سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

مهجوریت سیاق قرآن کریم

گفتمانی که اینک ملاحظه می فرمایید، راجع به یکی از ابعاد مهجوریت علمی قرآن یعنی نادیده گرفتن سیاق آیات قرآن با تکیه بر روایات از جمله روایات معروف به اسباب نزول است.

o     سلام، خدمت استاد بزرگوار

j     سلام بفرمایید.

     oآیا شما به مهجور بودن قرآن اعتقاد دارید؟ اگر قبول دارید نشانه های مهجوریت را بیان بفرمایید؟

j    به نظر من یکی از ابعاد مهجوریت قرآن به لحاظ علمی از این جهت است که قرآن محکوم روایات واقع می شود. قرآنی که تواتر لفظی دارد و عین وحی است، محکوم روایات آحادی قرار می گیرد که نوعاً نقل شفاهی شده است. علیرغم این که هم به لحاظ عقلی و هم به لحاظ نقلی قرآن باید معیار و اساس باشد، روایات اساس و معیار قرار می گیرد.

این در حالی است که به لحاظ عقلی اگر ما دو دسته دلیل داشتیم که یکی متواتر بود و دیگری آحاد باید دلیل متواتر حاکم شود و دلیل آحاد محکوم و مردود.

به لحاظ نقلی نیز روایات عرضه را داریم که ائمه (ع) فرمودند: روایات ما را بر قرآن عرضه کنید. اگر موافق بود، بگیرید و اگر مخالف بود، دور اندازید.

اما در رویه جاری سعی می شود، برای آیات قرآن دلالت هایی خلاف سیاق تراشیده شود و روایات موافق آیات نشان داده شود.  

اساس این تفکر که سیاق را باید نادیده گرفت، این است که آیات به صورت پراکنده نازل شده و آیات در سوره ها را مستقل از سیاق جایگذاری شده است. این در حالی است که میان آیات پیوستگی لفظی و مضمونی وجود دارد و با وضوح تمام حاکی است که جداگانه نازل نشدند.

خاستگاه چنین طرز تفکری روایات اسباب نزولی است که ذیل آیات آورده شده است. در حالی که به قول علامه طباطبایی روایات اسباب نزول قصصی است که بر آیات انطباق داده شدند و لزوماً اسباب نزول آیات نیستند؛ اما به چنین روایاتی اعتماد می شود و قرآن متواتر را محکوم چنین روایاتی می کنند.

هیچ دلیل معتبر و غرض عقلائی وجود ندارد که پیامبر(ص) آیات قرآن را به صورت پراکنده و بی مناسب با سیاق جایگذاری کرده باشد. چرا باید پیامبری که حکیم است، بخواهد آیات را در جای نامناسب با سیاق بگذارد؟

وقتی در غرض از جایگذاری آیات تأمل می شود، این به ذهن می آید که پیامبر بخواهد آیات متحد الموضوع را در کنار هم بنهد؛ اما هرگز چنین غرضی در سوره ها محقق نیست. هرگز چنین نیست که همه آیات مربوط به یک موضوع یکجا آمده باشد. برای مثال راجع به قتال در سوره های مختلفی سخن گفته شده است. در صورتی که بخواهید، راجع به قتال در قرآن تحقیق کنید، باید آیات را از سوره های مختلف گردآوری نمایید.

به همین رو شما ناگزیرید اگر بخواهید درباره هر موضوعی در قرآن تحقیق کنید، به سوره های مختلف مراجعه کنید و آیات مربوط را استخراج کنید. این به جهت آن است که آیات مربوط به یک موضوع یکجا نیامده است.

بنابر این نمی توان گفت: غرض پیامبر از جایگذاری آیات این بوده است که آیات متحد الموضوع کنار هم قرار بگیرد. غرض عقلائی دیگری هم قابل تصور نیست؛ بنابراین هیچ غرض عقلائی وجود ندارد که پیامبر بخواهد آیات را در سوره ها جایگذاری کند.

قریب به اتفاق سوره ها دفعی النزول بوده است؛ بنابراین آیات آنها جا به جا نشده است. معدودی از سوره ها هم که به تدریج نازل شده اند، هر واحد نزول بلافاصله بعد از واحد قبلی قرار می گرفته است؛ بنابراین وجهی وحاجتی نبوده است که پیامبر آیات را جایگذاری فرماید؛ بر این اساس باید به سیاق آیات توجه شود و به هیچ وجه روایات حاکم بر سیاق آیات نشود.

باید دانست که در قرآن همه آموزه های دینی نیامده است و لذا ما ناگزیر هستیم، برای تکمیل آموزه های دینی به روایات مراجعه کنیم. منتها در حوزه ای که قرآن سخنی ندارد. به حکم حدیث ثقلین باید علاوه بر قرآن به سنت که از طریق عترت رسیده، مراجعه کرد. در این روایت هرگز گفته نشده است باید قرآن را با سنت فهمید؛ بلکه گفته شده که هر دو به طور مستقل قابل تمسک است.

در روایات عرضه حتی آمده است که اعتبار روایات به این است که مخالف قرآن نباشد. این روایات است که از قرآن کسب اعتبار می کنند؛ نه این که قرآن از روایات کسب اعتبار کند و مرادات آیات قرآن منوط به موافقت با روایات معتبر تلقی شود.

بر اثر نادیده گرفتن سیاق، گاهی هم با تکیه بر روایات مفاهیمی به قرآن نسبت داده می شود که نه مطابق مدلول لفظی آیات است و نه مطابق معنای التزامی آنها. مراد از معنای التزامی لازم منطقی آیات است.

من تصور می کنم که اگر بخواهیم قرآن را بر روایات حاکم کنیم، باید بسیاری از اندیشه ها و باورهای مشهور را به کناری نهیم.


بازتولید آموزه های قرآنی

بازتولید آموزه های قرآنی متناسب با هر عصر و مصر راهکار کارآمدسازی آموزه های قرآنی است. اینک ماهیت، ضرورت و پیشینه آن بررسی می شود:

1. ماهیت بازتولید آموزه های قرآنی

مراد از بازتولید آموزه های قرآن عرضه آموزه های قرآنی به زبان روز است. وقتی نسل جدید آیات قرآن را مطالعه می کند، به وضوح مشاهده می کند که آن گفتمانی میان خدا از یک سو و پیامبر اسلام و قومش از سوی دیگر است و در آن از موضوعاتی سخن رفته است که متناسب شرایط فرهنگی و اجتماعی آنان است؛ لذا گاهی در تطبیق آموزه های قرآنی بر حاجات فرهنگی و اجتماعی خود در می ماند. حال سئوال این است که برای حل چنین مشکلی چه باید کرد؟ آیا باید آموزه های قرآنی را به کلی متعلق به گذشته و عصر پیامبر اسلام(ص) تلقی کرد و به فکر جایگزینی برای آن افتاد؟ یا باید مضامین و مفاهیم بشری امروز را در قالب اصطلاحات و مقولات قرآنی بیان کرد و پوستین دینی و قرآنی بر آموزه های بشری پوشاند؟ یا معجونی از آموزه های بشری و قرآنی را به عنوان دین معرفی کرد؟ و یا باید مضامین و مفاهیم دینی و قرآنی را در قالب اصطلاحات و مقولات بشری امروزی بیان نمود؟ و بنا بر فرض اخیر اصطلاحات و مقولات بشری امروز چیست و چنانچه بخواهیم آموزه های قرآنی را به زبان روز بازتولید کنیم، حاصل کار چگونه خواهد بود؟

2. ضرورت بازتولید آموزه های قرآنی

هر عصری ضروری است، آموزه های دینی را بازتولید کرد و به عبارت دیگر متناسب با شرایط عصر به ترجمه فرهنگی آموزه های دینی پرداخت. جهت آن این است که در متون دینی به زبان قوم سخن گفته شده است و چون زبان قوم از عصری به عصر دیگر تغییر می یابد، ایجاب می کند، در هر عصر به زبان آن عصر آموزه های دینی را باز تولید کرد. به زبان قوم بودن متون دینی موجب شده است، برای بسیاری این تلقی را پدید آورد که این متون برای گذشته است و هیچ نسبتی با مردمان این عصر ندارد و لذا عصر دین گذشته است. اکنون باید به جایگزین هایی چون منشور حقوق بشر و عرفان های نوظهور  اقبال کرد.

به سخن دیگر، ضرورت بازتولید آموزه های قرآن از آن روست که زبان قرآن عبارت از زبان عرب حجاز عصر پیامبر اسلام(ص) است و مطالعه آن برای نسل جدید و تطبیق آن بر شرایط و زندگی خود ناهموار می نماید تا جایی که این تلقی را برای آنان پدید می آورد که قرآن کتابی است که متناسب با شرایط عصر پیامبر اسلام(ص) نازل شده و لذا برای نسل جدید کارآیی ندارد. به این تصور که ما نه عربیم و نه به گذشته تعلق داریم. این در حالی است که جوهره آموزه های قرآنی فطری است و متناسب با فطرت آدمی بیان شده است که از عصری به عصر دیگر و از قومی به قوم دیگر تغییر پیدا نمی کند و ثابت است.

علیرغم آن که هر روزه جایگزین های فراوانی برای دین اسلام و قرآن از سوی بدعت گذاران بشری عرضه می شود، هیچ یک نتوانسته اند، تشنگی بشر امروز را به معارف و آموزه های دینی و قرآنی برطرف سازند. ماهیت چنین جایگزین هایی جز خرافه های کهن به زبان روز و بازتولید آموزه های فطری دینی و قرآنی به عنوان دستاوردهای بشری و قالب الحادی بخشیدن به آن آموزه ها نیست.

3. پیشینه رویکردهای مختلف در زمینه آموزه های قرآنی

به زبان قوم بودن متون دینی سه رویکرد را در زمینه آموزه های دینی پدید آورده است:

الف. رویکرد الحادی: برخی بر این نظر شده اند که عصر دین گذشته است و لذا بر این قصد شده اند که با دین مبارزه کنند.

ب. رویکرد التباسی یا التقاطی: برخی کوشیده اند، آموزه های بشری را لباس دین بپوشانند و آنها را بر آموزه های دینی تطبیق و تحمیل نمایند یا پاره ای از آموزه های بشری را با پاره ای از آموزه های دینی بیامیزند و به نام دین معرفی کنند. به نظر می رسد، باید گروه هایی از فلاسفه و متصوفه و عالمان تجربی که کوشیده اند، آموزه های فلسفی و صوفیانه و علمی را بر متون دینی تحمیل کنند یا با آن بیامیزند، دارای این رویکرد دانست.

ج. رویکرد ایمانی: بسیاری بر این نظرند که دین به همه اعصار تعلق دارد و اگر آموزه های دینی به زبان قوم است، باید متناسب با هر عصر آموزه های دینی را به زبان آن عصر ترجمه و بیان کرد. چنان می نماید که آن دسته از علمای اسلامی که کوشیده اند، متناسب با زبان روز به معرفی آموزه های دینی بپردازند، نظیر شهید مطهری از این گروه اند. او متناسب با روزگار خود آموزه های دینی را در قالب مقولاتی چون جهان بینی و ایدئولوژی بازتولید کرد تا دین را به زبان روز معرفی کرده باشد.


ایرادات محتوایی رساله «تاثیر برخی اقدامات مکتب خلفاء،زندیقان وغا

برخی از مهم ترین ایرادات محتوایی رساله «تاثیر برخی اقدامات مکتب خلفاء،زندیقان وغالیان در تفسیر مفسران» نوشته آقای علیرضا رستمی از این قرار است. 

** در مواردی ادعاهایی اظهار شده است که با شواهد به دست داده نویسنده قابل اثبات نیست؛ نظیر:

الف. به نظر نگارنده اعطای درجه «اجتهاد» به جمیع صحابه ، فقط یک لقب تشریفاتی بدون آثار سیاسی و مذهبی نبود. گزارشات ذیل به صراحت روشن خواهد ساخت که این تئوری ساخته شد برای اینکه «عدالت جمیع صحابه» را جعل و یا تقویت نماید، بدین منظور که در مقابل مرجعیت مکتب اهل بیت علیهم السلام، اساس مکتب خلفاء (مرجعیت خلفاء،صحابه و تابعین ) را حفظ نماید، چرا که پایه حکومت خلفاء بر آن استوار بود ودر نتیجه آن چهره حاکمان جور از جرم و جرایم مرتکب شده پاک می گشت.

** این که گفته شود، نظریه عدالت صحابه برای این ارایه شد که با مرجعیت مکتب اهل بیت مقابله کنند، ادعای دشواری است. به نظر می رسد، صرفاً برای تطهیر صحابه ای بوده است که حاکم بودند و این حکومت آنان برایشان قداست ایجاد کرده است. یعنی اگر این حکومت آنان نبود، این قداست آفرینی هم نبود. اگر مقابله ای هم با علی(ع) و برخی دیگر از اهل بیت شده است، به این جهت بوده که آنان مانع حکومتشان شده اند. نیز اگر جلوی نقل فضائل آنان را گرفته اند، برای این بوده است که آن را خطری برای حکومتشان می یافته اند.

ب. مقریزى مى‏گوید: «اگر کسى در جوامع حدیث نبوى و آثار گذشتگان درنگ کند، خواهد دانست که هیچ حدیث درست یا نادرستى دیده نمى‏شود که اصحاب با بسیارى شمار و اختلاف طبقات از پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم درباره آن صفاتى که خداوند خود را در قرآن به آن صفات ستوده است، پرسیده باشند، و یا از معانى صفاتى که در زبان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم براى خداوند گفته مى‏شد...»

این سخنان خود نمایانگر فراموش شدن احادیث فراوان رسول خدا(ص) در این زمینه هاست که موجبات نگرانی عمر بن عبد العزیز را که در دستور او بر تدوین احادیث بدان تصرح شده، فراهم ساخته است.

**اگر به فرض که احادیثی از پیامبر(ص) فراموش شده باشد، اما به چه دلیل این احادیث راجع به صفات خدا بوده است؟

ج. روشن است که قرائت غیر مشهور «وَعَدنا» با مبنای بسیاری از پیروان مکتب خلفاء که معتقدند، خداوند خالق همه افعال بندگان است، سازگار است. لیکن بر اساس قرائت مشهور«واعدنا» موسی در عمل استقلال داشته و به اختیار خود به میقات پروردگارش می شتابد، و این با مبنای آنان در خلق افعال عباد توسط خداوند سازگار نیست. 

**این که گفته شود، علت قرائت «وعدنا» این بوده است که مکتب خلفاء قائل بودند، خداوند خالق افعال بندگان است، سخن دقیق و متینی نیست.

روشن است که الف های مدی در رسم الخط اولیه قرآن نبوده است و بدون آن زمینه هر دو قرائت بوده است؛ لذا گروهی از روایات به گونه ای و گروهی دیگر به گونه ای دیگر قرائت کرده اند.

د. بنابراین به نظر می رسد اینکه بسیاری از شاگردان مکتب خلفاء، جمیع صحابه را مجتهد دانسته و دست اجتهاد آنان را در همه زمینه ها حتی قرائت نصوص قرآنی باز دیدند، تا به این وسیله، خطاهای فاحش و حتی تغییر عمدی نصوص قرآنی توسط برخی (والبته بیشتر خلیفه دوم)از آنان را توجیه نمایند، زمینه ای را پدید آورد که در سده های بعدی نیز گروهی از قرّاء برای قرائت خود بر اساس حجت ودلیل و در جهت ایجاد تناسب لفظ و معنی دست به اجتهاد بزنند. 

** همه اختلاف قرائات به صحابه منسوب نیست. بسیاری از آنها به تابعان نسبت داده شده است؛ لذا نمی توان باور به این که صحابه حق اجتهاد داشته اند، موجب شده باشد، قرائات مختلف در قرآن پدید آید.

هـ. بدین سان بازار جعل احادیث اغراق آمیز(زمینه ساز غلو)روز به روز رونق بیشتری یافت. از این رهگذر، محبّین افراطی از پیروان مکتب اهل بیت (ع) نیز متأثر از این اقدامات ، به مقابله با آنان پرداخته و برای ائمه خود جایگاهی فراتر از آنچه اهل بیت علیهم السلام بودند، تصور کرده و صد البته در دام زنادقه و مشرکینی که در کسوت مسلمانی در آمده بودند گرفتار شدند.

** این که غلو غالیان شیعه متأثر از جعلیات اغراق گویانه نواصب برای خلفاست، گمانی بیش نیست و لذا ارزش علمی ندارد.

صرف تشابهات کلی میان فضائل خلفاء و فضائل ائمه(ع) دلیل قانع کننده ای نیست که فضائل ائمه از فضائل جعلی خلفاء اقتباس شده است.

و. حد اقل جریانی ازغالیان، گروه و جریانى سازمان یافته و سیاسى بودند که هدفشان کسب قدرت و نفوذ بیشتر از طریق ازدیاد هواداران و یا دست یابى به موقعیتهای خاص اجتماعی بود ، لکن زمانیکه ارشادات ائمه اطهار و مقابله شیعیان و سایر مسلمین سد راه آنان گشت و نتوانستند قدرت لازم براى دست یابى به حکومت و سلطه را پیدا کنند ، به وضع حدیث و ادخال عقائد فاسد خود در میان مسلمانان پرداختند و زمینه را براى انحرافات و تفرقه بیشتر در امت اسلام مهیا کردند.

** به استناد کدام شواهد ادعا می شود که غلات برای رسیدن به حکومت به جعل حدیث روی آورده اند. هرگز نوع احادیث غلات مناسبتی با این ادعا ندارد. عمده روایات غلات عبارت از تطبیق ائمه بر آیات قرآن یا گزافه گویی درباره ائمه است. این چه ربطی به قدرت طلبی غلات از رهگذر جعل حدیث دارد؟

ز. یحیی بن عبد الحمید حمانی در کتاب خود که در اثبات حقانیت امیر المومنین علی (ع) نگاشته، می گوید:

« روزی به شریک گفتم :چگونه است که اقوامی حدیث جعفر بن محمد(ص) را ضعیف می شمرند؟ او پاسخ داد : شخص جعفر بن محمد (ص)انسان صالح و پرهیز گاری بود، اما عده ای از مردم جاهل و نادان دور او را گرفته و مرتب نزد او رفت و آمد می کردند و احادیث ساختگی که دارای مضامین منکر و زشت و باطل بود را از قول او نقل می کردند...و در این راه از نسبت دادن هرگونه منکری به جعفر بن محمد(ص) ابا و امتناع نداشتند...»

این گزارش حاکی از این است که دشمنان اسلام تا حدود زیادی در منزوی ساختن اهل بیت (ع) و رویگردانی برخی از مسلمانان از گفتار و روایات ایشان، تحت تأثیر فعالیت اباحی گرایانه غالیان، موفق شده بودند، تا جایی که در صحیح بخاری که معاصر با امام هادی و امام عسگری علیهما السلام بود، هیچ روایتی از امام صادق(ع) نقل نشده و از سایر ائمه پیشین علیهم السلام نیز، تنها چند حدیث که برخی از آنها نیز ساختگی است، گزارش شده است. 

** این که اباحی گری غالیان سبب شده باشد، علمای اهل سنت احادیث ائمه را در کتاب هایشان نیاورند، ادعایی بی دلیل است. چه کسی در تاریخ این چنین مطلبی را نقل کرده است که با استناد به آن چنین گفته شود.

 * در برخی از موارد روایاتی را شاهد آورده است که نقدپذیر است؛ نظیر:

الف. سیوطی از ابن ابى حاتم از ابى جعفر روایت کرده که در معناى" کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ" فرمود: «منظور از بهترین امت، اهل بیت رسول خدا(ص) است.»

** اگر گفته شود، مراد آیه خصوص اهل بیت رسول خدا(ص) است، دلیلی از خود آیه لازم است که وجود ندارد؛ اما اگر گفته شود، اهل بیت از مصادیق بارز آیه است، پذیرفتنی است.

البته مراد همه اصحاب رسول خدا(ص) هم نیستند؛ چون همه آنان متصف به صفتی که در ذیل آیه است، نبودند.

ب. قرائت معروف بین شیعه و اهل سنت «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الکِتاب» است. که مقصود از آن را شیعه، ائمه معصومین‏علیهم السلام و راسخان در علم، بویژه حضرت على‏علیه السلام مى‏داند که در تفاسیر ذکر شده است.   لیکن عمر آنرا چنین قرائت مى‏کرد: «وَ من عِنْدِه علم الکتاب» که بر اساس قرائت او ضمیر «عنده» به خداوند بر مى گردد.

روشن است که بر اساس این قرائت فضایل اهل بیت علیهم السلام بویژه امیرالمومنین علی(ع) انکار می شود.

**اولاً، سوره رعد مکی است و نه مدنی؛ ثانیاً چنانکه در صدر آیه آمده، «من عنده علم الکتاب» باید شاهد برای «الذین کفروا» یعنی مشرکان مکه باشد. شاهد هم باید مرضی الطرفین باشد و آن جز اهل کتاب نمی توانند باشند؛ نه حضرت علی(ع) که از سوی مشرکان مکه متهم بود. ثالثاٌ، در آیات دیگر پیامبر(ص) برای اثبات حقانیت خودش، مشرکان را به اهل کتاب ارجاع داده است.

این همه قرائن نشان می دهد که نمی تواند مراد از «من عنده علم الکتاب» ائمه(ع) و حضرت علی(ع) باشد.

 ** در اندکی از موارد قضاوت تعصب آلود و یک طرفه صورت گرفته است؛ نظیر:

* بسیاری از شاگردان این مکتب اینگونه آیات، که خداوند متعال در آنها قبل از وقوع امرى، خبر از وقوعش داده است را حمل بر جبر کرده‏اند. چرا که اگر خداوند مسیر مخلوقین را مشخص نکند، آن امر که خداوند خبر داده محقق نمى‏شود؛ مانند:

1-   آیه شریفه :

«إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً » «من در روى زمین، جانشینى [ نماینده‏اى ] قرار خواهم داد.»

 عمر بن عبدالعزیز، آیه شریفه را حمل بر جبر نموده و گفته است:

«چون آدم علیه السلام را براى زمین آفرید لذا او را بسوى آن معصیت سوق داد ،و به آن مبتلا کرد.»

** آیا فقط به تعبیر شما در مکتب خلفا تعابیر جبرگرایانه وجود دارد؟ آیا در روایات شیعه وجود ندارد؟ آیا احادیث طینت و خلقت ارواح قبل از ابدان یا عالم ذر در میان روایات شیعی دال بر جبر نیست؟

ب. اسفراینی می گوید: «وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ ، معنیش آن بود که آنچه ترا رسید از بدى، از قبل تن تو رسید. یعنى به گناهانى که کرده باشى»

** بالاخره اسفراینی و امثال ایشان پیرو مکتب خلفاء بودند یا مخالف مکتب خلفا؟ نویسنده هم در اثبات جبر از ایشان نقل کرده است و هم در نفی جبر.

* معنایی که برای متشابه ذیل 7 سوره آل عمران ضمن ترجمه به دست داده شده، غیر مدلل است:

« هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِه»

«و او کسی است که این کتاب (آسمانی )را بر تو نازل کرد؛ که قسمتی از آن، آیات «محکم »[=صریح و روشن]است؛ که اساس این کتاب می باشد؛(و هرگونه پیچیدگی ذدر آیات دیگر ،با مراجعه به اینها ،بر طرف می گردد.) و قسمتی از آن «متشابه» است[=آیاتی که بخاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می رود، ولی با توجه به آیات محکم تفسیر آْنها آشکار می گردد.] اما آنها که در قلوبشان انحراف است، بدنبال متشابهاتند، تا فتنه انگیزی کنند(و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسیر (نا درستی) برای آن می طلبند؛»

** چنین تفسیری برای متشابه بی دلیل و خلاف ادله معتبر است که آیه ای از قرآن بالاتر از سطح فهم مخاطبان قرآن باشد یا بر بیش از یک معنا دلالت داشته باشد و هیچ قرینه ای هم وجود نداشته باشد که مشخص کند، کدام یک از معانی مراد الهی است.

* در توضیح معنای تشابه به نقل از علامه طباطبایی آورده است:

منظور از تشابه در آیه مورد بحث، این است که آیات متشابه طورى است که مقصود از آن براى فهم شنونده روشن نیست، و چنان نیست که شنونده به مجرد شنیدن آن، مراد از آن را درک کند، بلکه در این که منظور، فلان معنا است یا آن معناى دیگر تردید مى‏کند، و تردیدش بر طرف نمى‏شود تا آن که به آیات محکم رجوع نموده و به کمک آنها معناى آیات متشابه را مشخص کند، و در نتیجه همان آیات متشابه نیز محکم شود، پس آیات محکم به خودى خود محکم است، و آیات متشابه به وسیله آیات محکم، محکم مى‏شود.

** شرط فصاحت کلام این است که بدون جستجو معنای کلام روشن باشد. اگر الفاظ و تعابیری نظیر تکأکأتم و جحلنجع در کلام باشد و هیچ قرینه ای هم در خود کلام نباشد که معنای کلام را روشن کند، این مخل به فصاحت کلام است و نمی تواند در کلام الهی که در اوج فصاحت نازل شده، وجود داشته باشد.

** غلات آیات قیامت را نیز به همین دنیا تأویل می کردند. این هم جای بررسی دارد. به نظر می رسد، هیچ آیه ای در قرآن بر رجعت در آینده دلالت ندارد و روایاتی که آیات قیامت را بر رجعت حمل کرده اند، جعل غلات است. رجعت در آینده تنها با روایات ثابت می شود.