سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

مکاتباتی در زمینه نقد اعجاز علمی آیه پیدایش شیر

آنچه اینک ملاحظه می فرمایید، سه نامه از همکاران محترم در زمینه پست قبلی با عنوان « نقد اعجاز علمی قرآن در زمینه محل پیدایش شیر» است که به گروه اینترنتی اساتید دانشگاه قم ارسال شده و نیز پاسخی که اینجانب به آنها داده ام و اینک با اصلاح و تکمیل می آورم.

 

1. نامه نخست

به نام خداوند جان و خرد

با سلام و عرض ادب

بنده هنوز به حسن نیت و سلامت ایمان آقای دکتر نکونام اعتقاد دارم و به نظر ایشان به عنوان یک نظر شخصی احترام می گذارم. اما تردیدی در نادرستی نظریه ایشان ندارم؛ ولی نمی دانم چرا این بحث را کش می دهند و بر تکرار نظریه ای که براساس مبانی اندیشه توحیدی اسلام بطلان آن کاملاً آشکار است، اصرار می ورزند. لذا از ایشان خواهش می کنم به این مباحثه خاتمه بدهند. البته من به ایشان این حق را می دهم که نباید به صرف ارائه نظریات علمی شخصیت کسی را تخطئه کرد و باورهای او را به کلی زیر سئوال برد. به ویژه آن که رهبر فرزانه انقلاب هم بر لزوم فراهم کردن فضای آزاداندیشی در جامعه بارها تاکید فرموده اند و البته باید مواظب باشیم اندیشه ورزی ما در موضوعات علمی به ویژه در حوزه معرفت دینی  به گونه ای باشد که به رشد و تعالی جامعه کمک کند، اما به اعتقاد من حداقل ایراد نظریه آقای دکتر نکونام این است که در این راستا، نتیجه مثبتی به دنبال ندارد و کمکی به رشد و تعالی جامعه نمی کند.

 

2. نامه دوم

به نام خدا

جناب آقای دکتر نکونام

سلام علیکم

احتراماً، شما نوشته اید:

به نظر من در قرآن هیچ یک از دستاوردهای علمی که بعد از نزول قرآن به دست آمده، در قرآن وجود ندارد و هرگز در قرآن چیزی از علوم بشری نیامده است که بعد کشف شده و قبل از آن مکشوف نبوده باشد. در قرآن همان مقدار از علوم بشری انعکاس یافته است که تا زمان نزول قرآن و در میان عرب حجاز عصر پیامبر(ص) شناخته بود.

با توجه به نظرات خود در مورد کتاب الهی، لطفاً فرازهای ذیل از نهج البلاغه را معنا فرمایید:

ثم انزل علیه الکتاب نوراً لا یطفی مصابیحه ... و بحراً لا یدرک قعره ... و ینابیع العلم و بحوره ... جعله الله ریاً لعطش العلماء و ربیعا لقلوب الفقهاء و ... قرآن نوری است که خاموشی ندارد و چراغی است که درخشندگی آن زوال ندارد .... و دریایی است که ژرفای آن درک نشود ... و چشمه های دانش و دریاهای علوم است ..... خدا قرآن را فرو نشاننده عطش علمی دانشمندان و باران بهاری برای قلوب فقیهان قرار داده است و .... (ترجمه دشتی ص 417 خطبه 198)

البته اینجانب نیز معتقدم که علوم موجود در عصر حاضر مستقیماً در قرآن نیامده؛ بلکه قرآن و سایر کتب الهی و پیامبران و اولیاء الهی با اشاره به آنها انسان های هوشمند را به سوی آن علوم راهنمایی کرده اند. اولین کشتی غول پیکر توسط نوح نبی و به اشاره الهی ساخته شد (وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا...) و سپس در طول زمان به دست انسان ها تکمیل گردید. اولین زره جنگی توسط داود نبی ساخته شد (وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوس‏...). کشف تابع مثلثاتی تانژانت در ریاضیات و مهندسی توسط ابوالوفای بوزجانی در قرن سوم هجری از روی عمل باقیمانده از پیامبر گرامی اسلام در تعیین اوقات شرعی به دست آمده است و تقریبا تمامی تکنولوژی پیشرفته امروزی بدون تابع تانژانت بی اعتبار خواهند بود. در آیه " وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْل‏..." آیا این سئوال برای دانشمند امروزی پیش نمی آید که خدا به زنبور عسل چه چیزی یاد داد: به زنبور کاشف منبع گل یاد داد که هر وقت منبع گلی در فاصله تا 5 کیلومتری کندو یافتی، به کندو برگرد و با حرکات نمایشی یک منحنی دلنما ریاضی (r=a+bSint) در فضای اطراف کندو رسم کن و به این وسیله به زنبورهای کارگر مختصات محل گل را بفهمان تا آنها همان لحظه به پرواز درآیند و راهی که خدا یاد داده پیش گیرند! و به زنبور یاد داد که....

با تشکر و آرزوی توفیق الهی

 

3. نامه سوم

بنام خدا و با سلام

در این مباحث مطرح شده جای همکاران گرامی از گروه علوم قرانی خالی است. کاش این دوستان هم از منظر متخصصان علوم قرانی وارد موضوع می شدند تا زوایای قضیه بهتر شکافته شود. همان طور که من قبلا خدمت آقای دکتر نکونام عرض کردم در زمینه ای که مورد مطالعه من برای مدت کوتاهی بود به مدل های مختلف آماری و کامپیوتری برخورد کردم که بر خلاف نظر دکتر نشان دهنده عمق اطلاعات ناشناخته بوده و امیدوارم که در آینده نزدیک بتوانیم با همکاری سایر دوستان در این زمینه فتح بابی کنیم.

از طرف دیگر به نظر من ارائه این بحث ها نه تنها مخرب دین و ایمان نیست؛ بلکه باعث می شود که ما (همه دوستانی که دغدغه دین دارند) احساس تکلیف کنیم که اعتقادات ما در این بحث (و حتی سایر بحث ها) نیاز به اثبات و کنکاش دارد. من به سهم خود از اینکه می بینم دوستان بیشتری در این بحث مشارکت می کنم خشنود هستم و امید دارم که دوستان گروه علوم قران هم وارد بحث شده و به غنای علمی بحث بیافزایند.

به امید موفقیت و بهروزی همه دوستان

 

4. پاسخ اینجانب

به خدا و با سلام

برادران ارجمند

در پاسخ به مرقومه آن جنابان نکات ذیل را عرض می کنم:

اولاً، این که یک نظریه ای نادرست است، باید از رهگذر نقد علمی و ذکر ادله ردی و نقضی ثابت شود. این که شما به نحو کلی بفرمایید، یک نظریه نادرست است، نادرستی آن ثابت نمی شود. این که برای شما یقین حاصل است که نظریه اینجانب باطل است، تا وقتی با ذکر ادله همراه نباشد، چنین یقینی برای دیگران هیچ ارزش علمی ندارد.

ثانیاً، ما وظیفه داریم، از افتراء زدن به کلام الهی و تفسیر به رأی آیات قرآن پرهیز کنیم و دفاع از ساحت قرآن که مورد تفسیر به رأی قرار نگیرد و به خدای تعالی افتراء زده نشود، وظیفه هر مسلمان متعهد و بلکه هر عالم منصفی است. اگر بر نظریه ام اصرار می ورزم، به خاطر صیانت از ساحت مقدس قرآن کریم است.

به نظر من، باید از ایجاد انتظارات بیجا درباره قرآن پرهیز کرد؛ چرا که وقتی به قرآن مراجعه می شود و آن انتظارات تأمین نمی گردد، موجب تضعیف ایمان افراد جامعه خواهد شد.

ثالثاً، این که یک نظریه آیا به رشد و تعالی جامعه کمک می کند یا نه، به صرف اظهار نظر کلی مشخص نمی شود. اگر ما فرض را بر این بگذاریم که برخی ولو با حسن نیت هر دروغی را به عنوان اعجاز علمی و مانند آن به خدا نسبت می دهند، تردیدی نمی توان داشت که جلوگیری از نسبت دروغ دادن به خدا موجب رشد و تعالی علمی و اخلاقی جامعه خواهد بود.

رابعاً، برادر خوبمان از چه چیزی واهمه دارند؟ آیا بیم دارند که خدای ناکرده بر اثر این مباحث، ایمان کسی تضعیف شود؟ مگر بحث های اینجانب، ربطی به ایمانیات دارد؟ جالب این که ایشان درباره نظریه اینجانب فرموده اند: «براساس مبانی اندیشه توحیدی اسلام بطلان آن کاملاً آشکار است». خواهشمند است، بفرمایند، نظریه اینجانب با کدام یک از مبانی اندیشه توحیدی اسلام در تعارض است که ایشان به بطلان آن حکم کرده اند؟ مگر اینجانب چه کفر و زندقه ای گفته ام که چنین سخنی گفته شده است. اتهام زدن راحت ترین کاری است که می توان کرد؛ اما هرگز یک کار اخلاقی و شرعی نیست. در بحث علمی کلی گویی کردن سر بی صاحب تراشیدن است و هیچ ارزش علمی ندارد. مبانی اندیشه اسلام عبارت است از توحید و معاد و نبوت. چطور این نظریه که در قرآن علوم مستحدث بشری که بعد از نزول قرآن حادث شدند، نیامده است یا در قرآن از علوم بشری در همان حدی آمده است که تا زمان نزول قرآن میان عرب حجاز معلوم بوده است، با توحید یا معاد یا نبوت تعارض پیدا می کند؟  

خامساً، اینجانب به نحو مدلل و با استناد به آیات قرآن ثابت کردم که مراد الهی از محل پیدایش شیر در چارپایان همان است که با نگاه ظاهری و چشم غیر مسلح قابل رؤیت است. شما اگر نقد علمی دارید، ادله اینجانب را مورد نقد علمی قرار دهید. این که به نحو کلی و در مقام یک مجتهد به یک عامی بفرمایید که این نظریه نادرست است و بخواهید که آن را فرو بگذارم، هرگز شیوه صحیح علمی نیست.

سادساً، این که اینجانب در نوشته مذکور عرض کردم، در آیه مورد بحث به همان چیزی دلالت شده است که با نگاه ظاهری و چشم غیر مسلح قابل مشاهده است، هرگز مستلزم عمیق نبودن قرآن و محدود بودن معانی قرآن به این لایه معنایی نیست. از آیات قرآن نظیر هر کلام دیگری می توان لوازم معنایی بی شماری را استنباط کرد و مورد بهره برداری قرار داد.

سخنان گهربار امام علی(ع) نیز به اجمال دلالت دارد، قرآن عمیق است؛ اما این که عمقش چگونه است و چه ربطی با ظاهر آیات قرآن دارد، از طریق این سخنان مشخص نیست. عرض من این است که هرگز امام علی(ع) از رهگذر این بیان نمی خواهند بفرمایند، ما مجازیم هر معنای بی ربطی را ولو آن که فی نفسه صحیح باشد، به قرآن نسبت دهیم.

چنان که در جای دیگر گفته ام، ما نیازمندیم، در مرحله اول قرآن را تفسیر تاریخی کنیم و قرآن را چنان که در عصر نزولش قابل فهم بود، بفهمیم و در مرحله بعد نیاز داریم، به تفسیر فراتاریخی قرآن اهتمام ورزیم؛ یعنی قواعد کلی ورای آیات را استخراج کنیم و از آنها بهره مند شویم و البته این قواعد کلی در طول همان معانی تاریخی و عرفی آیات قرآن است؛ نه در مخالفت و معارضت با آنها.

در هر حال، برای ما هرگز جایز نیست، مفاهیمی را به قرآن نسبت دهیم که هیچ ملازمه منطقی و عقلی با آیات قرآن ندارد. نسبت دادن چنین مفاهیمی تفسیر به رأی و افتراء زدن به خدای تعالی است که حرام و ممنوع به شمار می آید.

سابعاً، هر چه با ادله معتبر ثابت شود، ارزش علمی دارد. اگر ثابت شود که کشتی نوح اولین کشتی غول پیکر بوده، واقعیتی انکار ناپذیر خواهد بود. منتها هرگز در قرآن چنین چیزی نیامده است. در قرآن فقط خطاب به نوح گفته شده است که کشتی بساز. نیز اگر ثابت شود که اولین بار زره توسط حضرت داود ساخته شد، در آن تردیدی نخواهیم داشت. اما در قرآن چنین چیزی بیان نشده است. در قرآن فقط آمده است که ما ساختن زره را به داود آموختیم. همچنین، اگر ثابت شود، تابع مثلثاتی تانژانت در ریاضیات و مهندسی توسط ابوالوفای بوزجانی در قرن سوم هجری از روی عمل باقیمانده از پیامبر گرامی اسلام در تعیین اوقات شرعی به دست آمده است، منکر آن نتوانیم بود. منتها این ربطی به قرآن ندارد و نیز این که نامبرده چگونه از روی عمل باقیمانده پیامبر(ص) به تعیین اوقات شرعی رسیده، ابهام دارد. همینطور این که زنبور عسل برای یافتن شهد گلها حرکت منحنی گونه دارد، هرگز در قرآن نیامده است و آیه اشاره شده، تنها می گوید، به زنبور عسل الهام کردیم که از کوه ها و درختان و داربست ها برای خود لانه بسازد. به هر حال، آن چیزی که من می گویم، این است که نباید چیزهای بی ربط را به قرآن نسبت داد؛ بلکه باید چیزهایی را به قرآن نسبت داد که از خود آیات قرآن به طریق عرفی یا عقلی فهمیده شود. عرض من این است که ما نباید آنچه را که از خود قرآن به دست نمی آید و از جای دیگر فهمیده می شود، به قرآن نسبت دهیم.

این که گفته شود، قرآن به صرف این که در آن آمده است، «به نوح گفتیم، کشتی بساز» یا «به داود ساختن زره را یاد دادیم»، یا «به زنبور گفتیم، از کوه ها یا درختان یا هر داربستی لانه بساز» اشاره به صنعت کشتی سازی یا زره سازی یا حرکت منحنی گون زنبور دارد، چه عمقی برای قرآن ثابت می شود؟ آیا می خواهید بفرمایید که ما می توانیم از رهگذر مطالعه قرآن به صنعت کشتی سازی یا زره سازی یا حرکت منحنی گون زنبور پی ببریم؟

در پایان، از همه دوستان تقاضا می کنم، فضای بحث علمی را به احساسات و تعصبات و تکفیر و تفسیق آلوده نکنیم. ما به حکم وظیفه شرعی باید با حسن نیت به اقدامات و افکار یکدیگر نگاه کنیم و در امتثال اوامر مقام معظم رهبری در زمینه ترویج آزاداندیشی تلاش کنیم و زمینه های تقویت باورهای دینی را به نحو استدلالی و علمی فراهم نماییم.

پنهان نیست که چارچوب اصول و ضروریات اسلامی و شیعی منطقة الفراغ بحث علمی است و طرح هر بحث علمی در این چارچوب هیچ اشکال شرعی ندارد و مرام و رویه تمام علمای ما در طول تاریخ همین گونه بوده و هست.

بی شک، این چنین نیست که اگر ما با رویکرد تنقیح و تقویت باورهای خود در زمینه متون دینی به نقد علمی آن باورها نپردازیم، به آنها مصونیت بخشیده ایم؛ زیرا بی تردید دشمنان دین و قرآن به گونه تخریبی و در جهت تضعیف ایمان مؤمنان به نقد و رد آنها روی خواهند آورد و کوتاهی ما در این زمینه، هرگز بر ما که دغدغه دین و دین داری داریم، بخشودنی نیست.  

با سپاس

ارادتمند شما نکونام

لینک های مرتبط:  معناسازی و اعجازتراشی‏های بی‏جا برای قرآن کریم؛ متن دفاعیه ای درباره نقد اعجاز علمی

 


نقد اعجاز علمی قرآن در زمینه محل پیدایش شیر

آنچه اینک ملاحظه می کنید، نامه ای است که یکی از همکاران گروه فیزیک به ضمیمه مقاله ای درباره اعجاز علمی در آیه 66 سوره نحل برایم فرستاده و از من خواسته نظرم را درباره آن بیان کنم. من در ذیل اصل نامه ایشان و خلاصه ای از مقاله ضمیمه را می آورم و آنگاه نقد خودم را بر آن بیان می کنم.

اما قبل از آن مناسب است، بگویم که به نظر من هیچ یک از دستاوردهای علمی که بعد از نزول قرآن به دست آمده، در قرآن وجود ندارد و هرگز در قرآن چیزی از علوم بشری نیامده است که بعد کشف شده و قبل از آن مکشوف نبوده باشد. در قرآن همان مقدار از علوم بشری انعکاس یافته است که تا زمان نزول قرآن و در میان عرب حجاز عصر پیامبر(ص) شناخته بود. علوم بشری در میان آنان سطحی بوده و در حدی بوده است که با نگاه ظاهری و بدون چشم مسلح قابل مشاهده و درک بوده است؛ چرا که اساساً قرآن یک کتاب علمی نبوده و در مقام این نبوده است که علوم بشری را رشد بدهد؛ بلکه یک کتاب هدایتی و موعظه ای بوده است؛ به این منظور که عرب حجاز عصر پیامبر(ص) را از عقاید باطلی مثل شریک قایل شدن برای خدا و انکار حیات پس از مرگ و سنت های باطلی مثل ظهار و نسیء و زنده به گور کردن دختران رهایی بخشد.

درست است که قرآن برای هدایت عرب حجاز عصر نزول نازل شده، اما در عین حال برای هر قومی در هر عصری قابل بهره برداری و هدایت گیری است؛ نظیر هر گفتاری موعظه ای که خطاب به مردمی ایراد می شود و در عین حال مردمان دیگر هم می توانند از آن بهره برداری نمایند.

 

1. متن نامه

به نام خدا

جناب آقای دکتر نکونام

با سلام و احترام

آقای رضا هوشیار در مقاله ای با عنوان «نشانه ای از اعجاز علمی قرآن» توضیحاتی را در خصوص آیه 66 سوره نحل آورده و شیری که از بین مواد گوارشی و خون در شکم دام ها شکل گرفته به عنوان یک عبرت بیان شده است. با توجه به این که امروزه در زیست شناسی این موضوع به اثبات رسیده، به نظر جنابعالی،

یک) در زمان عصر نزول از این آیه چه برداشتی می شده است؟

دو) مقاله ذیل با دیدگاه جناب عالی چگونه نقد می شود؟

 

2. خلاصه مقاله

نویسنده در توضیح مقاله اش نوشته است:

نوشته حاضر، تفسیر یک آیه از قرآن کریم است که در آن معجزه اى از معجزات، به گونه اى نهفته است که تا پیش از دسترسى دانش بشرى بدان کشف نشده بود و اینک دانش بر آن دست یافته است. آیه مورد نظر چنین است:

وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکُمْ مِمَّا فی‏ بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبینَ (نحل، 66)؛ البته در دامها (شتر و گاو و گوسفند و بز) براى شما عبرتى است؛ از آن چیز که در شکم هاى آنها است از بین مواد گوارشى و خونى، به شما شیرى خالص و گوارا مى نوشانیم.

وی آیه مذکور را به گونه ای ترجمه کرده است که در جهت تأمین هدف خود، یعنی اثبات اعجاز علمی از این آیه باشد. حال آن که ترجمه این آیه طبق ترجمه آقای فولادوند از این قرار است:

و در دام ها قطعاً براى شما عبرتى است: از آنچه در شکم آنهاست، از میان سرگین و خون، شیرى ناب به شما مى‏نوشانیم که براى نوشندگان گواراست.

نویسنده برای تأمین نظر خود نکاتی را بیان کرده که مهم ترین آنها از این قرار است:

الف. نویسنده در حالی که «عبرة» به معنای وسیله درس گرفتن است، آن را به معنای چیز مشابه گرفته و نوشته است:

کلمه «عبرة» براى اصلى که چیزهاى مشابه را با آن مى سنجند، هم به کار مى رود، پس به جانوران دیگر همچون انسان هم نظرى مى افکنیم و مى بینیم که مثل همین وضعیت ـ یعنى وجود سلولهاى پوششى روده ـ در آنها نیز هست و هیچ جانور دارنده آن سلولها بدون درست کارکردن آنها نمى تواند سالم، قوى و حتى گاهى زنده باشد.

ب. ضمیره «ه» که در «بطونه» به «ماء موصوله» و از آن به «انعام» بر می گردد، نویسنده آن را به غده های شیری برگردانده و چنین گفته است:

حال سئوال این است که در شکم هاى چه چیزى شیر است؟ در اینجا دو احتمال وجود دارد:

نخست، آن که بنابر آنچه علم مى گوید شیر در سلول هاى شیرى تولید مى شود که تعدادى از آنها در هر کیسه شیرى هستند و شمارى از کیسه هاى شیرى در هر خوشه شیرى هستند و چند خوشه شیرى در غده شیرى هستند و یک غده شیرى در هر پستان است؛ سپس شیر در مجارى شیرى جریان مى یابد.

پس هر یک از آنها بطنى از بطون پستان است و نیز هر یک از آنها بطنى از بطون آن حیوانى است که نام برده شده است. پس کلمه «ما» مى تواند هر یک از آنچه که داراى بطن است باشد، مثلاً کیسه یا خوشه یا غده شیرى یا پستان باشد.

دوم، این که ممکن است منظور از «ما» جنس مؤنث شیردار باشد که در این صورت «بطون» آن نیز پستان هاى آن است.

ج. نویسنده مراد از «بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ» را حد میانی مواد گوارشی روده باریک و خون مویرگی زیر لایه پوششی سلولی پرزهای ردوه باریک دانسته و می نویسد:

سرچشمه شیر قبل از سلول هاى شیرین پستان، جایى است بین ماده گوارشى(فَرث) و خونى(دم). این خون مورد نظر ما باید خونى باشد که از فاصله میان این خون و نوعى از ماده گوارشى مواد گوناگون را به غده هاى پستان برساند تا شیر تولید گردد. اگر محل هاى ما بین مواد گوارشى در تمام دستگاه گوارش و خونها در تمام دستگاه گردش خون را بررسى کنیم مى بینیم که هیچ جایى مناسب تر از حد میانى مواد گوارشى روده باریک و خون مویرگى زیرلایه پوششى سلولى پرزهاى روده باریک نیست. چرا که در بین این دو یعنى مواد گوارشى روده باریک و خون مویرگى داخل پرز، یک لایه از سلولهاى جذب کننده مواد وجود دارد که با روشهایى که گاه شگفت آور است، مواد غذایى را از ماده گوارشى روده باریک گرفته و آنها را به طرف رگها منتقل مى کند.

سپس می افزاید:

ناآگاهى دانشمندان بزرگ زیست شناسى و فیزیولوژى حیوانى درباره وجود سلولهاى پوششى روده و کارهاى مهم آن تا بیش از دوازده قرن پس از نزول قرآن ادامه داشت.

نتیجه اینکه این یک اعجاز قرآن است؛ زیرا دیگران از گفتن آن و یا گفتن مانند آن عاجز بوده اند؛ همچنین قرآن به گونه اى آن را گفته که مؤمنینى که حقیقت آن را درنیافته اند، بى ایمان نشوند و کافران از آن علیه مؤمنان سود نبرند و نیز حقیقت آن تا زمان دستیابى دانش بشرى آشکار نگردد و بدین گونه براى زمانه اى دیگر و مردمانى دیگر معجزه اى تازه و در خور زمانه و فرهنگ آنان به آنها ارائه شود تا آسمانى و خدایى بودن قرآن را بپذیرند و به آن ایمان آورند.

خلاصه آن که نویسنده آیه روشن خداوند را که برای عرب حجاز عصر پیامبر(ص) نازل شده تا آنان را به قدرت خدا توجه بدهد، چنان پیچیده کرده است که فقط زیست شناسان و فیزیولوژیست ها قادر به درک آن هستند و این هم جز با تفسیر به رأی واژگان و تعابیر قرآنی میسور نشده است. آیه مذکور چنان که نویسنده پنداشته است، هرگز در صدد بیان این نیست که شیر به طور دقیق از چه اجزای میکروسکوپی بدن چارپایان حاصل می شود. در آن، گفته شده است، شیر همان طور که با نگاه ظاهری دانسته می شود، از شکم چارپایان از میان خون و سرگین بیرون می آید. مراد از خون همان خون و سرگین هم همین چیزهایی است که با چشم سر رؤیت می کرده است. اساساً، این آیه در مقام این نیست که یک چیز نامعلومی را به مخاطبان بیاموزاند و مثلاً، بگوید: ای مخاطبان من می خواهم یک چیز تازه ای که تاکنون از آن خبر نداشتید، به شما خبر بدهم؛ بلکه در مقام این است که مخاطبان را از رهگذر یک چیزی که در مرآی و منظر مخاطبان است و به رأی العین مشاهده می کنند، به قدرت خدای نادیدنی توجه دهد و به عبادت او فرابخواند.

 

3. تفسیر صحیح آیه

قبل از آن که به تفسیر آیه بپردازیم، یکبار دیگر، آن را با ترجمه اش از نظر می گذرانیم:

وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکُمْ مِمَّا فی‏ بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبینَ (نحل، 66)؛ و در دامها قطعاً براى شما عبرتى است: از آنچه در شکم آنهاست، از میان سرگین و خون، شیرى ناب به شما مى‏نوشانیم که براى نوشندگان گواراست.

من اینک به منظور تفسیر این آیه چند نکته را عرض می کنم:

الف. مخاطب شناسی آیه: بزرگ ترین مشکلی که معمولاً، در فهم آیات قرآن وجود دارد، این است که آیات قرآن را در بستر نزولش بررسی نمی کنند و به مخاطب شناسی آیه نمی پردازند. تصور می کنند، آیات قرآن هم اکنون و خطاب به ما نازل شده است.

در خصوص آیه مورد بحث باید توجه داشت که آن در سوره نحل قرار دارد که یک سوره مکی است و خطاب به مشرکان مکه نازل شده است. در این آیه دوبار ضمیر «کم» تکرار شده است: یکی در «لَکُمْ» و دیگری در «نُسْقیکُمْ». باید توجه داشت که این ضمیر «کم» (شما) به چه کسانی بر می گردد و مراد از آن چه کسانی اند و به اصطلاح مخاطبان آیه کیستند.

برای این که مشخصات مخاطبان سوره نحل و از جمله آیه مورد بحث را شناسایی کنیم، یک مرور به آیات این سوره کافی است. در این سوره شواهد فراوانی وجود دارد که دلالت می کنند، مخاطبان این سوره و آیه مورد بحث مشرکان مکه اند؛ نظیر:

* وَ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ * أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ * إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (نحل، 20-22)؛ و کسانى را که جز خدا مى‏خوانند، چیزى نمى‏آفرینند در حالى که خود آفریده مى شوند. مردگانند نه زندگان، و نمى‏دانند کى برانگیخته خواهند شد. معبود شما معبودى است یگانه. پس کسانى که به آخرت ایمان ندارند، دلهایشان انکارکننده [حق‏] است و خودشان متکبرند.

* إِنْ تَحْرِصْ عَلى‏ هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ * وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلى‏ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (نحل، 37-38)؛ اگر [چه‏] بر هدایت آنان حرص ورزى، ولى خدا کسى را که فرو گذاشته است هدایت نمى‏کند، و براى ایشان یارى‏کنندگانى نیست. و با سخت‏ترین سوگندهایشان بخدا سوگند یاد کردند که خدا کسى را که مى‏میرد بر نخواهد انگیخت. آرى، [انجام‏] این وعده بر او حق است، لیکن بیشتر مردم نمى‏دانند.

* وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصیباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ * وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ * وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ * یَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (نحل، 56-59)؛ و از آنچه به ایشان روزى دادیم، نصیبى براى آن [خدایانى‏] که نمى‏دانند [چیست‏] مى‏نهند. به خدا سوگند که از آنچه به دروغ برمى‏بافتید، حتماً سؤال خواهید شد. و براى خدا دخترانى مى‏پندارند. منزّه است او. و براى خودشان آنچه را میل دارند [قرار مى‏دهند]. و هر گاه یکى از آنان را به دختر مژده آورند، چهره‏اش سیاه مى‏گردد، در حالى که خشم [و اندوه‏] خود را فرو مى‏خورد.

این آیات نشان می دهد که مخاطبان سوره نحل کسانی بودند که بت ها را می پرستیدند و به آخرت باور نداشتند و پیامبر(ص) حریص بود که آنان را هدایت کند؛ اما آنان نه از بت پرستی دست می شستند و نه به آخرت باور پیدا می کردند. آنان در عین حالی که دختران خود را از شرم زنده به گور می کردند، فرشتگان را دختران خدا می پنداشتند؛ بنابراین مخاطبان سوره نحل و از آن جمله آیه مورد بحث، مشرکان مکه بودند که هیچ ابزار و کشف علمی نداشتند و با نگاه ظاهری و چشم سر به اشیاء می نگریستند.

ب. معناشناسی لفظ «عبرة»: مراد از عبرت چنان که از سیاق آیه بر می آید، این است که مخاطبان از رهگذر مضمونی که در آیه بیان شده، به قدرت و نعمتی که به خدا تعلق دارد، توجه کنند و شکرگزار او باشند. به واقع «عبرة» در این آیه به معنای «آیه» و نشانه الهی است تا مخاطبان از رهگذر توجه به آن به قدرت الهی پی ببرند و او را سپاس گویند؛ چنان که در آیات قبل و بعد از آیه مورد بحث به جای لفظ «عبرة» از لفظ «آیة» استفاده شده است:

* وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فی‏ ذلِکََ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (نحل، 65)؛ و خدا از آسمان آبى فرود آورد و با آن زمین را پس از پژمردنش زنده گردانید، قطعاً در این [امر] براى مردمى که شنوایى دارند نشانه‏اى است.
* وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخیلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (نحل، 67)؛ و از میوه درختان خرما و انگور، باده مستى‏بخش و خوراکى نیکو براى خود مى گیرید. قطعاً در این [ها] براى مردمى که تعقل مى‏کنند نشانه‏اى است.

 

در این دو آیه در عین حالی که مانند آیه مورد بحث از نعمت های الهی سخن رفته، به جای لفظ «عبرة» لفظ «آیه» به کار رفته و این حاکی از ترادف این دو لفظ است. در این آیات به واقع به مشرکان مکه گفته شده است، اگر چه که خدا برای شما قابل رؤیت نیست؛ اما نعمت های او قابل رؤیت و مورد استفاده شماست، لذا به آنها توجه کنید و از طریق توجه به آنها به خود خدا و قدرت او پی ببرید و سپاسگزار او باشید.

به این ترتیب، در این آیات به نوعی بر اثبات خدا و قدرت او استدلال شده است. مقدمه استدلال نعمت های باران و شیر و خرما و انگور بوده است که با چشم سر برای مشرکان مکه مشهود بوده و نتیجه استدلال خدا و قدرت او به شمار رفته است که قابل درک حسی نیست. در هر استدلال باید مقدمات معلوم باشد تا استدلال نتیجه بخش بگردد. اگر ما فرض را بر این بگذاریم که مشرکان مکه نمی دانستند که خداوند شیر را از کجا برایشان می آورد، چگونه می توانستند، آن را آیه و نشانه او تلقی کنند؟ و به خود او پی ببرند. باید مقدمه استدلال روشن و معلوم باشد تا به کمک آن، بتوان به نتیجه روشن و معلومی رسید. هرگز از مقدمه مجهول نمی توان نتیجه معلومی گرفت.

حال سخن ما این است که خداوند چطور در این آیات خطاب به مشرکان مکه فرموده است، به باران و شیر و خرما و انگور توجه کنید و از رهگذر آنها به قدرت من پی ببرید، در حالی که آنها را نمی شناختند و به شگفتی نحوه پیدایش و بهره مندی از آنها واقف نبودند؟ آیا خداوند برای شناخت خود و قدرتش، مخاطبان را به امور مجهول حوالت داده و به قول معروف دنبال نخود سیاه فرستاده است؟

 

4. نتیجه بحث

معجزه بودن یک چیز به این معناست که بشر به طرق عادی و از طریق آموزش قادر به انجام دادن آن نیست؛ بلکه به کمک قدرت الهی است که انجام می شود. در اعجاز علمی قرآن ادعا می شود، بشر در وقتی که هنوز ابزار کشف پیچیدگی ها و رموز چیزها وجود نداشته، خداوند در قرآن از آنها خبر داده است. البته چنین مطلبی در این حدش مشکل جدی پدید نمی آورد. مشکل از آنجا شروع می شود که گفته می شود، مردم از زمانی که آیات قرآن نازل شد تا زمان معاصر که علوم جدید پدید آمد، آیات قرآن را نمی فهمیدند یا اشتباه می فهمیدند.

نویسنده مقاله مذکور با حمل عبارت «بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ» به «حد میانى مواد گوارشى روده باریک و خون مویرگى زیرلایه پوششى سلولى پرزهاى روده باریک» به واقع ادعا می کند، مردم تا دوره معاصر قادر به درک این عبارت قرآنی نبودند؛ چون اینها با میکروسکوپ قابل مشاهده است و با چشم سر هرگز قابل مشاهده نیست و اگر مردم تاکنون از آیه فقط می فهمیدند که شیر از میان سرگین و خون بیرون می آید، اشتباه می فهمیدند.

این در حالی است که هرگز آیه در مقام این نیست که جای دقیق پدید آمدن شیر را مشخص کند. در آیه به همان چیزی که با نگاه ظاهری دانسته می شود، توجه داده شده است. نگاه ظاهری هم نشان می دهد که شیر از پستان چارپا بیرون می آید. این پستان هم حاوی خون است و هم در جوارش سرگین چارپاست. در عین حال نه به خون آمیخته می شود و نه به سرگین.

هرگز این آیه قرآن در مقام بیان یک مطلبی نیست که مخاطبان قرآن یعنی مشرکان مکه نمی فهمیدند. اگر چنان بود که خود آیه قرآن، بیانگر آن چیزی بود که نویسنده در مقام اثبات آن است، باید آن از خود الفاظ و عبارات آیه کشف می شد؛ نه این که پس از اختراع میکروسکوپ و مطالعه زیست شناسان و فیزیولوژیست ها بر روی مویرگ های روده باریک کشف گردد. نسبت دادن چیزی را که زیست شناسان و فیزیولوژیست ها با مشاهده مویرگ های روده باریک به وسیله میکروسکوپ کشف کرده اند، به آیات قرآن نادرست است. هرگز زیست شناسان و فیزیولوژیست ها محل پیدایش شیر را از طریق مطالعه آیات قرآن به دست نیاورند تا قابل انتساب به قرآن باشد؛ بلکه آنان از طریق مطالعه میکروسکوپی مویرگ های روده باریک به چنگ آورند.

 

لینک های مرتبط:  معناسازی و اعجازتراشی‏های بی‏جا برای قرآن کریم؛ متن دفاعیه ای درباره نقد اعجاز علمی


پاسخ به سئوالی درباره عرفی بودن زبان قرآن

با سلام و احترام

...اخیراً نقدتان بر پایان نامه «عوامل فهم­های متعدد قرآن» را می­خواندم و بسیار بهره بردم. در این میان دو نکته به ذهنم رسید؛

سئوال

اولی دغدغه چند ساله بنده است که با وجود تمایل بسیار به نظریه شما در باب زبان قرآن، هنوز نتوانسته­ام جوابی قاطع بر اشکالی که به آن وارد می­کنند بیابم.

پاسخ

با سلام و احترام به عرض برسانم که شما مشخص نفرمودید، کدام اشکال مورد نظر شماست تا ناظر به آن مطلبی را عرض کنم. اما به هر حال، من طرحنامه نظریه پردازی را با عنوان «عرفی بودن زبان قرآن» به حلقه کرسی های نظریه پردازی، نوآوری و نقد علوم قرآنی عرضه کرده ام و آنان آن را به عنوان یک نظریه قابل طرح پذیرفته اند و مرحله پیش کرسی آن هم برگزار شده و بنا شده است، سئوالات و ایرادات ناقدان به طور کتبی به من منعکس شود و من هم به طور کتبی به آنها پاسخ دهم. ان شاء الله این زمینه ای برای روشن تر شدن نظریه باشد.

نظریه من این است که قرآن به زبان معیار عرب عصر نزول یعنی زبان سخنوران و شاعران آن زمان که در محافل عمومی به سخنرانی و شعرخوانی می پرداختند، نازل شده است. اگر این نظریه به درستی تصور شود، هیچ اشکال جدی بر آن وارد نیست.

سئوال

دوم نیز نکته­ای است که شما شیطان را «یک نیروی شریر نفسانی و درونی» دانسته­اید. این سخن با نظر مشهور و ظاهر قرآن که آن را موجودی خارجی غیر از نفس انسان می­داند نمی­سازد. البته کسانی را دیده­ام که چنین نظری دارند. می­خواستم بدانم آیا دیدگاه شما نیز در این باره مخالف مشهور است و دلایلتان در این باره چیست؟

پاسخ

منظورم در آن نوشته از نفسانی و درونی این بوده است که ما آن را در درون خود حس می کنیم. شاید کسانی باشند که شیطان را در برابر چشم خود مجسم دیده باشند و با او سخن گفته باشند؛ اما ما چیزی به نام شیطان در بیرون از خود حس نمی کنیم. تنها چیزی که درک می کنیم، این است که گاهی وسوسه می شویم که کاری ناپسند انجام دهیم؛ اما این که آن یک موجود و عامل بیرونی باشد، در خود احساس نمی کنیم. این که آیا این وسوسه منشأ خارجی دارد، قابل درک ما نیست.

ما همچنان که احساس می کنیم، خوشحالیم یا اندوهگین هستیم یا فکر می کنیم، احساس می کنیم، به کار ناپسندی تمایل داریم. گاهی هم احساس می کنیم، باید کار پسندیده ای انجام بدهیم. به ناتوانی کمک کنیم. از ضعیفی حمایت کنیم. نیز از دروغ گویی و خیانت احساس بدی داریم. اما هرگز منشأ این دو دسته از احساسات و مدرکات را دو چیز یکی به نام روح و دیگری به نام شیطان نمی یابیم.

البته منطورم هم این نیست که هرچه ما آنها را نمی توانیم درک کنیم، وجود خارجی ندارد. این را هم معترفم که درک ما محدود است. در مورد آنچه که درکی از آن نداریم، اگر قائل صادقی از آن خبر دهد، عقل حکم می کند، به آن باور داشته باشیم. در قرآن آمده است که شیاطین به عنوان موجوداتی مستقل از انسان هستند.

سئوال

اما بخشی از نوشته شما در نقد پایان نامه یاد شده و سؤال بنده:  

«رای کسی معقول است، به زبان ترکیبی سخن بگوید که مخاطبانش از صاحبان علوم و فنون متفاوت تشکیل شده باشد. آن هم به این صورت در هر خطاب به صاحبان یک علم و فن سخن بگوید؛ بنابراین اگر چه خداوند عالم مطلق است، اما نظر به این که نه در وقت نزول صاحبان علوم و فنون امروزی وجود داشتند و نه هیچ سوره ای را می توان یافت که در آن مصطلحات خاص یک علم و فن را یافت، نمی توان زبان قرآن را ترکیبی تلقی کرد.» (دکتر نکونام)

نقد: طرفداران دیدگاه زبان ترکیبی معتقدند مخاطبان قرآن همان عرب عصر نزول نیستند و بدین روی، قرآن به گونه­ای سخن گفته که هم آنان بفهمند و هم مردمان و عرفهای دیگر نیز در حد خود از آن بهره ببرند. بنابراین اشکالی ندارد زبان قرآن زبانی ترکیبی باشد.

پاسخ

در پاسخ نکات ذیل را بیان می کنم:

1. صرف ادعای این که مخاطبان قرآن عرب عصر نزول نیستند و همه مردم در هر عصر و مصر مخاطب قرآن اند، حقیقتی را ثابت نمی کند. باید ادعا مدلل باشد. به علاوه نباید لوازم باطل و موارد نقض داشته باشد. حال آن که هیچ دلیل عقلی و نقل معتبری بر این که مخاطبان قرآن همه مردم در هر عصر و مصر هستند،  به چشم نمی خورد. اگر به عباراتی مثل «لانذرکم و من بلغ» و «خاتم النبیین» استناد می شود، ملازمه ای با عام بودن مخاطبان قرآن ندارد. اگر باید قرآن به مردمان دیگر ابلاغ شود، باید مخاطبانش آن را به آن مردمان ابلاغ کنند و اگر بخواهد دین اسلام خاتم باشد، باید همان مخاطبان دین اسلام را به نسل های بعدی برسانند. اما آیا اگر مخاطبان مطالبی را به دیگران منتقل کردند، آن دیگران هم مخاطبان آن مطالب هستند؟ اگر چنین باشد، باید گفت، مخاطبان همه کلام ها اعم از بشری و غیر بشری عموم مردم در هر عصر و مصرند؛ چون آن مطالب هم به اعصار و امصار دیگر منتقل می شود.

واقعیت امر چنین نیست و مخاطبان سخن عبارت از همان کسانی اند که در وقت و محل ایراد سخن حضور دارند.

2. آنان که زبان قرآن را ترکیبی می دانند، باید پاسخ دهند، کدام قسمت قرآن به کدام زبان است. ما که سراسر قرآن را به یک زبان و آن هم همان زبان معیار عرب عصر نزول می یابیم. در هیچ قسمتی از قرآن به زبان خاصی مثل عرفانی، فلسفی، علمی، فقهی و مانند آنها سخن گفته نشده است؛ به علاوه در زمان و محل نزول قرآن نه عرفان و فلسفه و علم تجربی و فقه بود و نه دانشمندانی که به این علوم آشنا باشند.

3. تردیدی نیست که صاحبان علوم و عقول مختلف می توانند در حدی که به زبان عربی آشنایی دارند یا در لوازم آیات تدبر کنند، به آموزه های قرآن آشنایی پیدا کنند؛ اما تفاوت صاحبان علوم و عقول مختلف ایجاب نمی کند که زبان قرآن هم متفاوت باشد.

لینک های مرتبط:‏   رویکردهای تأویلی و عصری به قرآن؛‏   نقد خانم دکتر ف. پ. بر نظریه عرفی بودن زبان قرآن؛‏  جلسه پیش کرسی "عرفی بودن زبان قرآن" برگزار شد؛‏    گزارش کلی از جلسه پیش کرسی؛‏   محتوای گزارش نظریه عرفی بودن زبان قرآن در پیش کرسی (2) ؛‏  محتوای گزارش نظریه عرفی بودن زبان قرآن در پیش کرسی (1) ؛‏   کلیاتی درباره تفسیر تاریخی قرآن؛‏   عرفى بودن زبان قرآن؛   نقدى بر نظریه «گفتارى بودن زبان قرآن‏»؛‏  زبان قرآن گفتاری یا نوشتاری؛‏  نقدى بر نظریه «گفتارى بودن زبان قرآن‏»؛‏ پاسخ نقدى بر مقاله‏ى «زبان قرآن، گفتارى یا نوشتارى‏» ؛‏ بررسی چند شبهه درباره زبان قرآن