سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

رویکردهای تأویلی و عصری به قرآن

سئوالات

تفسیر فلسفی، ادبی، علمی و جز اینها چه اشکالی دارد؟ چرا نمی توان قرآن را مطابق عصر جدید تفسیر کرد؟

 

پاسخ ها

برخی از سئوالات اساسی قبل از این سئوالات وجود دارد که تا به آنها پاسخ داده نشود، پاسخ به این سئوالات چندان هموار نیست. برای مثال، آیا میان نظریه عرفی و لوازم ادعایی اینجانب ملازمه وجود دارد یا نه؟

من می گویم وقتی زبان قرآن را عبارت از زبان معیار عرب حجاز عصر پیامبر اسلام(ص) دانستیم، باید:

اولاً، الفاظ و تعابیر قرآن به معهودات آنان برگردد،

ثانیاً، هیچ لفظ و تعبیری در قرآن نباید باشد که مراد الهی از آن برای آن مردم معلوم نباشد،

ثالثاً، نباید آنچه به عنوان عموم، اطلاق، تشابه، غریب، بطون، حقیقت شرعی، اعجاز علمی و نظایر آنها که به موجب آنها عرب عصر نزول مراد الهی را درنیافته اند، در قرآن وجود داشته باشد؛

رابعاً، باید هرگونه معنایی به آیات قرآن نسبت داده می شود، مطابق یا ملازم معنایی باشد که عرب عصر نزول از آیات قرآن فهمیدند، و گرنه تفسیر به رأی و افترا بر خداست.

پس از آن که این مطالب روشن شد، می توان به راحتی به آن سئوالات به سهولت پاسخ داد. به هر حال پاسخ اجمالی من به آن دو سئوال طی چند نکته ذیل بیان می شود:

1. مراد شما از تأویل چیست؟

اگر تأویل را به معنای مطالبی بگیریم که در ذهن فیلسوف و عالم تجربی و عالم ادبی و مانند آنهاست و آنان وقتی با آیات قرآن مواجه می شوند، آن مطالب به ذهنشان تداعی می شود، بدون این که آن مطالب نه مطابق منطوق آیات(مراد الهی از آیات) باشد و نه مطابق مفهوم (لوازم مراد الهی) آنها، چنین مطالبی قابل انتساب به قرآن نیست؛ چون نه با مراد الهی و نه با لوازم مراد الهی انطباق ندارد. منشأ این مطالب عبارت از همان ذهن فیلسوف و عالم تجربی و ادبی است و هرگز آن مطالب از قرآن بر نمی خیزد. برای مثال، یک عالمی که به تجسم اعمال قائل است، وقتی با آیات «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ » (زلزله، 7-8) مواجه می شود، آن را حمل بر این معنا می کند که در روز قیامت هرکسی اعمال خود را اعم از خیر و شر می بیند؛ حال آن که این نه مطابق منطوق آیه است و نه مفهوم آیه. منطوق یا مراد آن آیات این است که در روز قیامت هرکسی ذره ای کار نیک یا بد انجام داده باشد، پاداش یا کیفرش را می بیند. فهم صحیح مراد این آیات از رهگذر توجه به معهودات عرب عصر نزول به دست می آید. آنان نظیر مردمان این عصر هرگز چنین نبودند که اگر عملی را انجام بدهند، خود عمل را ببینند. نظیر عالمان این روزگار هم معتقد نبودند که روزی عمل آدمی به شکلی در می آید و آن عمل را خواهند دید. حتی آنان به حیات پس از مرگ قائل نبودند. به آنان وقتی گفته می شود، هرکه عمل نیک یا بد انجام دهد، آن را می بیند، فقط می فهمید که پاداش یا کیفرش را می بیند. همین هم مراد خدا بوده است و حمل آیه بر آنچه عالمان امروز می فرمایند، تفسیر به رأی و افتراء بر خداست.

یا اگر مراد از تأویل را مصداق خارجی آیات بگیریم، نمی توان معناهایی را که از آن مصداق کشف می کنیم، به آیات مربوط نسبت دهیم؛ چون آن معانی به آن مصداق خارجی مربوط است، نه به آیات قرآن. برای مثال، در قرآن آمده است: وَ الشَّمْسُ تَجْری لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ (یس،38). حال در دوره معاصر کشف کرده ایم که خورشید حرکت های گوناگونی دارد؛ نظیر حرکت انفجاری مواد مذاب درون خودش، حرکت به دور خودش، حرکت در درون کهکشان شیری، حرکت همراه کهکشان شیری به جانب ستاره فلان. به هیچ وجه نمی توان چنین اطلاعاتی را به آیه مذکور که در آن کلمه و تعبیر شمس و جری شمس آمده است، نسبت دهیم. آن آیه را باید طبق معهود عرب عصر نزول معنا کنیم و آنان نیز از خورشید جز خورشید معهود و از حرکت خورشید جز همین حرکت ظاهری خورشید نمی فهمیدند. سیاق آیه و نیز آیات دیگری که درباره خورشید در قرآن آمده است، همین حرکت ظاهری خورشید را می فهمانند.

اما اگر تأویل را به معنای لوازم مراد الهی بگیریم، بی تردید قابل انتساب به آیات قرآن است؛ اما نه به عنوان مراد الهی؛ بلکه به عنوان لوازم مراد الهی. برای مثال، در قرآن آمده است، «أَطیعُوا الرَّسُولَ »(محمد، 33). لازمه اطاعت از رسول اطاعت از کسی است که از سوی او به فرماندهی سپاه منصوب شده است. حال اگر گفته شود، به موجب این آیه باید از فرمان اسامة بن زید اطاعت کرد، سخن نامربوطی گفته نشده است.

2. مراد شما از تفسیر چیست؟

اگر مرادتان از تفسیر بیان مراد الهی است، اگر بیان آن در دانش های فلسفه و علم و ادبیات به گونه دیگری است، باید در آن دانش ها از نحوه بیان آنها در بیان مراد الهی استفاده کرد. برای مثال در قرآن آمده است، «فی کِتابٍ مَکْنُونٍ» (واقعه، 78) کتاب مکنون به بیان فلسفی عبارت است از علم الهی که از سنخ علم حضوری است. بنابراین مراد آیه به بیان فلسفی عبارت است از این که قرآن قبل از این که به صورت الفاظ دربیاید، بی صورت و از سنخ علم حضوری بوده است. این بیان یک تقریر فلسفی است که با مراد عرفی مطابق است و لذا هیچ اشکالی ندارد.

اما اگر مرادتان از تفسیر بیان مطالبی است که هیچ ربطی چه منطوقی و چه مفهومی به قرآن ندارد، آنها قابل انتساب به قرآن نیست. بلکه تحمیل آرای فلسفی بر آیات قرآن و انتساب مطالبی به قرآن است که نه مطابق مراد الهی است و نه مطابق لوازم مراد الهی.

3. مقصودتان از تفسیر عصری از آیات قرآن چیست؟

اگر مقصودتان از تفسیر عصری بیان مراد یا لوازم مراد آیات به زبان عصر جدید و مطابق مقضیات آن است، در مواردی که زبان قرآن با زبان عصر جدید متفاوت است، این ضروری است. برای مثال، در قرآن آمده است: «إِنَّمَا النَّسی‏ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ» (توبه، 37). نسیء عبارت از یک سنت جاهلی بوده است که به موجب آن برای این که یک کلاه شرعی درست کنند که بتوانند در ماه حرام به قتل و جنگ بپردازند، ماه صفر را که بعد از ماه حج یعنی ذی حجه بود، در عین حالی که از ماه های حرام بود، آن سالی که قصد قتل و جنگ داشتند، حرمتش را بر می داشتند و به جایش در سال دیگر صفر ثانی را که همان ماه محرم است، به ماه های حرام می افزودند و آن را هم حرام می شمردند تا جبران مافات شود.

ما در بیان آیاتی که ناظر به مقتضیات عصر نزول بوده و در دوره معاصر مأنوس و معمول نیست، باید در مرحله اول، آن مقتضیات را توضیح دهیم و از رهگذر آن مراد الهی را روشن کنیم و در مرحله دوم، با توجه به ملاکات و مناطات و علل تشریع احکام به معادل سازی در دوره معاصر بپردازیم. آن حکم کلی که به موجب آن حکم منطوق آیه صادر شده، عبارت از این است که نباید اعمال سوء را با ظاهرسازی و آرایش ظاهری تصحیح کرد. این مناط و ملاک و حکم کلی از سیاق آیه به وضوح قابل استخراج است. تمام آیه چنین است: إِنَّمَا النَّسی‏ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ (توبه،37). عبارت « زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ » به وضوح نشان می دهد که مشرکان می خواستند، با عمل نسیء بر عمل سوء خود یعنی قتل و جنگ سرپوش بگذارند. حال ما با استخراج این ملاک و مناط می توانیم، بهره برداری موسعی از آیه بکنیم و به مواردی که در دوره نزول قرآن هم وجود نداشته است، تعمیم بدهیم.

اما اگر مرادتان از تفسیر عصری این است که بیاییم، معناهایی را به قرآن نسبت دهیم که نه با مراد الهی و نه با لوازم مراد الهی ربط ندارد، هرگز چنین چیزی روا نیست.


چرا علم به تأویل به خدا اختصاص دارد؟

سئوال
چرا باید آیاتی در قران وجود داشته باشد که فقط خدا تأویل آن را بداند؛ چون این کتاب برای هدایت است؛ به طوری که حتی پیامبر و ائمه هم بدون علم به تأویلشان ایمان داشته باشند؟ مگر قران کتاب هدایت بشر نیست و باید بتوان همه آیاتش را به کار برد؟

پاسخ
باید دانست که مراد از تأویل در آیه آل عمران تفسیر و مدلول عرفی و لفظی آیات نیست. هیچ آیه ای نیست که مراد آن برای مخاطبان قرآن یعنی عرب حجاز در عصر پیامبر اسلام(ص) مبهم بوده باشد. مراد آیات قرآن را همه مخاطبان اعم از مؤمن و کافر می فهمیدند. قصد خداوند نیز همین بوده است که مراد او را در آیات قرآن درک کنند تا از رهگذر آن هدایت پیدا کنند. به همین رو قرآن را در اوج فصاحت و بلاغت یعنی در رساترین و قابل فهم ترین الفاظ و تعابیر نازل کرده است.
تأویل در آیه مذکور به معنای حقیقت خارجی است که لفظ به آن اشاره دارد. اگر حقیقت خارجی مادی و حسی باشد، همه افراد بشر امکان شناخت آن را دارند؛ اما اگر حقیقت خارجی غیر مادی و نامحسوس باشد، هیچ یک از افراد بشر امکان شناخت آن را ندارد؛ مگر از طریق آثار. ما خدا را نمی توانیم بشناسیم، مگر از طریق آثارش. وقتی به شگفتی و نظم پدیده های جهان می نگریم، به وضوح می یابیم که آنها نمی تواند خود به خود و بدون آفریننده ای پدید آمده باشد. حقایق اخروی مثل حوری و عسل و رمّان و شراب و یا زقوم و مانند آنها را نیز به جهت آن که غیر مادی و نامحسوس اند، هیچ یک از افراد بشر نمی تواند به شناخت آن پی ببرد. آثاری نیز در این دنیا ندارد که بتوان از طریق آثارش به آنها پی برد. ما اگر به آنها ایمان داریم، به جهت این است که خدا فرموده است که آنها وجود خواهند داشت. البته خداوند فرموده است، وقتی روز قیامت بشود، همه افراد بشر از آنها آگاه خواهند شد.
بنابراین علت این که افراد بشر نمی توانند از حقایق اخروی آگاه شوند، غیرمادی و نامحسوس بودن آنهاست. خداوند برای این که به این حقایق آشنا بشویم، آنها را برای تقریب به ذهن به حقایق دنیوی تمثیل زده و تشبیه کرده است. این که خداوند از الفاظ دنیوی برای بیان حقایق اخروی بهره برده است، برای تقریب به ذهن بوده است و گرنه تردیدی نمی توان داشت که نه حوری بهشتی مانند زن دنیوی است و نه شیر و عسل و شراب بهشتی مانند مشابهات دنیوی اشان.
علت این که خداوند حقایق اخروی را به حقایق دنیوی تمثیل زده و تشبیه کرده، هدایت بشر بوده است. خداوند در بیان حقایق اخروی کوتاهی نکرده است. این خود بشر است که قادر به درک حقایق اخروی نیست.