سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

پاسخ به سئوالی درباره روش تفسیری قرآن به قرآن

سئوال
می خواستم درباره تحقیقم درباره تفسیر قران به قران ازتون سئوال کنم. در دلایل موافقان در کتاب ها آیاتی را آورده اند که به طور مستقیم دلالت بر روش تفسیر قران به قران نداره ،فقط یک آیه 7 سوره ال عمران بود که مستقیم می شد به آن استناد کرد. شما در قران دلیل دیگری دیده اید برای موافقت با این روش یا فقط همین یک آیه است؟

پاسخ
به نظر من در قرآن هیچ آیه ای وجود ندارد که دلالت داشته باشد، می توان آیه ای را با آیه دیگر تفسیر کرد. آیه محکم و متشابه نیز دلالت ندارد بر این که باید برای فهم متشابهات به محکمات مراجعه کرد. ام الکتاب بودن به این معنا نیست که باید برای فهم متشابهات به محکمات مراجعه کرد؛‏ بلکه به معنای مهم بودن است؛‏ مثل ام القری که مراد مکه است و به مفهوم شهر مهم عرب در عصر نزول. اهمیت محکمات نیز به این است که آنها مورد عمل اند؛ بر خلاف متشابهات که تنها باید به آنها ایمان داشت و مورد عمل نمی توانند باشند.
شرط فصاحت و بلاغت آن است که کلام  شخص به طور مستقل و بدون مراجعه به سایر ابعاض کلام او که احیاناً در زمان های دیگری ایراد شده است، فهمیده شود؛‏ نه آن که ناگزیر باشیم، به جستجو روی بیاوریم و به سخنان او که احیاناً در زمان های دیگر گفته است، مراجعه کنیم.
آری، عقل حکم می کند، اگر سخن گوینده ای را راجع به موضوعی دارای ابهام می یابید، چنانچه  در جای دیگری راجع به آن موضوع سخن گفته است، می توانید برای رفع ابهام به آنجا مراجعه کنید. جهت آن این است که معمولاً در ذهن یک شخص تناقض وجود ندارد و اگر زمانی راجع به یک موضوعی سخنی گفت، در زمان دیگر هم همان سخن را می گوید. البته ممکن است، نظر یک شخص بر اثر رشد فکری عوض شود و نظر قبلی اش را غلط بیابد و به نظر جدیدی بگراید که البته در مورد او باید نظر اخیرش را اخذ کرد و به او نسبت داد. منتها این درباره خدا صدق نمی کند؛ لذا اگر در جایی راجع به موضوعی سخن گفت، در جای دیگر هم اگر سخن گفته باشد و برای برخی مجمل باشد، می توانند به جایی که اجمال ندارد، مراجعه کنند.
ناگفته نماند که ممکن است، تفاوت سخن به جهت تفاوت موضوع باشد؛ به همین رو باید آیات متحد الموضوع را شناخت و آنها را برای فهم همدیگر مورد بهره برداری قرار داد. آیات متحد الموضوع نیز آیاتی است که سیاق مشابه و به عبارت دیگر همنشین های مشابهی داشته باشند. برای مثال نمی توان برای فهم آیه محکم و متشابه به تشابه گاو بنی اسرائیل مراجعه کرد؛ آنجا که آمده است: إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا(بقره،70).
به هر حال، آنچه مسلّم است، این است که در قرآن آیه ای که مستقلاً بر مقصود الهی دلالت نداشته باشد، وجود ندارد و معنای هر آیه ای برای مخاطب قرآن یعنی عرب عصر نزول قابل فهم بوده است. منتها بر اثر گذشت زمان و فقد قرائن برخی از آیات برای مردمی که مخاطب قرآن نبودند، مجمل شد. این مردم می توانند برای فهم چنین آیاتی به آیات متحد الموضوعی که احیاناً در مواضع دیگر قرآن هست، مراجعه کنند.
سیره ائمه و مفسران برای تفسیر چنین آیاتی به همین روش بوده است. بنابراین علاوه بر عقلانی بودن روش تفسیر قرآن به قرآن، سیره ائمه و مفسران نیز مؤید آن است.

اینک یک چت علمی را که در این زمینه است، جهت بهره برداری می آورم.
y:  استاد پاسختون رادیدم؛ اما هنوز کامل برام حل نشده. استاد ببخشید پس این که در پیشینه اومده که پیامبراز این روش استفاده می کردند، چگونه بوده؟
me:  بالاخره پیامبر هم یکی از عقلاست. منتها این روش مخصوص پیامبر و ائمه نیست. همه می توانند استفاده کنند.
y:  معنای روایت ینطق بعضه ببعض چیه؟ این روایت را به عنوان شاهد آوردند.
me:  باید سیاق حدیث را دید. به هر حال پذیرفته نیست که یک آیه ای صامت باشد و مقصودش مشخص نباشد، مگر این که به آیه دیگری مراجعه کرد؛ چون این در وقت نزول خلاف فصاحت و بلاغت بوده است. مگر این که گفته شود، این سخن ناظر به کسانی است که مخاطب قرآن نبودند.
y:  روایات ضرب القران می تواند دلیل نادرستی این روش باشد؟
me: به نظر می رسد، مراد از روایات ضرب القرآن این است که بخواهیم آیه را درنقص و رد آیه دیگری مورد استفاده قرار بدهیم. این روایت بر این معنا که تفسیر قرآن به قرآن مردود است، دلالت ندارد.
y:  وجود آیات عام و خاص و مطلق مقید چی؟ دلیل نیست بر وجود این روش؟
me: در قرآن عام و خاص و مطلق و مقید به مفهوم اصولی وجود ندارد. اساسا این که در قرآن آیاتی «مطلق» و «عام» باشد و قرینه کاشف آن، «قید» و «خاص» باشد و آن در جای دیگر یا زمان دیگر قرار داشته باشد، خلاف فصاحت و بلاغت است.


پاسخ به سئوالاتی درباره آیه محکم و متشابه

سئوال
در باره آیه محکم و متشابه چند نکته قابل ذکر است:
یکی آن که آیه تصریح دارد که آیات محکم ام الکتاب است و ام به معنای رجوع است؛ یعنی برای فهم آیات متشابه باید به آیات محکم رجوع کرد.
دیگر آن که تصریح دارد کسانی که در قلبشان زیغ است، از متشابه تبعیت می کنند و مصداقی که می فرمایید ابولهب می گفت: کجاست زقوم تا بخوریم و ... آیا اینها مصداق تبعیت است؟ نمی توان به این گونه امور اتباع گفت.
باید مصادیقی پیدا کرد که با استفاده از آیات فتنه ای به پا شده باشد، مانند لا حکم الا لله.

پاسخ
پاسخ را در چند نکته بیان می کنم:
1. معنای آیات متشابه: معنای متشابه در آیه هفت سوره آل عمران و نیز بیست و سه زمر عبارت از آیات قیامت است؛ چون در سیاق این آیات از قیامت سخن رفته است. در سیاق آیه هفت آل عمران آمده است: رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ (آل عمران،9). این آیه سخن راسخان در علم است. آنها گفتند که پروردگارا تو مردم را برای روز قیامت گرد می آوری.
و در سیاق آیه 23 زمر هم آمده است: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ * أَ فَمَنْ یَتَّقی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ قیلَ لِلظَّالِمینَ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (زمر، 23-24).
تردیدی نمی توان داشت که با شنیدن آیات قیامت پوست بر بدن راست می شود. در سیاق آیه هم از عذاب روز قیامت سخن گفته شده است.
در سیاق این دو آیه نه از آیات صفات و انبیاء سخن رفته و نه از آیات دیگر.
2. معنای فتنه: فتنه هم در آیه هفت سوره آل عمران به معنای عذاب است و بنابراین عطف در عبارت « ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ » تفسیری است. یعنی مشرکان که منکر قیامت بودند، وقتی از عذاب و فتنه قیامت انذار می شدند، آن را به تمسخر می گرفتند و می گفتند: زقوم را بیاور تا بخوریم یا می گفتند: ما فرشتگان موکل بر جهنم را حریف هستیم و به پیامبر اسلام(ص) می گفتند: این عذابی که تو ما را از آن بیم می دهی، چرا واقع نمی شود و به عبارت دیگر در تحقق عذاب قیامت عجله داشتند؛ چنان که در مواضع مختلف قرآن آمده است: یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ (عنکبوت، 52 و 53).
3. معنای اتباع از آیات متشابه: به نظر می رسد، اتباع از آیات متشابه به این معناست که مشرکان به این آیات گیر می دهند و می گویند: کی این عذابی که ما را از آن می ترسانی واقع می شود و کی تأویل (تحقق خارجی) این آیات می آید؟
لذا خداوند خطاب به آنان می فرماید: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْویلَهُ یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ(یونس، 53)؛ آیا تأویل این آیات را انتظار می کشند؟ روزی که تأویل این آیات بیاید، این کسانی که آن را از قبل فراموش کردند، خواهند گفت: فرستادگان پروردگار ما سخن راست گفتند. پس آیا کسانی هستند که ما را شفاعت کنند که از این عذاب رهایی پیدا کنیم یا به دنیا برگردیم و غیر آنچه عمل می کردیم، عمل کنیم؟
4. معنای ام الکتاب: این تعبیر نظیر ام القری است. ام القری یعنی مهم ترین شهر. چنان که در قرآن، مکه به جهت اهمیتش ام القری خوانده شده است. در آیه هفت نیز محکمات ام الکتاب خوانده شده است و جهت اهمیتش این است که آنچه برای عمل و سعادت مردم است، همین آیات است؛ در حالی که آیات متشابه برای عمل نیست.
ام الکتاب بودن به این معنا نیست که مرجع تفسیر آیات متشابه است؛ چرا که اساساً معنای آیات متشابه برای عرب عصر نزول روشن بوده است و نیازی نداشتند، از طریق ارجاع آنها به آیات دیگر به فهم آنها نایل بیایند و این خلاف فصاحت و بلاغت یک کلام است که برای فهم آن درنگ شود و ملزم باشیم، به بخش های دیگر کلام که در وقت های دیگری ایراد شده است، مراجعه کنیم. بنابراین، مدلول عرفی این آیات برای عرب عصر نزول روشن بوده است. آنچه برای آنان روشن نبوده، تحقق خارجی آنها بوده است و آن هم برای همه اعم از مؤمن و مشرک یکسان بوده و هیچ یک به آن آگاه نبودند. تنها خدا از آن آگاهی دارد. مشرکان به این آیات یعنی آیات قیامت ایمان نمی آوردند؛ اما مؤمنان به آنها ایمان داشتند و می گفتند: آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا.

لینک های مرتبط:‏ تفسیر معناشناسانه آیه محکم و متشابه ؛ ائمه عالمان به تأویل آیات متشابه؟ ؛‏ نقد نظری درباره آیات متشابه ؛‏  


پاسخ به سئوالاتی درباره نسخ

سئوال من درباره نسخ است. در شروط نسخ داریم که ناسخ تنها و تنها باید شارع حکیم باشد و پیامبر و امامان نیز چون از منبع وحی سخن میگویند، شامل این هستند و دیگر این که دلیل منسوخ باید همسنگ با دلیل منسوخ باشد و تشریع فقط از سوی شارع باشد و بر اساس عقل یا اجماع نمی توان حکم سابق را نسخ نمود.  و این بر خلاف نظر شماست که معتقدید نسخ همچنان جاری است. می خواستم دلایل شما را بدانم و منبعی که سخنان شما را بتوان در ان یافت.

من پاسخ خود را طی چند نکته عرض می کنم:
1. مراد من از نسخ برچیدن سنتی و آوردن سنتی دیگر به جای آن است. چنین کاری شیوه عقلای بشر در تمام اعصار و امصار است. خدا و انبیاء هم پیوسته به همین شیوه عقلایی عمل کردند.
2. علت این که یک سنتی را بر می دارند و سنتی دیگری را به جای آن می آورند، به چند جهت است:
یک جهت آن است که سنتی خلاف عقل است، اعم از عقل نظری یا عقل عملی. مخالف با عقل نظری مثل این که مشرکان مکه بت ها را می پرستیدند تا آنان را نزد خدای بزرگ شفاعت کنند یا آنان را در زندگی دنیا مدد رسانند. مخالف عقل عملی نظیر این که دختران را زنده به گور می کردند یا از دادن مالشان به تهیدستان خودداری می نمودند.
جهت دیگر آن است که اصل سنت خلاف عقل نیست و اساساً عقل درباره آن نظری ندارد؛ اما به جهت این که آن با مضاری همراه می شود، ایجاب می کند، آن سنت برداشته شود و سنتی دیگری به جای آن آورده شود. برای مثال، چون خدا در همه جاها و سمت ها قرار دارد، هیچ ایرادی ندارد که به سوی مسجد الحرام نماز گزارد شود یا مسجد الاقصی، اما قبله بودن مسجد الاقصی باعث خرده گیری های یهودیان بر حضرت محمد شده بود. به همین رو از آنجا به کعبه منتقل شد.
بنابراین تغییر مقتضیات و شرایط اجتماعی ایجاب می کند، سنت ها و قوانین هم متناسب با آنها تغییر یابد. برای مثال در زمانی که اسب بهترین وسیله جنگی به شمار می رفته است، دستور آمده بود که اسب تهیه کنید؛ اما طبیعی است که در دوره معاصر دیگری اسب چنین کارآیی ندارد.
به این ترتیب عوامل ایجاب نسخ عبارت اند از: خلاف عقل و اخلاق بودن یک سنت؛ دیگر همراه شدن یک سنت یا عوامل مضّر و شرایط سخت. سوم، از کارآیی افتادن یک سنت بر اثر تغییر شرایط  فردی یا اجتماعی.
2. سنت ها و قوانین در برخی از موارد از عصری به عصر دیگر یا مصری به مصر دیگر تفاوت دارد و این بدان معنای نیست که لزوماً سنن و قوانین یک جامعه ای ناسخ سنت و قوانین جامعه دیگر است. شرط طبیعی وقوع نسخ ، وجود قانون و سنت در همان جامعه ای که نسخ کنندگان در آن زندگی می کنند. هرگز معنا ندارد، اسلام ناسخ سنت ها و قوانینی باشد که قوم پیامبر اسلام(ص) یعنی مردم حجاز با آن سر و کار نداشته اند. اسلام نیامده بود که تمام احکام بشری را متحد الشکل کند. به همین رو شرایع متفاوت یهود و نصاری را مورد عمل می شمرد و به یهودیان و مسیحیان گفته شده بود که شما بر چیزی نیستید، مگر این که به تورات و انجلیتان عمل کنید.
3. بسیاری از علمای اسلامی از سویی گفته اند که احکام اسلام به اقتضای یک مصالح واقعی تشریع شده است و از سوی دیگر گفته اند، فلسفه نسخ عبارت است از تغییر حکم به اقتضای تغییر آن مصالح. حال سئوال این است که آیا تغییر مصالح و مقتضیات به عصر و زمان خاصی اختصاص دارد و بی تردید پاسخ آن منفی است؛ بنابراین باید گفت: چون در هر زمانی مقتضیات و مصالح عوض می شود، لزوماً حکم مبتنی بر آن باید تغییر یابد.
4. علمای اسلامی امروزه اگرچه نامی از نسخ احکام نمی آورند، اما همواره از دیرباز بر اثر تغییر شرایط و مقتضیات تاریخی و اجتماعی احکام و قوانینی را تغییر داده اند. تغییر حکم تنباکو از سوی میرزای شیرازی یا حکم شطرنج و موسیقی از سوی امام خمینی چه به طور موقت یا به طور دائم از همین قبیل است.
5. آیت الله معرفت قائل به نوعی از نسخ به نام نسخ مشروط است. او معتقد است که برخی از احکام تابع شرایط تاریخی و اجتماعی خودش است. اگر آن شرایطی که در وقت اجرای حکم منسوخ بود، تجدید گردد، حکم منسوخ نیز احیا می شود. من عرض می کنم که همه احکام تابع شرایط و مصالح است و اگر چنین باشد که به واسطه تغییر شرایط، حکم عوض شود، این شامل هر حکمی در هر زمانی و مکانی می شود و اختصاص به عصر پیامبر(ص) ندارد.
6. احکام شرعی چیزی جز همان سنن بشری که از سوی انبیاء تأیید و امضاء شده است، نیست؛ بنابراین، همان طور که جاعل احکام بشر بوده است، ناسخ احکام هم می تواند بشر باشد. وظیفه انبیاء چنان که مشهور شده، اصالتاً تشریع نبوده است؛ بلکه اصلاح سنت و قوانینی بوده است که در قومشان وجود داشته است. قریب به تمام احکام و قوانین و سنن اسلامی عبارت از همان هایی بوده است که در جامعه حجاز قبل از اسلام وجود داشته است و مشرکان مکه کمابیش به آن عمل می کردند. پیامبر اسلام(ص) ضمن حفظ معروف ها به تکمیل آنها اهتمام ورزید و از منکرها و سنن باطل هم نهی و جلوگیری فرمود.
7. شرایع و احکام دو نوع اند: برخی منشأ فطری و عقلی دارند و عقل عملی قادر به تشخیص خوبی و بدی آنهاست، مثل عدالت بورزید و خیانت نکنید و مانند آن، و بنابراین نیازی نیست که انبیاء آنها را به انسان ها تعلیم دهند؛ بلکه همان طور که علی(ع) فرمود: انبیاء آمدند که فطرت و عقل انسان را بیدار و فعال نمایند.
برخی از احکام و شرایع منشأ محیطی و تاریخی دارد؛ مثل عربی خواندن نماز و طواف خانه کعبه و نظایر آنها که به جامعه حجاز تعلق دارد. سیره عقلاء چنین است که سنت های اعصار و امصار دیگر را محترم شمارند و حفظ کنند، مگر در مواردی که آن سنت ها با عقل و فطرت مخالفت داشته باشد یا شرایط عمل به آنها وجود نداشته باشد. خداوند و انبیاء هم که در رأس عقلاء بوده اند، همین را امضاء و تأیید کرده اند. علت تفاوت احکام و شرایط انبیاء از عصری به عصر دیگر و از قومی به قوم دیگر به همین روست. 

برخی از لینک های مرتبط: ثبات یا تغییر در احکام عربی اسلام،‏  رفو کردن احکام تاریخی اسلام یکی از راهکارهای مدرنیته‏سازی،‏ تحلیل حذف قوانین خشن از لایحه مجازات اسلامی