مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

روش تفسیر تاریخی در بوته نقد(2)

? فواید و کارکردهای تفسیر ترتیب نزولی

نظریه پردازان می کوشند تا فواید و کارکردهایی برای این روش تفسیر بیابند که امکان آن از طریق روش های دیگری تفسیر نیست. از جمله فوایدی که نظریه پردازان برای این روش بیان می کنند امکان تحول سازی جامعه بر پایه بهره مندی از روش ترتیب نزولی است. به این معنا که جوامع می توانند با آگاهی از چینش درست آیات بر پایه نزول از همان روش برای تحول در جوامع عصر بهره گیرند.

یکی از نظریه پردازان در این باره می گوید: شما نگاه کنید که در این ?? سالی که قرآن به تدریج نازل می شود و پیامبر بر پایه آن عمل می کند، چه تحول عظیمی در حجاز در عصر پیامبر (ص) رخ داده است. این تحولات مهم متأثر از آیات و ترتیب نزولی بوده است که انسان را تربیت می کرد و جامعه ای با هویت اسلامی ایجاد می کند. این تحولات هنگامی رخ می دهد که قرآن در یک فرآیند زمانی که به صورت تدریجی نازل می شود پدید آورده است. به نظر ایشان اگر ما بخواهیم در هر عصری در جوامع انسانی تحولات سازنده و مهمی پدید آوریم می بایست از روش نزول تدریجی بهره جوید و از همان روش قرآنی استفاده شود. این ظرفیتی است که قرآن دارا می باشد و مفسران و برنامه ریزان جامعه می بایست در پی شناخت این ظرفیت ها باشند. برای شناخت ظرفیت قرآن در راستای این گونه تحولات بنیادین و مهم می بایست دوباره به سراغ قرآن رفت و گزاره ها و حلقات آن را ردگیری و شناسایی کرد. به این معنا که قرآن را بر پایه نزول چینش کنیم و دریابیم که چگونه با این چینش و برنامه می توان مدلی برای توسعه و تمدن سازی به دست آورد.

به سخن دیگر ما می توانیم از این روش تفسیری برای امر شناخت تطور و تحول جامعه عصر پیامبر استفاده کنیم و هم چنین می توان از آن برای مدل سازی در عصر کنونی نیز سود بریم. هر چند مساله مدل سازی و انطباق و تطبیق آن بر جوامع بشری مساله و پرسش دیگری است که الان جای آن نیست.

به نظر می رسد که این تحولات در دوره پیامبر (ص) مبتنی بر دو امر بود: یکی روشی است که قرآن برای ایجاد تحول در جامعه از آن سود برده است و ما به عنوان یک مسأله تاریخی و علمی می بایست از آن آگاه شویم تا از قدرت اعجازی قرآن در تحول سازی جامعه شناخت درست و جامع ای به دست آوریم. از رو می بایست روش تحول سازی قرآن را شناخت و حلقات این تحول را دریافت. دوم این که محتوای تحولات را شناسایی کرد و ارکان درونی و باطنی آن را شناخت و از آن برای تحولات کنونی سود برد. در حقیقت یک بار بحث در حوزه تبار شناسی و تاریخی است و بحث دیگر در مسأله پیام های قرآنی در حوزه روشی است. ما به روش قرآن به عنوان یک روش مفید و سازنده می نگریم و می خواهیم در یابیم که این روش چه بوده است و چگونه می توان از آن در حال حاضر سود برد. این بخش دیگر بحث تاریخی نیست؛ بلکه بلکه شناخت روش ها و دریافت نوعی پیام از آیات قرآن است. بنابراین ما در تفسیر ترتیبی نزولی می توانیم با دو رویکرد به مسأله بنگریم رویکردی تاریخی برای شناخت جنبه اعجازی قرآن و این که چگونه توانسته است در ?? سده پیش تحولی ژرف در یک جامعه ابتدایی بی قانون و کتاب ایجاد کند و دیگر رویکردی روش شناختی تا در یابیم که این تحولات با چه روشی صورت گرفته است. روش به عنوان یک اصل در این رویکرد از جایگاه ویژه ای برخوردار است تا بتوانیم به عنوان یک پیام خالص قرآنی از آن در روش تحولی جوامع امروزین بهره بریم. این ممکن است برای برخی از نظریه پردازان از اولویت برخوردار نباشد و تنها مرادشان آشنایی با جنبه اعجازی آن باشد ولی برای ما شاید رویکرد دوم مهم تر و اساسی تر باشد.

نقد: آنچه نویسنده در اینجا نقل کرده است، به نظر می رسد، سخن آقای بهجت پور باشد؛ چون بیش ترین تأکید نامبرده بر تفسیر به ترتیب نزول کشف راز تحول آفرینی اسلام از رهگذر آن است. البته من هم منکر این نیستم. منتها معتقدم، سیر تحولی که در زمان پیامبر اسلام(ص) طی شده است، مقدار زیادی به شرایط و مقتضیات عصر آن حضرت مرتبط است و قابل تسری به اعصار دیگر نیست. برای مثال، نظر به این که مخاطبان قرآن در یک دوره طولانی یعنی 13 سال مکی بودند و حتی تا هشت هجرت که فتح مکه صورت گرفت، مشرکان مکه بودند، تا حدودی آنان مخاطبان قرآن بودند، بخش عظیمی از آیات قرآن راجع به نفی بت پرستی و شرک و ایجاد باور به قیامت است.

قواعدی هم که از سیر تحول دعوت پیامبر اسلام(ص) می توانیم به دست آوریم، خیلی کلی است و چنان نیست که ما بتوانیم سیر دعوت پیامبر اسلام(ص) را طابع النعل بالنعل در دوره خودمان پیاده کنیم.

به باور من مهم ترین انگیزه اقبال به تفسیر ترتیب نزولی و به عبارت دقیقت تر به تفسیر تاریخی این است که ما از رهگذر این تفسیر می توانیم، به شناخت بهتر مقاصد آیات قرآن و حقایق تاریخی عصر پیامبر اسلام(ص) پی ببریم.

کارکرد دیگر روش تفسیری ترتیب نزولی این است که اگر این ترتیب نزول شناخته شود، آیا ممکن است که تلقی ما از برخی از آیات تغییر کند و یا تصحیح شود و محتوای دیگری بر پایه اصول نزول و ترتیب آن به دست آوریم؟

به نظر می رسد، پاسخ این پرسش مثبت باشد و ما می توانیم با بهره گیری از این روش، تفسیری جدید و شاید تا اندازه ای درست تری از آیات ارایه دهیم. در حقیقت می توان با بهره گیری از این روش تفسیری تلقی انسان ها را نسبت به ایات دگرگونه کرد و از فواید آن بهره ها برد.

نظریه پردازان بر این باورند که از این نظریه می توان در معناشناسی بهره جست. در قرآن کریم اصطلاحاتی ایجاد شده است که خاص فرهنگ قرآنی است. این اصطلاحات اختصاصی و متناسب با منظومه فکری و فرهنگی قرآن است. تنها زمانی می توان این مصطلحات قرآنی را فهم و درک کرد که به روش ترتیب نزولی به سراغ آیات رفت. این حقایق شرعی و مفاهیم و اصطلاحات جدید تنها زمانی قابل فهم است که نگاه تاریخی به آیات داشته باشیم.

در قرآن دو دسته آیات است برخی از آیات ناظر به فلسفه تدرج است. در آیات قرآنی گاهی نزل و گاهی ینزل به کارر رفته است؛ یعنی در برخی از فعل ماضی و در برخی از فعل مضارع استفاده شده است. این دو دسته آیات نشان می دهد که نمی توان همان تفسیر را که برای فعل ماضی گفته شد درباره فعل ینزل بیان کرد. قرآن می فرماید این آیات نازل می شود ( نه نازل شده ) تا شفاء و رحمت باشد. این به معنای آن است که امکان بهره برداری از این روش نزول است. یعنی ما می توانیم از تدریج و این که آیات به تدریج نازل می شود، بهره برداری کنیم و همان روش را در تحول سازی و تمدن سازی جوامع سر مشق قرار دهیم.

در تاریخ تشریع می توان از این نظریه بهره برد. البته تاکنون در تاریخ تشریع و سیر تحول احکام برخی کارها انجام شده و می شود ولی این ها تنها در محدود احکام فقهی است در حالی مراد ما در همه حوزه های تشریع است و اختصاص به احکام فقهی ندارد بلکه همه حوزه های مورد نیاز جامعه را در بر می گیرد.

نقد: آنچه که آمد، به نظر می رسد، نقل سخنان آقای بهجت پور باشد. به باور من هم تفسیر تاریخی می تواند به معناشناسی دقیق تر واژگان و تعابیر قرآنی دست یافت. منتها من چندان معتقد نیستم که در دوره قرآن اصطلاح جدیدی به وجود آمده و به اصطلاح حقیقت شرعیه حادث شده است. به نظر من واژگان و تعابیر قرآن به همان معانی معهود عرب جاهلی به کار رفته و شرط فصاحت و بلاغت هم همین است. تاریخ هم نشان می دهد که واژگان و تعابیر قرآن به همین معنای قرآنی اش سابقه داشته است.  


روش تفسیر تاریخی در بوته نقد(1)

در اینترنت جستجویی صورت می دادم که به مقاله ذیل راجع به «روش شناسی تفسیر به ترتیب نزول قرآن» به قلم آقای خلیل منصوری دست یافتم. من این مقاله را اینک با اصلاحات و افزودن دیدگاه خودم ذیل عنوان «نقد» می آورم:

یکی از روش های جدید تفسیری در جهان امروز تفسیر ترتیب نزول قرآن است که از سوی چند تن از محققان و پژوهشگران قرآنی مطرح شده است. این نظریه به جهت تازگی از اشکالات جدی رنج می برد و از سوی موافقان و مخالفان در تایید و رد آن مطالبی گفته و نوشته شده است. 

تفسیر بر پایه ترتیب نزول قرآن به عنوان یک روش تفسیری هر چند به صورت روشی مستقل مطرح نبوده است و ما در سیر تحول و تطور تفسیر با این روش تا سده اخیر چیزی به دست نمی آوریم؛ ولی همواره در تفاسیر ترتیبی مفسران کوشیده اند تا با نگاهی به اسباب نزول برخی از موارد تفسیری و شبهات وارده را شناسایی و ردگیری کرده و تفسیر درستی به دست دهند.

در حال حاضر گروهی از این روش همانند روش های دیگر نو و بدیع بهره می گیرند تا در قالب نظریه های برنامه ای و روشی آن را ارایه دهند. روش هایی چون تفسیر ترتیبی موضوعی که تفسیر راهنما برترین و بهترین کتاب تفسیر در این حوزه و روش است و نیز تفاسیر موضوعی که تاکنون «پیام قرآن» و «مفاهیم قرآنی» و یا «تفاسیر موضوعی» آیت الله جوادی آملی را می توان نمونه هایی از این روش دانست. اما تفسیر به حسب نزول و ترتیب نزول تاکنون اثر مستقلی از آن ارایه نشده است و در حال حاضر نظریه پردازان این حوزه می کوشند تا مشروعیت چنین تفسیر و کار آمدی و کاربرد آن را توجیه و تبیین نمایند.

نقد: برخلاف نظر نویسنده مقاله افراد متعددی به تفسیر قرآن به ترتیب نزول همت گمارده اند که محمد عزه دروزه، ملاحویش آل غازی، مهندس بازرگان، جلال الدین فارسی و اخیر حجت الاسلام بهجت پور از آن جمله اند.

برخی از نظریه پردازان در این حوزه مانند آیت الله معرفت و دکتر جعفر نکونام و حجت الاسلام و المسلمین بهجت پور و منذر حکیم بر این باورند که این روش تفسیری هر چند با اقبال از سوی مفسران و پژوهشگران رو به رو نشده است، ولی روش مفید و کارآمدی است که در حوزه روش شناختی و برنامه ریزی می تواند کارکردهای خود را نشان دهد. نظریه پردازان بر این باورند که هدف از این نظریه پردازی در هر حوزه ای بهره مندی از توانمندی های نظریه برای دست یابی به روش های دیگر جهت تحول سازی فرهنگی و تمدنی است. از این رو نظریه پردازان روش ترتیب نزولی می کوشند تا با بهره گیری از این نظریه روشی را در تحول سازی جامعه ارایه دهد.

? جواز و عدم جواز تفسیر ترتیب نزولی

علل گرایش به این نظریه و روش تفسیری آن است که شک و تردیدی وجود ندارد که قرآن در هنگام نزول این گونه که در مصحف نگاشته شده، نبوده است. قرآن به شکل تدریجی نازل شده و هر آیه ای یا دسته ای از آیات به دستور پیامبر در جایی از سوره ها قرار گرفته است. البته برخی از سوره ها یک جا نازل شده است؛ ولی این گونه نبوده است که همه سوره ها و آیات این گونه باشد. قرآن به صورت تدریجی به قصد فرهنگ سازی و متحول کردن مردمانی نازل شده است که بدوی و امی بوده اند. این سبک و شیوه پیام رسانی پیامبر (ص) به سبکی بوده است که با مصحف کنونی و چینش آن مخالف بوده است. در روایت است که یکی از ویژگی های مصحف شریف امیر مومنان (ع) پیروی از ترتیب نزول بوده است. این به معنای آن است که دست کم آن حضرت تألیف کنونی را در سوره ها مراعات نکرده است؛ حتی اگر در ترتیب آیات سوره های همان روشی که پیامبر(ص) دستور داده بود مراعات نموده است.

نقد: من بر خلاف دوستان بر این باورم که ترتیب آیات در سوره ها از سوی پیامبر اسلام(ص) هیچ تغییری نیافته و به ترتیب نزول است. تفصیل این نظر را در دو کتاب خودم به نام «پژوهشی در مصحف امام علی(ع)» و «درآمدی بر تاریخ گذاری قرآن» آورده ام. اجمالاً یادآورم شوم که مبنای چنینش آیات بر خلاف نزول سه روایت مضطرب و مخالف با ظاهر قرآن و روایات معتبر و عقل و یا روایات اسباب نزول است که به تعبیر علامه طباطبایی قصصی انطباق یافته بر آیات قرآن اند، بدون این که اسباب نزول قرآن را بیان کنند.

این در حالی است که هیچ غرض عقلایی بر تغییر جای آیات از سوی پیامبر اسلام(ص) متصور نیست و این با فرمان آن حضرت به علی(ع) مبنی بر این که قرآن را به ترتیب نزول تألیف کند، معارضت دارد. علامه جعفر مرتضی و علامه طباطبایی و آیت الله معرفت نیز تا حدودی به این نظر گرایش دارند که ترتیب طبیعی آیات در سوره ها رعایت شده و آیات در سوره ها به ترتیب نزول است؛ مگر موارد اندکی که آن هم نیاز به اثبات با ادله معتبر است.

چنان می نماید که محل نزاع دو گرایش در عرصه تفسیر ترتیب نزول و ترتیب بر پایه مصحف کنونی در جواز و عدم جواز یعنی مشروعیت و عدم مشروعیت تفسیر ترتیب نزولی باشد. به این معنا که این پرسش از سوی مخالفان نظریه مطرح می شود که آیا روش تفسیر ترتیب نزولی خلاف شریعت است؟ یعنی آیا حرام و یا گناه است که مفسران قرآن را بر پایه ترتیب نزول آیات مورد بررسی قرار دهند؟

به نظر می رسد که به طور طبیعی تفسیر بر پایه ترتیب نزول آیات امری مشروع باشد و مخالفتی با شریعت نداشته باشد؛ زیرا روش تفسیر بر پایه نزول آیات اطاعت از دستور و فرمان خداوند است که فرموده است که فاتبع قرآنه یعنی مفسر روش ترتیب نزولی به امر اتباع عمل می کند؛ اتباعی که در آیه فاتبع قرآنه بر آن تاکید شده است. به سخنی دیگر می توان مدعی شد که تصور این معنا یعنی مفهوم تفسیر ترتیب نزولی مساوی با تصدیق و پذیرش جواز آن است.


بررسی و نقد تفسیر به ترتیب نزول در سخنان بهجت پور و شاکر

در مؤسسه فهیم در روز شنبه هر هفته ساعت هشت و نیم شب به همت آقای دکتر قاضی زاده سخنرانی های علمی و نقد برگزار می شود. یکی از جلساتی که اخیراً برگزار شد و من در آن شرکت داشتم، سخنران این جلسه حجت الاسلام و المسلمین آقای بهجت پور بود که تفسیری به ترتیب نزول را شروع کرده و اولین جلد آن را با عنوان «همگام با وحی» منتشر ساخته است. ظاهراً این عنوان اقتباس از «همگام با وحی» آقای مهندس بازرگان است که آن هم تفسیری به ترتیب نزول است. منتها ترتیب نزول آقای بازرگان من درآوردی و ذوقی است؛ اما ترتیب نزول آقای بهجت پور روایی است. این سخنرانی یک ناقد هم داشت و آن همکار فاضل آقای دکتر شاکر بود. قرار است، اگر خدا خواهد یک جلسه نیز من در این زمینه بحث کنم.

من گزارش این جلسه را به اختصار و طی نکاتی چند در اینجا آورده و البته نظر خویش را نیز بیان کرده ام.

نخست آقای بهجت پور سخنرانی کرد و نکات آن از این قرار بود:

1. تفسیر تنزیلی تنها یک سبک خاص تفسیر است، با همان منابع و همان روش های رایج تفسیری.

2. تفسیر به ترتیب نزول نیازی به تاریخ گذاری قرآن ندارد. این تفسیر در پی سامان دهی مفاهیم با رویکرد تربیتی است.

3. در این سبک تفسیری آیات در سوره ها تغییر پیدا نمی کند؛ به این جهت که ترتیب موجود لابد در پی غرضی بوده است که ما نمی خواهیم آن غرض را از میان ببریم.

4. این سبک می تواند موضوعی باشد، به این شکل که یک موضوع در آیات قرآن به ترتیب نزول بررسی شود.

5. از رهگذر این سبک تفسیری پاره ای از ناگفته ها بیان خواهد شد.

6. برخی در خصوص این سبک تفسیری دغدغه این را دارند که آن مقدمه تغییر قرآن هم باشد و به این بیانجامد که ترتیب سوره های قرآن هم تغییر پیدا کند؛ اما هرگز چنین نیست.

7. غرض از رسالت پیامبر اسلام(ص) ایجاد یک تغییر در جامعه و همراه با برنامه بوده است. از جایی شروع شده و مراحلی را طی کرده و به جایی ختم پیدا کرده است. این تغییر در سخنان جعفر بن ابی طالب خطاب به نجاشی منعکس شده است. ما در این تفسیر در پی کشف این برنامه و روش های تحول هستیم.

8. باید به فضای نزول سوره ها و پیوند سیاقی آیات عنایت داشت.  از رهگذر این سبک تفسیری پیوند دقیق تر میان متن قرآن و واقع برقرار می شود.

9. هرچند در توقیفی بودن ترتیب آیات قرآن تردید بسیار است، اما ما در صدد اثبات رد توقیفی بودن ترتیب قرآن نیستیم و به آیات استثنایی توجه خواهیم کرد. آیات استثنایی مثل آیه 20 مزمل و آیه اخیر ماعون در زمان دیگری غیر از آیات آغاز سوره نازل شده اند. ما در تفسیر به این تذکر می دهیم؛ اما ترتیب آیات را برهم نمی زنیم.

10. درباره مشروعیت آن می توان به مصحف امام علی(ع) استناد کرد که به ترتیب نزول تألیف شده بود. نیز مصحف امام زمان(ع) همین گونه بوده است. البته من بر این باور نیستم که این مصحف ها قرآن محض بوده است. بلکه در آن تفسیر هم بوده است. به علاوه ائمه(ع) به ترتیب نزول استناد کرده اند که از ان جمله آیه متعه است. همین طور آیه عفو. ائمه هیچ اشاره و الزامی را یاد نکردند که قرآن به ترتیب موجود تفسیر شود.

11. فواید این سبک تفسیری از این قرار است که سیر تحول دینی و این که چگونه شرک جایش را به توحید داد، از رهگذر این سبک دانسته می شود.

12. مصطلحات قرآنی پس از گذشت زمان پدید آمدند و این از رهگذر ترتیب نزول دانسته می شود. برای مثال صلاة در سوره های ابتدایی به همین معنای معهود اسلامی اش نیست. ابتدا حقیقت لغوی بوده و بعد به حقیقت شرعی تبدیل شده است. بر این اساس وجهی ندارد، برای معناشناسی واژگان سوره های مدنی از سوره های مکی که در ابتدای بعثت نازل شده است، بهره بگیریم.

13. ما در این سبک از روایاتی که ربطی به زمان نزول آیات ندارد، بهره برداری نخواهیم کرد؛ چرا که آن روایات در تفسیر آیات نیست و نباید از آنها بهره برداری شود.

14. با این نحوه از تفسیر احتمالات تفسیری کاهش می یابد و معنای دقیق و روشن آیات آشکار می شود.

 نقدی که من در زمینه سخنان آقای بهجت پور یادداشت کردم، از این قرار است:

1. شما اگر در پی تاریخ گذاری قرآن نیستید، چگونه بستر تاریخی سوره را کشف خواهید کرد و تفسیر خواهید نمود. به باور من تفسیر به ترتیب نزول بدون تاریخ گذاری سوره ها ابتر است. 

2. شما درباره ترتیب آیات سوره ها بر چه باوری هستید؟ آیا معتقدید که سوره ها ممزوجی از آیات متعلق به تاریخ های مختلف است؟ در این صورت مشکل شناخت بستر نزول آیات افزون تر خواهد شد. به باور من آیات تمام سوره ها به ترتیب نزول است. قریب به اتقاف سوره ها دفعی النزول اند و اندکی هم که تدریجی النزول اند، تا سوره ای نزولش تکمیل نمی شده، نزول سوره ای دیگر شروع نمی شده است.

3. اگر شما بنا را بر این بگذارید که ترتیب قرآن موجود توقیفی است، لابد غرض و حکمتی داشته است. شما به چه جهت این غرض را باید نادیده بگیرید؟ به باور من چنین نیست که هر سوره قرآن غرض متمایز خاصی داشته باشد که به جهت آن نزول یافته باشد. هر سوره قرآن به منزله خطابه ای است که متناسب با مقتضیات زمان نزولش نازل شده است.

4. شما تا چه اندازه به ترتیب روایی نزول سوره های قرآن اعتماد دارید؟ در این ترتیب پاره ای از سوره به صورت آشکاری به گونه ای است که نمی توان صحت ترتیب آنها را پذیرفت. از آن جمله است، سوره های انسان، زلزله، رحمن و رعد که مضمونی مکی دارند، اما در ترتیب روایی در میان سوره های مدنی جای گرفته اند. به باور من باید ترتیب روایی را اساس تفسیر به ترتیب نزول قرآن داد؛ اما با آن رویکرد انتقادی داشت و هرگاه قرائنی بر خلاف آن ترتیب یافت شود، با تکیه به آن قرائن به اصلاح ترتیب روایی روی آورد؛ چنان محمد عزه دروزه در تفسیر ترتیب نزولی اش همین گونه عمل کرده است.

5. این که در قرآن مصطلحات خاصی باشد که پیش از نزول قرآن وجود نداشته، قابل اثبات نیست و بلکه خلاف آن قابل اثبات است. برای مثال، صلاة به همین معنای اسلامی اش وجود داشته است؛ یعنی عملی مشتمل بر رکوع و سجود و قیام و قعود بوده است و در قرآن نماز حضرت ابراهیم همین گونه توصیف شده است. نیز نقل است که پیامبر اسلام(ص) در همان روز نخست بعثت نمازی مشتمل بر رکوع و سجود و قیام و قعود داشته است.

 نقدی که آقای دکتر شاکر بر سخنان نامبرده داشت، از این قرار بود:

1. محل نزاع کجاست؟ در تأثیر اسباب نزول و این که هر سوره در کدام ظرف زمانی نازل شده است، اختلاف نظر نیست که باید توجه شود. به نظر من محل نزاع این است که آیا ترتیب در تفسیر مدخلیت دارد یا نه. کسی تاکنون متعرض این نشده است.

2. یکی از مبانی را گفتاری بودن سبک قرآن دانسته اید؛ حال آن که در این سبک ترتب آیات بر یکدیگر وجود ندارد و آیات بر مقتضیات بیرونی مترتب است؛ نه ترتیب آیات و سوره ها.

3. فهم آیات به طور مستقل ممکن است و یکی مرتب بر دیگری نیست. اگر یهودیان در مکه بودند، ترتیب آیات به گونه دیگری می شد.

4. واقعا این دغدغه وجود دارد که با تفسیر به ترتیب نزول وهن قرآن باشد. اگر شما لحاظ ترتیب نزول هم را در تفسیر مهم می دانید، می توان آن را هم در تفسیر رایج هم لحاظ شود؛ بدون این که ترتیب سوره ها به هم بخورد.

 نقد من بر سخنان آقای دکتر شاکر از این قرار است:

1. علمای اسلامی از دیرباز به ترتیب برخی از آیات توجه می کردند و توجه به ترتیب نزول  آیات حرمت شرب خمر از آن جمله است.

2. به نظر من در سبک گفتاری نیز ترتب وجود دارد و گاهی یک سخن به سخنی که پیش تر بیان شده است، ارجاع داده می شود. در قرآن نیز این ترتب به چشم می خورد. برای مثال گفته است که ما قصص برخی از پیامبران پیش تر گفته ایم. به باور من نزول قرآن به هم به تناسب شرایط و مقتضیات نازل شده است و هم به تناسب ترتب آیات بر یکدیگر.

انکار سودمندی مطالعه و تفسیر ترتیب نزولی منصفانه نیست. چگونه می توان مطالعه آشفته و درهم و برهم بر مطالعه مرتب و منظم ترجیح دارد؟

 پاسخی که  آقای بهجت پور به نقد آقای دکتر شاکر داشت، این چنین بود:

1. روایات اسباب نزول چندان مدخلیتی در تفسیر قرآن ندارند و از اعتبار لازم هم بی بهره اند.

2. مفسران به بستر نزول سوره ها عنایت کافی ندارند. در حالی که در این سبک تفسیری به آن عنایت کافی می شود. در این سبک تفسیری به ربط میان سوره موافق نزول توجه می شود؛ حال آن که در تفاسیر موجود چنین نیست.

3. کشف مراد، رفع شبهات و گشف اغراض ورای الفاظ و عام در تفسیر تنزیلی حاصل می شود.

4. اگر هر تفسیری که به ترتیب رایج نباشد، باید تفسیر موضوعی هم وهن باشد؛ حال آن که چنین نیست. تفسیر تنزیلی فاحش تر از تفسیر موضوعی نیست.

5. بالاخره قرآن برای متحول کردن یک جامعه ای به ترتیب خاصی نازل شده است که باید به آن توجه کرد.