سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

حاشیه ای بر خطوط قرمز آزاداندیشی و نظریه پردازی

یکی از خوانندگان محترم با مطالعه پست «خطوط قرمز آزاداندیشی و نظریه پردازی» مطلبی را ذیل آن مرقوم فرموده و خواسته است که من نظرم را درباره آن بدهم. من آن را بدون هیچ تصرفی جز موارد معدودی املایی و انشائی اینک می آورم و ذیل هر قستمی نظرم را با رنگی متمایز اظهار می کنم.

با سلام 

باید به سمتی حرکت کرد که بتوان نظریه های جدید یا شبهه های جدید را نقادی کرد. به عبارت دیگر فرصت نقد پیدا نمود. شاید یکی از مهم ترین ویژگی های نظریه این است که باید تا آنجا که می تواند در محافل علمی یا حد اقل در اذهان و دغدغه های اهل نظر و کتاب ها و مقالات جایی داشته باشد.

وقتی که نظریه عرفییت محض را مطالعه کردم، دیدم شاید بعضی قسمت هایش پخته نباشد و چون نظریه ای است که برای نقد آن باید قسمت حداقلی از علم اصول و بلاغت و منطق را بلد بود، رفتم به سمت نقد آن نظریه تا ببینم چقدر توانایی دارم. به نظرم آمد که قسمت هایی از علم اصول را (خصوصا بحث الفاظ) نیاز دارم. البته جزئی تر که شدم، دیدم منطق و بلاغت را هم باید دوره کنم تا لازم بیّن و دلالت تضمنی و... دقیقا یادم بیاید.

منظورم این است نظریه شما چیزی نداشته باشد که دارد، اقلا مرا و می دانم خیلی ها را به فکر فرو برد. مشت نمونه خروار است.

نمی خواهم قیاس کنم؛ اما گروه قرآن دانشجو هم مرا به فکر فرو برد یا از خوابی که می دیدم که همه چی امن و امان است بیدار کرد. منظورم طرح شبهات است.

نظر: سلام علیکم. اینجانب نیز با نظر شما موافقم که باید بازار راکد نقد علمی را رونق بخشید. بی تردید چنین نیست که هرچه گذشتگان یا معاصران اظهار می کنند، صحیح باشد. صحت و سقم اظهارات از رهگذر نقد علمی آشکار می شود. منتها نقدی که بدون اظهار احساسات و تفسیق و تکفیر باشد.

باید دست به عصا راه رفت.

بنیان نقد علمی خصوصاً در زمینه دین به حدی نوپاست که حتی برای طرح شبهه هم باید با تأمل و درنگ جلو رفت. بلا تشبیه مانند حکمت نزول تدریجی حرمت خمر است. مدارا با مردم عین تعقل است.

نظر: در این زمینه هم من با شما موافقم. منتها نقد همواره چالش برانگیز است. کمتر کسی را می توان یافت که نظریه اش نقد شود؛ اما برآشفته نشود. برآشفتگی در جوامعی که نقد نهادینه شده، رو به کاهش گذاشته است؛ اما در جوامعی که تکثرگرایی امری مذموم است، بسیار است. من تمام اهتمامم بر همین مدارای مورد تأکید شماست؛ منتها انکار نمی کنم که بسا در مواردی ناخواسته این مدارا را رعایت نکرده ام.  

کوچک کردن محدوده شبهات

 پس بیاییم از شبهات کوچک مبنایی همان نظریه عرفی بودن شروع کنیم که برای فهم و نقد همان چیزهای کوچک بسیار باید مطالعه خصوصاً فکر نمود. یا از شبهات معروفی استفاده کنیم که حتی دیگر اعضای هیأت علمی هم موافقند طرح شود. همین شبهات معروفه که خیال می کنیم بلدیم یا آن عضو عزیز هیأت علمی گمان دارد بلد است، چه بسا در حین مواجهه بلد نباشیم یا بلدیم؛ اما نمی دانیم چطور بیان کنیم یا نیاز به تعمق و توسعه یا تضییق داشته باشد. از این کوچکستان بی انتها شروع کنیم و از مواضع تهمت دوری کنیم که اگر جنین زود بخواهد به دنیا آید نارس است و معلول. پس صبر کنیم تا بستر آماده شود و ما دانشجویان هم پخته تر شویم.

دلسرد نشویم که اگر اخلاص داشته باشیم به شرطی که مصداق این آیه نباشیم که «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ * أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ (بقره، 11-12)

و در عالم واقع هم کارهای ما دارای مصلحت باشد توفیق الهی رفیق راه می گردد؛ ولی اگر ما خیال کنیم مصلحت دارد، اما فی عالم واقع تالی فاسدهایی داشته باشد به شرط مجاهدت و حسن فعلی و فاعلی توأمان به هدایت می رسیم که و ان جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا

نظر: اگر شبهه را به سئوالی بی پایه تعریف کنیم که از سوی دشمنان به منظور خرده گیری بر یک باور مطرح می شود، نظریه عرفی بودن زبان قرآن این گونه نخواهد بود. این نظریه برای تفسیر و توجیه صحیح آیات قرآن اظهار شده است تا از رهگذر آن مراد واقعی الهی کشف گردد و نیز بسیاری از شبهات و ایراداتی را که دشمنان قرآن مطرح می کنند، پاسخ صحیح پیدا کند.

به طور طبیعی یک نظریه جدید به زودی مورد پذیرش جامعه علمی قرار نمی گیرد و بسا مدت ها بعد از مرگ نظریه پرداز است که ممکن است، به آن به تدریج گرایش هایی پیدا شود.

اما این که آیا کار یا نظریه کسی فسادآور است یا نه، بی ملاک و معیار نیست. کار و نظریه ای فساد آور است که:

اولاً، کینه ورزانه و خصمانه و خرده گیرانه به منظور از میدان بردن یک شخص یا نظریه ای صحیح باشد؛ اما اگر چنان که فرمودید، از روی اخلاص و به منظور دفاع عقلانی و صحیح از دین و قرآن باشد، هرگز روا نیست که آن کار و نظریه را فسادآور تلقی کرد.

ثانیاً، کار کسی فسادآور است که نظریه اش را برای افراد خالی الذهن و برای فریب و اغفال آنان مطرح می کند و از طرح آن نزد خبرگان فن بیم دارد؛ نه کسی که نظریه اش را برای دوره های تحصیلات تکمیلی و استادان مطرح می کند و حتی از آنان می خواهد راجع به آن تحقیق کرده و به نقد آن بپردازند.

هدایت بوسیله شبهه؟

هیچگاه معمول نبوده بین دانشمندان که با ارجاع به کتب ضاله یا شبهه وارد کن خصوصاً در مسائل اعتقادی به عوام بخواهند آنها را هدایت کنند یا تشنه به مطالعه کنند. اگر هم مواردی در تاریخ باشد در مورد متخصصین است؛ نه عموم. اما دانشجویان که حتی در مقطع دکتری بسیار مطالعه محدود داشته اند و دارای شاید ایمان متزلزلی باشند، از این راه نه تنها بر اعتقاداتشان قوتی اضافه نمی شود، شاید دچار عقیده منحرفه ای گردند. علاوه بر این یک انسان با عمر محدودی که دارد نمی تواند در پی پاسخ به همه شبهات برآید. پس باید ایمان و اذعان اجمالی به اولیات دین داشته باشد یا آن را اکتساب کند و بقیه شبهات را بر اساس آن رد نماید. حتی صرف همان اعتقاد اولیه و بدون تحقیق مگر این که مجال داشته باشد و یا اهل خبره عادلی که شهادتش بر این مطلب پیدا کرده وجود نداشته باشد (البته اینجا اختلاف است که شهادت عدل یا عادلین در اعتقادات مجزی است یا نه) خلاصه در اعتقادات اولیه به یقین برسد.

نظر: تردیدی نیست که طرح شبهات برای افراد عامی و خالی الذهن مفسده دارد و کسانی که چنین می کنند، مفسدند و باید جلوی آنان گرفته شود و بی شک طرح شبهات برای عوام و افراد خالی الذهن جز گمراهی و ضلالت نتیجه ای ندارد.

اما طرح شبهات در یک جمعی که حداقل تحصیلات دانشجوی کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث است و در میان آنان استادان دانشگاه هم حضور دارند، نه تنها مفسده ندارد که فواید بسیار دارد؛ به خصوص آن که:

اولاً، به آنان تأکید می شود که این شبهات برای تحقیق است و از این رهگذر حساسیت آنان به یافتن نظر صحیح برانگیخته می شود؛

ثانیاً، در مواردی که پاسخ شبهه با پیچیدگی همراه است، به اجمال پاسخ آن داده می شود؛

ثالثاً، در کنار ارسال شبهه به ارسال مقالات و مباحثی که به نوعی پاسخ آن شبهه است، اهتمام می گردد و از رهگذر آن سایت ها و وبلاگ های پاسخگوی شبهات معرفی می شود.

با این تمهیدات، دیگر همچنان اگر دغدغه تأثیرپذیری از شبهات داشته باشیم، دغدغه ما بی جاست.

باید توجه داشت که شبهات ارسالی در گروه قرآن دانشجو ساخته اینجانب نبوده است؛ بلکه ارسال عین همان مطالبی است که به راحتی در سایت ها و وبلاگ مخالفان اسلام و تشیع قابل دسترس است. چطور وقتی این شبهات در آن سایت ها و وبلاگ ها هست، ذغدغه نداریم؛ اما وقتی همانها برای اهل تحقیق آن هم برای پاسخگویی ارسال می شود، دغدغه پیدا می کنیم؟

اما مخاطب شبهات گمراه کننده و فضای طرح آنها

بهتر است راهی مانند مناظره، مقاله، نشست، کنگره، همایش، کنفرانس، لکچر و... برای ارائه آن پیدا شود تا ارائه به هر شخصی صرف این که دانشجوی قرآن و حدیث است. برای آشنایی دانشجو سرنخ شبهات مشهوره را همراه پاسخ اجمالی بدهیم و از او بخواهیم پاسخ تفصیلی بیاورد.

نظر: عنایت دارید که گروه قرآن دانشجو به نوعی یک همایش و مانند آن است که متجاوز از صد نفر دانشجویان ارشد و دکتری و استادان دانشگاه حضور دارند و شبهات در منظر و مرآی آنان عرضه می شود و مجال یکسانی برای اظهار نظر همه آنان وجود دارد.

نیز چنان که گفته شد، در دوره های تحصیلات تکمیلی از دانشجویان خواسته می شود، به شبهات و سئوالات علمی و تحقیقی رشته خود پاسخ دهند و البته راهنمایی لازم هم در این زمینه صورت می گیرد.

جنجال آفرینی و اعمال احساسات

اگر هم جایی به ما بی مهری شده دنبال مقصر نگردیم. شاید از تعجیل و عمل نابجای ما باشد. همان طور که اشاره شد، گاهی کارهای خوب هم برای انجام نیاز به بستر سازی دارند و گاهی هیچگاه بسترش آماده نمی شود ولو در مقوله علمی- دینی. گاهی درد دل های ما که خوب است گفته شود به خاطر برخی دلسوزی های کاسه از آش داغ تر بعضی هایمان مفاسد بیش تری به بار می آورد، خواه از آن طرفی های ایراد گیرنده، خواه از این طرف مظلوم گرا. دانشجو هم که ذاتاً دین را دوست دارد، حاضر است به هر نحوی از اسلامش دفاع کند و خیال می کند الان این انتقادات از گروه قران دانشجو که تبلور اسلام روشنفکری بود و داعیه اسلام را داشت، انتقاد از اسلام است. در صورتی که این هم برداشتی بوده که شاید چند نفر نسبت به فضای جامعه یا برداشت های اشتباه یا شاید درست (نمی دانم) که به آنها اطلاع داده اند، صورت گرفته است. پس فریاد وا اسلاماه بلند نکنیم. بلکه بستر را آماده کنیم. قبل از این که سراغ گفتگوی تمدن ها و ادیان برویم، سراغ گفتگوی سلیقه ها برویم. به نظر من این گفتگو هیچ گاه انجام نمی شود؛ زیرا معیار سلیقه صحیح نسبی است و تبعی. به شرایط بستگی دارد و این قضیه اختلاف سلیقه در روش بیان شبهه و نوع شبهه است؛ نه در اصل ارائه شبهات و تلاش در جهت جواب آنها.

نظر: تردیدی نمی توان داشت که بدون بسترسازی طرح شبهات و اهتمام به پاسخگویی آنها صحیح نیست. اما تلقی من این است که وقتی شرط عضویت در گروه قرآن دانشجو این قرار داده می شود که حداقل دانشجوی ارشد علوم قرآن باشند و به پاسخ شبهات مشکل هم به اجمال اشاره می شود و طرح این شبهات در حضور استادان دانشگاه هست، کاملاً کار با بسترسازی و تمهید مقدمات بوده است.

بی شک هر انسانی جائز الخطاست و من نیز از خطا مبرّا نیستم. منتها تقوای الهی حکم می کند، اگر کسی خطایی کرد، دوستانه و ناصحانه خطایش به او گفته شود تا در اصلاح آن بکوشد؛ نه آن که با سوء ظن و تخریب هر رطب و یابسی را از یمین و یسار به هم ببافند و به دیگران منعکس کنند و بکوشند، با اینجانب برخورد کنند. کجای اسلام چنین رفتاری را تأیید می کند؟ چرا اگر با من بر خلاف اسلام رفتار شد، فریاد واسلاما بر نیاورم؟ مگر اسلام برای توی کتاب هاست؟ آیا نباید اخلاق اسلامی در جامعه علمی ما مراعات شود؟

جالب است، من دیروز در همایش کرامت انسان در اسلام و مسیحیت شرکت داشتم. در آنجا تأکید بر این بود که کرامت انسان مسلمان در جامعه مسیحی رعایت شود. این در حالی است که خودمان کرامت انسانی را حتی در جامعه علمی رعایت نمی کنیم.

نکته آخر

هر شکی به علم الیقیین نمی رسد؛ بلکه گاهی به کفر و ارتداد می رسد. پس دائماً باید در تضرع نسبت به خدا بود که اولا اهدنا الصراط المستقیم؛ ثانیاً ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا...

استاد محترم عزیز اگر صلاح دانستید، پس از تایید در معرض دید دوستان قرار دهید و نظرتان را به بنده ارسال دارید.

نظر: چنان که عرض کردم، ایجاد شک برای عوام و افراد خالی الذهن می تواند به کفر و ارتداد بیانجامد؛ اما در جامعه علمی و با حضور استادان و با تأکید بر مطالعه و با ارسال مقالات و مباحث پاسخگو هرگز ایجاد شک به کفر و ارتداد نمی انجامد.


خطوط قرمز آزاداندیشی و نظریه پردازی

روشن شدن پاسخ این سئوال خیلی مهم است که آیا برای آزاداندیشی و نظریه پردازی خطوط قرمزی وجود دارد یا نه؟ و اگر وجود دارد، آن خطوط قرمز چیست؟ این سئوال حامل چند سئوال است: یکی این که در چه محیطی و برای چه کسانی می توان به طرح نظریات پرداخت؟ دیگر این که چه نوعی نظریاتی را می توان مطرح نمود؟ سوم این که آیا نقد ایمانیات در محفل تخصصی کارشناسی ارشد و دکتری ممنوع است؟ چهارم این که محدوده ایمانیات چیست؟ آیا هر نظر مشهوری جزو ایمانیات است؟

1.  محل ارایه نظریه کجاست؟

تلقی من مانند بسیاری این است که آزاداندیشی و نظریه پردازی نوعی تحدّی و مبارزه طلبی علمی است و لذا باید در محفلی مطرح کرد که توان علمی نقد و ارزیابی نظریات را داشته باشند. منتها من فکر می کنم، دانشجویان تحصیلات تکمیلی اعم از کارشناسی ارشد و دکتری و استادان رشته تخصصی مخاطبان مناسبی برای شنیدن نظریات جدید هستند. جهت آن این است که:

اولاً، آنان خالی الذهن نیستند و لااقل یک دوره کارشناسی را در مباحث تخصصی پشت سر گذاشته اند و معمولاً می توانند با تکیه بر آموخته هایشان به نقد نظریات جدید بپردازند و اگر زمان شنیدن نظریات اطلاعات لازم را برای نقد در ذهن نداشته باشند، توان علمی این را دارند که به کتب علمی و تخصصی رشته یا اشخاص صاحب نظر مراجعه کنند و اطلاعات لازم را به دست آورند.

ثانیاً، در آیین نامه های مربوط به دوره های تحصیلات تکمیلی آمده است که دانشجویان باید به تازه های دانش در رشته تحصیلی خود آشنا شوند و حتی به تولید دانش و گسترش مرز آن در رشته خود اهتمام ورزند. حتی عناوین و سرفصل های برخی از دروس آنها بررسی مباحث و نظریات جدید در رشته تحصیلی تعیین و تعریف شده است. نیز در اخذ موضوع پایان نامه ها و رساله ها تأکید بر این است که نو باشد.

یک مسئولی به من می گفت که برای دوره کارشناسی ارشد هم نباید نظریات نو را مطرح کرد و دلیلش این بود که من معتقدم دوره کارشناسی برای فراگیری اطلاعات علمی و دوره کارشناسی ارشد برای فراگیری استدلال ها و دوره دکتری برای اجتهاد است. حتی او می گفت که نظریات نو را برای دوره دکتری هم نباید مطرح کرد؛ بلکه باید برای جمع استادان مطرح نمود. نیز می گفت: شما همان منبعی را که برای درس مشخص کرده اند، روخوانی کن. همین را با تو قرارداد بسته اند. مگر با تو قرارداد بسته اند که نظریات خودت را مطرح کنی؟

سخن وی کاملاً ناصواب است. استدلال هرگز از اطلاعات علمی جدا نیست. دانش آموزان ابتدایی هم استدلال یاد می گیرند. در تمام کتاب های علمی و حتی منابع درسی مصوب نظریات و اقوال گوناگون مطرح و بعد نقد می شود. شاید هیچ تفسیری را پیدا نکنید که احتمالات و اقوال و نظریات گوناگونان را مطرح کرده اند و یا نقد کرده اند و یا به سکوت برگزار نموده اند.

اگر مراد از اجتهاد هم نظریه پردازی باشد، لزوماً چنین نیست که دانشجوی دکتری بتواند نظریه پردازی کند. حتی در میان استادان هم به ندرت پیدا می شود که نظریه پرداز باشند. نظریه پردازی یک ذهن جوّال و متتبّع لازم دارد که به ندرت پیدا می شود.

به نظر می رسد، محدوده ارایه نظریه بسته نوع نظریه تفاوت پیدا می کند. اگر نوع نظریه به ایمانیات مربوط نباشد، طرح آنها در محافل عام نظیر وب ها و مجلات و کتاب ها نیز بی اشکال است؛ اما اگر به ایمانیات یعنی اصول و ضروریات دین و مذهب مربوط باشد، نباید در محافل عام که افراد خالی الذهن هستند، مطرح کرد.

2. ارایه چه نوع نظریه ای مجاز است؟

چنان که اشاره شد، می توان نظریات را به دو دسته ایمانی و غیر ایمانی تقسیم کرد. تلقی من این است که طرح نظریات غیر ایمانی، یعنی آنچه که به اصول و ضروریات دین و مذهب مربوط نیست، در محافل عمومی هیچ اشکالی ندارد؛ اما طرح نظریات مربوط به ایمانیات در محافلی که افراد خالی الذهن هستند، مناسب نیست. تصور من این است که حتی دانشجویان کارشناسی هم خالی الذهن نیستند و به اندازه کافی ایمانیات و اعتقادات در دوره دبیرستان به آنان آموزش داده شده است. به خصوص آن که اگر طرح نظریات نو در کنار نظریات کهن مطرح شود و از آنان خواسته شود، راجع به آنها تحقیق کنند و نتیجه مطالعاتشان را در کلاس به بحث بگذارند.

مگر جز این است که گفته اند، عقاید باید به صورت تحقیقی پذیرفته شود و تقلید در عقاید جایز نیست، پس مجال این تحقیق کجاست؟ اگر ما به دانشجویان هم مجل تحقیق در عقاید ندهیم، چگونه اظهار می کنیم که عقاید باید تحقیقی پذیرفته شود؟

3. آیا نظریه پردازی موجب تضعیف ایمان می شود؟

یکی از مسئولان می گفت: تو با این نظرهایی که مطرح می کنید، ایمان دانشجویان را تضعیف می کنید.

من عرض کردم، اولاً، ایمانیات مشخص است و آنها عبارت اند از اصول و ضروریات دین و مذهب. چطور در حالی که من هیچ یک از اینها را انکار نمی کنم، ایمان کسی را تضعیف می نمایم؟

ثانیاً، اگر بحث های من موجب تضعیف ایمان می شد، باید در مرحله اول ایمان خودم ضعیف باشد؛ در حالی که من اهل تعبّد و تهجّد و نوافل و نماز اول وقت هستم.

ثالثاً، کدام دانشجویی را می شناسید که با مباحث من تارک الصلوة و ملحد شده باشد؟ آیا شما یک نمونه را می توانید بیاورید که چنین سرانجامی پیدا کرده باشد؟

رابعاً، من اگر می خواستم، ایمان کسی را تضعیف کنم، سراغ افراد خالی الذهن و عامی می رفتم؛ نه در میان دانشجویان ارشد و دکتری رشته علوم قرآن و حدیث. البته مباحث من تخصصی است و به درد افراد عامی نمی خورد و برای آنان قابل درک نیست. تردیدی نیست که برای جذب عوام باید از چیزهایی سخن گفت که قابل درک آنان باشد و برای آنان جاذبه داشته باشد؛ مثل ادعای ملاقات با امام زمان(ع) و غیب گویی و رمّالی و جن گیری و مانند آنها.

خامساً، اگر مباحث من چندان قوی است که مورد قبول دانشجویان ارشد و دکتری واقع می شود، پس حتماً حق است. مگر دانشجویان ارشد و دکتری چندان ساده اندیش و عامی اند که هر نظری را بپذیرند؟

4. بزرگ ترین مشکلات آزاد اندیشی و نظریه پردازی

بزرگ ترین مشکلات در زمینه خطوط قرمز آزاد اندیشی و نظریه پردازی این است که:

اولاً، تمام مطالب و مباحث علمی جزو ایمانیات تلقی می شود ولو آن که جزو اصول و ضروریات دین و مذهب نباشد. برای مثال اگر دلیلی از ادله اعتقادی نقد شود، بلوا بر پا می شود و اتهام می بندند که فلانی فلان اعتقاد را ندارد. این در حالی است که هرگز چنین ملازمه ای وجود ندارد و به قول معروف «رد دلیل مستلزم رد مدعا نیست.»

ثانیاً، نه تنها گفته می شود، نظریات نو برای دانشجویان کارشناسی مطرح نشود، بلکه می گویند، نباید حتی برای دانشجویان دکتری مطرح کرد. در میان اعضای هیئت علمی هم هنوز بحث و نقد علمی نهادینه نشده است. نتیجه این که هر که هر نظری دارد، باید در دلش نگه دارد و بعد هم به گور بسپارد.

ثالثاً، حال اگر کسی بی باکی کرد و نظریه اش را اظهار نمود، به جای این که با نقد علمی و منصفانه با نظریه اش مواجهه کنند و به جهت نظریه پردازی اش، او را مورد ستایش و تشویق قرار دهند، بر ضد او بلوا بر پا می کنند و می کوشند، او را به هر نحوی می توانند خاموش یا نابود کنند.

رابعاً، سوء ظن ها بر ضد نظریه پرداز اوج می گیرد و با رطب و یابس بافی و آسمان و ریسمان دوزی هر چه کفر و زندقه است، به او منسوب می کنند.

یکی کسی آمده بود و در وبلاگ یکی از همکاران یادداشت گذاشته بود که ای چه نشسته اید که فلانی می گوید: قرآن به زبان عرب عصر نزول نازل شده و لذا برای دوره معاصر حجیت ندارد. بیایید و جوابش را بدهید. بعد هم بد و بیراه نثار ما کرده بود.

این بنده خدا بدون این که سخن ما را درک کرده باشد، حکم جاری کرده بود. گاهی یک ملازماتی از سخن ما استخراج می کنند که هیچ ربط منطقی با آن ندارد. مشخص نیست که نزول قرآن به زبان عرب عصر نزول چه ملازمه ای با عدم حجیتش برای دوره معاصر دارد. لازمه نزول قرآن به زبان عرب عصر نزول این است که اگر می خواهیم قرآن را به درستی فهم و تفسیر کنیم، باید بررسی کنیم که عرب عصر نزول الفاظ و تعابیر عربی را به چه معنایی به کار می بردند؛ نه این که حالا دیگر قرآن به درد دوره معاصر نمی خورد.

این قضیه ما را به یاد قصه ملا محراب اصفهانی و شیخ کاظم رشتی می اندازد که آورده اند:

در عهد قاجاریه اختلاف صوفیه با فقها و علمای صوری ظهور نمود و شدت یافت، سپس شیخ احمد احسایی و شاگردش حاج سید کاظم رشتی پیدا شدند و مذهب شیخیه را وضع کردند تکفیر و لعنت از فلاسفه و صوفیه تجاوز نموده به شیخیه نیز رسید.

در اصفهان عارفی فاضل و محقق می زیست به نام ملا محراب که مشرب تصوف داشت، اما وی در عرفان چنان بود که بسیاری از فقها و مجتهدین بزرگ نیز نسبت به او ارادت می ورزیدند.

زمانی ملا محراب به زیارت کربلا مشرف شد و در حرم حضرت سیدالشهداء (ع) به سمت بالا سر نشست. اتفاقاً شیخ کاظم که مردی کم سواد و خشکه مقدس بود او هم آمد و پهلوی ملامحراب به نماز ایستاد و بعد از سلام تسبیح گرفته حکمای مشهور و صوفیه را یکی یکی نام برد صد بار لعنت فرستاد، در پایان حکماء آخوند ملاصدرای بینوا را هم صد بار لعن کرد آن وقت نوبت به ملا محراب رسید و به نام او نیز صد بار لعنت کرد.

ملا محراب همین که لعن ها تمام شد از شیخ کاظم پرسید: این اشخاص که نام بردید مثل بوعلی سینا و ملاصدرا و ملامحسن فیض همه را شناختم. اما ملا محراب کیست و گناهش چیست؟

شیخ کاظم که شنیده بود برخی از حکما به «وحدت وجود» معتقدند و متاسفانه معانی آن را نفهمیده بود پاسخ داد: این ملا محراب اصفهانی است و به «وحدت واجب الوجود» معتقد است!

ملامحراب با تبسمی بر لب به او گفت: حال که او به وحدت واجب الوجود عقیده دارد، البته مستحق لعن توست تا دندش نرم شود و دیگر چنین اعتقادی پیدا نکند.

سپس دامن خود را به آهستگی جمع کرده برخاست و به جای خداحافظی خطاب به شیخ کاظم اظهار نمود: خدا تو را توفیق بدهد من تا عمر دارم به این ملا محراب گمراه که معرفی کردی لعنت فرستاده ثوابش را با تو قسمت خواهم نمود.  


قصه پرغصه آزاداندیشی و نظریه پردازی

بصیرت بالای مقام معظم رهبری بسیار ستودنی است که همواره بر آزاداندیشی و نظریه پردازی تأکید می کنند. تصور می کنم، ایشان به وضوح می یابند که در دنیای دهکده جهانی و ماهواره و اینترنت، دیگر نمی توان چشم و گوش افراد را بسته نگه داشت تا دین و مذهبشان محفوظ باشد. امروزه باید دانشجویان را در برابر شبهاتی که به وفور و آسانی از طریق شبکه های ماهواره ای و اینترنتی پخش می شود، مسلح به دانش و استدلال کرد. اگر توان علمی و استدلالی افراد رشد کند، بسان کوه های استواری خواهند شد که در برابر بادهای شبهه ها و خرده گیری های متنوع مخالفان اسلام و تشیع پایدار خواهند ایستاد و ایمانش هرگز به تزلزل در نخواهد آمد.

رشد توان علمی و استدلالی افراد هم از رهگذر مواجهه با سئوالات و شبهات و بحث و مناظره و نقد در یک فضای علمی سالم از تنش و تکفیر و تفسیق و بگیر و ببند حاصل می شود. اما متأسفانه هنوز چنین فضایی فراهم نیست و کرسی های نوآوری و نظریه پردازی و نقد و مناظره نهادینه نشده است.

به خاطر دارم، وقتی دبیر کرسی های نظریه پردازی برای معرفی آن به دانشگاه قم آمده بود و با استادان نشستی داشت، دغدغه بسیاری از اعضای هیئت علمی این بود که: آیا اگر کسی آمد، نظریه ای داد، تضمینی هست که برای او مشکلی پدید نیاید؟ آیا اگر آمدند و او را به کفر و زندقه متهم کردند، از او حمایت های حقوقی لازم به عمل خواهد آمد؟ نیز خاطرم هست، من در کنار یکی از همکاران نشسته بودم. او گفت: این قصه کرسی های نظریه پردازی قصه «چماق و هویج» است. هویج را نشان می دهند که می گویند، بیا نظریه بده که چقدر امتیاز دارد. بعد وقتی نظریه داد، با چماق به سوی او حمله ور می شوند که چرا خلاف مشهور سخن می گویی و از نان خوردن می اندازندت. جالب این که در میان استادان افراد نادری هم پیدا می شدند که می گفتند، این قضیه کرسی های نظریه پردازی کرسی ترویج بدعت گذاری در دین است. یعنی چه؟ نظریه پردازی معنا ندارد. هر چه بوده است، علمای ما گفتند. ما فقط باید همان مطالب آنها را به نسل جدید منتقل کنیم.

نتیجه این بی ظرفیتی که در جامعه علمی ما وجود دارد، چه خواهد شد؟ جز این که رشد علمی متوقف گردد؟ ما اگر در طول تاریخ رشد علمی در شیعه داشته ایم و کسانی مثل شیخ مفید و شهید مطهری بالیدند، به این جهت بوده است که چالش علمی با دیدگاه های مخالف داشته اند و به راحتی دیدگاه های مخالف خود را نقد می کردند. من یک بار به مسئولی گفتم: اگر شما زمان شیخ مفید بودید، برای او هم پرونده درست می کردید. به جرم این که اعتقادات استادش شیخ صدوق را به نقد کشیده و تصحیح الاعتقاد را نوشته است. شهید مطهری که این همه جولان فکری داشت و برای نسل جوان ما حرف های گفتنی فراوانی دارد، به این جهت است که با اندیشه های مخالف چالش داشته است. روحیه آزاداندیشی او بود که می گفت: باید حتی برای یک کمونیست هم کرسی درس گذاشت که نظریاتش را مطرح کند. این نشان از قوت علمی و استدلالی معتقدات ماست. کسانی باید از مواجهه با شبهات و خرده گیریی های مخالفان بیم داشته باشند که معتقدات سست و خرافی داشته باشند. مگر معتقدات ما خرافی است که حتی اجازه نمی دهیم، دانشجویان ارشد و بالاتر و با حضور استادان با شبهات و خرده گیری ها مواجه شوند؟ در آیین نامه های تحصیلات تکمیلی دانشگاه ها آمده است که باید دانشجو مرزهای دانش را بگسترد و به تولید دانش بپردازد و در سرفصل های برخی از دروس کارشناسی ارشد و دکتری آمده است که باید دانشجویان با مباحث جدید آشنا شوند. در پژوهش های دانشگاهی تأکید بر مسئله پژوهی و پاسخ به سئوالات علمی است. حال به چه دلیل عقلی و قانونی جلوی مواجهه دانشجویان ارشد و بالاتر را با شبهات می گیریم؟

چه باید کرد که حتی در یک فضایی که برای دانشجویان ارشد و بالاتر و با حضور استادان هم حتی تحمل مواجهه با شبهات مخالفان اسلام و تشیع نیست. آن هم به این منظور که اهتمامی علمی و معقول برای پاسخگویی به آنها فراهم گردد. ما را که شبهات آنها را با قید «برای پژوهش» می فرستادیم و حتی در مواردی که نیاز به پاسخ دهی اجمالی بوده، به پاسخ آن اشاره می شد، متهم می کنند، ترویج وهابیت و ضد اسلام و منکرات می کنند و تا آنجا می کوشند که نانمان را هم آجر کنند. البته بیمی بر آن نیست. روزی ما هم که دست خداست. واقعاً ما خیلی بدبخت و تیره روز خواهیم بود که نگران از دست رفتن دنیایمان باشیم. دنیا گذراست. آنچه می ماند، عمل صالح و تقوا و اخلاص است که سرمایه جهان باقی است. خداوند هم وعده داده است، از مؤمنان دفاع کند. إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ (حج، 38).