سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

پیامبر(ص) و دغدغه جانشینی

اهل سنت بر این نظرند که پیامبر(ص) کسی را برای جانشینی و خلافت بعد از خودش تعیین نکرده است و اظهار می کنند، برای همین جهت صحابه بعد از رحلت پیامبر(ص) در سقیفه جمع شدند تا جانشین بعد از پیامبر(ص) را تعیین کنند و نهایتاً به انتخاب ابوبکر انجامید. البته افراطی هایی هم در میان اهل سنت پیدا می شود که قائل اند، پیامبر(ص) همین ابوبکر را برای جانشینی بعد از خود برگزید.

اهل سنت در همین راستا تمام روایاتی را که شیعه بر تعیین امام علی(ع) به جانشینی پیامبر(ص) دلالت دارد، توجیه و تأویل می کنند. من بارها کنجکاو شده بودم که آیا واقعاً پیامبر(ص) هیچ دغدغه ای برای جانشینی بعد از خودش نداشته است. ضمن تحقیقات دیگری که انجام می دادم، در میان روایات خود اهل سنت به صورت پراکنده به شواهد متعددی در این زمینه برخوردم که گواهی می دهد، آن حضرت نسبت به جانشینی بعد از خودش دغدغه داشته و به انحای گوناگون و تعابیر مختلف آن را اظهار داشته است.

آنچه اینک می آید، یکی از آن روایات است که نشان می دهد، پیامبر(ص) دغدغه داشتند، بعد از خودشان کسانی که شایستگی خلافت ندارند، بیایند و ادعای خلافت بکنند.

اهل سنت در روایتی از عمر بن خطاب نقل کرده اند که رسول خدا(ص) فرمود: «أکثر ما أتخوف على أمتی من بعدی رجل یتأول القرآن یضعه على غیر مواضعه و رجل یرى أنه أحق بهذا الامر من غیره (طبرانی، المعجم الأوسط، 2 / 242 - 243)؛ بیش ترین چیزی که بر امتم بعد از خودم می ترسم، این است که کسی قرآن را بر خلاف مراد الهی معنا کند و کسی ادعا کند که او به این امر (خلافت) از دیگری سزاورتر است».

قسمت اخیر این روایت در جای دیگر این چنین آمده است: «... رجل ینافس الملک على أخیه (ابن عبد البر، جامع بیان العلم وفضله، 2/ 193 - 194)؛ کسی بر دیگر در مُلک رقابت کند».

خود اهل سنت قائل اند که اولین کسی که این وصف بر او انطباق دارد، معاویه است (محمد بن عقیل، النصائح الکافیة، 141)؛ اما به دلایلی بسیار بعید می نماید که پیامبر(ص) به وضعیتی که بلافاصله بعد از رحلتشان پیش می آید، بی توجه باشند و توجه ایشان به یکی از مصادیق آن که بعد از چند خلیفه پیش می آید، منصرف شده باشد.

کافی است، به فعالیت های پیامبر(ص) در این زمینه در اواخر عمر شریفشان نظری منصفانه افکنده شود. از جمله، خود اهل سنت آورده اند که پیامبر(ص) در سال نهم هجرت که مسلمانان اولین حج را بعد از فتح مکه برگزار می کردند، ابتدا ابوبکر را برای ابلاغ آیات برائت تعیین کرده بود و بعد به موجب وحیی که بر آن حضرت نازل شده بود، او را بر کنار و امام علی(ع) را تعیین فرمود. باید پرسید، جهتش چه بود؟ البته در روایات بیش از این نیامده است که پیامبر(ص) علت آن را به ابوبکر چنین می فرماید که من مأمور شدم که آن را یا خود یا یکی از اهل بیتم ابلاغ کند.

زید بن یثیع این گونه آورده است: «نزلت براءة، فبعث بها رسول الله صلى الله علیه و سلم أبا بکر، ثم أرسل علیا فأخذها منه. فلما رجع أبو بکر، قال: هل نزل فی شی‏ء؟ قال: لا، و لکنی أمرت أن أبلغها أنا أو رجل من أهل بیتی رسول الله صلى الله علیه و سلم. فانطلق إلى مکة، فقام فیهم بأربع: أن لا یدخل مکة مشرک بعد عامه هذا، و لا یطف بالکعبة عریان، و لا یدخل الجنة إلا نفس مسلمة، و من کان بینه و بین رسول الله عهد فعهده إلى مدته. (طبری، جامع البیان، 10/ 46)؛ آیات برائت نازل شد؛ آنگاه پیامبر(ص) ابوبکر را با آن (به مکه جهت ابلاغ آنها) فرستاد؛ سپس علی(ع) را فرستاد و او آن را از او گرفت. وقتی ابوبکر برگشت، پرسید: آیا درباره من چیزی نازل شده است؟ فرمود: نه، اما به من امر شد که آن را یا من و یا یکی از اهل بیتم ابلاغ کند. علی(ع) به مکه رهسپار شد و در میان مکیان به چهار چیز به پا خاست: یکی آن که بعد از این سال هیچ مشرکی به مکه وارد نشود و دوم این که کسی برهنه طواف نکند و سوم این که جز شخص مسلمان وارد بهشت نمی شود و چهارم این که هرکه با پیامبر(ص) پیمانی دارد، فقط تا مدتش اعتبار دارد».

ظاهر این روایت حاکی از این است که ابوبکر برگشت و بنابراین امام علی(ع) به طور کلی به جای او امیر حاج شد. شیعه هم بر همین نظر است. منتها اهل سنت آورده اند که ابوبکر بعد دوباره خود را به حاجیان رساند و او امیر حاج و علی(ع) مأمور ابلاغ آیات برائت بود.

ما فعلاً بر روی مضمون مورد اتفاق بحث می کنیم که پیامبر(ص) مأموریتی را که به ابوبکر داده بود، از او گرفت و علی(ع) داد. سئوالی که اینجا مطرح است، این است که چرا پیامبر(ص) چنین کرد؟ برخی از علمای اهل سنت، چنین پاسخ داده اند که رسم عرب بوده است که اگر کسی بخواهد پیمانی را که بسته است، بشکند، باید یا خودش یا یکی از اهل بیتش باشد؛ چیزی که هیچ شاهد تاریخی بر آن یاد نکرده اند.(نک: طباطبایی، المیزان، ذیل آیات برائت).

برای این که راز مطلب تا حدی روشن شود، لازم است، بستر تاریخی قصه مقداری توضیح داده شود و نکاتی چند یادآوری گردد.

اولاً، سال نهم اولین سالی است که بعد از فتح مکه حج بر گزار می شود.

ثانیاً، سال نهم اولین سالی است که مسلمانان بدون حضور پیامبر(ص) حج بر گزار می کنند.

ثالثاً، در موسم حج بزرگ ترین گردهم آیی مسلمانان صورت می گیرد و اتفاق هر واقعه در آن موسم برای عامه مسلمانان جلب نظر می کند.

رابعاً، بی شک، این که شخصی مثل ابوبکر که زمینه برای خلافت دارد، برای مأموریتی تعیین شود و آنگاه عزل شود و به امام علی(ع) که او نیز زمینه برای خلافت دارد، داده شود، به مسلمانان القاء می کرد که ابوبکر فاقد صلاحیت برای انجام آن مأموریت و علی(ع) حائز آن صلاحیت است.

واقعاً، در اینجا سئوالات جدی فراوانی هست که اگر به درستی به آنها پاسخ داده شود، نشان می دهد که پیامبر(ص) اولاً، نسبت به این که چه کسی جانشین او خواهد شد، دغدغه بسیار داشت و ثانیاً، برای رفع این دغدغه امام علی(ع) را به جانشینی خود معین کرد.

این سئوالات از این قرار است:

اولاً، آیا معنا دارد، پیامبر(ص) برای صرف ابلاغ آیات برائت دست به چنین تغییری زده باشد؟ آن هم تغییری که ابهت ابوبکر را در میان مسلمانان می شکست و فضیلتی را برای امام علی(ع) ثابت می کرد؟

ثانیا، آیا حداقل این نشان نمی دهد که ابوبکر برای انجام این مأموریت صلاحیت نداشته و آیا پیامبر(ص) نمی خواسته است، از رهگذر این عزل و نصب برتری امام علی(ع) را بر ابوبکر به مسلمانان اعلان بفرماید؟

ثالثاً، اگر نفس ابلاغ آیات بود، این ابلاغ توسط هر کسی می توانست انجام شود. چه جهتی داشت که پیامبر(ص) امام علی(ع) را برای آن تعیین کند؛ آن هم بعد از آن که ابوبکر را برای آن نصب کرده بود؟

آیا این عزل و نصب به موجب دغدغه ای نبوده است که نسبت به جانشینی خودش بعد از رحلت داشته است؟ آیا این نمی خواهد بفهماند که ابوبکر مصداق آن کسی است که دغدغه داشت، بعد از رحلتش ادعای خلافت کند و حال آن که صلاحیتش را ندارد؟


شرایط ظهور امام زمان(ع) از نگاه قرآن

این پست را در عین حالی که به خوانندگان تقدیم می کنم، می خواهم از یک واقعه جالب هم خبر دهم. خبرگزاری محترم فارس تاکنون دو نوبت با اینجانب مصاحبه کرده است. نوبت اول درباره اعتکاف بود که در پست قبلی آمده است. در آن نوبت من مصاحبه شفاهی داشتم و میان آنچه که من گفته بودم و آنچه در این خبرگزاری انعکاس یافته بود، تفاوت وجود داشت. من احساس کردم، اگر مصاحبه را به صورت نوشتاری انعکاس دهم، این تفاوت نخواهد بود. منتها باز چنین شد و در نوبت دوم که درباره مهدویت بود، این گونه شد که اینک ملاحظه می کنید.

با عرض سلام

سوالات مصاحبه را خدمت شما می فرستم، اگر تا آخر هفته اقدام به ارسال پاسخ سولات نمایید، لطف می کنید.

1.          ضرورت و چگونگی زمینه ظهور توضیح دهید.

2.          آیا دکترین مهدویت قابلیت اداره جهان در همه زمینه ها دارد؟

3.          در زمینه مذاهب نوظهور چه عکس العمل مناسبی را می توان انجام داد؟

4.          چه اقدامی در برابر افرادی که مهدویت را زیر سوال می برند می توان انجام داد؟

5.          استراتژی انتظار چیست؟ شیعیان در زمینه سازی و پرداختن به استراتژی چه نقشی دارند؟

6.          چگون می توان جز سربازان امام زمان قرار گرفت؟

                                                                          با تشکر

                                                                       خبرنگار خبر گزاری فارس

به نام خدا و با سلام

با عرض شرمندگی باید عرض کنم که من از پاسخ به این سؤالات معذورم. این سؤالات در تخصص من نیست. من در زمینه مهدویت تحقیق نکرده ام. چند ساعتی در اینترنت جستجو کردم و مطالب زیادی را خواندم؛ اما دریافتم که اگر من بخواهم حرف جدیدی بزنم، باید وقت زیادی بگذارم و این در حالی است که اولویتی ندارند. پاسخ های سطحی و عامیانه نیز از عهده من خارج است و مورد پسندم نیست. مع الوصف در پاسخ به سؤالات ذیل مطلبی را که رضایتم را برای نشر جلب نمی کند، می نویسم.

  1. ظهور امام زمان(ع) وقتی ضرورت می یابد که آمادگی برای استقبال از یک منجی در بخش بزرگی از جهان وجود داشته باشد. نمونه های قبلی ظهور منجی در تاریخ نشان می دهد، خداوند وقتی منجی برای ملتی فرستاده است که آنان به شدت تحت ستم بودند و با تمام وجود و از سویدای قلب از خداوند ظهور یک منجی را طلب می کردند. برای مثال، وقتی بنی اسرائیل از حضرت موسی(ع) استقبال کردند که تحت ستم فرعون بودند. مردانشان به قتل می رسید و زنانشان به کنیزی گرفته می شد. در سوره قصص چنین آمده است: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی اْلأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ (4) وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ (5)؛ فرعون در کشورش طغیان کرد و ساکنانش را گروه گروه کرده بود. (به گروهی قدرت داده بود؛ اما) گروهی را ضعیف نگاه داشته بود. فرزندانشان را می کشت و زنانشان را زنده نگاه می داشت. او تبهکاری می کرد. (خداوند فرمود: ) ما می خواهیم، بر ضعیف داشته شدگان در این کشور منت نهیم و آنان را پیشوا و وارث گردانیم. در جای دیگر آمده است که فرعونیان بنی اسرائیل را شکنجه می کردند: یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ (ابراهیم، 6). یا همین بنی اسرائیل وقتی از طالوت به عنوان یک منحی استقبال کردند که از سرزمینشان اخراج شده بودند(بقره، 246). شاید چنین وضعیتی در جایی مثل فلسطین موجود باشد؛ اما در مناطق دیگر چنین وضعی نیست. در روایات نیز آمده است که امام زمان وقتی ظهور خواهد کرد که ظلم جهان را فرا گرفته باشد. شاید یک وضعیتی مثل جنگ جهانی سومی چنین شرایطی را فراهم کند. بعید نیست، پافشاری آمریکا بر حمایت از اسرائیل و بیداری امت های اسلامی و اهتمام آنان به احقاق حق فلسطینیان چنین شرایطی را فراهم سازد. در پاره ای از روایات نیز آمده است، در منطقه سوریه یعنی نزدیک اسرائیل جنگی شروعی خواهد شد که مصادف با ظهور امام زمان خواهد بود. به طور طبیعی تا مسلمانان به چنین بیداری و اهتمامی نیل پیدا نکرده اند و حاکمان وابسته به امریکا در کشورهای اسلامی سلطه دارند و امکان بیداری و انگیزش مسلمانان برای احقاق حق فلسطینیان وجود ندارد، زمینه ای برای ظهور امام زمان نیز فراهم نیست. به نظر می رسد، ما از رهگذر ترویج مکارم اخلاقی و قسط اسلامی و  با پیاده کردم احکام اسلامی در کشور و نشان دادن یک مدل حکومتی موفق و عادلانه و مردم پسند و با رشد و توسعه علمی و تکنولوژی در کشور خود و نیز اطلاع رسانی به مسلمانان منطقه می توانیم زمینه ظهور امام زمان را فراهم سازیم.
  2. تردیدی نمی توان داشت که دکترین مهدویت به معنای یک مدل حکومتی عادلانه، مطلوب امت های جهان به ویژه امت های تحت ستم است. اساساً، دین اسلام و قرائت امروزی اش یعنی دکترین مهدویت، فطری و مقبول دل انسان هاست. در صورتی که ما بتوانیم، پاسخ ها و راه حل های نظری و عملی روزآمد و متناسب با نیازها و خواسته های فطری و قلبی ملت خود در مرتبه اول و ملل دیگر در مرتبه بعد ارایه کنیم، دکترین مهدویت مورد پذیرش ملت ها قرار خواهد گرفت و زمینه مساعدی بر ظهور امام زمان و اداره جهان به دست مبارک ایشان فراهم خواهد شد.
  3. مذاهب و نحله های انحرافی نوظهور در پاسخ به نیاز فطری امروز بشر پدید می آید. چنان که علف هرز در کویر نمی روید؛ بلکه در زمین آباد و مساعد رشد می کند. نحله های منحرف نیز این چنین هستند. بدیهی است که ترویج آموزه های فطری اسلامی و مهدوی از یک سو، و نقد منطقی و جدال احسن با مکاتب انحرافی و دعوت عملی جوانان به آموزه های اسلامی می تواند از رشد آن مکاتب جلوگیری کند. ما باید هم روح جوانان را از شراب طهور عشق به مهدی به عنوان عبد صالح خدا سیراب کنیم و هم عقل آنان را با استدلال و منطق در زمینه دکترین و جامعه مهدوی تعالی و تکامل ببخشیم. با تعالی و ترقی روح و عقل جوانان هم از مکاتب انحرافی اعراض می شود و هم به آموزه های اسلامی و مهدوی اقبال می گردد.
  4. همان طور که گفته شد، معرفی دکترین مهدویت و پاسخ به سؤالات مطرح درباره آن و ترویج بحث علمی و منطقی در زمینه های آموزه های مهدوی و اسلامی بهترین راه مقابله با اندیشه های رقیب است. بدیهی است که با هر چیزی باید از جنس خودش مقابله کرد. دکترین مهدویت دو بعد دارد: بعد نظری و بعد عملی. در بعد نظری باید با سلاح برهان و منطق و استدلال و جدال احسن در یک فضای آزاداندیشی با نظرهای رقیب مقابله کرد و در بعد عملی با ارایه الگوی عینی و رفتاری مطلوب و جاذب و مردم پسند از یک فرد و جامعه مهدوی الگوهای رقیب را از رونق انداخت.
  5. انتظار ظهور از عشق و میل قلبی به یک جامعه و جهان متعالی و مطلوب و الهی سرچشمه می گیرد و به اقدام عملی برای تحقق آن جامعه و جهان می انجامد. بنابراین استراتژی و هدف غایی انتظار، تحقق چنین جامعه و جهانی است. نقش و وظیفه شیعه به عنوان جمعی که منتظر و عاشق تحقق چنین جامعه و جهانی هستند، این است که در دو بعد روحی و عقلانی جامعه بشری را به جانب چنین جامعه و جهانی سوق بدهند. باید از سویی با خواندن ادعیه و اشعار دل انگیز و شورآفرین و یادکرد سجایای اخلاقی و الهی امام زمان دل ها و قلب ها را به عشق او گرفتار کرد و از سوی دیگر با تبلیغ عقلانی و آزاداندیشانه دکترین مهدویت و حکومت عدل جهانی امام مهدی عقل ها و اندیشه ها را اقناع و تقویت نمود.
  6. اگرچه بسیار مایه سعادت و خوشبختی است که کسانی در وقت ظهور و قیام امام زمان حیات و حضور داشته باشند و توفیق جهاد و تلاش برای تحقق جامعه و جهان مهدوی را پیدا کنند، اما با لحاظ غرض از قیام آن امام که گسترش عدل و قسط و اخلاق و احسان در جامعه بشری است، باید گفت: هرکسی در هر زمانی بتواند با نظر و عمل، قسط و عدل و اخلاق و احسان را ترویج کند، سرباز امام زمان تلقی می شود.

 نکونام: سربازان اباصالح (عج) در هر عصری وجود دارند.

خبرگزاری فارس: عضو هیئت علمی دانشگاه قم با اشاره به شرایط ظهور امام عصر (عج) گفت: سربازان امام اباصالح (عج) در هر زمان و عصری حضور داشته و دارند.

جعفر نکونام امروز در گفتگو با خبرنگار فارس در قم با تبریک فرارسیدن ایام نیمه شعبان در مورد ابعاد لازم برای ظهور اظهار داشت: ظهور امام عصر (عج) نیازمند آمادگی جهان و جهانیان است و تنها با خواست خداوند و در خواست قلبی بشر از پروردگار محقق می‌شود.

وی با اشاره به داستان حضرت موسی (ع) و بنی‌اسرائیل اظهار داشت: مردم زمان موسی در اثر ظلم و ستم فرعون پیغمبری موسی (ع) را مورد قبول و استقبال قرار دادند.

عضو هیئت علمی دانشگاه قم درباره آیه 246 سوره بقره گفت: این آیه بیانگر این است که بنی اسرائیل در شرایطی طالوت را به عنوان منجی پذیرفتند که از سرزمین خود آواره شدند.

عضو هیئت علمی دانشگاه قم اضافه کرد: طبق آیات و روایات ظهور قائم آل محمد(عج) در شرایطی به وقوع می‌رسد که ظلم و ستم در سراسر دنیا فراگیر شود.

نکونام در سراسرعالم بشری شرایط استقبال از منجی عدالت‌گستر را تنها در فلسطین کنونی پابرجا دانست و بیان داشت: این وضعیت می‌تواند مقدمه‌ای برای بیداری مسلمانان دنیا برای احقاق حق فلسطینیان و ظهور منجی عدالت را فراهم کند.

وی تاکید کرد: تا مسلمانان به چنین بیداری نیل پیدا نکنند و حاکمان آمریکا بر کشورهای اسلامی سلطه دارند زمینه‌ای برای ظهور امام عصر(عج) فراهم نیست.

عضو هیئت علمی دانشگاه قم در پایان یادآور شد: با ترویج مکارم اخلاقی، قسط اسلامی و برپایی احکام اسلامی و نمایان کردن مدل حکومتی موفق، عادلانه و مردم‌پسند به سراسر جهان می‌توان زمینه‌هایی برای فرج امام زمان(عج) فراهم کرد.

عضو هیئت علمی دانشگاه قم با بیان اینکه دکترین مهدویت مدل حکومتی عادلانه و مطلوب امت‌های جهان است افزود: در صورتی‌که جامعه اسلامی مدل‌های نظری و عملی متناسب با خواسته‌های فطری انسان‌ها ارائه کند بشریت با پذیرش مهدویت زمینه مساعدی برای ظهور فراهم می‌کند.

نکونام پاسخ مناسب و درست به مذاهب نوظهور و انحرافی را ضروری دانست و تاکید کرد: با سیراب کردن روح و عقل جوانان از شراب ظهور و عشق به مهدی موعود (عج) به عنوان عبد صالح خدا می‌توان از پیشرفت مکاتب نوظهور جلوگیری کرد.

وی تحلیل منطقی و علمی در زمینه آموزه‌های مهدوی و اسلامی بهترین ابزار برای مبارزه با شبهات مهدویت معرفی کرد و بیان داشت: با برهان و منطق و الگوی عینی و رفتاری مطلوب می‌توان شبهات مهدویت از میان برداشت و آنها را از رونق انداخت.

وی با بیان اینکه سربازان امام اباصالح (عج) در هر زمان و عصری می‌توانند حضور داشته باشند گفت: بشر در هر زمانی می‌تواند با عمل به قسط، عدل، اخلاق و احسان در صف سربازان حضرت صاحب الزمان(عج) قرار گیرد.  منبع


دیدگاه آیت الله معرفت درباره زیارت عاشورا

متنی که در پی می آید، مقاله ای از مرحوم آیت الله معرفت در نقد زیارت عاشوراست. گفتنی است، یک باری اینجانب به منزل مرحوم آیت الله معرفت رفته بودم و ایشان بدون مقدمه مقاله ای را که مشاهده می کنید، به این جانب نشان دادند و فرمودند: بگیر! این برای شما! و افزودند: فرزند آقا (یعنی آقازاده مقام معظم رهبری) نیز از من نوشته ای به یادگاری خواستند. من این نوشته را به او نیز دادم.

 

لعن صحابه ‏اى که در روز عاشورا در کربلا حضور نداشتند و با امام حسین(ع) مقاتله نکردند، در این نوشته مورد بررسى قرار گرفته است و ضمن بررسى سندى و دلالى زیارت عاشورا در آثار به دست آمده، چنین نتیجه گرفته شده است که این بخش از زیارت که متضمن لعن صحابه مذکور است، در آثار قبل از مصباح التهجد شیخ طوسى نبوده و این حاکى از آن است که در این کتاب تصرفى صورت گرفته؛ به علاوه لعن این دسته از صحابه با ذوق سلیم و سیره ائمه(ع) نیز ناسازگار است.

 

 1. مقدمه

موضوع لعن در زیارت عاشورا از موضوعات جنجال‏ برانگیزى ‏است که در خور پژوهش به نظر مى‏رسد. در این مقاله به منظور بررسى این موضوع از این ریز موضوعات سخن رفته‏است: 1. اعتبار و اعتلاى سند؛ 2. تصحیف و تحریف برخى عبارات؛ 3. تصرّف در عبارت لعن.

 

2. اعتبار سندى زیارت عاشورا

این زیارت نخست به روایت ابن قولویه(م367ق) در باب 71 کامل الزیارات آمده که از لحاظ قوّت سند در درجه بالاى اعتباراست.

ابن قولویه این زیارت را از دو طریق نقل کرده‏ است: یکى از طریق محمد بن موسى هَمْدانى از محمد بن خالد طیالسى از سیف بن عمیره و صالح بن عُقبه، هر دو از علقمة بن محمد حضرمى از امام باقر(ع). دیگر از طریق محمد بن اسماعیل بن بزیع از صالح بن عقبه از مالک جُهَنى از امام باقر(ع)، که هر دو طریق صحیح و معتبراند.

شیخ طوسى(م460ق) نیز این زیارت را در مصباح المتهجّد تنها از طریق محمد بن‏ اسماعیل بن ‏بزیع از صالح بن ‏عقبه از پدرش از امام باقر(ع) نقل کرده ‏است. طریق شیخ به کتاب ابن بزیع صحیح و معتبر است؛ اما نسخه مصباح بسیار مشوّش و مغلوط و داراى ناهنجارى ‏هایى ‏است که اطمینان آدمى را از آن سلب مى‏کند؛ در مقابل، نسخه کامل‏ الزیارات کاملاً متقن و معتمد است.

شیخ، زیارت عاشورا را از طریق محمد بن اسماعیل بن بزیع، از صالح بن عقبه، از پدرش (عقبة بن قیس بن سمعان) از امام باقر(ع) روایت کرده‏ است؛ در صورتى که ابن ‏قولویه از همین طریق از صالح بن عقبه از مالک جُهَنى از امام باقر(ع) روایت مى‏کند و تقریباً در طول دو صفحه ثواب زیارت و دعاى آن روز را چه از مسافت نزدیک یا دور نقل مى‏کنند. هر دو نسخه از لحاظ متن عین هم، ولى در اِسناد چنین اختلافى ‏است. روشن‏است که شیخ همان روایت و نقل ابن قولویه را با اشتباه در اِسناد دنبال کرده ‏است.

علاوه بر این، عقبة بن قیس پدر صالح از اصحاب امام صادق(ع) شمرده شده، بدون آن که توثیق شده‏ باشد؛ لذا چگونه او مى‏تواند از راویان امام باقر(ع) باشد؟ (نجاشى، ج1، ص444)؛ ولى مالک بن جهنى از بزرگان شیعه و اصحاب امام باقر(ع) و موثق است (خویى، معجم رجال الحدیث، ج14، ص158).

 

3. تصحیف در متن زیارت عاشورا

در جاى جاى این زیارت اختلاف نُسَخ وجود دارد. از آن جمله در برخى واژه‏ها بین روایت ابن قولویه و شیخ اختلاف ‏است. نسخه ابن قولویه از لحاظ اتقان بر نسخه شیخ اولویّت دارد. به همین رو احتمال تصحیف و تحریف برخى الفاظ در آن بسیار است. از جمله عبارت «اللهم العن العصابة التى جاهدت الحسین...» که در نسخه مصباح شیخ ‏است، ظاهراً تحریف یافته و به نظر مى‏رسد، اصل آن «جاحدت؛ انکار کرد» از ریشه جُحود به معناى «مورد انکار قرار دادن» است؛ چنان که آن در بسیارى از روایات «جاحد» به کار رفته ‏است. از جمله در نامه امام حسن(ع) به معاویه چنین آمده است: « ثم جاحدتْنا قریش ما قد عرفته العرب لهم؛ سپس قریش آنچه را که عرب براى آنان پذیرفته بودند، درباره ما انکار کردند» (مجلسى، ج44، ص55) و در خطبه مولى امیر مؤمنان(ع) در بصره این گونه آمده‏است: « و یجاحدونا امرنا و ینازعونا حقّنا؛ امر ما را انکار کردند و حق ما را مورد منازعه قرار دادند» (همان، ج32، ص351 و 352 و 355) و نیز در خطبه قاصعه این‏چنین مى‏خوانیم: «و جاحدوا اللَّه على ما صنع بهم، مکابرة لقضائه و مغالبة لآلائه؛ و خدا را به سبب آنچه بر آنها آورده بود، انکار کردند تا با حکم او معارضه کنند و بر نعمت‏هاى او دست بیابند» (خ192 و نهج‏البلاغه، ص289 و 290) و در حدیث ابى ‏بصیر از امام صادق(ع) آمده است: « فإنّ جاحدک فجاحده؛ منکر تو منکر اوست» (مجلسى، ج2، ص134).

علاوه بر این، اساساً عبارت «جاهدت الحسین» فاقد مفهوم صحیح و معقولى ‏است؛ زیرا جهاد و مجاهده که در قرآن 28 بار به کار رفته‏ است؛ اما تماماً با عناوین والاى ارزشى یاد شده و از حُسن فاعلى حکایت دارد؛ بر این اساس هرگز نشاید که عبیداللَّه بن زیاد و عمر بن سعد وقّاص و شمر و خولى را از مجاهدین شمرد و نتوان عبارت «جاهد» را به معناى مطلق «قاتل» به کار برد.

خلاصه فرق میان «جاحد» و «جاهد» همان فرق میان ضد ارزش و ارزش‏است که اولى مورد نکوهش و دومى مورد ستایش‏است و در زیارت عاشورا از باب نکوهش و لعن به کار رفته‏ است؛ به همین رو با همان «جاحَدَت» تناسب دارد. روایات دیگر نیز آن را تأیید مى‏نماید.

به علاوه، در مصباح قبل از شروع به زیارت چنین آمده‏ است: « یا علقمة اذا أنت صلیت بعد أن تؤمى الیه بالسلام، فقل من بعد التکبیر هذا القول...؛ اى علقمه هرگاه نماز گزاردى، بعد از آن که به او سلام کردى، بعد از تکبیر این سخن را بگو ».

علامه مجلسى این عبارت را بسیار مشوش مى‏ شمارد؛ زیرا دعاى علقمه پس از نماز است؛ نه پس از تکبیر نماز...؛ آنگاه توجیهاتى را از کفعمى نقل مى‏ کند که چاره ‏ساز نیست؛ ولى عبارت ابن‏ قولویه از این تشویش عارى‏است (مجلسى، ج98، ص301).

سید ابن طاووس مى‏گوید: «عبارت صد بار لعن و سلام را که پس از زیارت مشهوراست، در مصباح شیخ که با نسخه دستخط وى مقابله شده بود، نیافتم؛ لذا آن را از مختصر المصباح آوردم» (ابن طاووس، ص147).

در دعاى قبل از سجده در مصباح آمده ‏است: «و العن عبید اللَّه بن زیاد و ابن‏ مرجانه؛ و عبیدالله بن زیاد و ابن مرجانه را نفرین کن»؛ در صورتى که ابن مرجانه، همان عبید اللَّه بن‏ زیاداست و نفر دومى نیست. (رک. بلاذرى، ج5، ص2241)؛ لذا تکرار این عبارت در خصوص ابن زیاد روشن نیست؛ گرچه برخى خواسته ‏اند توجیه کنند (کفعمى، ص485). البته نسخه ابن قولویه از این تشویش عارى‏است .

 

4. تصرف در لعن زیارت عاشورا

مهم ‏ترین نکته در زیارت عاشورا تصرّف در عبارت لعن ‏است که مشکلات فراوانى را به بار آورده ‏است. در عبارت ابن قولویه - که اصحّ و اتقن‏ است - چنین آمده است:

«ثم تقول مرّة واحدة: اللهم خُصّ انت اول ظالم ظلم آل نبیّک باللعن، ثم العن أعداء آل محمد من الاولین و الآخرین... اللهم العن یزید و أباه و العن عبید اللَّه بن زیاد و آل مروان و بنى امیة قاطبة إلى یوم القیامه؛ سپس یکبار مى‏گوى: خدایا به نفرین مخصوص گردان، نخستین ستمکارى را که به خاندان پیامبرت ستم کرد؛ سپس دشمنان خاندان محمد را از پیشینیان و پسینیان نفرین کن... خدایا یزید و پدرش را نفرین کن و عبید اللَّه بن زیاد و خاندان مروان و فرزندان امیه را جملگى تا روز رستاخیز نفرین کن». (ابن قولویه، باب71)

به خوبى روشن ‏است که عبارت «اللهم خُصّ أنت اوّل ظالم ظلم آل نبیک باللعن...» از جمله نصّ دعا و زیارت ‏است؛ ولى عبارت «ثم العن...» به عنوان نصّ دعا و زیارت نیست؛ بلکه خطاب و دستورى به خود زائر است که خود، اعداء آل محمد - چه گذشته و آینده را - مورد نفرین قرار دهد؛ بدون آن که نامى یا عنوان خاصّى را ذکر کند و به عبارتى دیگر «ثم العن اعداء آل محمد» خطاب به پروردگار نیست تا در ردیف «اللهم خصّ انت...» قرار گیرد؛ بلکه خطاب به خود زائراست که خود، دشمنان آل محمد را به گونه عموم نفرین کند و در دل از آنان بیزارى جوید؛ بدون آن که نام کسى را به زبان آورد؛ آنگاه خصوص کسانى را که مستقیماً در فاجعه کربلا دست داشته‏اند، مورد نفرین قرار دهد.

خلاصه در عبارت زیارت، طبق روایت ابن قولویه، نام اشخاص خاص یاد نشده یا اشاره به اشخاص خاصى - که مستقیماً در فاجعه کربلا دست نداشته‏اند - نشده و تنها به زائر دستور داده شده ‏است که دشمنان آل محمد را عموماً - چه اولین و چه آخرین - نفرین کند و از آنان بیزارى بجوید.

این یکى از اصول پذیرش اسلام‏ است که با آل البیت مودّت برقرار کنند و دشمنى با دشمنان آنان، لازمه محبّت و مودّت آل البیت ‏است. ابن حجر هیثمى در کتاب «الصواعق المحرقة» در این زمینه از ابوسعید خُدرى روایتى مى‏ آورد که پیامبر اکرم(ص) درباره آیه «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ» (صافّات، آیه 24) فرمود: «وقفوهم إنهم مسؤولون عن ولایة علىّ»؛ یعنى در آن روز (قیامت) ندا مى‏رسد که مردم را نگاه داشته، از آنان بپرسند تا چه اندازه نسبت به ولایت مولى امیر مؤمنان وفادار بوده‏اند.

ابن حجر در شرح این حدیث مى‏گوید: «شاید مراد واحدى - مفسر معروف - همین باشد که گفته‏است: در باره آیه "و قفوهم إنهم مسؤولون" روایت شده است که یعنى از ولایت على(ع) و اهل بیت سئوال مى‏کنند؛ زیرا خداوند پیامبرش را دستور داد تا به مردم یادآور شود: بر رسالت خود تقاضاى پاداشى جز دوستى و مودّت قربى نمى‏خواهد و این بدان معناست که در آن روز از آنان پرسش مى‏شود:

«هل والوهم حق الموالاة کما اوصاهم النبى - صلى اللَّه علیه و آله و سلم - ام اضاعوها و اهملوها، فتکون علیهم المطالبة و التبعة؛ آیا به درستى موالات و دوستى آنان را حرمت داشتند و همان‏گونه که پیامبر سفارش نمود، عمل کردند یا آن که اهمال کرده، به فراموشى سپردند». (رک. حاکم حسکانى، ج2، ص106)

علاوه بر این، شیوه امامان معصوم(ع) بر آن بوده ‏است که حرمت صحابه را نگه دارند؛ به ویژه سرشناشان آنان را - که معروفیّت یافته‏اند - به خوبى یاد کنند و هرگز نه تصریحاً و نه تلویحاً کسى از آنان را به زشتى یاد نکنند.

شیخ ابوالفتوح رازى که از بزرگان امامیه و مفسّر عالیقدر جهان تشیّع ‏است، در تفسیر گرانقدرش حدیثى را از امام على بن موسى الرضا از پدرش از جدّش امام صادق(ع) آورده است که فرمود:

«اجتمع آل محمد على الجهر ببسم اللَّه الرحمن الرحیم و على قضاء ما فات من الصلاة فى اللیل بالنهار و على قضاء ما فات بالنهار فى اللیل و على ان یقولوا فى اصحاب النبى(ص) احسن قول؛ آل محمد اتفاق نظر دارند تا در جهر به بسم اللَّه الرحمن الرحیم و قضاى نوافل شب در روز و بالعکس و نیز اتفاق نظر دارند تا در باره اصحاب پیامبر بهترین گفتار را بگویند (ج1، ص28، ذیل تفسیر بسمله).

یعنى هرگز آنان را به زشتى یاد نکنند؛ زیرا حرمت مقام نبوّت چنین اقتضایى دارد؛ از این رو هرگونه گفتارى در باره صحابه معروف که بر خلاف حدیث یادشده باشد، پذیرفته نیست. امام موسى بن جعفر(ع) مى‏فرماید: «احادیث صادره را بر کتاب خدا و گفته‏هاى ثابت و استوار ما عرضه کنید؛ هر آنچه همسویى با آن داشت، حق ‏است و هر آنچه همسویى با آن نداشت، باطل ‏است» (حرعاملى، ج27، ص121 و 123) و نیز امام رضا(ع) فرموده‏است: «اگر با گفته‏هاى محکم ما همسویى نداشت، ما نگفته‏ایم و اگر همسویى داشت، گفته‏ایم» (همان) و فرموده‏اند: «در احادیث ما محکم و متشابه وجود دارد. متشابهات را بر محکمات ما عرضه کنید» (همان).

گذشته از آن، عقل حکم مى‏کند، نظر به این که اهل بیت عصمت(ع) همواره در اوج عظمت و بزرگوارى بوده، آنها را نشاید که جرح عواطف کنند. در حدیثى از پیامبر(ص) خطاب به وابصة بن معبد آمده‏است:

«یا وابصة استفت نفسک؛ البرّ ما اطمأن الیه القلب و اطمأنت الیه النفس و الاثم ما حاک فى القلب و تردد فى الصدر؛ در شناخت خوبى از بدى، قاضى، خرد و اندیشه خود آدمى ‏است؛ هر آنچه دل در پذیرش آن آرامش یابد، نشانه خوبى‏است و هر آنچه دل در پذیرش حالت تردید پیدا کند، نشانه نادرستى ‏است (احمد بن حنبل، ج4، ص228).

 

5. نتیجه

بنابر آنچه آمد، آن بخش از زیارت عاشورا که متضمن لعن صحابه‏اى است که در قتل امام حسین(ع) در روز عاشورا دست نداشته‏اند، از سوى برخى از راویان حدیث افزوده شده و لعن این دسته از صحابه و جرح عواطف مسلمانان از رهگذر آن، نه تنها با ذوق سلیم ناسازگار است که با سیره ائمه اهل بیت(ع) نیز موافقت ندارد.

 

منابع 

نهج‏البلاغه

ابن طاووس؛ مصباح الزائر

ابن قولویه، جعفر بن محمد؛ کامل الزیارات، ط1، مؤسسة النشر الاسلامى، 1417ق

ابو الفتوح رازى، حسین بن على؛ روض الجنان و روح الجنان، تصحیح محمدجعفر یاحقى و دیگران، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى، مشهد، 1367ش

احمد بن‏حنبل؛ المسند، بى‏چا، استانبول، گاگرى یایینلار، 1402ق

بلاذرى، احمد بن‏یحیى؛ انساب الاشراف، ط1، بیروت، منشورات الأعلمى للمطبوعات، 1394 ق

حاکم حسکانى؛ شواهد التنزیل، چ1، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 1411ق

حرّ عاملى، وسائل الشیعة، مؤسسه آل البیت(ع) لإحیاء التراث، قم

خوئى، ابوالقاسم؛ معجم رجال الحدیث، ط4، قم، مرکز نشر آثار الشیعه، 1410ق

طوسى، محمد بن حسن؛ مصباح المتهجد، ط1، مؤسسة الفقه الشیعة، بیروت، 1411ق

مجلسى، محمد باقر؛ بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403ق

 

نجاشى، احمد بن على؛ رجال نجاشى، ط5، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 1416ق