن به حضرت ابراهیم داده شده است. از نظر تورات حضرت ابراهیم 86 ساله بود که اسماعیل تولد یافت (بی آزار، 133) و نیز این آیات نشان می دهد که مراد از «الناس» (ابراهیم، 37) که حضرت ابراهیم برایشان دعا کرده که خداوند رزقشان را برساند، مردم مکه بودند. همین مضمون در سیاق آیه «اذ ابتلی» هم مشاهده شد (نک: بقره، 126). حضرت ابراهیم وقتی هاجر و فرزندش اسماعیل را در مکه نهاد و چشمه زمزم به برکت وجود ایشان در مکه پدیدار گردید، قبیله جرهم به آنان ملحق شد و جمعیت قابل توجهی را در این شهر فراهم آورد؛ لذا ایجاب کرد که کسی امامت این جمعیت را بر عهده بگیرد که حضرت ابراهیم از سوی خدا به امامت آنان منصوب شد. حضرت ابراهیم نیز خانه کعبه را در این شهر بر پا کرد تا معبدی برای آنان باشد و در آن خدای یکتا را بپرستند. بعد از او هم حضرت اسماعیل رسالت پدر را پی گرفت.
به این ترتیب باید گفت، مفاد آیه «اذ ابتلی» این است که ای ابراهیم، تو پیش تر امام جای دیگری بودی، اما اکنون که به یمن سکنی گزیدن فرزندانت در مکه مردمی در اینجا فراهم آمده اند، تو را امام این مردم قرار دادیم. حاصل این که منظور این نبوده است که او پیش از این امام نبوده است؛ بلکه امام بوده، منتها امام سرزمین های دیگری بوده است.
2. لوازم باطل و موارد نقض نظریه
این که ادعا شود، آیه «اذ ابتلی» دلالت دارد که حضرت ابراهیم پس از گذراندن ابتلائاتی به مقام امامت رسید و پس مقام امامت از مقام نبوت برتر است و منظور از امامت را نیز هدایت تکوینی بدانیم، لوازم باطلی دارد.
اولین لازمه اش این است که تا قبل از حضرت ابراهیم هدایت تکوینی وجود نداشته است؛ چون یا باید گفت، هدایت تکوینی بر عهده خود حضرت ابراهیم بوده است که ادعا می شود، هدایت تکوینی نداشته است و یا باید گفت، شاگرد او حضرت لوط هدایت تکوینی داشته است که بعید است، صاحب نظریه به لازمه متلزم باشد.
دومین لازمه اش، این است که هیچ کسی قبل از ابتلاء به ابتلائات الهی از مقام امامت برخوردار نباشد. این در حالی است که ما مدعی هستیم، برخی از امامان شیعه مثل حضرت امام جواد و حضرت قائم در صغر سن به مقام امامت رسیدند و هیچ یک از این ابتلائات را نیز نداشتند.
سومین لازمه اش این است که لفظ «امام» در قرآن هرگز بر افراد کافر و فاسق اطلاق نشده باشد. این در حالی است که مشرکان مکه «امام» خوانده شده اند؛ چنان که آمده است:
وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فی دینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُون (توبه، 12)
نیز فرعونیان «امام» نامیده شده اند؛ چنان که در سوره قصص آمده است:
وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری فَأَوْقِدْ لی یا هامانُ عَلَى الطِّینِ فَاجْعَلْ لی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبینَ (38) وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ (39) فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمینَ (40) وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (41)
این آیات نشان می دهد که لفظ «امام» لفظی خنثی است؛ لذا هم بر کسی که به امر الهی هدایت می کنند، اطلاق شده است و هم بر کسانی به آتش جهنم دعوت می کنند، اطلاق گردیده است.
چهارمین لازمه اش این است که سیاق آیاتی که در آنها لفظ «امام» به کار رفته بر هدایت تشریعی دلالت نداشته باشد؛ بلکه بر هدایت تکوینی دلالت داشته باشد؛ حال آن که چنین نیست. در سوره سجده آمده است:
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَلا تَکُنْ فی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنی إِسْرائیلَ (23) وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (24)
آیه اخیر دلالت دارد که برخی از بنی اسرائیل را خداوند امام قرار داده است و در سیاق این آیه هیچ دلالتی وجود ندارد که معنای امامت به معنای هدایت تکوینی بوده باشد؛ بلکه به عکس ظاهر آن بر هدایت تشریعی دلالت دارد. چنان که آمد، عبارت « أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا » در سوره انبیاء نیز تکرار شده و چنین آمده است:
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدین (أنبیاء، 73)
همان طور که ملاحظه می شود، در سیاق این آیه سخن از فعل خیرات و اقامه صلاة و ایتاء زکات و عبادت است که همگی اموری تشریعی اند.
3. نتیجه
حاصل بحث این است که مراد از امامت در آیه «اذ ابتلی» چیزی متفاوت از نبوت نیست و وظیفه هر پیامبری امامت است. امامت یعنی رهبری و هدایت مردم و دعوت آنان به فعل خیر و اقامه صلاة و ایتاء زکات و عبادت خدا. ابتلائاتی که حضرت ابراهیم داشتند، هرگز پیش شرط رسیدن به مقام امامت نبوده است. حضرت ابراهیم از همان آغاز نبوتش امام هم بوده است. خداوند حضرت ابراهیم را نخست در موطنش شهر اور و سپس در شهر حبرون (الخیل) و در پایان در مکه امام مردم آن دیارها قرار داده است. به این ترتیب مراد آیه «اذ ابتلی» این است که ما تو را ای ابراهیم امام مردم مکه قرار دادیم؛ در حالی که پیش تر امام جای دیگری بودی.
نیز باید توجه داشت، این نکته که در آیه «اذ ابتلی» آمده بود که حضرت ابراهیم خواسته بود، امامت به ذریه اش داده شود، منظور همان نبوت بوده است. شاهد آن این که در سوره انبیاء آمده است که خداوند فرمود، ما ابراهیم و ذریه اش را «ائمه» قرار دادیم:
قُلْنا یا نارُ کُونی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهیمَ (69) وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ اْلأَخْسَرینَ (70) وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً إِلَى اْلأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها لِلْعالَمینَ (71) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحینَ (72) وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ (73)
این در حالی است که در آیاتی پیش تر در همین سوره راجع به حضرت ابراهیم و ذریه اش آمده است که ما به آنان «نبوت» دادیم:
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فی ذُرّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ (27)
نیز در سوره حدید آمده است:
لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهیمَ وَ جَعَلْنا فی ذُرّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ ( 26)
در قرآن همه انبیاء مقتدای بشر خوانده شده اند و لذا همگی آنان از همان آغاز نبوتشان امام بودند. ملاحظه آیات ذیل از سوره انعام در این زمینه خالی از فایده نیست:َ
وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ (83) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (84) وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى وَ عیسى وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ (85) وَ إِسْماعیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمینَ (86) وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (87) ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (88) أُولئِکَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرینَ (89) أُولئِکَ الَّذینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرى لِلْعالَمینَ (90)