سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

نقد پایان‏نامه:‏ ترجمه، نقد و بررسی مدخل «Exegesis» از دایرة الم

1. معرفی پایان‏نامه

ترجمه، نقد و بررسی مدخل «Exegesis» (تفسیر و مفسران) از دایرة المعارف قرآن لیدن(EQ)، سید محمد موسوی مقدم، کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث، استاد راهنما: دکتر محمد جواد نجفی، استاد مشاور: دکتر سید رضا مؤدب، دانشگاه قم، 1386

در این پایان‌نامه دو مقاله از دایرة المعارف قرآن لیدن ترجمه و نقد شده است. این دو مقاله عبارت اند از: تفسیر قرآن در دوره کلاسیک و ادوار میانه(دوره اول اسلام) نوشته کلود ژیلو، و تفسیر قرآن در دوره جدید و معاصر نوشته راترود ویلانت. آن مشتمل بر چهار فصل با این عناوین است: معرفی و نقد دایرة المعارف قرآن لیدن، ترجمه و نقد مقاله تفسیر قرآن در دوره کلاسیک و ادوار میانه، ترجمه و نقد مقاله تفسیر قرآن در دوره جدید و معاصر. موضوعات مقاله نخست عبارت‌اند از: ریشه یابی واژگان تفسیر و تأویل، مشروعیت تفسیر قرآن، سیر تطور تفسیر قرآن، ظهور علوم ادبی و زبان شناختی در عرصه تفسیر، تفاسیر روایی اهل سنت، گونه های تفسیری فقهی، کلامی و عرفانی، و تفاسیر خوارج و شیعه و مهم ترین ویژگی های آن، و موضوعات مقاله دوم به این قرار است: تفسیر ترتیبی قرآن مطابق با ترتیب مصحف و ترتیب نزول، گرایش های اصلی در روش های تفسیری در دوره معاصر مانند تفسیر عقلی، علمی، ادبی، تاریخی و موضوعی، و رهیافت‌های جدید و مستقیم قرآن و مشکلات کسب مقبولیت برای آن.

موضوعاتی که در مقاله اول بررسی شده است، عبارت اند از: تفسیر هرمنوتیکی از قرآن و پیامدهای آن، روش تفسیر به رأی و دیدگاه های مفسران معاصر درباره آن، موضع امامان شیعه و دانشمندن شیعه در برابر اسرائیلیات، جایگاه کتاب التفسیر و المفسرون ذهبی و نقد آن، جایگاه علمای برجسته شیعه مانند سید مرتضی، شیخ طوسی و شیخ طبرسی.

موضوعاتی که در مقاله دوم بررسی شده است، عبارت اند از: جایگاه تفسیر عصری و ویژگی های آن، رویکردهای جدید در تفسیر قرآن در دوره معاصر، تحولایت تفسیری کشورهای اسلامی مانند ایران ، عراق و لبنان، روش تفسیر موضوعی، روش تفسیر عقلی و نقد دیدگاه های سر سید احمد خان و محمد عبده، روش تفسیر علمی قرآن، قرآن و فرهنگ زمانه، واقعی بودن قصه های قرآن و نقد دیدگاه های محمد احمد خلف الله، ماهیت وحی و نقد دیدگاه های دانشمندان غربی در باره آن به ویژه نظریه تجربه دینی پیامبر(ص).

 

2. نقد پایان‌‌نامه

1. این تحقیق به واقع یک تحقیق متن پژوهانه است؛ مع الوصف نویسنده در فصل کلیات به طور کلیشه ای موضوعاتی چون سؤالات و فرضیات تحقیق را مطرح کرده است و حال آن که وجهی ندارد و چنین سؤالاتی در تحقیقات مسئله پژوهانه موضوعیت دارد. نگاهی به سؤالات مطرح شده در این پایان‌نامه تکلف‌آمیز بودن و بی معنا بودن آنها را آشکار می‌کند.

الف. در این تحقیق چه روش های تفسیری مطرح و مورد بحث قرار گرفته است؟

ب. مهم‌ترین گرایش های تفسیری که در این پژوهش به آنها پرداخته شده است، کدام‌اند؟

ج. آیا ملاک ها و معیارهای یک تفسیر صحیح از قرآن بیان شده است؟

د. آیا از منابع و مبانی شیعه در تفسیر قرآن استفاده شده است؟

هـ. آیا در مطالبی که در باب تفسیر، مفسران پیشین و معاصر، روش‌ها و گرایش‌های در این تحقیق مطرح شده، پریش ها و ابهام هایی دیده می‌شود؟

و. آیا در این  پژوهش به بررسی تفاسیر اهل سنت و شیعه پرداخته شده است؟ به چه میزان؟

ز. آیا رهیافت‌های جدیدی که در سده های اخیر نسبت به تفسیر قرآن صورت گرفته، در این تحقیق قابل مشاهده است؟

 

2. میان حجم فصل‌ها توازن وجود ندارد. فصل اول، کلیات: 1-15 صفحه، فصل دوم، معرفی و نقد دایرة المعارف قرآن لیدن: 15-55؛ فصل سوم، ترجمه و نقد مقاله «تفسیر قرآن: در دوره کلاسیک و ادوار میانه: 55-181؛ فصل چهارم، ترجمه و نقد مقاله «تفسیر قرآن در دوره جدید و معاصر: 181-293. حجم فصول به ترتیب عبارت‌اند از: 15؛ 40؛ 126؛ 112. نویسنده می‌توانست، فصل دوم را که حاشیه‌ای و بی‌ربط به اصل موضوع پایان‌نامه است، تلخیص کند و در فصل اول ادغام نماید و میان اصل ترجمه و نقد تفکیک به عمل نیاورد. نقد هر مطلب را ذیل ترجمه بیاورد و هر مطلب را در یک فصل قرار دهد. این هم موجب می‌شد، حجم فصول متوازن شود و هم میان ترجمه و نقد گسیختگی به وجود نیاید.

3. تقریباً در تمام صفحات ترجمه عبارت‌هایی پیدا می‌شود که همچنان بوی ترجمه می‌دهد و نارساست؛ نظیر: ابن عباس قهرمان حماسی تفسیر قرآن(ص64)= مفسر برجسته قرآن؛  تفسیر تشریحی(ص65)= تفسیر لغوی؛  تفسیر سفیان ثوری به گونه ادبی تفسیر مجاهد تعلق دارد(ص66)= تفسیر سفیان ثوری همسان تفسیر مجاهد است؛ مقاتل بن حیان و مقاتل بن سلیمان هر دو تجربه سرباز دین بودن را داشته اند(ص68)= سابقه جهاد در راه خدا داشته‌اند؛ تفکر انسان‌انگارانه(ص69)= تشبیه خدا به خلق؛ ابوعبیده شصت بیت شعر به عنوان شواهدی بر کاربرد زبان در متن قرآن ذکر می‌کند(ص72)= شصت بیت شعر را در تفسیر آیات قرآن شاهد می‌آورد؛ کمتر به جهات تاریخ‌نگاری و نقل افسانه‌ها توجه دارد(ص72)= کمتر به نقل مطالب تاریخی و اسرائیلیات می‌پردازد.

4. پی‌نوشت های نویسنده چیزی بیش از نقد است. به نظر می‌رسد، در خصوص هر موضوعی که نویسنده به مطالب قابل توجهی دست یافته‌است، بسط داده‌است. از جمله موضوع هرمنوتیک(ص104 به بعد). در اینجا مشخص نیست که شرح نویسنده ناظر به کدام سخن صاحب مقاله است. به نظر می رسد، این مطالب خیلی حاشیه ای و بی ربط است. برای مثال هیچ مشخص نیست که چرا نویسنده مطالبی را با عنوان «اندیشه‌های امام خمینی و تفسیر هرمنوتیک»(ص112) آورده است. ظاهراً نویسنده موضوعات مذکور در مقاله را بهانه قرار داده و آنگاه هر مطلبی را که مرتبط به آن یافته، آورده است.

5. نویسنده ادعا کرده است که در کتاب‌های تفسیری نور الثقلین حویزی و البرهان بحرانی احادیث مورد اعتقاد شیعه جمع آوری شده است(ص40)؛ حال آن که این خلاف واقع است.

6. تفسیر شهرستانی تفسیری اسماعیلی شمرده شده است(ص88)؛ اما نویسنده در این زمینه بررسی‌های لازم را انجام نداده است.

7. نویسنده کفاتاً را در آیه «أَ لَمْ نَجْعَلِ اْلأَرْضَ کِفاتاً (25) أَحْیاءً وَ أَمْواتاً (26) وَ جَعَلْنا فیها رَواسِیَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَیْناکُمْ ماءً فُراتاً (27)» دال بر حرکت زمین گرفته و ظاهر لفظ را با این معنا موافق دانسته است(ص241)؛ حال آن که کفاتا در لغت و تفاسیر به معنای دربرگیرنده و محل سکونت گرفته شده است و لذا تطبیق آن بر حرکت زمین تکلف آمیز به نظر می‌رسد.


تاریخ گذاری و تفسیر تاریخی قرآن در بوته نقد

دکتر «نکونام»: نظریه تاریخ‌گذاری قرآن، تفسیر را به مسیر اصلی خود باز می‌گرداند.

متن ویراسته شده توسط مدیر وبلاگ

گروه خبرنگاران افتخاری / خلیل منصوری: دکتر «جعفر نکونام» در نشست تخصصی «نقد و بررسی نظریه تاریخ‌گذاری قرآن؛ احراز ترتیب نزول قرآن کریم» گفت: «نظریه تاریخ‌گذاری قرآن بر پایه ترتیب نزول، این فرصت را فراهم می‌آورد تا تفسیر به مسیر اصلی خود باز گردد.»

به گزارش خبرنگار افتخاری خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا) در قم، دکتر «جعفر نکو‌نام» از پژوهشگران قرآنی در نشست تخصصی «نقد و بررسی نظریه تاریخ‌گذاری قرآن؛ احراز ترتیب نزول قرآن کریم» با اشاره به روش‌های تفسیر کنونی قرآن کریم گفت: چینش قرآن براساس ترتیب تاریخی، وحدت موضوعی سوره‌ها را بی‌معنا می‌کند؛ زیرا در هر سوره از سوره‌های قرآن، موضوعات مختلف و پراکنده‌ای مطرح شده است که با توجه به نیازهای زمان و مکان و رویدادها نازل شده‌اند.  از این رو سخن گفتن از وحدت موضوعی سوره‌های قرآن بی‌معناست.

وی گفت: قائلان به تناسب سوره ها در ترتیب کنونی قرآن می کوشند،  برخی سوره ها را بدون آن‌که کمترین ربطی با سوره های قبل یا بعد داشته باشند، به گونه‌ای تکلف آمیز توجیه کنند تا تناسب سوره ها برقرار شود. تعبیر آنان در برقراری تناسب سوره ها این است که چون این سوره با این مطلب خاتمه یافت، این سوره با این مطلب آغاز شد؛ در حالی که این‌ها همه تکلف و تذوق است.

 دکتر «جعفر نکو‌نام»:

به جای آن که تفسیر ترتیبی کنونی را مراعات کنیم و بخواهیم سوره های غیر مرتبط را به هر طور ممکن به هم ربط دهیم، بهتر است که سوره ها را بر پایه ترتیب نزول مرتب کنیم و به تفسیر آیات بپردازیم

دکتر نکو‌نام خاطرنشان کرد: به جای آن که تفسیر ترتیبی کنونی را مراعات کنیم و بخواهیم سوره های غیر مرتبط را به هر طور ممکن به هم ربط دهیم، بهتر است که سوره ها را بر پایه ترتیب نزول مرتب کنیم و به تفسیر آیات بپردازیم.

وی در پاسخ به این پرسش که آیا تفسیر بر پایه ترتیب نزول، بدعت نیست و آیا از مشروعیت برخوردار است، گفت: به نظر نمی رسد که تفسیر قرآن به ترتیب نزول امری خلاف شرع باشد. در آیات و روایات تفسیر قرآن به ترتیب نزول امری ناپسند و خلاف دانسته نشده است. اساساً به نظر من ترتیب مورد نظر پیامبر و ائمه ترتیب نزول است و اگر بخواهیم ترتیبی را خلاف شرع بنامیم، ترتیب موجود است؛ نه ترتیب نزول. خدای تعالی به جهت حکمتی که در ترتیب نزول بوده است، قرآن را به همین ترتیب نازل کرده است و پیامبر نیز به امام علی سفارش کرد که قرآن را به ترتیب نزول تألیف کند و آنگاه که امام زمان ظهور کند، همین قرآن امام علی را که به ترتیب نزول است، به جای قرآن موجود رسمیت می دهد. 

نکونام خاطرنشان کرد: از رهگذر این نوع از تفسیر بسیاری از تفسیر به‌رأی‌هایی از میان می‌رود و تفسیر واقعی قرآن به وقوع می پیوندد.

دکتر نکونام با انتقاد از تفسیر‌های عرفانی و علمی و مانند آن گفت: تفسیر عرفانی و یا فقهی و یا فلسفی نوعی تفسیر به‌رأی است و از رهگذر چنین روش های تفسیری آرای عرفانی و فلسفی و علمی بر آیات قرآن تحمیل می شود و آن مقاصدی را که خداوند از آیات قرآن اراده کرده و مخاطبان قرآن در وقت نزول درک کرده اند، از نظر دور می سازد.

 یک پژوهشگر قرآنی:

تفسیر عرفانی و یا فقهی و یا فلسفی و یا تاریخی نوعی تفسیر به‌رأی است، در حالی که تفسیر بر پایه نزول تفسیر واقعی است که می‌بایست از آن پیروی شود

این پژوهشگر قرآنی یکی از فواید این رویکرد تفسیری را معناشناسی مفردات قرآن به گونه ای واقع نما برشمرد. وی گفت: معنای صحیح مفردات و اصطلاحات قرآنی در بستر تاریخی نزول قرآن به آسانی مکشوف و مفهوم می شود.

وی گفت: به نظر می رسد، بسیاری از قواعد اصولی به جای این که در زمینه فهم مقاصد قرآن راهنمایی کند، رهزنی می کند. برخی از آنها اصاله الاطلاق و اصاله العموم است. قرآن به زبان عرفی نازل شده است و در زبان عرفی وقتی که الفاظ عام و مطلقی به کار می رود، به همان معانی و مقاصدی که معهود مخاطب در وقت خطاب است، انصراف پیدا می کند و شامل همه موارد در هر عصر و مصر نمی شود.

برای مثال واژه «علم» در قرآن عبارت از علم به کتاب آسمانی است و این معنا در ذهن مخاطب قرآن در عصر و مصر نزول بوده است؛ نه یک معنای عام و مطلقی که شامل فیزیک و شیمی و فقه و اصول و مانند آنها بشود.

وی افزود: مثال دیگر واژه «قلم» است. قلم نیز در قرآن به معنای مطلق هر قلمی نیست؛ بلکه قلمی است که با آن وحی و کتاب آسمانی نوشته می شود.  شاهد آن این که خداوند در قرآن به قلم قسم خورده است و اصولاً به چیزی قسم خورده می شود که اولاً‏ آن نزد مخاطب معهود و معلوم باشد و ثانیاً در نزد آنان چیز مقدسی به شمار رود و این قلم چیزی جز همان قلمی که نزد اهل کتاب شناخته شده بود و با آن کتاب آسمانی را می نوشتند، نبود. 

از دیگر واژگان واژه «امی» است. امی هرگز در قرآن به معنای بیسواد نیست؛ بلکه به معنای کسی است که با کتاب آسمانی آشنایی ندارد. به همین رو به بت پرستان امیون گفته می شد.

 دکتر «جعفر نیکو‌نام»:

رویکردهای سنتی در حوزه معناشناسی و نیز تفسیر آیات قرآن روشی نادرست است. بسیاری از قواعد اصولی را می‌بایست کنار بگذاریم و این یکی از دستاوردهایی است که بر اساس نظریه تفسیر بر پایه نزول و لزوم تاریخ‌نگاری و تاریخ‌گذاری آیات به دست می‌آید.

وی ضمن نقد تفسیر ترتیبی سنتی و روش اصولی‌ها گفت: رویکردهای سنتی در حوزه معناشناسی و نیز تفسیر آیات قرآن روشی نادرست است. بسیاری از قواعد اصولی را می‌بایست کنار بگذاریم و این یکی از دستاوردهایی است که بر اساس نظریه تفسیر بر پایه نزول و لزوم تاریخ‌نگاری و تاریخ‌گذاری آیات به دست می‌آید.

این پژوهشگر قرآنی افزود: برای مثال معروف است که آخرین آیه نازله آیه‏«واتقوا یوما ترجعون فیه اله الله» است؛ حال آن که هیچ یک از کلام های مستقل اعم از سوره های قرآن، خطبه های نهج البلاغه و اشعار عرب با واو عاطفه شروع نشده است. شروع این آیه با واو عطف نشان می‌دهد که مرتبط با قبل است؛  نه این که نزول مستقلی داشته باشد.

دکتر نکونام در پاسخ به این پرسش که آیا اگر ترتیب کنونی چینش سوره‌ها توفیقی یعنی مورد نظر ائمه نبود، می‌بایست مورد اعتراض قرار می‌گرفت، گفت: ائمه به واقع به ترتیب نزول اعتراض کردند. آنجایی  که امام علی قرآن خود را به ترتیب نزول نوشت و ائمه فرمودند:‏وقتی امام زمان ظهور کند، قرآن آن امام را به جای قرآن موجود رسمیت می دهد.

وی گفت: البته بر این باور نیستم که این قرآن کنونی با این ترتیب در چینش سوره‌ها هدایت کننده نیست؛ بلکه می‌گویم هدایت کنندگی ترتیب نزول بیش تر است.

 یک پژوهشگر قرآنی:

به هر حال اقبال به تاریخ گذاری قرآن و پرداختن به تفسیر تاریخی قرآن رویکرد سودمندی است که حتی با تلقی های سنتی می تواند، دستاوردهای بسیاری به همراه داشته باشد.

این نظریه‌پرداز گفت: تفسیر قرآن به روش سنتی در بسیاری موارد ما را از فهم درست آیات قرآن دور می کند. برای مثال در مورد آیه «ان ربک احاط بالناس» (سوره اسراء آیه 60) مراد از «الناس» عموم مردم در هر عصر و مصر نیست؛ بلکه مراد خصوص مشرکان مکه است.

وی گفت: انصراف الفاظ عام و مطلق قرآن به خصوص موارد عصر نزول منافاتی با جاودانگی قرآن ندارد. ما می توانیم با الغای خصوصیت و اخذ مقاصد عالیه قرآن موارد دیگر امصار و اعصار را نیز شامل آیه قرار بدهیم؛‏ اما ظاهر چنین الفاظی بر خلاف تلقی اصولیان عموم و اطلاق ندارند.

به هر حال اقبال به تاریخ گذاری قرآن و پرداختن به تفسیر تاریخی قرآن رویکرد سودمندی است که حتی با تلقی های سنتی می تواند، دستاوردهای بسیاری به همراه داشته باشد.

ادامه مطلب...

نقد نقد نقد معراج جسمانی

در کانون گفتمان سخن ما در زمینه روحانی بودن معراج نقد شده است که اینک اصل نقد و پاسخ می آید.

برادر ارجمند و فاضلم جناب آقای بابایی
سلام علیکم
من اگرچه خدمت شما معرفت ندارم و شما را تطبیق نمی کنم؛ اما بسیار بسیار تشکر می کنم از نوشته متین و مؤدبانه شما. با این که شما بر تمام سخنانم نقد نوشتید، اما بسیار لذت بردم. جزاکم الله خیرا. از توضیحات شما در زمینه جابه جایی مطالب نیز تشکر می کنم.
به هر حال اگر من در اینجا مطلبی می نویسم، تنها برای این است که سهمی در افزایش نشاط علمی در این کانون داشته باشم. البته نمی دانم که آیا کار درستی می کنم یا نه؛ ولی به هر حال تلقی من این است که ان شاء الله شما با پاسخ های متین و در عین حال مؤدبانه و همدلانه اتان جلوی این را که مبادا سخنان من باعث گمراهی کسی شود، می گیرید. اگرچه من هر آنچه را می نویسم، حجت میان خود و خدا احساس می کنم و درست می دانم.
من نمی دانم شما چطور شیوه نقل قول را اعمال می کنید؛ لذا من سخن خود را در ذیل میان پنج ستاره قرار می دهم تا از مطالب شما و نقل قول های من از سوی شما متمایز شود.
*****************************************************************
نقل قول:
پاسخ: به نظر می رسد، چون چیزی به نام سدرة المنتهی در زمین وجود ندارد، باید آن در آسمان البته نه آسمان مادی بلکه آسمان معنوی و مجرد بوده باشد و بر این اساس باید عبارت «زاغ البصر» هم معنای حسی و مادی نداشته باشد و کنایه از واقعی بودن رؤیت پیامبر باشد و نه خیالی و غیر واقعی بودن آن. 

من فکر می کردم که بهشت، بهشت مادی است (البته در این که شامل نعمات معنوی هم می شود شکی نیست). و تا حالا (و البته هم اکنون نیز) فکر می کردم بهشت هم اکنون آفریده شده است و سدرة المنتهی در آن است بنابراین فکر می کردم آن مادی است. آیا شما نظری غیر از این دارید؟ (همان طور که شما نیز به صراحت قرآن اعتقاد دارید تعابیر قرآن کریم از زندگی اخروی طوری است که از آن مادی بودن بهشت (یعنی مادی و روحانی بودن آن، چون در روحانی بودن آن معمولا اختلافی نیست) استفاده می شود.)

*****اولاً، بسا فکر شما درست باشد؛ اما من فکر می کنم که بهشت مادی و مانند این دنیا نیست. قرائنی که از آیات قرآن به دست می آید، حاکی از این است که بهشت و نعمت های بهشتی متفاوت از این نعمت های مادی و دنیوی است. برای مثال در قرآن آمده است که در بهشت شراب است، اما مست نمی کند و عقل را نمی زداید. یا آب و شیر بهشتی فاسد شدنی نیست. چنان می نماید که خدا برای تقریب به ذهن نعمت های بهشتی را به نعمت های دنیوی تشبیه کرده است و درک قاصر ما از عالم آخرت موجب شده است که خداوند اینچنین سخن بگوید. به نظر می رسد، وضعیت ما در این دنیا نسبت به آخرت مشابه وضعیت جنین در شکم مادر نسبت به دنیاست. چگونه می توان این دنیا را برای جنین توصیف کرد؟  جز این که این دنیا را ب دنیای جنین تشبیه کرد؛ اما بیان ما برای جنین کجا و حقایق دنیوی که بعد از تولد آنها را مشاهده خواهد کرد، کجا؟
ثانیاً، من چیزی که اجمالاً می فهمم این است که نعمت های بهشتی مانند نعمت های دنیوی نیست. به علاوه تصور می کنم، درک لذت و الم به عهده روح است؛ چنان که وقتی روح از جسم خارج می شود یا تعلق آن از جسم رها می شود، دیگر لذت و المی درک نمی شود. نیز می اندیشم، اگر ما قادر باشیم، لذت های معنوی و روحی را درک کنیم، هرگز آن را بر لذات جسمی ترجیح نمی دهیم. یعنی مرتبه لذت روحی از لذت جسمی برتر است؛ بنابراین چه اشکالی دارد که گفته شود، لذت در عالم آخرت به جهت متعالی بودن، واسطه جسم را نیاز ندارد و معاد روحانی است؟
ثالثاً، در آیات مربوط به قیامت قرائن صارفه ای که وجود دارد، مانع از این می شود که معنای حقیقی و مادی آنها را اراده کنیم. روشن است که خداوند از الفاظ بشری یعنی عرب عصر نزول برای بیان حقایق اخروی استفاده کرده است و بشر و عرب این الفاظ را برای مادیات و دنیویات وضع کرده و به کار می برده است. تردیدی نیست که بشر و اهل زبان از چیزی که با آن سر و کار ندارد، تصوری ندارد و تا از چیزی تصوری نداشته باشد، لفظی را برای آن قرار نمی دهد. همین که خدواند از الفاظ این جهانی و دنیوی برای بیان جهان دیگر استفاده کرده خود قرینه مهمی است بر این که حقایق آن جهان مادی و مانند این جهان نیست. به علاوه همان طور که ذکر شد، حسب مورد قرائن صارفه فراوانی در آیات قیامت به چشم می خورد که ما را ناگزیر می سازد، آیات را بر معنای مجازی حمل کنیم، نه معنای حقیقی.*****

نقل قول:
ثالثاً، بهشت با توصیفاتی که از آن در قرآن شده نباید، به معنای مادی و این دنیایی اش حمل کرد. در قرآن قراینی وجود دارد که حاکی است، بهشت مانند باغ های این دنیا نیست. برای مثال در قرآن آمده است که عرض بهشت به اندازه آسمان ها و زمین است یعنی همه هستی را دربر گرفته است؛ حال آن که باغ های این دنیا محصور به دیوارهای معین و مشخصی است و نامحدود نیست. 

آیا سخن شما اینست که معاد روحانی است و جسمانی نیست؟

*****به نظر می رسد، طی مطالب قبل به این سؤال پاسخ داده شد.*****

نقل قول:
ثانیاً، تمام مواردی را که شما فرمودید، در حالتی صورت گرفته است که آدمی چندان تعلقی به جسم مادی خود نداشته و به تعبیری جسم مادی خود را خلع کرده است. اگر بفرمایید، پیامبر پس از خلع بدن به معراج رفتند و بنابراین از بدن مادی خود برای رؤیت عالم معنا و غیب استفاده نکردند، سخن قابل قبولی است. براین اساس چه ضرورتی دارد، بدنی که از آن هیچ استفاده ای نمی شود، همراه برده شود. آیا همراه بردن آن عبث نیست؟ 

حرف من اینست که اگر این طور توصیف کنیم باید بگوییم پیامبر در تمام عمرش(بعد از بعثت) در معراج بوده چون در تمام آن مدت عوالمی بر او آشکار بوده. همراه بردن بدن خود از معجزات پیامبر ما می باشد و آیه ی دیگری از آیات الهی است. به علاوه فرضا یک مرتاض به خاطر اینکه تعلق مادی به جسمش نداشته توانسته کار های غیر عادی بکند. اما مگر بالاخره جسمش در آن کارها دخالت نداشته؟ به عنوان مثال شخصی که به جسمش تعلق مادی زیادی ندارد می تواند در هوا معلق باستد. آیا بالاخره مگر این جسم او نیست که در هوا معلق است؟

*****اولاً، اگر حالت وحی و خلسه را معراج بنامیم، باید گفت: پیامبر معراج های فراوانی داشته است؛ چنان که به خاطر دارم، در برخی روایات برای پیامبر معراج های فراوانی را یاد کرده اند. به این ترتیب وقتی که پیامبر مثل سایر افراد حالت عادی داشته است، در معراج نبوده و وقتی به حالت وحی و خلسه فرو می رفته، به نوعی به معراج می رفته است.
ثانیاً، به تصور من وقتی روح از تهذیب و قوت معنوی خود برخوردار شود، در عالم مادی می تواند، تصرف کند که معلق کردن جسم در هوا و مانند آن از جمله تصرفات روح در عالم مادی است. در اینجا دیگر جسم هیچ واسطه عمل نیست، روح به طور مستقل در عالم مادی تصرف می کند.*****

نقل قول:
پاسخ: سخن نویسنده نیز همین است که پیامبر برای رؤیت فرشتگان نیازی نداشته است که بدن خود را از جایی به جایی منتقل کند و بنابراین باید گفت: پیامبر آن عوالم را می تواند، در عالمی مانند عالم رؤیا یا عالم خلسه دیده باشد. به این ترتیب باید گفت: معراج در اینجا به معنای حسی و مادی نبوده است، بلکه به معنای روحی و غیر مادی بوده است. 

اگر آنجا( در پست قبلی) واضح ننوشته ام عرض می کنم که سخن من آن بود که کمی قبل آمد:
حرف من اینست که اگر این طور توصیف کنیم باید بگوییم پیامبر در تمام عمرش(بعد از بعثت) در معراج بوده چون در تمام آن مدت عوالمی بر او آشکار بوده و دیگر اصلا نیازی نبود که معراج دیگری صورت بگیرد و خداوند آن را به طور خاص در قرآن بیاورد.

*****اولاً، چه اشکال دارد، آنچه در روایات به طور خاص از معراج پیامبر سخن رفته است، چنین تفسیر کنیم که سبب زبانزد شدن آن این نبوده است که پیامبر هیچ وقت به معراج نمی رفته است و چون یک بار به معراج رفت، از آن سخن گفته شد؛ بلکه این بوده است که در این معراج پیامبر حقایقی را مشاهده کرده است که در معراج های دیگر هرگز مشاهده نکرده بود.
چنان که درباره فترت وحی نیز نظیر این سخن مطرح است. چنان نبوده است که هیچگاه وحی قطع نشود و پیوسته استمرار داشته باشد. طبیعی است که وحی هر چند وقت یکبار صورت می گرفته است و میانگین سوره های قرآن نشان می دهد که به طور متوسط حدود دو تا چند ماه میان وحی ها فاصله می شده است. سبب زبانزد شدن فترت وحی این بوده است که پیامبر به مشرکان مکه وعده کرده بود، فردا جواب سؤال آنها را با دریافت وحی می آورد؛ اما چهل روز فاصله شد و این امر موجب شد که مقوله ای به نام فترت وحی زبانزد شود.
ثانیاً، در قرآن سخن از معراج پیامبر یعنی به آسمان رفتن جسم پیامبر نیست. تنها در سوره نجم آمده است که پیامبر جبرئیل را در سدرة المنتهی دیده است و این دلیل قاطعی نیست که جسم پیامبر هم به سدرة المنتهی رفته است. طی سوره نجم گفته شده است که پیامبر دو بار جبرئیل را دیده است: یکبار در افق همین آسمان مادی در سمت مشرق که طبیتعاً با تمثل جبرئیل به صورت محسوس اتفاق افتاده است؛ چنان که برای حضرت مریم چنین شد و بار دوم در آسمان معنوی و مجرد که احتمالاً در عالم خلسه بوده است. *****