سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

پاسخ به سئوالی درباره حجیت ظواهر

یکی از دانشجویان درباره حجیت ظواهر سئوال ذیل را مطرح کرده است:
در بحث حجیت ظواهر چه نظری درست تر است؟ نظر عدم حجیت مطلق یا حجیت مطلق یا قول به تفصیل؟ آیا درست است بگوییم که ظاهر قران فقط برای مخاطبان حجت و برای آیندگان حجت نیست؟
در پاسخ نخست تعریف خودم را از مصطلحات حجیت و ظواهر و مخاطبان به دست می دهم و سپس مبانی خود را بیان می کنم و سر انجام پاسخ آن دو سئوال را بیان می کنم.

 

الف. تعاریف
1. حجیت مصدر جعلی از حجت است، به معنای معتبر بودن برای استناد و استدلال به آن به منظور اثبات یا تأیید امری.
2. مقصود از ظاهر معنایی است که به ذهن مخاطب تبادر پیدا می کند.
3. منظور از مخاطب هم کسی است که در وقت و مکان ایراد کلام حاضر است.

 

ب. مبانی
1. خداوند و پیامبر(ص) و ائمه(ع) حکیم بودند و فعل عبث و غیر عقلایی انجام نمی دادند.
2. خداوند و پیامبر(ص) و ائمه(ع) فصیح و بلیغ بودند: فصیح بودند؛ یعنی در کلام خود هم از واژگان مأنوس و آشنا نزد مخاطب استفاده می کردند و هم از تعقید معنوی خودداری می کردند و به گونه ای آن واژگان مأنوس را در کنار هم می چیدند که معنای کلامش رسا و قابل درک برای مخاطب بوده است و بلیغ بودند؛ یعنی به مقتضیات حال مخاطب توجه می کردند و سطح درک و فهم او را در نظر می گرفتند.
3. مخاطبان خداوند و پیامبر(ص) و ائمه(ع) توده مردم بودند که از هر گونه دانش و تخصص امروزی مثل فقه و اصول و عرفان و فلسفه و علوم تجربی و مانند آنها بی بهره بودند.
4. ظهور کلام به نوع خاصی از کلام اختصاص ندارد. مجازها و مشترک ها هم در صورتی که همراه قرائن صارفه و معینه باشند، ظهور دارند؛ یعنی مقاصد را به مخاطب می فهماند.

 

ج. پاسخ
نظر به این که در قرآن و حدیث، متکلم هم حکیم بوده و هم فصیح و بلیغ و هم مخاطب قرآن و حدیث عبارت از کسانی بودند که در وقت و مکان نزول قرآن و صدور حدیث حضور داشتند، معنای همه کلام های ایشان باید برای آنان رسا و قابل درک و لذا حجت و قابل استناد و استدلال باشد.
غیر مخاطبان نیز در صورتی که به همان درک مخاطبان برسند، می توانند به فهم و کشف مراد قرآن و حدیث نایل شوند و به آن دو استناد و استدلال کنند. لازمه فهمیدن مراد قرآن و حدیث از سوی غیر مخاطبان این است که از همان معهودات و ذهنیاتی که مخاطبان قرآن و حدیث داشتند، آگاهی بیابند. اطلاعات دخیل در فهم قرآن و حدیث عبارت است از: سیاق کلام، زمان و مکان ایراد کلام، چگونگی مخاطبان کلام.


پاسخ به سئوالی درباره تفسیر آیه ظلم به شرک

سلام استاد

در دلایل موافقان تفسیر قرآن به قرآن که سیره عملی پیامبر است، روایتی دیدم که پیامبر ظلم را به شرک تفسیر کرده اند. آیا این مورد هم شامل همان باطن می شود؟ به نظر من دلیلی وجود ندارد که ظلم همان شرک باشد و در بیان معنای ظلم به سوره لقمان استناد شده، آیا این حدیث صحیح است؟ یا از ان دسته تفاسیر دلبخواهی است که به پیامبر نسبت داده اند؟

با سلام در پاسخ چند نکته در خور ذکر است:

1. سیاق آیه انعام خود مفسر معنای ظلم است و نیازی نیست، برای تفسیر آن به آیه دیگر مراجعه شود. به سیاق آیه توجه کنید: إِنّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ حَنیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ (79) وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونّی فِی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ رَبّی شَیْئاً وَسِعَ رَبّی کُلَّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ (80) وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً فَأَیُّ الْفَریقَیْنِ أَحَقُّ بِاْلأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (81) الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ اْلأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (82)

در سیاق آیه هرگز از ستم بشر به بشر دیگر سخن نرفته است؛ بلکه از شرک به خدا سخن گفته شده است. ظلم در آیه اخیر چنان که از آیه قبل دانسته می شود، این است که مشرکان مکه بدون هیچ دلیلی برای خداوند شریک قایل شده بودند.

2. البته ظلم در آیه لقمان هم به همین معناست. در آن نیز شرک، ظلم خوانده شده است: وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ (13)

بنابراین برای فهم آیه انعام لزومی ندارد که به آیه لقمان مراجعه شود. سیاق آیه انعام خود معنا را روشن می کند و به این ترتیب نیازی هم نیست، برای فهم معنای آیه به بیان پیامبر(ص) مراجعه شود.

در آیات دیگری هم شرک ورزیدن ظلم خوانده شده است؛ نظیر:

هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً (کهف، 15)

در سوره بقره شرک ظلم به نفس خوانده شده است: وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ (54)

نیز در سوره اعراف آمده است: وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ وَ لا یَهْدیهِمْ سَبیلاً اتَّخَذُوهُ وَ کانُوا ظالِمینَ (148)

در سوره یونس نیز شرک مشرکان مکه ظلم خوانده شده است: قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فی شَکٍّ مِنْ دینی فَلا أَعْبُدُ الَّذینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذی یَتَوَفَّاکُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (104) وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ (105) وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمینَ (106)

3. به این ترتیب ظلم برخی از ذریه حضرت ابراهیم روشن می شود، آنجا که در سوره صافات آمده است:

سَلامٌ عَلى إِبْراهیمَ (109) کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (110) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ (111) وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیّاً مِنَ الصَّالِحینَ (112) وَ بارَکْنا عَلَیْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرّیَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبینٌ (113)

همین ظلم در آیه بقره: وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ (124)

4. بنابر آنچه آمد، ظلم حسب لغت مصادیق مختلفی دارد، اما در سیاق آیه مورد بحث به یکی از مصادیقش یعنی شرک به خدا منصرف است. این هم معنای منطوق آیه است و نه مفهوم آیه. اگر باطن آیه را ذکر مصداق آیه بدانیم، شرک ورزی و بت پرستی مشرکان باطن آیه است. طبق این معنا از باطن، ظاهر آیه عبارت از الفاظ آیه است.


پاسخ به چند سؤال درباره بطن و تأویل آیات قرآن

مناسب دیدم، سؤالاتی را که یکی از دانشجویان در زمینه «بطن و تأویل قرآن» برایم ارسال کرده و پاسخ های اینجانب را به آنها در این پست بیاورم.

1. به شما نظر شما آیا باطن قران همان تأویل است؟

اگر مقصود شما معنای باطن و تأویل در برخی از روایات است، آری، چنین است. در این روایات آمده است که «ظهره تنزیله و بطنه تأویله»؛ یعنی ظاهر قرآن عبارت از همان آیاتی است که نازل شده و باطنش عبارت است از آن مصداق هایی که آیات قرآن به آنها بر می گردد. منظور من هم از یکی بودن معنای آن دو در این روایات است.

اما اگر مقصود شما معنای آنها نزد دانشمندان است، باید نظر هرکسی جداگانه بررسی شود.  

2. آیا می توان گفت که باطن یا تأویل آیه برداشت هر شخص راجع به آیه است؟

باز این سؤال مشخص نیست، ناظر به چیست؟ آیا مراد روایات پیش گفته است یا نظر دانشمندان اسلامی؟ اگر سؤالتان ناظر به آن روایات است، نه، چنین نیست که آیه قرآن معانی دلبخواهی افراد را تحمل کند. هر آیه با توجه به قرائنی که آن را احاطه کرده است، به یک معنای مشخصی دلالت دارد و معانی دیگر را بر نمی تابد و آنان که معانی متعددی را به آیات قرآن نسبت داده اند، قرائن آیات را لحاظ نکرده اند.

منطوق هر آیه بیش از یک معنا ندارد؛ اما هر منطوق می تواند مفاهیم چندی داشته باشد. منتها همه این مفاهم با منطوق آیه ملازمه منطقی دارند و چنین نیست که بتوان هر معنای بی ربطی را به آیه نسبت داد. باید هر معنای انتسابی از لوازم منطقی منطوق آیه باشد و گرنه تفسیر به رأی است و مردود.

3. اگر بطون با قرآن تطابق داشته باشد و هر کس طبق زمان خود برداشت کند و عمل کند، چطور؟

چنان که عرض شد، هر معنایی که مطابق منطوق یا مفهوم آیه باشد، قابل انتساب به آیه است و گرنه افترای بر خداست. معنای منطوق آیه عبارت از همان معنای معهود عرب عصر نزول است و چنین نیست که بتوان هر عصری معنای جدیدی از منطوق آیه قرآن برداشت کرد. اما مفهوم آیه بستگی به میزان تدبّر افراد روی منطوق آیه دارد. هرچه در آیه قرآن بیش تر تدبّر شود، مفاهیم(ملازمات منطقی) بیش تری را می توان برداشت کرد. این مفهوم گیری ها هم اختصاص به قرآن ندارد. هر کلامی اعم از الهی و بشری دارای مفاهیم و ملازمات منطقی است.

 4. آیا همه آیات قران بطن دارند؟

اگر مراد از بطن مصداق آیه باشد، آری. هر آیه ای ناظر به مصداقی است: یا از مصداقی خبر می دهد یا انشائی درباره آن است.

نیز اگر مراد از بطن لازم معنای آیه است، آری. هر آیه ای کمابیش لوازمی دارد.

5. پاسخ کسانی که ادعا دارند فهم بطون قرآن مخصوص ائمه است، چیست؟

اگر مقصود از بطون آیه، مصداق آیه یا لوازم آیه باشد، دانستن آن، اختصاص به ائمه(ع) ندارد. مصداق آیات محکم را همه می دانند و مصداق آیات متشابه (آیات قیامت) را به تصریح قرآن هیچ کسی جز خدا نمی داند تا این که روز قیامت شود و آنگاه همه بشر به آن آگاه می شوند.

6. نظر آنهایی که اعتقاد دارند، فهم بطون نیازمند علم لدنی است، چگونه است؟

اگر مقصود از بطون آیات، مصادیق آیات متشابه (آیات قیامت) باشد، علم به آن به تصریح قرآن به خدا اختصاص دارد. در هیچ آیه ای از آیات قرآن نیز اظهار نشده است که این علم به کسی دیگر جز خدا هم داده شده است.

7. از سخن شما برداشت می شود که بطن همان تأویل است. اگر این طور است که قرآن گفته تأویل آیات را خدا و راسخان می دانند و بس.

در خصوص واو «والراسخون فی العلم» اختلاف نظر وجود دارد که آیا آن عاطفه است یا مستأنفه؛ اما به اینجانب نظر کسانی که آن را متسأنفه می دانند، راجح است. ادله من در مقاله ای به نام «معناشناسی آیه محکم و متشابه» به تفصیل آمده است. اما اجمالاً عرض کنم که در این آیه سخن از دو گروه از افراد بشر است: یکی کسانی که در دلشان زیغ و انحراف است و دوم به ناگزیر باید راسخان در علم باشند و این در صورتی است که واو را مستأنفه بگیریم. دیگر این که سخن راسخان در علم این است که ما به تأویل متشابهات ایمان داریم و متعلق ایمان در استعمالات زبانی و قرآنی مصادیقی است که امکان علم به آن وجود ندارد؛ مثل خدا، روز قیامت، فرشتگان و نظایر آنها. بنابراین ایمان با علم قابل جمع نیست. به علاوه علم در این آیه به معنای وحی و کتاب آسمانی است؛ چنان که آمده است: الذین اوتوا العلم و آن به معنای الذین اوتوا الکتاب است. بر این اساس، راسخان در علم هم به معنای مؤمنان به وحی و کتاب آسمانی است؛ یعنی کسانی که ایمانی راسخ به وحی و کتاب آسمانی دارند و آن را سخن خدا می دانند، ولو آن که به حقایق اخروی علم نداشته باشد، به آنها ایمان دارند.  

8. به کسانی که معتقدند، برای فهم بطن قرآن باید علم لدنی داشت، مثل صدیق حسن چه پاسخی باید داد؟

ادعای هرکسی باید به ادله معتبری متکی باشد و گرنه بی اعتبار است. باید ادله نامبرده بررسی شود.

9. دیگر این که بطن و مفهوم با هم رابطه دارند یا خیر؟

اگر مراد از بطن آیه، مفهوم آن یعنی لازمه منطقی آن باشد، آری. رابطه میان منطوق و مفهوم آیه رابطه ای منطقی است. نیز اگر مراد از بطن مصداق آیه باشد، چنین است و رابطه میان آنها بدیهی و روشن است؛ اما اگر مراد از بطن، اموری از قبیل امور متداعی در اذهان اشخاص باشد، هیچ رابطه میان آیه قرآن و بطن وجود ندارد و اساساً نمی توان چنان اموری را به آیه قرآن نسبت داد؛ زیرا نوعی تفسیر به رأی و تحمیل آراء بر قرآن است و مردود.

10. برای فهم بطن قران چه علمی باید داشت؟ چون شما ادعا کردید که فهم بطن در سطح فهم بشریت است؛ یعنی هر کس با هر نوع سطح برداشت از قران داشته باشد درست است اگر با قرآن مخالف نباشد، در این صورت ممکن هزاران برداشت مختلف ایجاد و هر کس طبق برداشت خود عمل کند.

شناخت بطن قرآن به معنای مصداق آیات، البته جز آیات متشابه، در گرو شناخت همه  قرائن دخیل در فهم آیه است و آنها عبارت اند از: سیاق آیه، آیات متحد الموضوع، زمان و مکان نزول آیه و مخاطبان آیه. به عبارت دیگر برای شناخت آیات محکم قرآن باید همان ذهنیات و معهوداتی را داشت که اهل زبان قرآن یعنی عرب حجاز در عصر نزول داشتند. اما شناخت مصداق آیات متشابه به کسانی که روز قیامت را درک کنند، اختصاص دارد و آن هم پس از وقوع قیامت حاصل می شود.

اما شناخت بطن قرآن به معنای لوازم آیات، نیازمند قدری تدبّر در لوازم آیات است و این برای هرکسی که در لوازم آیات تدبّر کند، حاصل می گردد.

 بطن قرآن به هر یک از دو معنای مذکور هرگز بی حد و حصر نیست: هر آیه ای هم مصداق یا مصادیقی خاصی دارد و هم لوازم خاص. میان مفهوم و مصداق باید سنخیت وجود داشته باشد. برای مثال هرگز نمی توان مصداق «تفث»(آلودگی) را «لقاء الامام» دانست. مصداق آلودگی چرک و کثافت و مانند آن است؛ نه دیدار امام. میان منطوف و مفهوم هم باید ملازمه منطقی وجود داشته باشد؛ اعم از ملازمه بیّن یا غیر بیّن.