ایرادات شکلی رساله «تاثیر برخی اقدامات مکتب خلفاء،زندیقان وغالیا
برخی از مهم ترین ایرادات شکلی رساله «تاثیر برخی اقدامات مکتب خلفاء،زندیقان وغالیان در تفسیر مفسران» نوشته آقای علیرضا رستمی از این قرار است.
** فصل رساله به لحاظ حجمی با هم توازن ندارند. فصل اول 11 صفحه کمترین حجم و فصل دوم 196 صفحه بیش ترین حجم را به خود اختصاص داده است. در حالی که دو فصل دیگر به طور میانگین حدود 75 صفحه دارند.
**ضمائم ضرورت ندارد. حذف شود، بهتر است.
** در برخی از ترجمه ها نظم دستوری زبان فارسی رعایت نشده است؛ نظیر:
«شرافت بخشیده است خداوند عز وجل به آنها، با نعمتی که بر آنها ارزانی داشت، با قرار دادن آنها در جایگاه اقتدای به آنها، گرامیشان داشت و دور ساخت از آنها شرک وکذب وغلط و ریبة و فخر را و نامید آنها را عدول امت آنجا که فرمود: "وکذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس " و پیامبر(ص) از جانب خداوند تفسیر کرد "وسطا" را به عدالت، پس آنها عادلان امتند و امامان هدایت و حجت های دین و ناقلان کتاب و سنت.»
** در بسیاری از موارد به منابع دسته دوم استناد شده است. روشن است که نقل اخبار باید از شاهدان اخبار و یا منابع نزدیک به آنها نقل گردد. برخی از موارد چنین است:
الف. مرحوم استاد معرفت می گوید: «به نظر می رسد قصه گویی ابزاری سیاسی بود که در پوشش پند و اندرز، ملعبه ارباب سیاست قرار گرفته بود و چنان که دیدیم سیاست بازان، آن را بعنوان ابزار پیشبرد سیاستهای خود و توجیه عوام الناس در خدمت گرفته بودند...در پی خواست سیاست بازان، ارزش قصه گویی افزایش یافت و رفته رفته به عنوان یک کار رسمی تلقی گردید و حکام و فرمانروایان برای قصه گویی مزد پرداخت می کردند.»
مروتی می گوید: «خلفاى اموى مىکوشیدند تا با استمداد از آنچه اهل کتاب مىگفتند، یا آنچه که آنان در دهان اهل کتاب مىگذاشتند، یا به هر نحو بر پایه مصالحهاى که صورت مىگرفت، چنین وانمود کنند که نام آنان در کتب آسمانى پیشین آمده است.»
دیارى مىگوید: «در میان راویان عامه، گروهى افسانه ساز و دروغ پرداز بودهاند که برخى از آنان از سوى دستگاه حکومت خلفاء نیز تأیید و حمایت مىشدهاند. از این رو، اخبارى که آنان جعل مىکردهاند، مورد پذیرش توده ناآگاه مردم قرار مىگرفت.»
** نقل اخبار باید از شاهدان باشد؛ نه از غایبان. نویسندگان معاصر چگونه از خلفای اموی و ترویج اسرائیلیات خبر داده اند؟ اگر تحلیلی راجع به روایات از معاصرین نقل شود، بی اشکال است؛ اما نقل خبر از طریق ایشان صحیح نیست. تحلیل روایت هم باید ذیل روایت مربوط باشد. این در حالی است که در مواردی مشخص نیست که تحلیل ناظر کدام روایت است.
ب. استاد سبحانى مى گوید :
«برخى از غالیان معتقدند که امام على کرم الله وجهه - و سیدة فاطمه الزهرا رضى الله عنها - مصاحفى داشتند که با مصحف متواتر بین مسلمین مخالفت داشت، و گمان کردهاند که صحابه، به عمد بسیارى از سورهها و آیاتى را که در فضائل اهل البیتعلیهم السلام نازل شده حذف و از قرآن انداختهاند و از جمل? آن سوره هایى که ادعا مىکنند حذف شده، سورهاى به نام «ولایت»است که مدعی هستند که جزء قرآن بوده است... این دسته از غالیان که مدعى تحریف هستند معتقدند که آنها سفارش شدهاند به عمل بر طبق این مصحف که در اختیار مسلمین است تا زمانیکه حضرت مهدىعلیه السلام خروج کند، و مصحف کامل به گمان آنها در نزد اوست.»
** در نقل اخبار باید به منابع دسته اول مراجعه کرد. بی تردید آقای سبحانی خود قائل خبر درباره غالیان نیست. او از آثار دیگری که به قرن ها قبل می رسد، نقل کرده است.
یکی از مشکلات بزرگ این نوشتار عدم مراجعه به منابع دسته اول در نقل اخبار و اقوال است.
* در مواردی اندکی یک روایت دوبار در مواضع مختلف تکرار شده است؛ نظیر:
الف. «از طرق حماد بن سلمه از حمید طویل نقل شده که گفت:با حسن بصری بر ایاس بن معاویه زمانیکه برای منصب قضاوت خواسته شده بود، وارد شدیم .او(حمید) نقل کرد:ایاس در حالیکه گریه می کرد ، گفت:ای ابا سعید (یعنی حسن بصری) ، می گویند قاضیان سه دسته اند:کسی که اجتهاد نموده و خطا نماید ،پس او در آتش است.کسی که از روی هوای نفس قضاوت نماید،او نیز در آتش است.و کسی که اجتهاد نموده و به حق نایل شود ،او در بهشت است.حسن گفت: در ردّ گفتار اینان و پندار تو داستانی از قرآن است درباره حضرت سلیمان و سپس آیه شریفه: «وداود وسلیمان إذا یحکمان فی الحرث ... شاهدین» را قرائت کرد و گفت:خداوند سلیمان را بخاطر دست یافتن به حق ستوده است و داود را بخاطر خطایش مذمت ننمود.»
ب. « در کتاب الاحتجاج طبرسی،از حفص بن غیاث قاضى روایت کرده که گفت: من در محضر سرور همه جعفرها، جعفر بن محمد (علیهما السلام) بودم، در آن زمانى که منصور آن جناب را احضار کرده بود، ابن ابى العوجاء که مردى ملحد بود به حضورش آمد، و عرضه داشت: چه مىفرمایى در معناى آیه:" کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها، لِیَذُوقُوا الْعَذابَ" که من در آن اشکالى دارم، و آن این است که به فرضى که پوست خود انسان گناه کرده باشد، پوستهاى بعدى که در دوزخ بعد از سوخته شدن پوست اول به بدن مىروید چه گناهى کرده، که بسوزد؟ امام صادق (ع) فرمود: ویحک- واى بر تو- پوست دوم هم در عین اینکه غیر پوست اول است پوست همین شخص گنه کار است، ابى العوجاء عرضه داشت: این جواب را درست به من بفهمان، فرمود: تو به من بگو که اگر شخصى خشتى را خرد کند، و دوباره آن را خیس کرده خشت بزند، و به شکل اولش برگرداند، این خشت همان خشت اول نیست و آیا غیر آن نیست، و جز این است که در عین این که غیر آن است همان است؟ گفت: بله، ...»
** این دو حدیث دو بار تکرار شده اند. در حالی که در صورت لزوم تکرار باید اجمال آن نقل به معنا شود و به اصلش ارجاع داده شود.
** در تمام متون عربی که حاوی تای مدورند، به همزه تبدیل شده است؛ نظیر:
* در حالیکه خداوند می فرماید: (ما ننسخ من آیة او ننسها )
** فونت تمام متون عربی باید بی بدر شود تا تای مدور به همزه تبدیل نشود.
* در اندکی موارد ایراد انشایی به چشم می خورد؛ نظیر:
اما اینجانب (نگارنده) در مورد قرائت واژه «مُلْکاً»بصورت «مَلِکا»هیچ سندی بدست نیاوردم.
** اینجانب در نامه نگاری اداری معمول است. عبارت فعلی مجهولی نظیر به دست نیامد و ملاحظه نشد، برای انتساب به خود نویسنده ادبی تر است.
** در مواردی قبل از «که» ویرگول یا دو نقطه گذاشته شده است؛ حال آن که قبل از آن هیچ نشانه ای نمی آید؛ نظیر:
برخی شاگردان این مکتب گفتهاند : که هدایت و ضلالت به دست خداوند است.
در مواردی تعابیر احساسی آمده است؛ نظیر:
الف. غالیان علاوه بر تأویلات فاسد نسبت به شأن اهل بیت(ع)، با عقائد و آراء فاسد خود به سراغ قرآن کریم رفتند و بدترین جنایات را درباره این کتاب مقدس انجام دادند.
ب. تا ناجوانمردانه شیعه را متهم به اعتقاد به تحریف نمایند
** تعابیر احساسی در نوشتار علمی جایگاهی ندارد.
* در مواردی دو عنوان بدون هیچ توضیحی بر روی هم قرار گرفته است؛ نظیر:
3-1- جریان شناسی زندیقان
3-1-1- مفهوم شناسی(زندیق)
** میان دو عنوان باید مطلبی نوشته شود که حاوی توضیحی راجع به عناوین ذیل آن باشد.
** در بسیاری از موارد بعد از عنوان فرعی بالای پاراگراف دونقطه گذاشته شده است که دو نقطه گذاشتن بعد از عنوان بالای پاراگراف صحیح نیست.
** هم قبل از نقل اقوال و هم در میان دو نقل قول باید توضیحی آورده شود که آنها را به هم ربط دهد. آوردن اقوال بی مقدمه و بی ربط میانی نوشتار را از هم گسیخته می کند.
** شکستن صفحه در اینجا در حالی که پایان فصل نیست، به لحاظ صفحه آرایی صحیح نیست.
* در مواردی متن اصلی برخی از آثار در عین حالی که نثری نامأنوس و کهن دارد و نقل اصل آن هم هیچ وجهی ندارد، آورده شده است؛ نظیر:
اسفرائینی در تفسیر آیه فوق می گوید: «هر که خواهد خداى تعالى که وى را راه نماید روشن بکند دل وى مسلمانى را، و هر که خواهد که وى را بیراه کند بکند دل وى تنگ سخت، چنان که مسلمانى را در دل وى راه نباشد، چنان که بر شدن بر آسمان بر وى دشخوار است، همچنان برنهد خداى- عزّ و جلّ- عذاب بر آن کسانى که ایمان نیاورند. و اندرین آیت ظاهرترین دلیلى است بر آنکه هدایت و ضلالت بنده را خداى آفریند «5» خلاف آنکه معتزلیان گفتند که بنده خود را آفریند به این صفتها، و بدان خلاف اجماع مسلمانان گویند که جمله مسلمانان گفتند: «لا خالق إلّا اللّه» چنان که گفتند: «لا إله إلّا اللّه». پس ایشان بیامدند و هزاران خالق اثبات کردند اندر اعصار پیشین، و قول قول مسلمانان است »
** در حالی که انشای متن کهن و نامأنوس است و نقل عین عبارت هم موضوعیت ندارد، شایسته نیست، عین آن نقل شود؛ بلکه بهتر است، نقل به معنا گردد.
** نیز در اینجا کپی پیست شده، بدون این که ویرایش صورت بگیرد.
** در مواردی بیش از حد نقالی شده و این به گسیختگی یا تکرار متن منجر گردیده است؛ نظیر:
* عمر بن عبدالعزیز در رساله خود بر ردّ قدریه، این آیه را حمل بر معناى جبر نموده و اینکه آنها نمىتوانند ایمان آورند جز آنکس که خدا بخواهد.و آیه شریفه: «وَ ما تَشاءونَ الاّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ » «و شما اراده نمىکنید مگر اینکه خداوند - پروردگار جهانیان - اراده کند و بخواهد» را ضمیمه آن نموده است، و به آن استدلال کرده است بر رد بر قدریه .
سور آبادی می گوید: «معناه: من شاء اللَّه له الایمان یؤمن و من شاء له الکفر یکفر، یعنى تو یا محمد حق مىگوى هر که خداى او را گرویدن خواهد بگرود و هر که او را ناگرویدن خواهد نگرود.»
طبری و قرطبى نیز مىگویند: «معنى آیه اینست که حق از ناحیه پروردگارتان است و به دست اوست توفیق و خذلان، و به دست اوست هدایت و ضلالت. هرکس را که بخواهد هدایت مىکند و او مؤمن مىشود، و هرکس را بخواهد گمراه مىسازد و او کافر مىشود.»
** نقالی در حالی که موجب تکرار شود و انسجام نوشتار را از هم بگسلد و از رسایی آن بکاهد، هرگز صحیح نیست؛ به خصوص آن که عین عبارت منقول موضوعیت ندارد. مناسب بود، نقل به معنا می شد و از این رهگذر مکررات حذف و عبارت رسا و انسجام برقرار می گردید.
در نقل هر قولی مشخص نشده است که آیا همان مضمون قبلی است یا افزون بر آن است یا متفاوت از آن. ذکر این جهت میان اقوال موجب برقرار انسجام میان آنها می شود.
** در نقل اقوال تقدم و تأخر آنها رعایت نشده است؛ نظیر:
طبری و قرطبى نیز مىگویند: «معنى آیه اینست که حق از ناحیه پروردگارتان است و به دست اوست توفیق و خذلان، و به دست اوست هدایت و ضلالت. هرکس را که بخواهد هدایت مىکند و او مؤمن مىشود، و هرکس را بخواهد گمراه مىسازد و او کافر مىشود.»
از ابن عباس نیز نقل کردهاند که گفت: «هرکس را که خدا بخواهد ایمان آورد، او ایمانمىآورد. و هرکس را که خدا براى کفر ساخته باشد، کافر مىشود. و اینست معناى قول خداوند؛ «و ما تشاءون الا...»
** در نقل اقوال باید تقدم و تأخر زمانی ناقلان رعایت شود. اول قول صحابه و بعد قول تابعان و بعد مفسران دیگر به ترتیب تاریخ
** «را» مفعولی بلافاصله بعد از مفعول می آید.
** میان متن عربی و ترجمه نقطه ویرگول می آید؛ لذا نظیر مورد ذیل نادرست عمل شده است:
آیه شریفه « ولو شاء ربک ما فعلوه »« اگر خدا می خواست انجام نمی دادند».