سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

یک چت علمی درباره عرفی بودن زبان قرآن و نقش پیامبر(ص) و ائمه(ع)

f:  ببخشید در مورد نظرتون می‌تونم سئوال کنم؟
me:  بفرما.
f:  این که نوشتید، «اقتضای عرفی بودن زبان قرآن و حدیث آن است که قابل فهم مخاطبش در وقت نزول و صدور باشد و برای فهم مقاصد نیاز نباشد، به کسانی مانند پیامبر (صلّی الله علیه و آله) یا ائمه (علیهم السّلام) مراجعه کرد.»
آیا در مورد کل آیات قرآن منظورتون اینه که نیازی به مراجعه به پیامبر و ائمه نیست؟
me:  همین طور است. البته برای مخاطبانش.
f:  اصلا هیچ بطنی نداره قرآن؟در قسمت فرا عرفی  ذو بطون بودن قرآن رو رد کردید؟
me:  بطن چیه؟ اگر معنایی باشد که ربط منطقی به مدلول عرفی قرآن داشته باشد، هر که در لوازم آیات تدبر کند، آن را می فهمد. اما بطون به معنای مفاهیم آسمان و ریسمانی هیچ کلامی ندارد، چه رسد به کلام خدا
f:  نقش ائمه در تفهیم قرآن کجاست؟
me:  ائمه مثل مفسران می توانند همان قرائن فهم زمان نزول آیات را بازسازی کنند. مخاطب قرآن نه به پیامبر و نه به کسی دیگر نیازی ندارد که قرآن را به او بفهماند.
f:  احادیث تأویلی در تفسیر قرآن چه جایگاهی داره؟
me:  هر حدیثی که موافق منطوق یا مفهوم قرآن باشد، قبول است و الا مردود.
f:  جاودانگی قرآن یعنی چی؟
me:  قرآن تا زمانی که به آن مراجعه شود و از آن راهنمایی گرفته شود، جاوید است.
f:  اگه اینجوری باشه که زبان قرآن رو مردم زمان عصر نزول  قرن می‌فهمیدند و به قول شما نیازی به پیامبر هم نداشتند در فهمش؛ ولی الان در زمان ما وقتی نمی‌فهمیم باید چی کار کنیم؟
me:  ما باید به همان فهمی برسیم که عرب عصر نزول داشت. اگر ما همان معهودات عرب عصر نزول را داشته باشیم، همه آیات قرآن را می فهمیم.
f:  مگه پیامبر و ائمه دست کم مردم عصر نزول نبودند؟ پس جایگاه اونها چه جوری حفظ می‌شه؟
me:  پیامبر همان قرآنی را که نازل شده بود، بر مردم می خواند و آنها قرآن را می فهمیدند. بنابراین نقش او ابلاغ و قرائت قرآن بود.
f:  نقش ائمه پس چی بوده؟
me: ما به ائمه نیاز داریم؛ اما فهم قرآن وابسته به ائمه نیست. ائمه چیزهایی را که در قرآن نیست، به ما می گویند.
me:  ائمه فرمودند: حدیث ما را بر قرآن عرضه کنید، اگر مخالف بود، دور بیافکنید. این یعنی چه؟ یعنی شما هم قرآن را می فهمید و هم حدیث ما را و هم می توانید حدیث ما را در صورتی که مخالف قرآن باشد، دور بیافکنید.
me: ائمه هم با میراث نبوی که در اختیار دارند، می توانند قرائن فهم قرآن را بازسازی کنند. البته بازسازی قرائن در انحصار ائمه(ع) هم نیست. روایات در اختیار همه هست و دیگران هم می توانند به این کار بپردازند. نیز در روایت است که مصحف امام علی(ع) در اختیار ائمه(ع) است. نیز پیامبر برخی از تغییرات را در سنن جاهلی پدید آورد و اینها را به علی املا کرد و اینها در اختیار ائمه است. منتها فهم مقاصد قرآن وابسته به ایشان نیست. وابستگی فهم قرآن به پیامبر(ص) و ائمه(ع) مستلزم این معناست که قرآن فصاحت و بلاغت ندارد. در حالی که این باطل است و قرآن در اوج فصاحت و بلاغت است.
me:  مشکل کار در کجاست؟ آیا قرآن را فصیح و بلیغ نمی دانید؟
f:  می‌دانم.
me:  فصاحت و بلاغت یعنی چه؟
f:  نقش ائمه به هیچ وجه مخل فصاحت و بلاغت  قرآن نیست.
me:  فصاحت و بلاغت یعنی این که کلامی رسا و قابل فهم باشد و مطابق سطح فهم مخاطب گفته شده باشد.
f:  هر کسی به اندازه فهم خود به طور نسبی از قرآن درک می‌کند؛ اما صورت درک کامل از قرآن چطور؟
me:  حجر حجر است و شجر شجر. یک وجب دو وجب که ندارد. آیا کلام عادی ذو مراتب است؟ خدا به زبان عادی سخن گفته است. زبانش را که از آسمان نیاورده است. زبان فرشتگان و اجنه هم نیست. زبان قرآن همان زبان عرب امی و بی سواد  است.
f:  آقای معرفت در کتاب علوم قرآنی فرمودند که زبان متعارف که برای همگان قابل فهم باشد، با این تفاوت که اختلاف استعدادها در عمق درک مطالب مؤثر است.
me:  این عمق اگر لوازم منطقی معنای متعارف باشد، اختصاص به قرآن ندارد. این عمق در سخن من و تو هم هست. اما اگر معانی آسمان و ریسمانی باشد، هیچ کلامی چنین معناهایی ندارد.
me:  به هر حال شما در رشته ای نزدیک به قرآن تحصیل کرده اید. علوم بلاغت را هم خوب مطالعه کرده اید. باید علومی که مطالعه کرده اید، با آنچه که درباره قرآن گفتند، مخالفت نداشته باشد.
f:  من تا به حال مخالفتی در این مسایل ندیدم. خدمتتون هم عرض کردم که نقش ائمه در دین مخل فصاحت و بلاغت قرآن نیست.
me: عدم فهم قرآن برای عرب عصر نزول منافی فصاحت و بلاغت قرآن است. فصاحت یعنی از واژگان مألوف مخاطب استفاده کردن و خالی از تعقید معنوی بودن و بلاغت ینی هم سطح مخاطب سخن گفتن. اگر قرآن اینجوری است، نباید نیاز باشد، باز پیامبر یا ائمه قرآن را برای مخاطب توضیح بدهند.
f:  ببخشید فهم قرآن برای اعراب عامی و حضرت علی و عمر همه در یک سطح بوده؟ مگه نمی‌فرمایید مقتضای مخاطب؟ اقتضای حضرت علی (ع) با مقتضای عمر و فرد عامی فرق می‌کنه.
me:  منطوق و معنای متعارف قرآن را اکثر مخاطبان اعم از علی و عمر می فهمیدند. اما آنان در فهم لوازم معنای متعارف متفاوت اند. تفاوت فهم علی و عمر در لوازم معنای متعارف است؛ نه در اصل معنای متعارف.
me:  وقتی گفته می شد: انظر الی الابل کیف خلقت همه یکسان می فهمیدند. این جوری نبوده است که مثلا وقتی این آیه را می شنیدند، معنایش را نفهمند یا کج بفهمند.
f: مگه همه همین قرآن رو که به نظر شما همین ظاهر هست نمی‌خوندند؟
me: چرا همه این قرآن را می خواندند.
f:  متشابهات قرآن رو هم همه می‌فهمیدند؟
me:  متشابهات یعنی آیات قیامت، و آیات قیامت هم قابل درک همه است.
f:  آیات متشابه فقط قیامت نیست.
f: استوی علی العرش رو می‌فهمیدند؟
me:  معنای «ما تشابه» در آیه هفت آل عمران به معنای آیات قیامت است. الرحمن علی العرش استوی یعنی خدا به تخت نشست؛ چنان که در فارسی می گویند: شاه به تخت نشست. معنایش این است که سلطنت در اختیار اوست.
me:  کدام آیه ای را می یابید که عرب عصر نزول نفهمیدند؟
f:  الله نور السموات والارض.
me:  الله نور السموات و الارض یک تعبیر مجازی است؛ یعنی خداوند هدایت تکوینی جهان را بر عهده دارد.
f:  الی ربها ناظره.
me:  الی ربها ناظره یعنی به خدا توجه دارند.?
me:  اینها همه تعابیر مجازی است که در زبان عرب رواج داشته است. مگر خدا چه می خواست بگوید که عرب عصر نزول نتوانسته است، بفهمد؟
f:  همه بلیغ نبودند. آیا همه الان شعر رو می‌فهمند؟ که حالا همه بتونند بلاغت عربی رو بفهمند؟
me: خدا برای توده مردم سخن گفته است و این با اشعاری مثل اشعار حافظ که با اصطلاحات خاصی است، تفاوت دارد. حافظ برای توده مردم سخن نگفته است. او اساسا به زبانی سخن گفته است که توده مردم نفهمند و گرنه او را تکفیر می کردند. بر عکس قرآن که قصدش هدایت توده مردم بوده است؛ نه گمراه سازی آنان.
me: فصاحت و بلاغت به منای سلمبه و قلمبه سخن گفتن نیست که تخصص خاصی نیاز داشت باشد.


گزارش کلی از جلسه پیش کرسی

تلقی من از پیش کرسی این بود که مثل پیش دفاع رساله های دکتری باید به طور عمده، ناقدان ایرادات و سئوالات مربوط به نظریه را مطرح کنند تا این که من آنها را برای جلسه کرسی که به منزله جلسه دفاع رساله های دکتری است، تدارک کنم. به همین منظور من با این که 30 دقیقه برایم اختصاص داده بودند که نظریه ام را معرفی کنم، تنها از 20 دقیقه آن استفاده کردم تا مجال بیش تری برای نقد ناقدان محترم باشد؛ اما بالاخره من نفهمیم که فلسفه این پیش کرسی چه بود. چون بعد از اتمام جلسه به من گفتند: مقرر شد، من ایرادات و سئوالات ناقدان را به صورت مکتوب پاسخ دهم و آنگاه داوران محترم راجع به راهیابی نظریه به کرسی تصمیم گیری کنند که آیا می تواند این نظریه به آن راه بیابد یا نه.
من احساس می کنم، یک مقداری این روند مشکل دارد. چون بالاخره آنها چه تصمیمی می خواهند بگیرند؟ اگر با ملاحظه پاسخ ها و عدم اقناع آنان نظریه را مردود بشمارند، این نباید مربوط به جلسه پیش کرسی باشد. این می تواند در همان جلسه کرسی انجام شود. اگر از ملاحظه پاسخ ها به اقناع برسند و نظریه ام را مقبول تلقی کنند، پس دیگر چه نیازی به جلسه کرسی خواهد بود؟ آیا جلسه کرسی تشریفاتی خواهد بود؟
به هر حال، من همان گزارشی را که در پست های قبلی آوردم، ارایه کردم و آنگاه ناقدان حدود 1:30 ساعت یعنی دو برابر و نیم نسبت به وقت من به طرح ایرادات خود بر نظریه پرداختند. این در حالی بود که نمی بایست، بیش از 40 دقیقه سخن بگویند. البته اصل آن 30 دقیقه بود و با 10 دقیقه ای که من به ایشان اختصاص داده بودم، 40 دقیقه می شد. به هر حال متولیان امر، عدالت را در وقت عادلانه پیش بینی کرده بودند؛ اما در اجرا به این جانب اجحاف شد. شش نفر ناقد به جان من افتاده بودند و کلی ایراد مطرح کردند، بدون این که به من مجالی برای پاسخ گویی بدهند. البته شاید این که داوران محترم تصمیم گرفتند، من بتوانم به صورت مکتوب پاسخ بدهم، به جهت رعایت عدالت بوده است.
ایراداتی که ناقدان محترم مطرح کردند، بر پایه ذهنیات و پیش فرض های خودشان بود و تقریباً همان مشکلاتی را داشت که من در گزارش خودم پیش بینی کرده بودم. چیزهایی را از لوازم نظریه می شمردند که هیچ ملازمه ای با آن نداشت؛ نظیر: عدم جاودانگی قرآن، راه یافتن باطل به قرآن، محدودیت معانی قرآن به منطوقاتش، کنار نهادن سنت و اهل بیت(ع). یا با چیزهایی بر بطلان نظریه ام استدلال می کردند که صحت آنها ثابت نیست؛ نظیر: وجود اعجاز علمی در قرآن، نیازمندی به ائمه(ع) در تفسیر یعنی کشف مراد آیات قرآن. در بسیاری از موارد نیز به مرادات و مکنونات ذهنی من واقف نبودند و با اتکای به ذهنیات خودشان نظریه ام را تفسیر و نقد می کردند. برای مثال من گفته بودم که مرادم از تفسیر، صرف کشف مراد است؛ نه بیش از آن، اما آنان از تفسیر مفهومی بیش از آن را مقصود داشتند و بر همین اساس می گفتند که پس نقش ائمه اهل بیت(ع) چه می شود.
به هر حال گذشت و بعد از اتمام سخنان ناقدان محترم، داوران به طرح چند پرسش پرداختند و بعد یک ربع به من فرصت دادند که من به آن سئوالات  و ایرادات پاسخ دهم. من هم تنها توانستم به سئوالات داوران به اجمال پاسخ بدهم، بدون این که توانسته باشم، ایرادات و سئوالات ناقدان را پاسخگو باشم.
در هر حال، من به نوبه خود از تمام دست اندرکاران کرسی های نظریه پردازی تشکر می کنم که چنین موقعیتی را فراهم می کنند تا به طرح نظریات نو بدون هرگونه حاشیه های سیاسی و تعصبی و تکفیری پرداخته شود. این جلسات اگر هیچ فایده ای نداشته باشد، این فایده را دارد که لااقل یک فضایی را برای تنفس علمی و تنقیح و تکمیل نظریات جدید فراهم می سازد. من اگر چه این سئوالات و ایرادات برایم تازگی نداشت و کراراً شنیده بودم و پاسخ داده بودم؛ اما به هر حال، بی فایده نبود تا این که ببینم بعد چه می شود.


محتوای گزارش نظریه عرفی بودن زبان قرآن در پیش کرسی (2)

آنچه اینک مطرح می شود،‏ قسمت دوم محتوایی است که در جلسه پیش کرسی نظریه ام در زمینه عرفی بودن زبان قرآن مطرح شد.  

9. نکات قابل توجه

در انتها توجه به نکاتی به قرار ذیل ضروری می نماید:

الف. قرآن نظیر کلام بشری دارای ملازمات منطقی است و اگر مراد از بطون قرآن همین ملازمات باشد، قرآن همسان کلام بشری از بطون برخوردار است؛ اما مفاهیمی که هیچ ملازمه منطقی با منطوق کلام ندارد و از قبیل تداعی معانی محسوب می شوند، نه به قرآن و نه به کلام بشری قابل انتساب نیست.

ب. تفسیر قرآن نیازی عرضی است و نه ذاتی. قرآن وقتی نازل شد، بی نیاز از تفسیر به معنای کشف مراد الهی بود؛ اما بر اثر گذشت زمان و فقد قرائن فهم آیات نیازمند تفسیر قرآن شد. در این زمینه، روایاتی که بتواند آن قرائن را بازسای کند، قابل استناد خواهد بود؛ اما روایاتی که با منطوق آیات تعارض داشته باشد، چه تعارض جزئی و چه تعارض کلی قابل استناد نخواهد بود.

ج. احادیث ائمه اهل بیت(ع) تکمیل کننده معارف دینی است و لذا باید در زمینه آنچه که در قرآن نیامده است، به آن احادیث مراجعه کرد.

د. خطاب قرآن به عرب حجاز عصر نزول مستلزم اختصاص هدایت آن به آن مردم نیست. آیات قرآن همچون نسخه هایی است که برای درمان بیماری های بیماران خاصی نوشته شده است؛ اما کسان دیگری به همان بیماری ها مبتلایند، قابل بهره برداری است.

هـ. منطوقات قرآن خطاب به خصوص عرب حجاز در عصر رسول خداست؛ اما مفاهیم قرآن که ملازمه منطقی با منطوقات قرآن دارد، عموم مردم را در هر عصری فرا می گیرد.

 

10. چند اظهار نظر و تقاضا

الف. تلقی من این است که نقد متعبر آن است که از سویی متکی بر دلیل معتبر باشد و هم میان دلیل و مدعا ملازمه منطقی برقرار باشد. به باور من دلیل باید بدیهی یا منتهی به بدیهی باشد و یا از باب جدل مورد قبول صاحب نظریه باشد؛ نه این که فقط مورد قبول ناقد باشد.

ب. من تصور می کنم، یک نظریه در صورتی مردود است که:

یا  میان اجزای نظریه ناسازگاری و تناقض مشاهده شود.

یا نظریه جامعیت نداشته باشد و نتواند تمام موارد تحت پوشش خودش را تفسیر کند.

یا نظریه یا اجزای آن صرف ادعا باشد و برای آن دلیل و شاهدی اقامه نشود.

و یا نظریه یا اجزای آن از وضوح لازم برخوردار نباشد.

ج. به نظر من نقد یک نظریه نباید یک سویه باشد و تنها جهات نقص و عیب نظریه را ببیند؛ بلکه باید جهات قوت و سلامت نظریه را هم مورد توجه قرار دهد.

د. نباید یک نظریه را به صرف ضعف برخی از ادله مردود شمرود؛ زیرا یک نظریه می تواند دلیل های متعددی داشته باشد و لذا با ردّ دلیل لزوماٌ مدعا ردّ نمی شود.

هـ. به نظر می آید، باید نظریه بر اساس مبانی و پیش فرض های صاحب نظریه ردّ  شود؛ نه مبانی و پیش فرض های ناقدان؛ چون بسا صاحب نظریه مبانی و پیش فرض های ناقدان  را قبول نداشته باشد و صحیح نداند.

و. نباید نظریه به صرف ذکر یک موردی که تفسیر و توجیهش را نظریه پرداز آماده نکرده یا به آن تفطن پیدا نکرده است، رد شود؛ بلکه باید به او فرصت داده شود که آن را تحقیق کند و در جلسه ای مستقل توضیح دهد.

ز. باید عنایت داشت که من یک نظریه خلاف مشهور را مطرح می کنم؛ به طوری که حتی داوران نیز در موضع ناقد قرار می گیرند؛ بنابراین عادلانه این است که به من فرصت کافی برای دفاع از نظریه ام داده شود.

ح. نظریه من بسیار پردامنه است و شاید کم تر موردی از مباحث قرآنی و دینی باشد که از حوزه آن خارج باشد؛ بنابراین باید من درباره خیلی از مسائل و سئوالات توضیح دهم و این باز ایجاب می کند، به اندازه ای که من درباره هر سئوالی که مطرح می شود، بتوانم توضیحات کافی بدهم، فرصت داده شود.

ط. طبیعت نظریه پردازی دگراندیشی و شاذگویی است. به باور من نباید نقد یک نظریه تعصب آمیز باشد. یک نظریه از دو حالت بیرون نیست: یا صحیح است و می تواند در پشتیبانی از باورهای صحیح قرآنی و دینی مورد بهره برداری قرار گیرد و یا ناصحیح است و با بررسی منصفانه و منطقی آن می توانیم، به دفاع عقلانی و منطقی از باورهای قرآنی و دینی بپردازیم. بنابراین در هر صورت باید از نظریه پردازی استقبال کرد.

ی. مهم ترین ایراداتی که بر نظریه عرفی بودن زبان قرآن گرفته می شود، از این قرار است:

اولاً، آن را ملازم با اموری باطل می دانند، بدون این که با آنها ملازمه منطقی داشته باشد؛ نظیر این که:

می گویند، این نظریه موجب می شود، قرآن را کهنه و خاص عرب عصر نزول بدانیم و برای مردمان دیگر هدایت بخش نباشد؛ در حالی که هیچ ملازمه ای میان این دو نیست. در حالی کهنگی قرآن به این است که دیگر مردمان به آن مراجعه نکنند و از رهنمودهای آن استفاده ننمایند. می تواند یک متن به زبان خاص و ناظر به مخاطبان ویژه ای باشد، اما مردمان دیگر هم به آن زبان آشنا شوند و از آن متن استفاده کنند.

یا گویند: این نظریه موجب می شود، تکالیف قرآن ناظر به عرب عصر نزول باشد و ما مکلف به تکالیف قرآنی نباشیم و بر ما لازم نباشد، از فرمان های قرآن اطاعت کنیم. در حالی لزومی ندارد، برای این که کسانی خود را مکلف ببینند، مخاطب و حاضر و ناظر در خطاب باشند. با دلیل خارجی می توان ثابت کرد که مردمان دیگر نیز مکلف به تکالیف قرآنی اند و آن این است که درست است که مخاطب قرآن عرب عصر نزول است و قرآن به زبان آنان نازل شده است. یا می گویند: این نظریه موجب می شود، قرآن غیر از دلالت عرفی دلالت دیگری نداشته باشد.

ثانیاً، مواردی را یاد می کنند که به باور آنان مورد نقض نظریه است؛ حال آن که طبق تلقی و پیش فرض آنان مورد نقض است؛ اما طبق تلقی و پیش فرض اینجانب نظریه را نقض نمی کند؛ نظیر این که می گویند: فلان آیه را عرب عصر نزول نفهمیده است و استناد آنان به روایاتی است که اعتبار آنها مخدوش است یا می گویند: اگر می گویید که عرب عصر نزول همه آیات قرآن را می فهمیدند، بگو ببینم معنای فلان آیه چه می شود؛ در حالی که من تفسیر همه آیات را فراهم نکرده ام و باید مجالی به من داده شود که اگر معنای آن آیه را نمی دانم، تحقیق کنم و آنگاه به اظهار نظر بپردازم.