سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

میزگرد نقد کتاب «درآمدی بر تاریخ‏گذاری قرآن»

در نشست نقد کتاب «درآمدی بر تاریخ‌گذاری قرآن‌کریم» مطرح شد:

پژوهش منسجمی درباره تاریخ‌گذاری قرآن‌کریم تدوین نشده است

گروه ادب: در نشست نقد و بررسی کتاب «درآمدی بر تاریخ‌گذاری قرآن‌کریم» عنوان شد که با وجود پیشینه طولانی بحث تاکنون هیچ‌پژوهش منسجمی درباره تاریخ‌گذاری قرآن کریم تدوین نشده است.

به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، اولین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی بررسی کتاب‌های برگزیده قرآنی با نقد و بررسی کتاب «درآمدی بر تاریخ‌گذاری قرآن‌کریم» تألیف «جعفر نکونام» با حضور حجت‌الاسلام‌والمسلمین«علی نصیری» عضو هیأت علمی دانشگاه علم و صنعت ایران و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌اسلامی و حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین «محمد‌جواد اسکندرلو» عضو هیأت علمی مدرسه عالی امام‌خمینی(ره) قم و نویسنده کتاب عصر امروز سه شنبه 13 اسفند در خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) برگزار شد.

«حمید‌رضا یونسی» دبیر نشست در سخنان ابتدایی گفت: بحث تاریخ‌گذاری قرآن از مباحث نسبتاً جدیدی است که درمسائل علوم قرآنی مطرح شده و بحثی است که به زمان صدر اسلام بر می‌‌گردد، اسباب نزول، مکی و مدنی، ناسخ و منسوخ و ... را مورد بررسی قرار می‌دهد اما به صورت منسجم و علمی تاکنون هیچ کتابی در این زمینه نگاشته نشده است.

تاریخ‌گذاری قرآن عبارت است از تعیین واحدهای نزول قرآن‌کریم

«جعفر نکونام» مؤلف کتاب نیز در ابتدای این نشست در سخنانی گفت: تاریخ‌گذاری قرآن عبارت است از تعیین تاریخ نزول واحدهای نزول قرآن‌کریم. واحد نزول قرآن هر بخشی از قرآن است که بر پیامبر نازل ‌شده، چه یک سوره تمام در سوره‌های دفعی ‌النزول چه بخشی از یک سوره در سوره‏هایی که به تدریج بر پیامبر نازل ‌شده است.

وی ادامه داد: پیشینه تاریخ‌گذاری به صدر اسلام می‌رسد، به زمانی که به بحث مکی و مدنی بودن سوره‌های قرآن توجه شد؛ بنابراین اولین تاریخ‌گذاری قرآن، تاریخ‌گذاری دو دوره‌ای طی روایات مکی و مدنی بود. البته به صورت پراکنده هم در روایات اسباب نزول برخی از سوره‌های قرآن تاریخ نزولشان مشخص شده است و هم‌چنین در روایات تربیت نزول نیز ترتیب یکایک نزول سوره‌های قرآن را مشخص شده است. تا قرن معاصر جز آنچه که در مطاوی تفاسیر و کتب تاریخی و سیره و کتب اسباب نزول آمده بود، بحث گسترده‏آی نشده بود  تا اینکه در قرن معاصر خاورشناسان و دانشمندان مسلمان به این بحث اهتمام کردند. 

تاریخ‌گذاری قرآن عبارت است از تعیین تاریخ نزول واحدهای نزول قرآن‌کریم. واحد نزول قرآن هر بخشی از قرآن است که در هربار وحی بر پیامبر اکرم(ص)  نازل ‌شده‌است.

نکونام با بیان اینکه در برخی از ترجمه‌هایی که خاورشناسان به دست داده اند، سوره‌های قرآن را به ترتیب نزول ترجمه کردند، گفت: ترتیب نزول‌هایی که خاورشناسان به دست دادند، بیش‏تر بر مبنای سبک و محتوای قرآن بود تا روایات و به روایات ترتیب نزول و اسباب نزول توجه کمتری شده است. خاورشناسان بر اساس سبک محتوا یعنی طول آیات، لحن آیات، جنبه خیال‌انگیزی و شاعرانه و تصویر‌گری آیات و نیز موضوعات، آیات را طبقه‌‌بندی کردند که چندان مبنای علمی و منقحی ندارد و بیشتر سلیقه‌ای است. برای مثال بر آن گفته‏اند:‏سوره‌هایی طبقه‏اول یا سوره‏هایی که ابتدا نازل شده کوتاه و با لحن شدید و خیال‏انگیزتر و با موضوع توحیدی بوده است و سوره‏های نازله بعدی بلندتر و با لحن آرام‏تر و با خیال‏انگیزی کمتر و در موضوع آیات طبیعت بوده و سوره‏های طبقه سوم، دارای طول بلندتر و لحن آرام‏تر  و خیال‏انگیزی کمتر از قبل و با موضوع قصص قرار دارد. 

آشکار است که چنین طبقه‏بندی در سوره‏های قرآن هیچ مبنای عقلی و نقلی ندارد و بیش‏تر به کاری ذوقی و سلیقه‏ای شباهت دارد.

حجت‌الاسلام و المسلمین «محمد‌جواد اسکندرلو» نیز در ادامه با بیان اینکه تاریخ‌گذاری قرآن یکی از مباحث مهم علوم قرآنی است، گفت: این بحث از زیر‌مجموعه‌های علم تاریخ قرآن است. علم تاریخ قرآن که اعم از تاریخ‌گذاری است به موضوعاتی می‌پردازد که نوعاً به سیر تحولات تاریخی که پس از نزول قرآن کریم مطرح شده است، مانند مسأله جمع و تدوین قرآن، دفعات جمع، رسم‌الخط قرآن، قرائات قرآن و علل اختلاف قرائات، اما تاریخ‌گذاری قرآن که یکی از مباحث زیر مجموعه‌ای تاریخ قرآن است، صرفاً بیان‌گر تعیین زمان نزول آیات و سور قرآن‌کریم است، یعنی ضمن معین کردن مکی و مدنی بودن هر یک از این واحدهای نزول، به تقدم یا تأخر نزول هر یک از آیات نسبت به دیگر آیات به ویژه هر سوره‌ای نسبت به سوره دیگر، می‌پردازد. درست است که منابع این کار در قالب روایات و مسائل تاریخی در صدر اسلام هم مطرح شده، اما به صورت کتاب، مقاله، دائرة‌المعارف و یک شکل مدون وجود نداشته است.

مشتشرقان در نیمه دوم قرن 19 میلادی به تاریخ‌گذاری قرآن کریم پرداخته‌اند.

وی ادامه داد: مشتشزقان در نیمه دوم قرن 19 میلادی به این کار پرداخته و در واقع سر منشأ کار را شخصی به نام «گوستاو وایل» آغاز کرد و این کار الهام‌بخش شد برای «نولدکه» آلمانی و پس از او دیگران این امر را توسعه دادند، اما نولدکه بیشتر به این بحث توسعه بخشید و در قالب یک جلد و بعد شاگردانش آن را در سه جلد تحقق دادند.

اسکندرلو تصریح کرد: نویسنده کتاب «تاریخ‌گذاری قرآن‌‌کریم» فوائد و ضرورت تفسیر‌نگاری بر اساس ترتیب نزول را بیان کرده تا مفسری که با این دید وارد حوزه تفسیر‌نگاری می‌شود با سیره پیامبر گرامی، با فضای نزول و حوادثی رخ داده قبل از نزول آیه یا سوره‌ آشنا شود. این آشنایی می‌تواند نکات و پیام‌های جدیدی را از سوره‌ها کشف کند و ادعاهای دیگران درباره اسباب نزول آیات و سور و میزان صحت و سقم آن‌ها را ارزیابی و بررسی کند و یکی از فوائد مهم کار این است که تا حدود بسیاری از آسیب‌های تفسیر به رأی جلوگیری می‌کند.

حجت‌الاسلام و المسلمین «علی نصیری» نیز ضمن بیان این مطلب که جلسات نقد و بررسی کتاب نتایج مثبتی برای حوزه فرهنگ رقم خواهد زد، مباحث خود را در سه گروه امتیازات کتاب، گزارش از محتوای کتاب و نقد بر کتاب طبقه‌بندی کرد و گفت: آکادمی بودن کتاب و اصطلاحاً رعایت استانداردهای متعارف تحقیق از قبیل مقدمه، فصل‌بندی مناسب و...از امتیازات مهم کتاب محسوب می‌شود. هم‌چنین استفاده از قلم خوب و روان که در عموم مباحث کتاب مشهود است و دیگر اینکه مؤلف تلاش داشته به تحقیقات انجام یافته پیش از خود در این زمینه نیز اشاره کند.

مشروح این نشست متعاقباً روی خروجی قرار می‌گیرد.

 

این متن از سوی صاحب وبلاگ ویرایش شده است.


میزگرد نقد کتاب «درآمدی بر تاریخ‏گذاری قرآن»

سلسله نشست‌های نقد و بررسی کتاب‌های برگزیده قرآنی/2
در نشست نقد کتاب «درآمدی بر تاریخ‌گذاری قرآن» عنوان شد:

«درآمدی بر تاریخ‌گذاری قرآن» استانداردهای تحقیق علمی را داراست.

 

دکتر جعفر نکونام، مؤلف کتاب و مدیر‌مسئول پژوهش‌نامه قرآن و حدیث کشور گفت: حاصل تلاش‌های خاورشناسان طبقه‌بندی‌ای ذوقی و سلیقه‌ای است به همین جهت نمی‌توان ترتیب و طبقات واحدی در میان خاورشناسان یافت؛ چرا که هر کدام به نحوی متمایز از دیگری حاصل کار خود را عرضه کرد‌ه‌اند. اما مسلمانان، بیشتر به روایات عصر نزول توجه داشته و اولین کارهای منسجم و گسترده‌ای که صورت گرفته تفسیرهایی نگاشته شده بر اساس ترتیب نزول است.

 جعفر نکونام
پیشینه تاریخ‌گذاری به صدر اسلام می‌رسد، به زمانی که به بحث مکی و مدنی بودن سوره‌های قرآن توجه شد، بنابراین اولین تاریخ‌گذاری قرآن، تاریخ‌گذاری دو دوره‌ای بود.

وی ادامه داد: در میان ایرانیان و فارسی‌زبانان نیز کارهایی صورت گرفته مانند آثار «جلال‌الدین فارسی» که در سه جلد «پیامبری و انقلاب»، «پیامبری و جهاد» و «پیامبری و حکومت» سوره‏های قرآن را بر اساس ترتیب نزول منقول از امام‌صادق(ع) قرآن ترجمه کرده‌ است و اسباب نزول سوره‌ها و سیره پیامبر را در لابلای ترجمه‌های سوره‏ها گنجانده است. کار ایشان به لحاظ اینکه به روایات اسباب نزول تکیه بسیاری داشته، چندان منسجم و متقن نیست و تناقضات بسیاری دارد. جهت آن این است که روایات اسباب نزول به تعبیر علامه طباطبایی عبارت از قصصی است که بر آیات قرآن انطباق داده شده است؛‏ بدون این که لزوماً اسباب نزول قرآن را حکایت کنند.

نکونام تصریح کرد: پژوهش دیگری که نمی‌توان آن را علمی تلقی کرد، اثر مهندس بازرگان است که در کتابی به نام «سیر تحول قرآن» طول متوسط آیات را به دست داده و آنها را  بر  23 سال طبقه‌بندی کرده است. کار او بسیار ذوقی و سلیقه‌ای است؛ چون نظریه او مبنی بر افزایش طول متوسط آیات به طور میلی‏متری به میزانی که از مبعث فاصله گرفته می شده، دلیل عقلی دارد و نه دلیل نقلی. شناسایی واحدهای نزول هم از سوی او هیچ مبنای علمی ندارد. او  هر دسته از آیاتی را که در یک سوره طول‌های هم‌سانی دارد، یک واحد نزول تلقی کرده است؛‏ بدون این که اتصال لفظی و محتوایی آیات مورد لحاظ باشد. نمونه ای از ذوقیات او این است که 5 آیه اول سوره «علق» را 10 آیه به حساب آورده است تا  طبق طول متوسط آیاتش اولین واحد نزول قرآن به شمار آید یا برای اینکه سوره «نصر» را در میان سوره‌های مکی جای دهد، 3 آیه‌ آن را یک آیه تلقی کرده است.

وی افزود:‏خوشبختانه در میان حوزوی‌ها اهتمام قابل‌توجهی به ترتیب نزول و تفسیر به ترتیب نزول صورت گرفته است و برخی تفاسیری را به ترتیب نزول شروع کردند که از آن میان می‏توان  از حجت‌الاسلام و المسلمین «بهجت‌پور» یاد کرد. 

پیش‌فرض‌های متقتن‏تری برای پژوهش درعرصه تاریخ‌گذاری قرآن‌ لازم است.

نویسنده کتاب «روش تحقیق با تأکید بر علوم ‌اسلامی» گفت: به نظر می‌رسد که کارهای عمیق‌تری باید صورت گیرد و با پیش‌فرض‌های قوی‌تری باید به پژوهش در این عرصه پرداخت. 

وی افزود: به نظر من پیش‌فرض‌های موجود نمی‌تواند چندان کار‌گشا باشد؛ لذا، ما باید پیش‌فرض‌های متقن‏تری را اساس کار خود قرار دهیم. مهم‌ترین این پیش‌فرض‌ها مرتب بودن آیات در سوره‌ها به ترتیب نزول است. به موجب آن آیات در سوره‌های قرآن به ترتیب نزول آمده است. در سوره‌هایی که یکجا نازل شده که این امر طبیعی است. در سوره‌های تدریجی نزول، هم چنان بوده است که پس از آن که اولین واحدش نازل می‌شده تا دیگر واحدهایش نازل نمی شده و کل سوره کامل نمی شده است، سوره دیگری نازل نمی‌شده است. بر اساس آن، می‌توان نتیجه گرفت که آیات در سوره های تدریجی النزول به ترتیب تاریخی مرتب شده اند و لذا هیچ سوره‏ای که آیاتش به تاریخ های متباعدی تعلق داشته باشد، وجود ندارد.

نویسنده «مصحف امام علی علیه السلام» در بیان پیش‏فرض دیگر گفت: هر واحد نزول دو ویژگی دارد:‏یکی صالح بودن لفظ آغازش برای شروع کلام و دیگر کامل بودن پیام آن است. به موجب آن نمی‌توان 5 آیه اول سوره «علق» را اولین واحد نزول تلقی کرد، چرا که در این 5 آیه جز فرمان بخوان به اسم ربّ و اوصاف ربّ، مطب دیگری نیامده است. لذا اینکه پیامبر باید چه چیزی را بخواند، مشخص نیست. ما در صورتی می‌توانیم به کسی بگوییم بخوان که چیزی در ذهن داشته باشد یا نوشته‏ای پیش روی او باشد. بنا بر تلقی مشهور که با نازل شدن این 5 آیه پیامبر به رسالت مبعوث شده است، پیامبر(ص) طبیعتاً چیزی در ذهن نداشته است که بخواند. آغاز اولین پیام‌الهی برای نبوت پیامبر با واژه «بخوان» چندان مناسب نیست؛ بنابراین نمی‌توان گفت، این 5 آیه اول یک واحد نزول مستقل است. آیه ششم هم که با «کلا» شروع شده است، در هیچ کلام مستقلی اعم از سوره‌های قرآن و خطب نهج‌البلاغه و اشعار عرب شروع با چنین لفظی را نمی‏یابیم. «کلا» اصالتاً حرف ردع است که نفی ماقبل می‏کند. حتی اگر به معنای «حقا» هم بگیریم، در هیچ کلام مستقل عرب چنین چیزی وجود ندارد.

همو در شرح پیش‏فرض دیگر گفت:‏ قرآن به زبان عرفی و سبک گفتاری نازل شده است و لذا الفاظ آن به معهودات عرب عصر نزول انصراف دارد و به موجب آن باید گفت که قرآن الفاظ عام و مطلق که همه افراد را در هر عصر و نسل دربر بگیرد، ندارد. این بدان جهت است که هر کلامی وقتی در زمان و مکان و خطاب به مخاطبان خاصی ایراد شود، ناظر و منصرف به همان افراد و موضوعات معهود اهل زبان در وقت خطاب است. برای مثال وقتی یکی از مسئولان کشور در این ایام در ایران طی سخنرانی خود بگوید: این مردم، تردیدی نیست که مرادش مردم ایران در همین زمان ایراد سخن است و نه مردم ترکیه یا سوریه یا چین، و نه مردم ایران در سال قبل یا سال بعد. خداوند نیز به همین زبان عرفی بشری در زمان و مکان و خطاب به مخاطبان خاصی سخن گفته است و لذا معانی الفاظ قرآن عبارت از همان معهودات اهل زبان یعنی عرب حجاز عصر پیامبر اسلام(ص) است.

پنهان نماند که خاص بودن مخاطبان قرآن منافاتی با جاودانگی قرآن و عمومیت هدایت قرآن ندارد. آیات قرآن به منزله نسخه‏هایی است که برای بیماران خاصی نوشته شده است؛ اما هرکسی که بیماری‏های آن بیماران را داشته باشد، می توان از آن نسخه‏های بهره‏برداری کند.

تاریخ‌گذاری قرآن از دالان تفسیر تاریخی قرآن می‌گذرد.

نکونام در پاسخ به این پرسش که تاریخ‌گذاری قرآن را می‌توان نوعی تفسیر تاریخی قرآن مطرح کرد یا خیر؟ گفت: تاریخ‌گذاری قرآن از دالان تفسیر تاریخی قرآن می‌گذرد. ما اگر بخواهیم به تاریخ‌گذاری قرآن دست یابیم، باید از تفسیر تاریخی قرآن عبور کنیم. برای تاریخ‌گذاری هر سوره باید به پرسش‌هایی چندی پاسخ داد و پاسخ به این پرسش ها در گرو به دست دادن تفسیر تاریخی از آن سوره است. 

نکونام در اشاره به این پرسش‌ها گفت: اولین پرسش این است که آیا سوره مربوطه مشتمل بر یک واحد نزول یا چند واحد نزول است؟ اگر میان آیات سوره‏ای اتصال لفظی و محتوایی برقرار باشد، آن سوره دفعی نزول است و یک واحد نزول را تشکیل می‌دهد و اگر میان آیات آن انفصال لفظی و محتوایی باشد، محتمل است که چند واحد نزول باشد؛ ولی به صرف انفصال لفظی و محتوایی آیات سوره‏ به طور قطع نمی‌توان اداعا کرد که آن سوره چند واحد نزول دارد و به اصطلاح تدریجی النزول است.

 تاریخ‌گذاری‌قرآن ‌از ‌دالان ‌تفسیر ‌تاریخی‌ قرآن ‌می‌گذرد.
تاریخ‌گذاری قرآن از دالان تفسیر تاریخی قرآن می‌گذرد. ما اگر بخواهیم به تاریخ‌گذاری قرآن دست یابیم، باید از تفسیر تاریخی قرآن عبور کنیم

نویسنده مقاله «عرفی بودن زبان قرآن» تصریح کرد: تنها زمانی می‌توان به طور قطع سوره ای را تدرجی النزول شمرد  که میان قسمت‌های منفصل سوره تناظر زمانی وجود داشته باشد. برای ‌مثال در سوره «مزمل» در آیه نخست، خداوند به پیامبر می‌فرماید نماز شب بخواند(قم اللیل و رتل القرآن) و در آیه بیستم ناظر به آیات نخست، گفته می‌شود: خداوند در این حکم تخفیف داد. کاملاً روشن است که میان صدور حکم در آیات اول و تخفیف در اجرای حکم در آیه بیستم فاصله زمانی وجود داشته و بی‌تردید باید گفت: آیات نخست ابتدا نازل شده و آیه بیستم با فاصله زمانی بعد از آن نازل شده است.

وی وجود تصریحاتی یا اشارت قوی به رخدادهای زمان‌مند متباع الوقوع را لازمه صدور حکم قطعی بر سوره تدریجی نزول یک سوره دانست.

وی پرسش دیگر در خور طرح برای تاریخ‏گذاری هر سوره را صحت و سقم روایات مکی و مدنی و اسباب نزول و ناسخ و منسوخ یاد کرد و صحت این روایات را منوط به تأیید آن از سوی خود آیات مربوط دانست. 

 

 حجت‌الاسلام‌والمسلمین‌اسکندرلو:
مشتشرقان در نیمه دوم قرن 19 میلادی به این کار پرداخته و در واقع سر منشأ کار را شخصی به نام «گوستاو وای» آغاز کرد و این کار الهام‌بخش شد برای «نولدکه» آلمانی و پس از او دیگران این امر را توسعه دادند

اسکندرلو از جمله نکات قوت این کتاب بیان کردن مبانی مناسب دانست و گفت: مهم‌ترین این مبانی‌ها تدریجی بودن نزول قرآن است. قرآن‌کریم مانند سایر کتاب‌های آسمانی پیشین نبوده که یکجا نازل شود و کوتاه باشد، بلکه در طول 20 سال بنا بر اعتقادات مرحوم آیت‌الله معرفت و بنا به نقل مشهور در طی 23 سال بر اساس نیازهای مختلف نازل شد. بنابراین مفسری می‌تواند دقت کند و به نکات ظریف آیه توجه داشته باشد که به بستر نزول آیات و سور و زمان و مکان نازل شدن آشنایی داشته باشد.

‌تدریجی‌ بودن ‌نزول ‌آیات ‌و ‌سور ‌اقتضا ‌می‌کند ‌‌که ‌‌‌به ‌ترتیب ‌نزول‌ آیات ‌آگاه ‌شویم.

عضو هیأت علمی مدرسه عالی امام‌خمینی(ره) قم گفت: بنابراین تدریجی بودن نزول آیات و سور اقتضا می‌کند که ما به ترتیب نزول آیات آگاه شویم، مکی و مدنی بودن را روشن کنیم.

 گفتاری بودن سخنان قرآن نیز یکی دیگر از مبانی مناسب مطرح شده در این کتاب است. بسیاری از نویسندگان در قضاوت و داروی بر اساس نوشتار نظر می‌دهند و موضوع مورد نظر را در نظر گرفته و کتاب خود را بر اساس فصل‌ها و باب‌های متفاوت یکی پس از دیگری دسته‌بندی می‌کنند، اما قرآن کریم گفتاری است یعنی در هر زمانی با گروه خاصی مواجه بوده است؛ به همین دلیل تغییر مخاطب برخی از مضامین در آیات به صورت تکراری مطرح شده است.

حجت الاسلام نصیری نیز در نقد محتوای کتاب گفت: نویسنده  هدف از بررسی تاریخ‌گذاری قرآن را دست‌یابی به تاریخ و زمان دقیق نزول آیات یا سوره‌های قرآن است، دانسته است؛ اما در عین حال یاد کرده است که نه مطالعه قرآن ما را به این هدف نایل می کند و نه روایات از صحت و اعتبار لازم برای این منظور برخوردار است.

بنابراین، اطلاعات روشنی از تاریخ نزول عموم آیات و سور قرآن وجود ندارد و لذا تاریخ‏گذاری قرآن قابل تحقق نیست.

نویسنده کتاب «رابطه متقابل کتاب و سنت» افزود: مؤلف کتاب در آغاز در دفاع از کار خود می‌گوید: «تازمانی که به درستی و روشنی مناسبات و مقتضیات عصر نزول قرآن شناخته نشود به نحو صحیح نمی‌توان از قرآن برای اعصار بعدی بهره برد. راه شناخت این مهم موضوعی است که در این اثر به مباحث بنیادی آن پرداخته شده است و آن عبارت است از مطالعه تاریخ نزول آیات. پنهان نماند اگرچه غرض از تاریخ‌گذاری قرآن در این اثر، این است که تعیین شود فلان سوره یا فلان آیات قران هر کدام در کدام روز یا ماه یا سال و دوره نازل شده است، اما باید دانست که تعیین تاریخ نزول آیات و سوره‌های قرآن بدون بررسی و تحقیق همه‌جانبه قرآن و رایات مختلف اسباب نزول، ترتیب نزول و سیره نبوی امکان ندارد.»

این گزارش ادامه دارد...

این گزارش از سوی صاحب وبلاگ ویرایش شده است.

 


معناسازی و اعجازتراشی‏های بی‏جا برای قرآن کریم

قرآن کتابی است که به زبانی رسا و قابل فهم عرب حجاز عصر پیامبر اسلام(ص) نازل شده بود تا آنان را از عقاید و سنن باطل به عقاید و سنن صحیح راهنمایی کند و از رهگذر آن زندگی اخلاقی و انسانی برای آنان سامان دهد. منتها از دیرباز همواره کسانی با عناوین و اغراض مختلفی پیدا شدند تا قرآن را رمزآلود معرفی کنند. آنان می‌کوشیدند، برای قرآن معجزات و امتیازات غیر واقعی بتراشند؛ اما ناخواسته قرآن را بی جهت در معرض انتظارات بی‌جا و هجمات ناوارد قرار دادند. برخی گفتند، قرآن هفتاد لایه و بطن دارد و به این ترتیب یا سر بی صاحب تراشیدند و حوالت به مجهول دادند و هیچ مشخص نکردند که آن لایه ها و بطن‌ها کجاست و یا به عنوان بطون قرآن هر معنای بی‌ربطی را که نمی‌توانستند به عنوان معنای ظاهری و عرفی قرآن بیان کنند و مشمول نهی «تفسیر به رأی» می‌شدند، به عنوان معنای باطنی و رمزی قرآن یاد کردند.

این در حالی است که هر معنای بی ربطی که به قرآن نسبت داده شود، چیزی جز افترا بستن بر خدا نیست. تنهای معنایی را به قرآن می‌توان نسبت داد که با معنای ظاهری و عرفی آیات ملازمه منطقی و عقلی داشته باشد؛ نه آن که عنوانی جز آسمان و ریسمان و یا ماست و دروازه پیدا نکند؛ چنان که گفتند، معنای تین(انجیر) و زیتون در آیه «والتین و الزیتون» امام حسن و امام حسین است. این در حالی است که اگر این آیه را بر هر عربی بخوانند و پتک هم بر سرش بکوبند، هرگز چنین معنایی را دریافت نخواهد کرد و لذا هرگز قابل انتساب به این آیه نیست. چنین معانی بی ربطی از سوی کسانی به نام «غلات»(گزافه‌گویان) به نام ائمه(ع) شده و به توصیه ایشان باید احادیث منقول از آنان دور افکنده شود.

در روایت است که «هرگز خدا به گونه‌ای که مردم نفهمند، سخن نمی‌گوید.» نیز در روایتی دیگر آمده است که «هرکه معتقد باشد، قرآن مبهم است، هم خود را هلاک کرده و هم دیگران را به هلاکت انداخته است». اساساً مگر خداوند می خواسته است، لغز و معما طرح کند و برای مردم سرگرمی‌های واهی درست نماید که به گونه‌ای رمز‌آلود و گنگ‌ سخن بگوید. غرض خدا هدایت بشر بوده است؛ نه سرکار گذاشتن و به گیجی و گنگی انداختن.

ادعای این که پاره‌ای از آیات قرآن گنگ و نامفهوم است و بشر بر اثر پیش‌رفت دانش توانسته است، به مراد آنها پی ببرد، از دیگر اباطیلی است که در دهه های اخیر گفته شده و اعجاز علمی قرآن نامیده شده است. طرف‌داران اعجاز علمی، قرآنی را که خطاب به مردم عرب حجاز نازل شده بود تا آنان را از گمراهی‌ها نجات دهد، گنگ و نامفهوم خواندند. آنان به این سؤالات هرگز پاسخ ندادند که عرب عصر نزول، قرآن را چگونه فهمیدند. آیا قرآن را کج فهمیدند؟ آیا خدا با نزول قرآن، مردم آن عصر را گمراه کرده است؟ مثالی می‌زنم: به آیه «وَ الشَّمْسُ تَجْری لِمُسْتَقَرٍّ لَها»(یس، 38) توجه کنید. آنان که به اعجاز علمی قرآن قائل‌اند، گفتند: مقصود از حرکت خورشید در این آیه حرکت ظاهری خورشید نیست؛ بلکه حرکت خورشید در کهکشان راه شیری و مانند آن است که دانشمندان به تازگی کشف کرده‌اند. این در حالی است که در این آیه حرکت خورشید از نشانه‌های قدرت الهی برای مشرکان مکه دانسته شده و در سیاق این آیه از پدید آمدن شب و روز سخن رفته است. مدعیان اعجاز علمی قرآن هرگز پاسخ نمی‌دهند که چگونه عرب عصر نزول می‌توانستند از حرکت خورشید با این معانی ادعایی به قدرت خدا پی ببرند. اگر از آن مردم پرسیده می‌شد، خورشید حرکت می‌کند، به چه معناست، آیا نمی‌گفتند: مگر نمی‌بینی که خورشید از شرق به غرب حرکت می‌کند؟ به علاوه آیا جز این است که پدید آمدن شب و روز از همین حرکت ظاهری خورشید پدید می‌آید؟

ادعای اعجاز عددی قرآن نیز از دیگر اقداماتی است که برای رمزآلود کردن قرآن صورت گرفته است. برای اولین بار حدود 30 سال پیش بود که رشاد خلیفه این باب را گشود. او ابتدا با چرتکه انداختن‌هایی به نحو تکلف‌آمیزی ادعا کرد که حروف مقعطه در سور مربوط بیش‌ترین بسامد را دارد و سر انجام با همین‌ چرتکه انداختن‌ها ادعا کرد که قرآن تحریف شده است.

بعد از او عبدالرزاق نوفل به کار مشابه آن روی آورد. او هم با شمارش‌های تکلف‌آمیز و ذوقی به طور عمده ادعا کرد، تکرار الفاظ قرآن دارای تناسب و توازن است. یکی از اشکالات کار او این است که در بسیاری از موارد، ما وقتى به دقت به‏شمارش کلمات قرآن می‌پردازیم، هرگز به ارقام ایشان نمى‏رسیم. مثلا او لفظ «ابلیس» و «استعاذه» را در قرآن یازده مورد یاد کرده است؛ در حالی که لفظ «استعاذه» بیش از این رقم است. اشکال ‏دیگر این است که در بعضى واژه ها، ارتباط مفهومى روشن بین دو واژه وجود ندارد؛ برای مثال، بین «مصیبت» و «شکر» چه‏ ارتباطى هست؟ آیا در برابر مصیبت‏ باید «صبر» نمود یا باید «شکر» کرد؟ به احتمال قوى آقاى عبدالرزاق نوفل وقتى‏دیده است، تعداد واژه «صبر» و مشتقات آن (103)با تعداد واژه «مصیبت» مساوى نیست، سراغ ‏واژه «شکر» رفته است. اشکال دیگر، قافیه سازی‌هاى‏تکلف آمیز وی است. در مورد دو واژه‏ «سیئات» و «صالحات» مى گوید: اگر هر دو را با همه مشتقات آنها حساب کنیم، به عدد 167مى رسیم، البته به شرطى که نام حضرت‏ صالح و اصلح و اصلحنا و یصلح و اصلح را از مشتقات «صالحات» حذف کنیم. در حالی که معقول بود، وی سیئات را با حسنات بسنجد؛ نه ‏صالحات. ملاحظه مى کنید، در این مثال، وقتی او صالحات را با مشتقات آن‏ مطرح مى کند، به نتیجه نمى رسد؛ لذا شمارى ‏از مشتقات را حذف مى کند تا قافیه جور شود و اینها همه براى به کرسى نشاندن اعجاز عددی قرآن است.

شخص دیگرى که کارهاى عبدالرزاق‏نوفل و رشاد خلیفه را ادامه داده و از ایشان خیلى تجلیل نموده است، ابوزهرا نجدى است. او که شیعه است، کوشیده است، حقانیت اهل بیت را با شمارش کلمات قرآن ثابت کند. برای مثال او تعدادی از کلماتی را یاد کرده است که تعداد آنها 12 است؛ نظیر: «امام» و مشتقات آن، «خلیفة» و مشتقات‏آن، «وصیة» و مشتقات آن، «شهادة» و مشتقات آن، «یعصم» و مشتقات آن، «شیعه» و مشتقات آن، «اجتبى» و مشتقات آن، «رهبان» و مشتقات آن، «نجم» به صورت مفرد و جمع همه. شمارش‌های او نیز تکلف‌آمیز است. برای مثال، آیاتى که در آنها کلمه «امام»‏ آمده دوازده آیه است. اما با احتساب آیه «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبینٍ» (حجر،79)؛ در حالی که در این آیه امام به معناى راه است، یعنی‏ دو شهر قوم لوط و قوم شعیب در راهى ‏هستند آشکار؛ زیرا راهى که از حجاز به ‏شام مى رفتند، از ویرانه هاى این دو شهر مى گذشت. جاى بسى شگفتى است که چگونه‏ این تئورى چنان مورد استقبال قرار گرفته است که علماى ما نیز تحت تأثیر واقع شده و آن را در تألیفاتی مثل «تفسیر نمونه» هم آورده‌اند.

چنین استدلالی برای اثبات حقانیت اهل بیت ما را یاد داستانی می‌اندازد که آورده‌اند: شخصى عامى از شیعیان‏براى یکى از سنیان استدلال مى کرد که حق‏ با امیرالمؤمنین، على بن ابی طالب است و باید آن حضرت جانشین بلافصل ‏پیامبر باشد. او در مقام استدلال مى گفت: انگشت شصت نماینده شخص پیامبر و سه انگشت ‏بعد سمبول ابوبکر و عمر و عثمان و انگشت کوچک نیز جاى حضرت على به حساب مى‏آید. به لحاظ آن که حضرت از آن سه کوچک‌تر بود. بعد مى گفت: انصاف دهید، وقتى در مقام وجب کردن هستیم، کدام انگشت جاى ‏انگشت شصت قرار مى گیرد!؟ فرد سنى مذهب که سخت به انگشت‌هاى وى خیره شده بود و وجب کردن‌هاى او را مى نگریست، لب به‏ تحسین گشود و گفت: از تو بسیار متشکرم. عمرى در ضلالت و گمراهى بودم و اینک به‏ برکت این برهان قوى و دلیل قاطع هدایت شدم و به مذهب تشیع تشرف حاصل نمود. اما این استدلال در جمع صاحب‌نظران و اندیشمندان هیچ بهایى‏ندارد و به عنوان فکاهى و طنز با آن ‏برخورد مى شود.

نتیجه عامى که بر اینگونه آمارها، بر فرض صحت، بار است، این است که بگوییم: چون مؤلفین و نویسندگان در حین کار توجه به آمار کلمات خود ندارند، پس چنین پدیده اى در قرآن حاکى از خارق العاده بودن قرآن و وجهى از وجوه اعجاز آن است. در پاسخ‏مى گوبیم: بر فرض که چنین تناسب و توازن‌هایى در حدى از کثرت باشند که اتفاقى بودن این آمار و ارقام عادتاً محال ‏باشد، باز غیر بشرى بودن قرآن را نمى توان ‏نتیجه گرفت؛ زیرا عقلاً و عادتاً محال‏نیست، کسى کتابى تدوین کند و در عین حال ‏چنین معادلاتى را در آن بگنجاند. چنان که نوابغى پیدا مى شوند و کتاب‌هایى مى‏نویسند که این‌گونه هنرنمایى ها در آن به ‏چشم مى خورد. در بعضى موزه ها تفسیرى از قرآن مجید مشاهده می‌شود که تمام آن بى‏نقطه بود. یا بعضى خطاط‌هاقرآنى نوشته اند که نظمى شگفت انگیز در میان حروف اول ‏خطوط آن تعبیه شده است و این امر هنر و نبوغ نویسنده و خطاط را مى رساند، نه‏چیزى بیش‌تر را. البته اگر آمار و ارقام ‏ارائه شده از سوى رشاد خلیفه و همفکران وى درست از آب درمى آمد، براى ما مسلمانان تأکیدى بر اعجاز قرآن و موجب‏ ازدیاد ایمان ما بود؛ اما براى کسانى که‏ قرآن و رسول اکرم را به رسمیت نمى‏شناسند، صرف آمار و ارقام و تناسب و تناظر بعضى از واژه ها چیزى را اثبات‏ نمى کند.

پیش فرض این‌گونه کنجکاوی‌ها از سوى روشنفکران، نظریه اى باطل است و آن‏ نظریه این است که چون خداوند جامع همه‏ کمالات است، باید اثر وى نیز حاوى همه کمالات و از جمله نظم ریاضى باشد. به‏ویژه این‌که خود قرآن مى فرماید: « وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ(انعام،59)؛ همه چیز در کتاب مبین وجود دارد». بطلان این نظریه‏ نیازمند شرح و بسط نیست. مخلوق و مصنوع خداوند نمى تواند در آن واحد همه کمالات‏ را دارا باشد و این قصور از ناحیه خود مخلوق است. برای مثال، اگرقرار باشد سیب ‏خواص همه میوها را داشته باشد و هر عنصرى ‏به علت آن که مخلوق خداى نامتناهى است، خواص نامتناهى داشته باشد، بساط عالم‏ ماده برچیده مى شود و اصلاً چیزى پا به‏ عرصه وجود نخواهد گذارد. کثرات در پرتو همین تفاوت‌ها بر جاى مى مانند. چگونه ‏ممکن است عناصر مختلف که هویت آنها به آثار خاص آنهاست، حاوى خواص یکدیگر باشند؟ در اینجا نیز باید بگوییم، اگرچه قرآن کلام خداوند ‏است، اما توقع نظم ریاضى توقع بى جایى از قرآن است. این توقع مثل توقع آشنایى به موسیقى از کسى است که بزرگ‌ترین نقاش یا معمار جهان شناخته شده است. قرآن نیز خود را بزرگترین کتاب هدایت و سعادت ‏معرفى مى کند و از قرآن نیز همین مقدار باید توقع داشت، نه آنکه توقع داشته باشیم همه مجهولات حوزه هاى مختلف‏ معارف بشرى به کمک قرآن حل شود و یا اسامى همه شهرها و روستاها و رجال سیاسى‏ و علمى در قرآن وجود داشته باشد. این قصه مرا یاد کسی می‌اندازد که با ساختن نرم‌افزاری که آیات را از آخر به ترتیب الفبا مرتب می‌کرد و آن را نرم‌‌افزار «توحید» نامیده بود و ادعا می‌کرد، با آن می‌تواند، جهان را موحد کرد و تمام مشکلات عالم و آدم را حل نماید. طبق نقل استاد ما آقای دکتر حجتی، باری که آن شخص نزد آیت الله میرمحمدی رئیس وقت دانشکده الهیات دانشگاه تهران آمده بود، ایشان به او فرموده بود: من که از سخن تو چیزی سر در نمی‌آورم. اگر تو می‌توانی با قرآن تمام مشکلات را حل کنی، بیا و فقط همین مشکل ترافیک تهران را حل کن، کافی است.

جمله « وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ(انعام،59) نیز نباید ما را به اشتباه بیندازد؛ زیرا به گواهی سیاقش مراد از کتاب مبین لوح محفوظ و علم الهی است؛ نه قرآن موجود. نیز تبیان کل شیء بودن قرآن که در آیه «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ» (نحل، 89) آمده است، به معنای وجود هر علمی در قرآن نیست؛ بلکه به گواهی سیاق آن، به این معناست که ‏هرچه مربوط به هدایت مشرکان مکه است، ‏در قرآن آمده است. نظیر آن که شخصى کتاب بزرگى در پزشکى تألیف کند و به ما بگوید: «هرچه بخواهید در این کتاب پیدا مى کنید» که قطعاً منظورش این خواهد بود که هرچه از مقوله پزشکى بخواهید در این ‏کتاب ثبت شده است، نه آن که راجع به فن تعبیرخواب هم این کتاب جوابگوست و اگر چیزى از فن تعبیر خواب در آن پیدانکردیم، روا باشد، به او اعتراض کنیم که‏ تو گفتى هرچه بخواهید در این کتاب پیدا مى کنید.

ممکن است کسى که طرف‌دار تئورى نظم ریاضى باشد، بگوید: شما در نهایت مى‏توانید بگویید رشاد خلیفه و امثال وى ‏نتوانسته اند، نظم ریاضى قرآن را کشف ‏کنند، ولى حق ندارید به کلى منکر نظم‏ ریاضى قرآن بشوید. شاید انسان‌ها در قرون آینده چنین نظمى را کشف کنند. در پاسخ مى گوییم: با شما در این نظر موافقیم که شاید صدها سال بعد چنین نظمى‏کشف شود؛ ما نیز عدم الوجدان را معادل عدم‏ وجود نمى دانیم. اما این مطلب صرف احتمال عقلى است و این مقدار کافى نیست‏ تا انگیزه تحقیق و صرف عمر باشد. با احتمال عقلى در هر بیابانى اگر کاوش کنیم، شاید به گنج برسیم. ولى این ‏مقدار انگیزه، عقلا را براى کندوکاو تحریک نمى کند.

قرآن و روایات این کتاب آسمانى را نسخه‏ پزشک خوانده و آن را داروى دردهاى روحى ما شناخته اند و کسى که به جاى ‏عمل به قرآن، به جستجوى آمارى در الفاظ و کلمات قرآن مى پردازد، شبیه شخص‏ مریضى است که بعد از مراجعت از مطب دکتر به جاى تهیه دارو و عمل به نسخه در گوشه اى بنشیند و به نوشته هاى نسخه چشم بدوزد و ناگهان متوجه شود خط اول نسخه‏ دقیقاً از ده کلمه، خط دوم از 9 کلمه، خط سوم از 8 کلمه، خط چهارم از 7 کلمه و خط پنجم از 6 کلمه تشکیل شده است و تعداد حروف موجود در هر خط به ترتیب مضرب ‏صحیحى از اعداد 10 و 9 و 8 و 7 و 6 باشند. یا خط اول نسخه را اگر از سمت چپ‏ بخوانیم به نام و فامیل دکتر مى رسیم و خط آخر را اگر از سمت چپ بخوانیم به نام و فامیل مریض مى رسیم و با کشف این حقائق‏ مشعشع چنان شگفت زده و خوشحال شود که‏ بیمارى خود را از یاد ببرد و روزها و هفته‏ها به آمارگیرى حروف و کلمات نسخه از زوایاى مختلف مشغول شود تا مریضى، او را از پاى درآورد.

رویکرد سطحی به قرآن صور دیگری هم دارد. مهندس بازرگان با وجب کردن آیات، ادعا کرده بود، آیات کوتاه‌تر اول نازل شده و آیات بلندتر بعدتر. به تصور او خداوند خط کشی برای سخنان خود نهاده و به میزانی که از آغاز بعثت پیامبر اسلام(ص) فاصله گرفته می‌شده است، به طور میلی‌متری به طول آیات می‌افزوده است. آنگاه وقتی نتوانست با این نظریه من درآوردی، نخستین سوره نازله بودن علق را ثابت کند، پنج آیه اول سوره علق را آن را ده آیه محاسبه کرد.

یا دیگری در صدد آن بود، روابط حاکم بین نت‌هاى موسیقى و حروف قرآن را کشف کند. به نظر او اگر هرحرفى‏ را سمبل یک نت خاص از نت‌هاى موسیقى قرار دهیم، بعد سوره هاى قرآن را بر اساس این‏ نت‌ها بنویسیم، به سمفونی‌هاى بسیار بسیار زیبا و دل انگیزى دست خواهیم یافت.

این‌چنین از پیش خود و بدون مشورت و گفتگو با صاحب‌نظران و اندیشمندان علوم قرآنى ‏در گوشه‌اى مى نشینند و سال‌ها به جفت‏وجور کردن تئورى خود عمر صرف مى کنند و عاقبت معجونى از آب درمى آید که هیچ ارزش علمى نداشته و در هیچ محفلى ‏از محافل اهل نظر قابل طرح نیست.

راستى ما را چه مى شود که با دین و قرآن برخوردى اینگونه داریم! از قرآن توقعاتى غیر معقول داشته و به جاى ‏عمل به آن به چیزهاى دیگر اهتمام نشان مى دهیم! قرآن در جشن و عزا و افتتاح‏مراسم حاضر است؛ اما در کسب و کار و ادارات و زندگى فردى و اجتماعى ما حضورى‏ کمرنگ دارد یا به کلى غائب است. به ‏تفسیر و مفاهیم قرآن بسیار کمتر از صوت و تجوید و مسابقات قرآنى بها مى‏دهیم و خلاصه همواره برخوردى نامعقول با دین و قرآن داریم. به تعبیر قرآن، مى خواهیم‏ از دیوار وارد خانه گردیم؛ در حالى که ‏مأموریم از درب خانه به خانه درآییم.

بسیارى از کسانى که در این وادى مى‏افتند، در روخوانى قرآن هم مشکل دارند، چه رسد به فهم آیات قرآن.

(برگرفته از سایت askquran با دخل و تصرف و اضافات فراوان).