سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

نقد پایان‏نامه: بررسی روش‏شناسی تفسیر احسن الحدیث

بررسی روش‌شناسی تفسیر احسن الحدیث، آزاده میراحمدی، کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث، استاد راهنما: دکتر محمد علی تجری، استاد مشاور: دکتر محمد جواد نجفی، دانشگاه قم، 1387

این پایان‌نامه مشتمل بر سه فصل به این قرار است: فصل اول، کلیات: زندگی‌نامه، اساتید، آثار قرآنی، دیگر آثار؛ منابع تفسیر احسن الحدیث(تفسیری، حدیثی، لغوی)، توصیف مختصر تفسیر احسن الحدیث(1-19)؛ فصل دوم، مبانی، روش و گرایش تفسیری احسن الحدیث: تفسیر، تأویل، مبانی تفسیری احسن الحدیث: حجیت ظواهر قرآن، بواطن قرآن، وحیانی بودن الفاظ قرآن؛ روش تفسیری احسن الحدیث: استناد به قرآن، استناد به سیاق، استناد به سیاق مشابه، استناد به روایات(در مصداق آیه، در استنباط حکم فقهی آیه، در تفصیل و تبیین آیه)، قواعد ادبی – زبانی: لغت، صرف و نحو؛ گرایش تفسیری احسن الحدیث: جهت گیری هدایتی – تربیتی، جهت گیری علمی، جهت گیری اجتماعی(ص19-56)؛ فصل سوم، مباحث علوم قرآنی در احسن الحدیث: اعجاز قرآن، تحریف‌ناپذیری قرآن، محکم و متشابه، نسخ در قرآن(ص56-81).

* نویسنده موضوع پایان‌نامه را در فصل کلیات تعریف نکرده و توضیح نداده است که مراد او از «بررسی روش‌شناسی تفسیر احسن الحدیث» چیست و این امر موجب شده است که بسیاری از مطالبی را که خارج از موضوع است، در پایان‌نامه بیاورد. نویسنده در فصل دوم ذیل عنوان «روش تفسیری احسن الحدیث» روش تفسیر را تعریف کرده و مراد از آن را نوع منابعی دانسته است که مفسر در تفسیر قرآن از آنها استفاده می‌کند(ص33).

علاوه بر این که ترکیب «بررسی روش‌شناسی» حشو است. «بررسی» و «شناسی» به یک معناست و یکی از آن دو زاید است. به علاوه اگر قصد بر این است که نوع بررسی در عنوان مشخص شود، باید به جای «روش‌شناسی» عبارت «روش‌شناختی» می‌آمد.

* از پایان‌نامه 85 صفحه‌ای تنها 13 صفحه آن مربوط به موضوع است و آن عبارت از مطالبی است که ذیل عنوان «روش‌ تفسیری احسن الحدیث» طی صفحات 33-45 آورده است و بقیه آن خارج از موضوع پایان‌نامه به شمار می‌رود.

* نویسنده ذیل عنوان «نگاهی کلی به شیوه تفسیری احسن الحدیث» از ترتیب مطالب این تفسیر سخن گفته است(ص17). در اینجا مشخص نکرده است که مرادش از «روش‌شناسی تفسیر احسن الحدیث» نیز همین معناست یا نه.

* نویسنده در فصل دوم، روش‌ها تفسیر را از مبانی و گرایش‌های تفسیری متمایز ساخته است(ص19). بنابراین پرداختن به مبانی و گرایش‌های تفسیر احسن الحدیث در این پایان‌نامه با عنوان «روش‌شناسی تفسیر احسن الحدیث» خروج موضوعی به شمار می‌رود و اگر قصد بر این بوده است که در آن از این مباحث هم سخن برود، لازم بود، عنوان تغییر پیدا کند، این‌‌‌چنین: مبانی، روش‌ها و گرایش‌های احسن الحدیث.

فصل سوم، با عنوان «علوم قرآنی در تفسیر احسن الحدیث» نیز خروج موضوعی است. به این ترتیب، عنوان پایان‌نامه اخص از مباحث آن است و عنوانی که بتواند همه مباحث پایان‌نامه را پوشش دهد، «پژوهشی در تفسیر احسن الحدیث» و بلکه «قریشی و تفسیر او» است.

* در پایان‌نامه کلی‌گویی‌های بی‌ثمری صورت گرفته است. نویسنده برای هر مبحثی یک مدخلی کلی آورده است که هیچ ضرورتی برای طرح آن وجود ندارد. برای مثال آنجا که خواسته است «تحریف‌ناپذیری قرآن» را از نظر قریشی بیان کند، به موضوعاتی چون «مفهوم تحریف از دیدگاه لغویان»، «تحریف در اصطلاح»، «اقسام تحریف» و «دلایل و شواهد تحریف‌ناپذیری قرآن»(ص63-68) پرداخته است. یعنی شش صفحه را به مطالبی کلی اختصاص داده و پس از آن به بررسی دیدگاه قریشی در این زمینه اهتمام ورزیده است. البته آنچه را نیز که ذیل این عنوان آورده است، اختصاصی نیست و نظیر مطالبی است که در سایر تفاسیر شیعی آمده است.

* ایراد کلی دیگری که در طرح مطالب این پایان‌نامه به چشم می‌خورد، این است که توصیف است و نه انتقادی. هیچ موردی که نویسنده بر مطالب قریشی نقدی وارد کرده باشد، به چشم نمی‌خورد.

* معرّف هر تفسیری اختصاصات آن است و نه مشترکات آن با سایر تفاسیر. این در حالی است که در این پایان‌نامه تقریباً به مشترکات پرداخته است.

* در صفحه‌آرایی «مقدمه» پایان‌نامه با سرصفحه «فصل اول- کلیات» آمده است.

*فصل اول بدون مقدمه به دو بخش تقسیم شده است و هیچ توضیحی نه قبل از عنوان «بخش اول» آمده و نه بعد از آن؛ حال آن که شروع بی مقدمه و آوردن دو عنوان بر روی هم بدون توضیحی هرچند کوتاه در میان آنها پسندیده نیست. عنوانی نیز برای بخش اول ذکر نشده است. این بخش درباره زندگی و آثار قریشی است و لذا چنین عنوانی برای آن لازم بود.

* ذیل عنوان «زندگی نامه» بدون هیچ توضیحی از خود متن خودنوشت زندگی نامه قریشی آمده است، به این عبارت: سید علی اکبر، اینجانب سید علی اکبر قریشی....(ص4)؛ حال که لااقل در حد یک سطر لازم بود، توضیحی آورده شود، نظیر این که زندگی‌نامه آقای قریشی به قلم خودش چنین است.

* بخش دوم فصل اول به مانند بخش اولش، نه عنوان دارد و نه مقدمه‌. در این بخش هم منابع تفسیری احسن الحدیث و هم توضیحی درباره آن آمده است. لذا عنوان مناسبی برای آن نمی‌توان مشخص کرد.(ص8)

* درمواردی عنوان بالای پاراگراف به صورت جمله آمده است که نادرست است؛ مانند: «منابع تفسیری تفسیر احسن الحدیث از این قرار است:»(ص8).

* گویا در صفحه 9 افتادگی وجود دارد. در توضیح مقایسه ای مجمع البیان و احسن الحدیث دو قسمت الف و ج آمده است و قسمت ب مشخص نیست.

* اساساً ذکر منابع تفسیری احسن الحدیث و حتی زندگی‌نامه و آثار او چه ضرورتی دارد و چه کمکی به روشن کردن روش تفسیری او کمک می‌کند؟ اگر عنوان پایان‌نامه «قریشی و تفسیر او» بود، چنین مطالبی وجاهت داشت؛ اما با عنوان «روش تفسیری تفسیر احسن الحدیث» بی‌وجه و حشو تلقی می‌شود.

* توضیحات مربوط به منابع تفسیری نیز ناقص است. برای مثال نویسنده هیچ روشن نکرده است که آیا قریشی از مباحث قرائت مجمع البیان نیز استفاده کرده است یا نه؟

نیز این توضیحات گاهی بی ربط است. برای مثال نخست مطالبی را درباره روح از تفسیر المیزان آورده و بعد مطالبی را از تفسیر احسن الحدیث؛ بدون این نشان بدهد، در کجا تفسیر احسن الحدیث از تفسیر المیزان استفاده کرده است(ص11).

* نویسنده در معرفی منابع تفسیری احسن الحدیث یکسان عمل نکرده است: برخی از منابع را به تفصیل معرفی کرده و نمونه‌ای از مطالب آنها را آورده است؛ اما در برخی از موارد مثل منابع حدیثی و لغوی تنها به ذکر عنوان آنها بسنده کرده است(ص16).

* نویسنده معرفی تفسیر احسن الحدیث را بعد از ذکر منابع تفسیری آن آورده است(ص17)؛ حال که لازم است، بر آن مقدم باشد.

* نویسنده قبل از پرداختن به مبانی تفسیری احسن الحدیث از دو مصطلح «تفسیر» و «تأویل» و تفاوت میان آن دو سخن گفته و هشت صفحه به آن اختصاص داده است(ص19-26)؛ حال آن که ضرورتی برای طرح آن دیده نمی‌شود و اگر هم ضرورتی برای طرح آن باشد، جایش اینجا نیست و باید در فصل کلیات بیاید.

* در خصوص مبانی تفسیری آنچه که اهمیت دارد، مبانی اختصاصی است و گرنه بیان مبانی مشهور شیعه به عنوان مبانی تفسیر احسن الحدیث بی‌فایده است(ص26 به بعد.

*نویسنده در بسیاری از مباحث مطالب را به گونه‌ای طرح کرده است که گویا موضوع بحث او ربطی به تفسیر قریشی ندارد. نک: استناد به قرآن(ص33-35).

* آوردن مباحثی ذیل عنوان «سیاق» و سپس مباحثی ذیل عنوان «سیاق مشابه» غلط‌انداز است(ص35-36). چون مراد نویسنده از سیاق مشابه همان آیات متحد الموضوع است و اصطلاح سیاق مشابه برای آن مأنوس نیست.

* یک سؤال کلی که درباره این پایان‌نامه قابل طرح است، این است که تفسیر قریشی چه اختصاصاتی دارد و گرنه بیان ویژگی‌هایی که با سایر تفاسیر شیعه مشترک است، چه ضرورت و فایده‌ای دارد؟

* نویسنده باطن قرآن را عبارت معنای گسترده‌ای دانسته است که در پس ظاهر قرآن است و هیچ مشخص نکرده است که چه نسبتی میان آن دو است و به نقل از قریشی آورده است: در آیات « مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ (19) بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ (20) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (21) یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ (22)» مراد از بحرین علی و فاطمه و مقصود از برزخ رسول خدا و منظور از لؤلؤ و مرجان حسنین است. این در حالی است که هیچ ربط منطقی میان ظاهر آیه و این موارد نیست(ص31 و ص40). یا به نقل از او آورده است که در آیات « وَ النَّجْمِ إِذا هَوى (1) ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى (2) وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى (3) إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى (4) عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوى (5)» مراد از نجم رسول خداست که در شب معراج از آسمان هفتم پایین آمد(ص32 و ص39). شگفت آن که در این موارد ادعا شده است که آنها با ظاهر قرآن هیچ منافاتی ندارد؛ در حالی که آنها بر خلاف ظاهر آیه است و سیاق این آیات حاکی از آن است که مراد از آنها همان معانی حقیقی و معهود میان عرب است و نه اشخاصی که هرگز به ذهن مخاطب قرآن نمی‌رسیده است.

* نویسنده به نقل از قریشی درباره « فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ أَ لَیْسَ فی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْکافِرینَ وَ الَّذی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (زمر، 32-33) » آورده است که مراد از « الَّذی جاءَ بِالصِّدْقِ » رسول خدا و مقصود از « صَدَّقَ بِهِ » ابوبکر یا علی(ع) است(ص38-39). این در حالی است که اولاً مراد از هر دو عبارت یکی است و ثانیاً مقصود از آن فرد نیست؛ بلکه جمع است، به قرینه ذیل آیه « أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ».


نقد رساله: مقایسه تطبیقی تفاسیر المیزان و المنار

مقایسه تطبیقی تفاسیر المیزان و المنار در حوزه در روش‌های تفسیری و حدیثی، حسین خوشدل مفرد، دکترای علوم قرآن و حدیث، استادان راهنما: دکتر منصور پهلوان و دکتر جودوی، استادان مشاور: دکتر سید محمد باقر حجتی و دکتر برومند. دانشگاه تهران، 1387
پیش‌گفتار: سؤالات اصلی و فرعی، عناوین بخش‌ها و فصول، زندگی‌نامه شیخ محمد رشید رضا، آشنایی با تفسیر المنار، زندگی‌نامه علامه طباطبایی، آشنایی با تفسیر المیزان(ص4-15).
فصل اول، مقایسه مبانی‌ و گرایش‌های مفسران المنار و المیزان: میزان اعتبار عقل و تأثیر آن در فهم کلام الهی؛ گرایش علمی در دو تفسیر، بایدها و نبایدها؛ گرایش اجتماعی در دو تفسیر؛ گرایش فلسفی و کلامی در دو تفسیر؛ آیات الاحکام و طرح مباحث فقهی در دو تفسیر؛ زبان قرآن در نگاه مفسران المیزان و المنار؛ نظام‌مندی معارف قرآن و تناسب آیات و سور در دو تفسیر؛ قصه‌های قرآن در بیان مفسران المنار و المیزان؛ تقدیر گرفتن در آیات قرآن در دو تفسیر؛ نسخ در المنار و المیزان؛ اختلاف قرائات در دو تفسیر(ص15-103).
فصل دوم، بررسی تطبیقی روش تفسیری المنار و المیزان: روش تفسیری قرآن به قرآن در آن دو؛ اهتمام به سیاق در فرایند فهم و تفسیر آیات در آن دو؛ مقایسه نظم واسلوب دو تفسیر؛ روش تفسیر کلمات و عبارات تکراری در قرآن در دو تفسیر؛ مباحث لغوی و مفردات قرآن در دو تفسیر؛ نقد آرای مفسران در دو تفسیر(103-131).
فصل سوم، بررسی تطبیقی المنار و المیزان در حوزه حدیث: میزان آشنایی و تبحر مفسران دو تفسیر به حدیث، جایگاه روایات در دو تفسیر؛ حجیت خبر واحد در تفسیر قرآن طبق نظر دو مفسر؛ جایگاه گفتار صحابه و تابعان در تفسیر قرآن در دو تفسیر؛ رویکرد دو مفسر به روایات اسباب نزول؛ بررسی سند روایات در دو تفسیر؛ نقد متن روایات در دو تفسیر؛ معیارهای غیر مشترک در نقد مت احادیث(ص130-193).
فصل چهارم، نقد آرای مفسر المنار در تفسیر المیزان: عقاید شیعه(آیه تبلیغ، آیه مباهله، آیه اطاعت)؛ داستان پیامبران(نوح، یوسف، یحیی) (ص193-210).
نتیجه گیری.
اشکالات شکلی رساله
? عنوان رساله دارای حشو است. مقایسه و تطبیق مترادف است. بهتر است، عنوان این‌گونه اصلاح شود: بررسی تطبیقی تفاسیر المیزان و المنار. روش‌های تفسیری و حدیثی نیز قیدی زاید است و به موجب آن باید گفت که عنوان رساله اخص از محتواست؛ چون در رساله تنها روش‌ها بحث نشده است؛ در فصل اول و بخشی از فصل‌های بعدی از مبانی و گرایش‌ها هم بحث شده است.
? حجم فصول بسیار نامتوازن است: فصل اول: 98؛ فصل دوم: 28؛ فصل سوم، 63؛ فصل چهارم: 17. نویسنده می‌تواند فصل اول را به دو فصل مبانی تفسیری و گرایش‌های تفسیری و همین‌طور فصل سوم، را به دو فصل مبانی و روش‌های حدیثی تبدیل کند و تا حدودی این عدم توازن را برطرف نماید و از این طریق خلط مباحث ناهمگون را هم در این فصول اصلاح کند.
? برخی از مباحثی که در فصل اول آمده، نظیر قصه، آیات الاحکام، اختلاف قرائات، نسخ و تناسب آیات و سور با عنوان علوم قرآن مناسبت دارد و به روشنی نمی‌توان ربط آنها را با مبانی تفسیری فهمید. مشکل از اینجا شروع شده است که نویسنده در این فصل، نخست تعریفی از «مبانی تفسیری» به دست نداده و تنها برخی از مصادیق آن را که عبارت از حجیت ظاهر آیات، حجیت عقل، زبان دین و انتظار از دین یاد کرده است و همین موجب شده است، مباحثی را در این فصل بیاورد که ربطی به مبانی تفسیری ندارد. گرایش تفسیری را نیز تعریف نکرده است.
? گرایش‌ها و مبانی از یکدیگر تفکیک نشده و هر کدام در فصلی جداگانه نیامده است. اگر این دو مبحث از هم تفکیک شده و در دو فصل آمده بود، هم مباحث یکپارچه می‌شد و هم این فصل بیش از اندازه حجیم نمی‌شد.
? در حوزه تفسیر مبانی و گرایش‌ها از روش‌ها تفکیک شده و هرکدام در فصلی آمده است؛ اما در حوزه حدیث چنین تفکیکی صورت نگرفته است. اگر این دو مبحث نیز از هم تفکیک می‌شد، هم مباحث یکپارچه می‌شد و هم این فصل بیش از اندازه حجیم نمی‌شد.
? ریزموضوعات فصول پریشان و بی‌نظم است و دسته‌بندی آنها منقح نیست. برای مثال به چه دلیل قصه‌ها و نسخ و اختلاف قرائات جزو مبانی است و سیاق و مباحث لغوی جزو مبانی نیست و جزو روش تفسیری است؟ گذشته از این که نه قصه‌ها، نسخ و اختلاف قرائات جزو مبانی تفسیری است و نه سیاق و مباحث لغوی جزو روش‌های تفسیری.

اشکالات محتوایی رساله
نقص عمده‌ای که در زمینه محتوای این رساله به چشم می‌خورد، این است که بیش‌تر به توصیف و گزارش پرداخته شده و گویا مطالب دو مفسر به خصوص علامه طباطبایی تلقی به قبول گردیده است؛ حال آن که بسیاری از دیدگاه‌های آنان درخور نقد است و انتظار می‌رود، در رساله دکتری نقد دیدگاه‌ها  چشم‌گیرتر باشد. البته این ایراداتی که اکنون بیان می‌شود، مبتنی بر مبانی فکری اینجانب است و به واقع به اختلاف مبنایی برمی‌گردد و بنابراین طرح این ایرادات به این معنا نیست که نویسنده رساله باید مبانی من را بپذیرد؛ اما حداقل شاید بهتر باشد، به این مطالبی هم که در ذیل بیان خواهم کرد، توجه بفرمایند.

...............................................................................................................................


نقد پایان‏نامه:‏ ترجمه، نقد و بررسی مدخل «Exegesis» از دایرة الم

1. معرفی پایان‏نامه

ترجمه، نقد و بررسی مدخل «Exegesis» (تفسیر و مفسران) از دایرة المعارف قرآن لیدن(EQ)، سید محمد موسوی مقدم، کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث، استاد راهنما: دکتر محمد جواد نجفی، استاد مشاور: دکتر سید رضا مؤدب، دانشگاه قم، 1386

در این پایان‌نامه دو مقاله از دایرة المعارف قرآن لیدن ترجمه و نقد شده است. این دو مقاله عبارت اند از: تفسیر قرآن در دوره کلاسیک و ادوار میانه(دوره اول اسلام) نوشته کلود ژیلو، و تفسیر قرآن در دوره جدید و معاصر نوشته راترود ویلانت. آن مشتمل بر چهار فصل با این عناوین است: معرفی و نقد دایرة المعارف قرآن لیدن، ترجمه و نقد مقاله تفسیر قرآن در دوره کلاسیک و ادوار میانه، ترجمه و نقد مقاله تفسیر قرآن در دوره جدید و معاصر. موضوعات مقاله نخست عبارت‌اند از: ریشه یابی واژگان تفسیر و تأویل، مشروعیت تفسیر قرآن، سیر تطور تفسیر قرآن، ظهور علوم ادبی و زبان شناختی در عرصه تفسیر، تفاسیر روایی اهل سنت، گونه های تفسیری فقهی، کلامی و عرفانی، و تفاسیر خوارج و شیعه و مهم ترین ویژگی های آن، و موضوعات مقاله دوم به این قرار است: تفسیر ترتیبی قرآن مطابق با ترتیب مصحف و ترتیب نزول، گرایش های اصلی در روش های تفسیری در دوره معاصر مانند تفسیر عقلی، علمی، ادبی، تاریخی و موضوعی، و رهیافت‌های جدید و مستقیم قرآن و مشکلات کسب مقبولیت برای آن.

موضوعاتی که در مقاله اول بررسی شده است، عبارت اند از: تفسیر هرمنوتیکی از قرآن و پیامدهای آن، روش تفسیر به رأی و دیدگاه های مفسران معاصر درباره آن، موضع امامان شیعه و دانشمندن شیعه در برابر اسرائیلیات، جایگاه کتاب التفسیر و المفسرون ذهبی و نقد آن، جایگاه علمای برجسته شیعه مانند سید مرتضی، شیخ طوسی و شیخ طبرسی.

موضوعاتی که در مقاله دوم بررسی شده است، عبارت اند از: جایگاه تفسیر عصری و ویژگی های آن، رویکردهای جدید در تفسیر قرآن در دوره معاصر، تحولایت تفسیری کشورهای اسلامی مانند ایران ، عراق و لبنان، روش تفسیر موضوعی، روش تفسیر عقلی و نقد دیدگاه های سر سید احمد خان و محمد عبده، روش تفسیر علمی قرآن، قرآن و فرهنگ زمانه، واقعی بودن قصه های قرآن و نقد دیدگاه های محمد احمد خلف الله، ماهیت وحی و نقد دیدگاه های دانشمندان غربی در باره آن به ویژه نظریه تجربه دینی پیامبر(ص).

 

2. نقد پایان‌‌نامه

1. این تحقیق به واقع یک تحقیق متن پژوهانه است؛ مع الوصف نویسنده در فصل کلیات به طور کلیشه ای موضوعاتی چون سؤالات و فرضیات تحقیق را مطرح کرده است و حال آن که وجهی ندارد و چنین سؤالاتی در تحقیقات مسئله پژوهانه موضوعیت دارد. نگاهی به سؤالات مطرح شده در این پایان‌نامه تکلف‌آمیز بودن و بی معنا بودن آنها را آشکار می‌کند.

الف. در این تحقیق چه روش های تفسیری مطرح و مورد بحث قرار گرفته است؟

ب. مهم‌ترین گرایش های تفسیری که در این پژوهش به آنها پرداخته شده است، کدام‌اند؟

ج. آیا ملاک ها و معیارهای یک تفسیر صحیح از قرآن بیان شده است؟

د. آیا از منابع و مبانی شیعه در تفسیر قرآن استفاده شده است؟

هـ. آیا در مطالبی که در باب تفسیر، مفسران پیشین و معاصر، روش‌ها و گرایش‌های در این تحقیق مطرح شده، پریش ها و ابهام هایی دیده می‌شود؟

و. آیا در این  پژوهش به بررسی تفاسیر اهل سنت و شیعه پرداخته شده است؟ به چه میزان؟

ز. آیا رهیافت‌های جدیدی که در سده های اخیر نسبت به تفسیر قرآن صورت گرفته، در این تحقیق قابل مشاهده است؟

 

2. میان حجم فصل‌ها توازن وجود ندارد. فصل اول، کلیات: 1-15 صفحه، فصل دوم، معرفی و نقد دایرة المعارف قرآن لیدن: 15-55؛ فصل سوم، ترجمه و نقد مقاله «تفسیر قرآن: در دوره کلاسیک و ادوار میانه: 55-181؛ فصل چهارم، ترجمه و نقد مقاله «تفسیر قرآن در دوره جدید و معاصر: 181-293. حجم فصول به ترتیب عبارت‌اند از: 15؛ 40؛ 126؛ 112. نویسنده می‌توانست، فصل دوم را که حاشیه‌ای و بی‌ربط به اصل موضوع پایان‌نامه است، تلخیص کند و در فصل اول ادغام نماید و میان اصل ترجمه و نقد تفکیک به عمل نیاورد. نقد هر مطلب را ذیل ترجمه بیاورد و هر مطلب را در یک فصل قرار دهد. این هم موجب می‌شد، حجم فصول متوازن شود و هم میان ترجمه و نقد گسیختگی به وجود نیاید.

3. تقریباً در تمام صفحات ترجمه عبارت‌هایی پیدا می‌شود که همچنان بوی ترجمه می‌دهد و نارساست؛ نظیر: ابن عباس قهرمان حماسی تفسیر قرآن(ص64)= مفسر برجسته قرآن؛  تفسیر تشریحی(ص65)= تفسیر لغوی؛  تفسیر سفیان ثوری به گونه ادبی تفسیر مجاهد تعلق دارد(ص66)= تفسیر سفیان ثوری همسان تفسیر مجاهد است؛ مقاتل بن حیان و مقاتل بن سلیمان هر دو تجربه سرباز دین بودن را داشته اند(ص68)= سابقه جهاد در راه خدا داشته‌اند؛ تفکر انسان‌انگارانه(ص69)= تشبیه خدا به خلق؛ ابوعبیده شصت بیت شعر به عنوان شواهدی بر کاربرد زبان در متن قرآن ذکر می‌کند(ص72)= شصت بیت شعر را در تفسیر آیات قرآن شاهد می‌آورد؛ کمتر به جهات تاریخ‌نگاری و نقل افسانه‌ها توجه دارد(ص72)= کمتر به نقل مطالب تاریخی و اسرائیلیات می‌پردازد.

4. پی‌نوشت های نویسنده چیزی بیش از نقد است. به نظر می‌رسد، در خصوص هر موضوعی که نویسنده به مطالب قابل توجهی دست یافته‌است، بسط داده‌است. از جمله موضوع هرمنوتیک(ص104 به بعد). در اینجا مشخص نیست که شرح نویسنده ناظر به کدام سخن صاحب مقاله است. به نظر می رسد، این مطالب خیلی حاشیه ای و بی ربط است. برای مثال هیچ مشخص نیست که چرا نویسنده مطالبی را با عنوان «اندیشه‌های امام خمینی و تفسیر هرمنوتیک»(ص112) آورده است. ظاهراً نویسنده موضوعات مذکور در مقاله را بهانه قرار داده و آنگاه هر مطلبی را که مرتبط به آن یافته، آورده است.

5. نویسنده ادعا کرده است که در کتاب‌های تفسیری نور الثقلین حویزی و البرهان بحرانی احادیث مورد اعتقاد شیعه جمع آوری شده است(ص40)؛ حال آن که این خلاف واقع است.

6. تفسیر شهرستانی تفسیری اسماعیلی شمرده شده است(ص88)؛ اما نویسنده در این زمینه بررسی‌های لازم را انجام نداده است.

7. نویسنده کفاتاً را در آیه «أَ لَمْ نَجْعَلِ اْلأَرْضَ کِفاتاً (25) أَحْیاءً وَ أَمْواتاً (26) وَ جَعَلْنا فیها رَواسِیَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَیْناکُمْ ماءً فُراتاً (27)» دال بر حرکت زمین گرفته و ظاهر لفظ را با این معنا موافق دانسته است(ص241)؛ حال آن که کفاتا در لغت و تفاسیر به معنای دربرگیرنده و محل سکونت گرفته شده است و لذا تطبیق آن بر حرکت زمین تکلف آمیز به نظر می‌رسد.