سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

مخاطب محوری در تفسیر قرآن

متنی که اینک ملاحظه می کنید، مصاحبه ای است که با خبرنگار اینکا شعبه خوزستان در زمینه مخاطب محوری در تفسیر قرآن انجام شده است.

 جعفر نکونام، عضو هیئت علمی دانشگاه قم و قرآن‌پژوه، در گفت‌وگو با خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا) شعبه خوزستان، با بیان اینکه رویکرد مخاطب‌محوری در تفسیر قرآن می تواند ما را به تفسیر واقعی آیات قرآن راهنمایی کند، افزود: این رویکرد در تفسیر قرآن ‌سابقه ارجمندی دارد و توجه مفسران به مباحث مکی و مدنی و اسباب نزول و تفسیر قرآن با تکیه بر آنها، گونه‌ای مخاطب‌محوری در تفسیر قرآن به شمار می رود؛ به این معنا که در تفسیر آیه، شخصیت فکری و فرهنگی و مخاطبان و نیز حوادث و رخدادهای مربوط به آنان که آیات قرآن ناظر به آنها نازل شده است، مورد مطالعه قرار می‌گیرد.

وی ادامه داد: منتها بر اثر گذشت زمان و فاصله گرفتن از عصر نزول و مواجهه مردم با شرایط و مقتضیات زمان خود، توجه به مخاطبان قرآن از سوی مفسران مغفول ماند؛ گویا مفسران قرآن را خطاب به خود تلقی کرده و بر این اساس آیات قرآنی را تفسیر کردند.

نویسنده کتاب «درآمدی بر معناشناسی قرآن» با بیان اینکه بی‌توجهی به مخاطبان قرآن می‌تواند در پاره‌ای از آیات قرآن، ابهاماتی به وجود آورد، اضافه کرد: ما برای اینکه این ابهامات را از قرآن بزداییم باید، خود را در جایگاه مخاطبانی قرار دهیم که قرآن بر آنان نازل شد. مخاطبان قرآن در دوران مکی، مشرکان مکه و در دوران مدنی، مسلمانان مدینه، اهل کتاب و در مواردی مشرکان مکه بودند.

این محقق و قرآن‌پژوه بیان کرد: چنانچه با محوریت این مخاطبان به تفسیر قرآن بپردازیم، بسیاری از اختلافات تفسیری برچیده می‌شود.

نویسنده مقاله «عرفی بودن زبان قرآن» در ریشه یابی اختلافات تفسیری خاطرنشان کرد: تفسیر قرآن با تکیه بر دانش هایی که در زمان نزول قرآن وجود نداشته است، نظیر عرفان، فلسفه، و علوم تجربی، تا اندازه بسیاری متفاوت از معنا و مفهومی است که در زمان نزول آیه برای مخاطبان قرآن قابل فهم بوده است.

نکونام افزود: 114 سوره قرآن طی 23 سال نازل شد که حدود 90 سوره آن به تدریج در مکه و 24 سوره آن در مدینه نازل شد. چنانچه در مطالعه و تفسیر سوره‌های قرآنی اولاً ترتیب نزول را رعایت کنیم و ثانیاً هر سوره از سوره‌ها قرآن را در شرایط زمان نزول قرار دهیم و قرآن را با توجه به نوع مخاطبان، عقاید، رفتارها، ذهنیت و سابقه فرهنگی و تاریخی آنها و نیز حوادث و رخدادهایی که در میان آنها اتفاق می‌افتاد، فهم و تفسیر کنیم، می توانیم به مراد واقعی الهی از آیات قرآن پی ببریم.

نکونام افزود: اما چنانچه این اطلاعات را کنار بگذاریم و آیات قرآن را با توجه به اطلاعاتی که ارتباطی به فضا و بستر نزول قرآن ندارد، تفسیر کنیم؛ نظیر مطالب عرفانی، فلسفی و تجربی بسا به تحمیل آراء و اندیشه بر آیات قرآن سوق داده شویم.

وی توضیح داد: اطلاعاتی که در تفسیر قرآن بهره برداری می شود، به منزله مقدمات استدلال و تفسیر آیات به مثابه استنتاجی است که از آن اطلاعات به دست می آید؛ لذا ما برای آن که در تفسیر قرآن به نتیجه صحیحی برسیم، باید اطلاعاتی را که در فهم آیات دخیل است، مورد اتکا قرار بدهیم و آنها عبارت است از اطلاعاتی که در زمان و مکان نزول وجود داشتند؛ نه اطلاعاتی که بعد از آن حادث شده‌اند.

عضو هیئت علمی دانشگاه قم افزود: چنانچه اطلاعاتی که بعد از دوره نزول قرآن به وجود آمده‌اند،‌ به آیات قرآنی منضم شود، بسا به تفسیر به رأی و – خدای ناکرده- افتراء بستن بر خدا کشیده شویم.

نکونام در ادامه در خصوص ارتباط هرمنوتیک و دانش تفسیر تصریح کرد: هرمنوتیک کلاسیک بسیار مشابه همان تفسیر سنتی اسلامی است که ناظر به توضیح مفردات و ترکیبابت مبهم است و با تکیه بر منابع و قواعدی ادبی و زبان شناختی صورت می گیرد. ما همان سرگذشتی را که در هرمنوتیک، یعنی تفسیر کتاب مقدس می‌بینیم، برای قرآن نیز مشاهده می‌کنیم. به همین رو، می‌توان با از دستاوردهای هرمنوتیکی در تفسیر قرآن استفاده کرد.

وی افزود: همان رویکرد تأویلی که در تفسیر قرآن به وجود آمده، در میان غربی‌ها و در هرمنوتیک کتاب مقدس نیز با عنوان رمزگرایی و نمادگرایی مشاهده می‌شود.

وی ادامه داد: ابتدا علمای یهود و مسیحیت آیات کتاب مقدس را با مباحث فلسفی و عقلی یونانی مقایسه کردند و تعارضاتی را میان آنها مشاهده کردند و آنگاه تلاش کردند میان آیات کتاب مقدس و مطالب فلسفی سازگاری برقرار کنند. آنان آیات کتاب مقدس را موافق اندیشه‌های فلسفی تأویل و توجیه کردند و بعدها در دوره رنسانس با پیشرفت رشد علمی بشر و توسعه دانش‌های تجربی، تعارضاتی میان آیات کتاب مقدس با اندیشه‌ها و دانش‌های بشری یافتند. این امر موجب شد آیات کتاب مقدس را موافق دانش‌های بشری نشان بدهند و حتی ادعا کنند که نه تنها تعارضی در این میان وجود ندارد، بلکه تمام دانش‌های بشری از درون کتاب مقدس قابل استخراج است.

نکونام افزود: علمای یهود و مسیحیت در آغاز ترجیح می‌دادند، بر صحت آیات کتاب مقدس تأکید کنند و آنچه را که مخالف آن است، مردود بشمارند و حتی افرادی را که مخالف کتب مقدس اظهار نظراتی می‌کردند، محاکمه می‌نمودند؛ اما بعد رشد علمی و توسعه دانش‌های تجربی و مغلوب شدن ارباب کلیسا، موجب شد، این علما از موضع خود عقب‌نشینی کنند و آیات کتاب مقدس را به گونه‌ای که موافق با دانش‌های بشری باشد، تأویل و توجیه کنند.

وی ادامه داد: صرف‌نظر از اینکه این رویکردها کدام درست و کدام نادرست است، می‌توانیم از این رویکردها استفاده و از این تجارب برای تفسیر قرآن بهره‌برداری کنیم؛ چرا که مشابه این رویکردها را در تفسیر قرآن نیز می‌بینیم.

عضو هیئت علمی دانشگاه قم توضیح داد: در ابتدا که مذاهب کلامی اشاعره و معتزله به وجود آمده بود، پاره‌ای از آیات قرآن را که معتزله مخالف عقل می‌دیدند، موافق عقل تأویل کردند و معنا را به گونه‌ای برگرداندند که با مبانی کلامی‌شان تعارض نداشته باشد.

وی ادامه داد: همچنین در دوره‌ای که تفاسیر علمی به وجود آمده بود، تلاش کردند آیات را مطابق دستاوردهای علمی توجیه و تأویل کنند.


متن دفاعیه «مخاطبان قرآن کریم»ـ

نوشتاری که اینک ملاحظه می کنید، متن دفاعیه خانم عالیه افشاری از پایان نامه کارشناسی ارشد خود است؛ با عنوان «مخاطبان قرآن کریم» با راهنمایی اینجانب و مشاورت دکتر محمد هادی مفتح. جلسه دفاع این پایان نامه روز چهارشنبه 22 تیرماه در محل دانشگاه قم است.  

با عرض سلام و ادب خدمت حضار گرامی، استادان محترم و دانش جویان عزیز و دوستان که در این جلسه حضور دارند.

در آغاز بر خودم لازم می دانم که از استادان محترم داور جناب آقای دکتر محمد تقی دیاری و حجت الاسلام و المسلمین آقای محمد کاظم رحمان ستایش که قبول زحمت کردند و پایان نامه این جانب را مطالعه فرمودند تا از نکات و تذکرات ارزشمند خودشان مرا بهره مند سازند، تشکر و قدردانی کنم.

هم چنین از استاد محترم راهنما جناب آقای دکتر جعفر نکونام که با تمام وجود در راهنمایی من تلاش نموده و کم کاری ها و کم تجربگی های مرا با سعه صدر تحمل نموده و مرا از راهنمایی های فراوان و بسیار ارزشمند خویش هم در روند تدوین پایان نامه و بالابردن علم و دانش این جانب و هم از تذکرات در زمینه بالا بردن معنویت و ایمان بهره مند نمودند، کمال تشکر و قدردانی دارم. البته می دانم که به هیچ عنوان نمی توانم زحمات بی دریغ ایشان را جبران و به نحو اتم و اکمل پاسخ گویم.

هم چنین بر خودم لازم می دانم که از جناب آقای دکتر محمد هادی مفتح استاد محترم مشاور نیز که در طول مدت تدوین پایان نامه قبول زحمت فرمودند و  مرا از مشاوره های به جا و سازنده خویش بهره مند ساختند، کمال تشکر و قدردانی به عمل می آورم.

هم چنین از نماینده تحصیلات تکمیلی که قبول زحمت فرمودند و در این جلسه حضور به هم رساندند، تشکر می نمایم. از دوستان عزیز و دانشجویان گرامی نیز که در این جلسه علمی شرکت نمودند، سپاس گزاری می کنم.

موضوع تحقیق اینجانب «بررسی مخاطبان قرآن» است. سئوال اساسی در این پژوهش این است که مخاطبان قرآن چه کسانی اند؟ سئوالات فرعی نیز عبارت اند از این که:

1.     آیا مخاطبان قرآن خصوص ائمه اهل بیت (ع) می باشند؟

2.     آیا مخاطبان قرآن خصوص پیامبر اکرم (ص) می باشند؟

3.     آیا مخاطبان قرآن همه مردم در هر عصر و مصرند؟

4.     آیا مخاطبان قرآن خصوص عرب عصر نزول می باشند؟

5.  اگر مخاطبان قرآن خصوص مردمان عصر نزول تلقی می شوند، آیا این با جاودانگی قرآن ناسازگار نخواهد بود؟

این پایان نامه در شش فصل ترتیب یافته است:

در فصل اول به مباحث کلیات، نظیر تبیین مسئله، بیان سئوالات و فرضیات تحقیق، پیشینه، ضرورت و هدف از انجام این تحقیق و روش آن و هم چنین تعریف مصطلحات، پرداخته شده است.

درباره پیشینه گفتنی است، در لا به لای آثار اعم از احادیث، تفاسیر و اصول فقه مطالب پراکنده ای آمده است؛ اما نه بسط داده شده و نه به سئوالات تحقیق ما پاسخ کافی داده شده است. نیز پایان نامه ای با عنوان «خطابات قرآن مجید» نگارش یافته است. منتها در به بررسی خطاب های عمومی و خصوصی به انسان ها و پیامبران و مخصوصاً خطابات مربوط به رسول خدا(ص) پرداخته شده است. در این زمینه می توان از پایان نامه دیگری یاد کرد به نام« وجوه خطابات قرآن» که مشتمل بر هشت فصل با مباحث ذیل است: واژه خطاب در لغت واصطلاح و آیات قرآن، عمومیت ‏خطابات قرآن، انواع خطابهاى قرآنى، اسلوبهاى ‏خطاب از نظر علم بلاغت، خطابات قرآنى مصدر به یاء نداء، خطابات تعجیزى قرآن‏ نظیر خطابات در آیات تحدى، خطابات عتاب آمیز به پیامبران در قرآن و خطابات‏ خداوند به موجودات دیگر.  هیچ یک از این دو پایان نامه ناظر به سئوالات تحقیق ما نبوده اند.

درباره اهمیت این تحقیق بیان شده است، از رهگذر روشن شدن این که مخاطبان قرآن چه کسانی اند، می توان به کلید فهم قرآن دست یافت؛ زیرا یک سخن فصیح و بلیغ آن است که متناسب با مقتضیات و شرایط مخاطبانش ایراد شود و با شناختن مخاطبان و مقتضیات و شرایط آنان، می توان به مقاصد و مرادات کلامی که خطاب به آنان ایراد شده است، پی برد.

مصطلحاتی که در این فصل به آنها پرداخته شده، عبار ت اند از: سبک گفتاری، سبک نوشتاری، خطابات شفاهی، اشتراک تکلیف.

مراد از سبک گفتاری سبکی است که در خطابات شفاهی و غیر نوشتاری ملاحظه می شود. چنین سبکی ویژگی هایی دارد؛ از جمله در آن جملات معترضه ای به چشم می خورد که با صدر و ذیل خود تناسب ندارند. در سبک گفتاری قرائنی که معهود و مشهود مخاطبان است، ذکر نمی شود؛ بلکه به حال و مقام تکیه می گردد. از چنین سبکی در منابع اصولی به «خطابات شفاهی» تعبیر شده است. جهت آن این است که چنین سبکی اساساً صورت شفاهی و ملفوظ دارد ولو آن که بعد از ایراد کلام به کتابت در آید. چنین سبکی معمولاً در برابر مخاطبان زنده و حاضر ایراد می شود. بر این اساس با فرض این که سبک قرآن گفتاری و شفاهی است، باید گفت که مخاطبان قرآن عبارت از عرب حجاز در عصر نزول است که در وقت نزول قرآن زنده و حاضر بودند. نیز طبق این نظریه تمام آیاتی که به ظاهر پراکنده و از هم گسیخته به نظر می آیند، توجیه پذیر می شود؛ چون تنها در سبک گفتاری است که گاهی از موضوع سخن خروج صورت می گیرد و با التفات به حال و مقام ایراد سخن می شود.

اشتراک در تکلیف قاعده ای است که میرزای قمی به طور عمده مطرح کرد؛ به این معنا که همه ابنای بشر در مکلف بودن به تکالیف الهی اشتراک دارند؛ چه کسانی مخاطبان قرآن بودند و چه کسانی که مخاطب قرآن نبودند و پیام قرآن به آنان می رسد. غرض از مطرح کردن این قاعده رد این پندار بود که اگر قرآن را طبق نظر او خطاب به مشافهین بدانیم، تنها آنان تکلیف دارند به احکام قرآن عمل کنند. این قاعده به خاطر بدیهی بودنش نیاز به استدلال ندارد؛ مع الوصف مستندات قرآنی و روایی چندی برای آن یاد شده است؛ نظیر آیه کریمه: «...وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ» (انعام، 19) یا روایت امام باقر(ع) که فرمود: «حَلَالُ مُحَمَّدٍ، حَلَالُ إِلَیَّ یَوْمَ القیامه وَ حَرَامُهُ حَرَامُ إِلَیَّ یَوْمَ القیامه؛ حلال محمد تا قیام قیامت حلال و حرامش نیز تا قیامت حرام است».

موضوع فصل دوم، «نقد و بررسی مخاطب بودن ائمه (علیهم السلام)» است. برای نظریه اختصاص مخاطب قرآن به ائمه(علیهم السلام) دلائل قرآنی و روایی چندی نظیر «انما یعرف القرآن من خوطب به» و « و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم» یاد شده است. این نظریه صرف نظر از ادله ای که برای آن یاد شده، در صورتی مقبول خواهد بود که اولاً، ثابت کنیم، مردم عصر نزول مخاطب آیه نبوده اند و آن خطاباتی را که به کافران و مشرکان و اهل کتاب شده توجیه کنیم. ثانیاً، این ادله دلالت بر انحصار فهم قرآن به ائمه(علیهم السلام) داشته باشند. ثالثاً باید ثابت شود که ائمه(علیهم السلام) می توانند مخاطب قرآن باشند، در عین حالی که هیچ خطابی به آنان نشده است.

در فصل سوم به «بررسی نظریه عام بودن مخاطبان قرآن» پرداخته شده است. این نظریه در حالی از شهرت برخوردار است که حتی یک ندا یا ضمیر مخاطب در قرآن وجود ندارد که به صراحت همه مردم در هر عصر و مصر را مخاطب ساخته باشد؛ بلکه تمام آنها خطاب به عرب عصر نزول است. تردیدی نمی توان داشت که قرآن برای همه مردم در هر عصر و مصر هدایت بخش است؛ اما صرف عام بودن هدایت قرآن دلیل بر عام بودن مخاطبان قرآن نیست؛ چون قرآن در زمان و مکان خاصی نازل شده است و نزول قرآن در زمان و مکان خاص مخاطبان آن را محدود به کسانی می کند که در آن زمان و مکان حضور دارند. ادله جهانی و جاوید بودن اسلام، خاتم بودن پیامبر اسلام(ص) و نظایر آن هیچ ملازمه ای با عام بودن مخاطبان قرآن ندارند. اسلام می تواند جهانی و جاوید باشد و در عین حال مخاطبانش عرب حجاز عصر نزول باشد و نیز می توان پیامبر اسلام (ص)، خاتم پیامبران باشد و در عین حال مخاطبان قرآن همان عرب حجاز زمانش باشد.

اگر باید قرآن به مردمان دیگر ابلاغ شود، باید مخاطبانش آن را به مردمان دیگر ابلاغ کنند و اگر بخواهد دین اسلام خاتم باشد، باید همان مخاطبان، دین اسلام را به نسل های بعدی برسانند؛ زیرا مخاطبان سخن عبارت از همان کسانی اند که در وقت و محل ایراد سخن حضور دارند.    

در فصل چهارم، «نظریه مخاطب بودن شخص رسول خدا (ص)» مورد بررسی قرار گرفته است. مهم ترین دلیلی که بر این نظریه یاد شده، این است که قرآن را پیامبر اسلام(ص) از فرشته وحی دریافت کرده و او به مردم ابلاغ نموده است. منتها اولاً، پیامبر(ص) واسطه نزول است و واسطه نزول به معنای این نیست که تنها مخاطبش اوست. دلیلش این است که قریب به اتفاق خطابات قرآن به غیر رسول خداست. خطابات ندایی نظیر «یا أیها الذین آمنوا، یا أیها الناس، یا أَهل الکتاب» و مواردی از این قبیل غیر رسول خدا(ص) را مخاطب ساخته است. ثانیاً، آن مواردی هم که خطاب به رسول خداست، از باب این است که او رئیس القوم است و خطاب به او، به منزله خطاب به همه قوم اوست؛ زیرا در این نوع خطابات علاوه بر پیامبر(ص)، قومش هم مرادند. ثالثاً، در مواردی از آنهایی که شخص رسول خدا مخاطب است، خود رسول خدا مراد نیست؛ بلکه قومش مرادند و از باب ایاک اعنی و اسمعی یا جاره ایراد شده است؛ مانند آیه « فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً » (اسراء، 23) که با توجه به اینکه هیچ یک از پدر و مادر رسول خدا در زمان نزول آیه در قید حیات نبودند،. پدر ایشان که قبل از تولّد از دنیا رفته بود و مادر هم در طفولیّت ایشان از دنیا رفت. به روشنی می توان فهمید که آیه اساساً شامل رسول خدا (ص) نمی شود، اگرچه ضمائر در آیه مفرد مذکّر مخاطب است. رابعاً، در مواردی هم که از موضوعات خاص پیامبر اسلام(ص) سخن گفته شده، نظیر ممنوعیت ازدواج با همسران پیامبر(ص) به این جهت بوده است که ربط به عموم پیدا کرده بود؛ بنابراین نمی توان گفت که آن خطابات نیز شخصی است.

مخاطب بودن عرب عصر نزول در فصل پنجم مورد بررسی قرار گرفت. بتدا دیدگاه میرزای قمی مطرح شده و بعد از آن نقد های وارد شده بر این دیدگاه بیان گردیه است.

دلیل مخاطب بودن عرب عصر نزول این است که اولا،ً تمام ندهای جمعی و ضمایر خطاب در آیات قرآن ناظر به عرب عصر نزول است؛ ثانیاً، تمام موضوعاتی که در قرآن از آن سخن رفته، معهود و مبتلا به عرب عصر نزول بوده است و در قرآن هیچ موضوعی که خاص اعصار دیگر باشد، نظیر بانک داری و بیمه مطرح نشده است؛ ثالثاً، زبانی که در قرآن به کار گرفته شده، زبان عرب عصر نزول است.

در فصل آخر، «ایرادات مربوط به مخاطب بودن عرب عصر نزول» مورد بررسی قرار گرفته است. از جمله این ایرادات،  عدم جاودانی و عدم جهانی نبودن قرآن، اختصاص هدایت قرآن به عرب عصر نزول، سطحی بودن محتوای قرآن است و چنین پاسخ داده شده است که عرب عصر نزول بودن مخاطبان قرآن هیچ ملازمه ای با عدم جاودانگی و عدم جهانی بودن هدایت قرآن و اختصاص هدایت قرآن به عرب عصر نزول و یا سطحی بودن محتوای آن ندارد.


نقد پایان نامه:‏ «إِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةُ»(4)

* نویسنده آورده است که در خصوص آیه « یا أَیهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی » مراد از سئوال از اهل کتاب یهودیان و مسیحیان نیستند؛ چون اکثر آنان کافر بودند؛ حال آن که صریح قرآن است که اهل کتاب پیامبر را مانند فرزند خودشان می شناختند:

الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ اْلأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (اعراف، 157)

الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (آل عمران، 146)

وَ إِذْ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی إِسْرائیلَ إِنّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ (صف،6)

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی اْلإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً (فتح،29) 

و خطاب به مشرکان مکه آمده است که اگر در نبوت پیامبر اسلام شک دارید، از اهل کتاب بپرسید:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ * بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ (نحل، 43-44)

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ * وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا خالِدینَ (انبیاء، 7-8)

* نیز گفته است که مراد آیه مورد بحث از اهل کتاب نمی تواند کتاب های تورات و انجیل موجود باشد؛ چون آنها تحریف شده اند؛ حال آن که تورات و انجیل قرن قبل از بعثت پیامبر اسلام(ص) نوشته شده بود و اگر تحریفی هم صورت گرفته، در همان زمان بوده است. قرآن همین تورات و انجیلی را که در میان یهودیان و مسیحیان زمان پیامبر اسلام(ص) بوده است، حجت و قابل عمل شمرده است:

کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (آل عمران، 93)

مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (جمعه،5)

وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللَّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ * إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدًى وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ اْلأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَناً قَلیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ * وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ اْلأَنْفَ بِاْلأَنْفِ وَ اْلأُذُنَ بِاْلأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ * وَ قَفَّیْنا عَلى آثارِهِمْ بِعیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ اْلإِنْجیلَ فیهِ هُدًى وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ * وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ اْلإِنْجیلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فیهِ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (مائده، 43-47)

 وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ (مائده،66)

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَیْ‏ءٍ حَتَّى تُقیمُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَیَزیدَنَّ کَثیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ (مائده،68)

* نویسنده آیات نخست سوره عبس را نیز از قبیل ایاک اعنی و اسمعی یا جارة دانتسه است؛ حال آن که در آیات سوره عبس هیچ قرینه ای نیست که مراد کسی غیر از پیامبر باشد. بلکه بر عکس قرائن فراوانی هست که مراد شخص پیامبر است: ‏عَبَسَ وَ تَوَلَّى (1) أَنْ جاءَهُ اْلأَعْمى (2) وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى (3) أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرى (4) أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى (5) فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى (6) وَ ما عَلَیْکَ أَلاَّ یَزَّکَّى (7) وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى (8) وَ هُوَ یَخْشى (9) فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى (10)

تردیدی نمی توان داشت که این شأن پیامبر است که عهده دار دعوت مردم به اسلام باشد و در دوره هیچ کسی نبوده است که در حکم قائم مقام پیامبر بوده باشد و کسی اگر بخواهد اسلام بیاورد و به تعبیر آیه تزکیه شود، نزد او بیاید.

ما می خواهیم برای پیامبر فضیلت بتراشیم؛ اما ناخواسته شخصی غیر پیامبر را هم شأن او به شمار می آوریم و از این طرق مقام پیامبر را پایین می آوریم.

* نویسنده آیه ذیل را نیز مشمول قاعده ایاک اعنی و اسعی یا جارة دانسته است؛ حال آن که این مشمول قاعده نمی شود؛ چون آیه شامل شخص پیامبر هم هست.

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً (اسراء،110)

حال آن که طبق قاعده باید کسی که کلام خطاب به اوست مراد نباشد.

* در پایان نامه تکرار زیاد صورت گرفته است. حال آن که شایسته بود، در بررسی تاریخی به ذکر کسی که اولین بار مطلبی را یاد کرده، بسنده می شد و از کسان بعدی مطالبی یاد می شد که گذشتگان نگفته اند.

ذیل همان اولین بار افزوده می شد که برخی از مفسران بعدی نیز ذیل این آیه همین ضرب المثل را آورده اند و به ذکر آدرس بسنده می شد.

* نویسنده آیه ذیل را نیز مشمول ایاک اعنی و اسمعی یا جارة تلقی کرده است: وَ إِذا رَأَیتَ الَّذینَ یخُوضُونَ فی‏ آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یخُوضُوا فی‏ حَدیثٍ غَیرِهِ وَ إِمَّا ینْسِینَّکَ الشَّیطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ

در حالی که این که شیطان در انبیاء وسوسه ایجاد می کند و حتی از آن تأثیر می پذیرند، در قرآن در مواضع متعددی آمده است؛ از جمله:

وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ (ص،41)

وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ (19) فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ (20) وَ قاسَمَهُما إِنّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحینَ (21) فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ (22) قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ (اعراف،23)

یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (26) یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ (اعراف،27)

وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (200) إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (اعراف،201)

وَ دَخَلَ الْمَدینَةَ عَلى حینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَى الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ (15) قالَ رَبِّ إِنّی ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْ لی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (16) قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهیراً لِلْمُجْرِمینَ (قصص،17)

وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (انعام،68)

فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ (98) إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (99) إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ (نحل،100)

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (52) لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمینَ لَفی شِقاقٍ بَعیدٍ (53) وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذینَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (حج،54)

در این آیات آمده است که شیطان در تمام رسولان و انبیاء الهی القای وسوسه می کرده است و در مواردی مثل آدم و موسی مؤثر واقع شده است. منتها گفته شده است که اگر به خدا پناه برده شود و خدا را به یاد داشته باشند، اثر وسوسه شیطان بی تأثیر خواهد بود. در مورد انبیاء آمده است که بعد از تأثیرپذیری از وسوسه شیطان توبه کرده اند و توبه آنان از سوی خداوند پذیرفته شده است. بنابراین دلیلی ندارد که این آیات را علیرغم صراحت آیات بدون هیچ قرینه ای که آن را به غیر انبیاء منصرف کند، بر قاعده ایاک اعنی و اسمعی یا جاره حمل کنیم.

* نویسنده در آیه ذیل حضرت موسی را مراد ندانسته و مشمول قاعده شمرده است: وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونی‏ مِنْ بَعْدی أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ یجُرُّهُ إِلَیهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی‏ وَ کادُوا یقْتُلُونَنی‏ فَلا تُشْمِتْ بِی الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنی‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ

حال آن که معنا ندارد که مراد از این آیه شخصی جز حضرت موسی باشد. تصور می کنید، چه کسی جز حضرت موسی معنا دارد که بر قوم فاسقش متأسف باشد؟

یعنی مراد این آیه چه کسی جز حضرت موسی است؟ مگر هارون جز حضرت موسی را مراد کرده است؟

* نویسنده آیه ذیل را ناظر به پیامبر اسلام ندانسته است: وَ اتَّبِعْ ما یوحى‏ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرا

اما این که تصور شود، هر امر و نهی خطاب به انبیاء اثبات کننده، عیب و نقصی بر ایشان است، نادرست است. اساساً امر یا نهی که اخبار از واقع نیست.

در اینجا به چه دلیل مراد از امر به اتباع از وحی پیامبر نباشد؟ مگر این که گفته شود، علاوه بر پیامبر(ص)، اصحاب نیز مراد هستند، صحیح است؛ اما دیگر مشمول قاعده ایاک اعنی و اسمعی یا جارة نخواهد شد؛ چون در آن طرف خطاب مراد نیست؛ بلکه غیر او مراد است.

* نویسنده آیه ذیل را هم ناظر به پیامبر اسلام ندانسته است: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَینا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ

حال آن که در اینجا مراد کسی جز پیامبر نمی تواند باشد؛ چون مشرکان مکه به او اتهام می زدند که قرآن را خودش بر بافته است و چنین آیاتی در رد این اتهام نازل شده است. سیاقش هم مؤید این معناست: فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ (38) وَ ما لا تُبْصِرُونَ (39) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریمٍ (40) وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلیلاً ما تُؤْمِنُونَ (41) وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ قَلیلاً ما تَذَکَّرُونَ (42) تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (43) وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ اْلأَقاویلِ (44) لأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ (45) ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ (46)

لحن این آیه هم انشائی است؛ نه اخباری. در آن گفته نشده است که پیامبر نسبت دروغی به خدا داده است که عیبی بر او باشد.

* نویسنده آیه ذیل را هم درباره پیامبر اسلام ندانتسه است: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَینا إِلَیکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلینَ

حال آن که اولاً هیچ قرینه ای در آیه نیست که مراد آیه شخص پیامبر(ص) نباشد. البته انکار نمی توان کرد که قومش نیز چندان از کتب آسمانی خبری نداشتند؛ چنان که آمده است:

وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (155) أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْکِتابُ عَلى طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ کُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلینَ (156) أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتابُ لَکُنَّا أَهْدى مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها سَنَجْزِی الَّذینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیاتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما کانُوا یَصْدِفُونَ (انعام،157)

یا آمده است: کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (بقره،151)

یا آمده است: فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُکْباناً فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (بقره،239)

یا آمده است: یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِسابِ (مائده،4)

اما به هر حال، خود پیامبر هم از آن بی خبر بوده است. حتی در آیه تصریح شده است که علاوه قر قوم او خودش هم بی خبر بوده است:

قیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلیمٌ ( 48) تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقینَ (هود، 49)

ثانیاً غافل یعنی بی خبر، و این که پیامبر اسلام(ص) با اهل کتاب سر و کار نداشته و از کتب آسمانی آنان بی خبر بوده است، چیزی نیست که بتوان آن را علیرغم تصریح آیات قرآن انکار کرد؛ نظیر:

وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (شوری،52)

وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ (عنکبوت،48)

ثالثاً پیامبر(ص) از بسیاری چیزهای دیگر نیز بی خبر بود و خداوند به او آگاهند و ای در بسیاری از آیات قرآن تصریح شده است؛ نظیر:

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً (نساء،113)

وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ اْلأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظیمٍ (توبه،101)