مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

آیات قرآن و موضوعات علمی معاصر

گفتمانی که اینک ملاحظه می کنید، درباره بهره برداری از قرآن در اموری است که قرآن درباره آن ساکت است و اساساً برای آن نازل نشده است. خلاصه سخن این است که نباید از قرآن فوق آن چیزی که در آن هست، انتظار داشت. به قرآن نمی توان به هر عنوانی مثل باطن، مفاهیمی را نسبت داد که هیچ ملازمه منطقی با مدلول عرفی آن ندارد.

S  : سلام استاد

J  : سلام علیکم

S  : می تونید، چند تا آیه در رابطه با نظریه پردازی، ارزش و اهمیت آن، اهمیت تولید علم و این جور مسائل بفرمایید؟

J  : شما هم گویا دنبال ساختن آبگرمکن برقی با تکیه بر آیات قرآن هستید!!!!؟

S  : استاد به صورت غیر مستقیم هم آیه پیدا نمی شه؟ شما که خودتان صاحب نظریه هستید برای این کارتون آیه ای از قرآن ندارین؟

J  : نه. مگر باید هر کاری که می کنیم، یک آیه ای از قرآن داشته باشیم؟

S  : مگه نمی گن در قرآن در رابطه با هر چیزی صحبت شده و لو در لفافه؟

J  : آری، اگر بخواهیم، آسمان و ریسمان به هم ببافیم، در قرآن راجع به هر چیزی هست. قرآن به طول کلی دعوت به بهره برداری از نعمت های الهی کرده است. در قرآن یک دسته توصیه های اخلاقی آمده است؛ اما در زمینه رشد علوم بشری، صراحتاً چیزی نیامده است. مگر این که بگوییم، این که انبیاء دنبال استفاده از تکنولژی عصر خودشان بودند. مثل این که حضرت داود زره سازی می کرده یا حضرت سلیمان اجنه را تسخیر کرده یا از بادها بهره برداری می کرده یا طالوت از فلاخن استفاده کرده. البته نمرود هم از منجنیق و فرعون هم از برج.

به هر حال، استفاده از تکنولژی حکم عقل است. استفاده از علوم و رشد علمی هم همین طور است. نیازی نیست که برای هر کاری خدا و پیغمبر چیزی گفته باشد. مگر توی مغز این بشر خاکستر ریختند که باید برای هر امر جزئی خدا و پیغمبر سخنی گفته باشد؟ در قرآن برای هدایت دینی دعوت به تعقل شده است. این دعوت به تعقل قابل تعمیم به هر امری هست.

S  : مثلا ما در رابطه با نقش رسانه ها در جنبش نرم افزاری آیه ای از سوره قلم را به عنوان شاهد مثال آورده ایم. این که خداوند با قلم به انسان تعلیم داد و شرایطی برای نوشتن و نویسندگان وجود دارد و نتیجتاً نقشی که این نوشتن در آگاهی عوام دارد. حالا به نظرتون این آسمون و ریسمون به هم بافتنه؟

J  : قلمی که در قرآن از آن سخن گفته شده، قلمی است که با آن کتب مقدس نوشته می شده؛ لذا به آن سوگند خورده شده؛ نه قلمی که باهاش فیزیک و شیمی می نویسند. به نظر برخی از علما این امور در منطقة الفراغ قرار دارد؛ یعنی به خود انسان مجال داده شده که خودش با عقل خویش به هرچه رسید، عمل کند. به نظر برخی در اموری که عقل خود آدم می رسد، اگر هم خداوند سخنی فرموده، ارشادی است؛ یعنی ارشاد به همان چیزی است که عقل خود آدم می رسد؛ یعنی اگر خداوند هم نمی فرمود، عقل خود بشر می فهمید و لذا نیازی به بیان خداوند نبود.

اساساً این تصور که در قرآن بیان هر چیزی آمده، نادرست است. آیه مربوطه یعنی تبیاناً لکل شیء راجع به اموری است که مشرکان مکه محل نزاعشان بود. این آیه در سوره نحل است که در مکه و خطاب به مشرکان مکه نازل شده و در سیاقش از اموری سخن رفته است که محل نزاع مشرکان مکه و پیامبر اسلام(ص) بود، نظیر مبعوث شدن یک بشر از سوی خدا یا زندگانی دوباره پس از مرگ. مراد آیه هر چیزی نیست که در طول تاریخ محل ابهام و سئوال بوده باشد؛ حتی آبگرمکن برقی.

S  : البته این نظر آقای مکارم _ در مورد قلم_ نیز هست یا در مورد کرسی های نظریه پردازی به آزادی بیان با اشاره به داستان هدهد با این که موجودی ضغیف بود، خطاب به سلیمان گفت: من از چیزی آگاهی یافتم که تو نمی دانی این یعنی آزادی بیان در حکومت قدرتمندی مثل سلیمان. آیا این شاهد مثال هم بی ربط است؟

J  : من فکر می کنم، چنین استفاده هایی مثل استخاره کردن با قرآن است. تو می خواهی ازدواج کنی و استخاره می کنی و آیه می آید که خدا از آسمان باران می فرستد. شما هم برداشت می کنی که استخاره خوبه. چه ربطی میان خوب بودن ازدواج و فرستادن باران از آسمان وجود دارد؟ اینها از قبیل تداعی معانی است. به هر حال، مقولاتی مثل نظریه پردازی و جنبش نرم افزاری جدید هستند و معادلی در قرآن ندارند. در قرآن یک سری توصیه های اخلاقی کلی آمده است، برای زندگی اخلاقی.

 ما نباید علوم بشری را به قرآن نسبت بدهیم و ساده اندیشانه ادعا کنیم که در قرآن همه چیز هست؛ لذا نمی خواهد بروید فیزیک و شیمی و جز آنها را در دانشگاه ها بیاموزید؛ بلکه بیایید روی آیات قرآن تدبر کنید و از دل آیات قرآن همه چیز را در آورید.

S  : و اما در مورد مسئله ای که شما آن را با مثال استخاره تبیین نمودید. اگر این گونه که شما می فرمایید باشد باید فقط ظاهر آیات را در نظر گرفت و باطن قرآن را منکر شد.

J  : به عنوان باطن قرآن نمی توانیم همه چیز را به قرآن نسبت بدهیم.

S: اصلا نظر شما درباره ی باطن چیست؟

J: هر چیزی را که به قرآن نسبت می دهیم، باید ملازمه منطقی با آیات قرآن داشته باشد. نباید ربط آسمان و ریسمانی با آیات قرآن داشته باشد. ربط آسمان و ریسمانی تفسیر به رأی است که حرام است.

برخی می آیند، مقولات جدید مثل نظریه پردازی را تحلیل می کنند و به اجزایی تقسیم می نمایند؛ آنگاه سعی می کنند آن اجزاء را مصداق پاره ای از آیات قرآن برشمارند. در زمینه نظریه پردازی هم چنین کاری می توان کرد.

S: جان کلام من این است: آیا ما به صورت کلی و با استناد به آیاتی که دعوت به بیداری و کسب علم می کند نمی توانیم به صورت مصداقی نتیجه بگیریم که کرسی های نظریه پردازی هم جزء آن است؟ آیا این تفسیر به رای حرام است؟ حال این درست است یا غلط؟

J: مطلب این است که استفاده از آیات در این امور آسمان و ریسمانی است. شما از کدام آیه می خواهید برای این امور استفاده کنید؟ این که حضرت سلیمان به هدهد گفت که بگوید چرا غیبت کرده و او پاسخ داد که من یک خبری آوردم که تو از آن بی خبری، واقعاً چه ربطی به آزادی بیان به مفهوم امروزی اش داره؟ یا این که در قرآن علم و علماء آمده، چه ربطی به علم و علماء به مفهوم امروزی اش داره؟ در قرآن علم به معنای آگاهی از کتاب آسمانی است و لذا تقدیس شده؛ اما علم امروزه به معنای دانش بشری است.

S: شما باطن قرآن را چه می دانید؟

J: عرض کردم، باطن قرآن هر معنایی است که با ظاهر قرآن ملازمه منطقی داشته باشد؛ نه ربط آسمان و ریسمانی. اساساً این تصور که در قرآن یک مطالبی آمده است که عقل انسان بالاستقلال به آن راه نمی برد، در بسیاری از موارد باطل است. این که دانش آموختن خوب است، همه می فهمند؛ چه مسلمان باشی و چه بودائی. آیا آن بودائی که قرآن ندارد، نمی داند که رشد علمی و نظریه پردازی خوب است؟ آیا حتماً باید به آیاتی مثل هدد سلیمان مراجعه کند تا بفهمد؟

سخن من است که:

اولاً، تا عقلمان چیزی را درک می کند، نباید به وحی مراجعه کنیم. مراجعه به وحی در جایی است که عقل آدمی درک نمی کند.

ثانیاً، اگر خواستیم در اموری که عقلمان چیزی را درک نمی کند، به وحی مراجعه کنیم، باید به معانی مربوط به آیات مراجعه کنیم؛ نه معانی بی ربط به قرآن. معانی مرتبط به قرآن هم یا بر اساس مواضعه و استعمال اهل زبان یعنی عرب عصر نزول است یا براساس ملازمات منطقی و عقلی که همه ابنای بشر ارتباط آن را با آیات قرآن درک می کنند.

S: رشته ی کلام از دستم پرید. بعد هم در مورد این مسائل باید قشنگ فکر کرد، بعد جواب داد. ولش کنید اصلا نمی نویسم خوبه؟

J: خب من اینها را توی وبلاگ می گذارم تا هم شما و هم دیگران فکر کنند و بعد اظهار نظر کنند. نه بنویس؛ منتها دقیق بنویس؛ نه آسمان و ریسمانی. از هر چیزی هم انتظار واقعی داشته باش. از قرآن بیش از آنچه که بیان می کند، نباید انتظار داشت. ما توی زندگی و در هر کاری باید اول عقلمان را به کار بزنیم و اظهار نظر کنیم. بعد اگر در اموری بود که از حوزه عقل خارج بود و لازم بود، به منبع وحی مراجعه کرد، باز هم باید عقلانی فکر کرد و از آیات قرآن ملازمات عقلی را استخراج نمود؛ نه این که ما هر چه توی ذهنمان داریم، به قرآن ببندیم.


ادامه گفتمان علوم انسانی در متون کهن دینی

در ادامه گفتمانی که راجع به وجود علوم انسانی در متون کهنی مثل نهج البلاغه شروع کردیم، نقد دیگری از سوی دانشجوی محترم آقای موتورچی ارسال شده است که اینک با پاسخی اجمالی از اینجانب آورده می شود. پاسخ های اینجانب با رنگ سبز متمایز شده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام خدمت استاد گرامی

پاسخ جنابعالی را مطالعه کردم، از توجه و عنایتی که داشتید سپاسگزارم؛ لکن بر پاسخ شما نقدی دارم که خدمتتان ارائه می کنم.

1- اگر تردیدی ندارید که تربیت انسان هدف قرآن و حدیث است، پس لزوما معتقدید که متناسب با هدف، این دو منبع باید سرشار از آموزه های تربیتی باشند و اگر اینگونه نباشد حکمت خداوند مورد تردید قرار خواهد گرفت.

اینکه علوم تربیتی روز در قرآن و حدیث موجود است یا نه، محل بحث اینجانب نیست. ما مدعی این هستیم که هر آنچه برای تربیت انسانها لازم است، در قرآن و حدیث آمده که البته بر خلاف نظر جنابعالی بسیار پیچیده و دقیق هستند.

اثبات هر نظر به صرف ادعا ثابت نمی شود. برای تأیید هر نظر لااقل یک شاهد لازم است. باید برای اثبات این معنا که در قرآن و حدیث، دستاوردهای پیچیده امروزی آمده است، اگر لااقل یک شاهدی ذکر می شد، امکان بررسی صحت و سقم چنان ادعایی وجود داشت.

باید توجه داشت که امام علی(ع) خطب نهج البلاغه را خطاب به عرب عصرش ایراد فرموده و آنان از هر گونه دانش امروزی بی بهره بودند و لذا اقتضاء نداشت که از مباحث پیچیده امروزی سخن به میان بیاورند. آن حضرت از بلغای عرب بودند و شرط بلاغت نیز ایراد کلام به اقتضای حال مخاطب است. وقتی اقتضای طرح مباحث پیچیده امروزی در آن زمان نبوده باشد، انتظار طرح آنها از سوی ما بی جاست.

نکته مهم اینجاست که آیا آموزه های علوم تربیتی روز منطبق و یا در جهت گیری متناسب با گزاره های تربیتی قرآنی و حدیثی ست یا خیر؟ و آن هنگام که سخن در نقد این گونه علوم به میان می آید، در همه ی موارد به معنای انکار تمام آموزه های این علوم نیست، این مطلب نیاز به بحث تخصصی به تفکیک هر رشته علمی دارد و در این مقال نمی گنجد.

ما مخالف این هستیم که داده های این علوم را مطلقاً صحیح بدانند و بدتر از آن آموزه های دین را با معیار آنها بسنجند و قرآن را غیر علمی بخوانند. چگونه می توان با معیاری که خود متزلزل و بر پایه ی استقرای ناقص است چیزی را آزمود؟ در خود این علوم مکاتبی موجود است که مبانی یکدیگر را نقض می کنند. از شما می پرسم آیا اقتصاد کمونیستی علم است؟ و یا اقتصاد سرمایه داری؟ در نظر داشته باشید سالهای متمادی اقتصاد کمونیستی در معتبر ترین دانشگاه ها تدریس می شد و این نظریات بر بخش عظیمی از این کره ی خاکی حاکم بود. آقای دکتر کدامیک از اینها علم اقتصاد است؟ پاسخ این است که هیچکدام از اینها علم نیستند؛ بلکه تنها مکاتب اقتصادیی هستند که مبانی هر یک ناقض مبانی دیگری است.

باید توجه داشت که علوم بشری آمیخته ای از گزاره های علمی با درجه های اعتبار مختلف است. چنان نیست که هر چه در علوم بشری مطرح می شود، جزو یقینیات باشد. گزاره های یقینی در تمام علوم اندک است. بیش تر گزاره ها با شواهدی تأیید شده و تا جایی که مورد نقضی برای آنها یافت نشود، از اعتبار برخوردار خواهد بود.

شاید دانشجوی محترم از مکاتب اقتصادی همان تلقی مکاتب مذهبی و ایدئولوژیک را دارد و تصور کرده است که مکتب اقتصادی عبارت از یک تعبدیاتی است که گروهی از علمای اقتصاد دارند؛ اما چنین نیست. در علوم هیچ چیزی مقدس نیست. هر گزاره علمی در معرض آزمون قرار می گیرد و چنانچه در بوته آزمون صحتش را نشان ندهد، به کناری نهاده می شود. تعبد و تعصب خالی از تعقل در هیچ دانشی وجاهت ندارد. به صرف وجود فرضیاتی که احیاناً در علوم ابطال می شود، معقول نیست، علوم بشری را وانهاد.

اسلام دین زندگی است اگر به دنبال حیات طیبه هستیم باید تمام شوون زندگی را بر اساس آن بنا کنیم. نمی توان قران و حدیث را برای هدایت بشر دانست؛ اما گفت این دو منبع برای مهم ترین شوون زندگی ما نظیر سیاست و تربیت و جامعه و .. برنامه ای ندارند.

آقای دکتر علوم انسانی صحیحه و مفید آن است که مبانی آن از قرآن و سنت اخذ شود؛ سپس به مدد عقل که خود موهبت بزرگ الهی است پرورش یابد. البته اگر در روش ها و یا هست ها و نیست ها مطلب صریحی در منابع دینی وجود داشت، باید بدان ایمان داشت و طبق آن عمل نمود.

در بحث علمی نمی توان شعاری سخن گفت. اخذ مبانی علوم انسانی از قرآن و سنت بسیار کلی گویانه است. باید روشن کرد که کدامیک از مبانی علوم انسانی هست که تنها در قرآن و سنت آمده و چاره ای جز مراجعه به آن دو نیست. علوم انسانی مثل خود انسان ها نیستند که بتوان آنها را اسلامی یا غیر اسلامی کرد. هر گزاره ای تا در آزمون های علمی صحتش به تأیید نرسد، ارزش و اعتبار علمی نخواهد داشت. یک گزاره علمی معتبر چنان نیست که نزد باورمندان به مذاهب و ادیان مختلف ارزش و اعتبار متفاوتی داشته باشد. یک گزاره علمی معتبر مثل گزاره به جوش آمدن آب در صد درجه حرارت است که هر که آن را بیازماید، به صحت آن پی می برد. چه او مسلمان باشد یا غیر مسلمان.

2- آنچه که ناظر به انسانیت انسان است قدیمی و جدید ندارد. انسانی که امروز زندگی می کند، در انسانیت مشترک با بشر اول است و تفاوتی با هم ندارند؛ لذا سخنانی که ناظر به اینگونه مطالب باشند قدیمی نشده و برای تمام اعصار از ارزش یکسانی برخوردار است.

3- استاد گرامی ظاهرا به سخن بنده دقت نفرمودید. بنده عرض کردم تشت رسوایی علوم انسانی وارداتی، محکم بر زمین خورده؛ نه تمام دستاوردهای بشری. رد کردن تمام دستاورد های بشری عاقلانه نیست، قضاوت شما هم در مورد سخن بنده منصفانه نیست. بنده در مورد بخشی از این دستاوردها سخن گفتم.

اما اینکه برای دستیابی به این علوم نمی توان به متون کهن دینی رجوع کرد، نظر شخصی شماست که نمی توانید آن را اثبات کنید. نتیجه توضیحاتی که در موارد گذشته ارائه کردم، این است که نه تنها برای دستیابی به علوم انسانی می توان به متون دینی رجوع کرد بلکه اینکار لازم و ضروری است. در مورد ششم توضیح بیشتری خواهد آمد.

این سخن نیز شعاری و کلی گویانه است. کدام گزاره علمی از علوم انسانی وارداتی و رسواست؟ یک گزاره با آزمون علمیتش تأیید یا ردّ می شود. تردیدی نیست در این که برخی از فرضیات در علوم بشری ابطال می شود، اما این دلیل نمی شود که کل یک علم رسوا و مردود اعلام شود. وارداتی بودن نیز دلیل بر غیر علمی بودن نیست؛ چنان که داخلی بودن نیز دلیل بر علمی بودن نیست. رشد بی حد و مرز علوم بشری و از آن جمله علوم انسانی در غرب انکار ناپذیر است. چشم فرو بستن بر دستاوردهای غربی ها در علوم انسانی هرگز خردمندانه نیست؛ چنان که جستجوی علوم انسانی معاصر در متون کهن نیز هرگز خردمندانه نیست. ادعای این که در متون کهن علوم انسانی معاصر را به همین گستردگی می توان یافت، بسیار گزافه و خیالبافانه است.

4- هنگامی که در نقد قبلی مورد 4 را می نوشتم، هم مقام سخن را ملحوظ داشتم و هم متوجه قراین بودم؛ لکن با در نظر گرفتن مقام سخن و قراین نیز انشاء این جملات را از شما مناسب ندیدم و هنوز بر این باورم که آن جملات تناسبی با مقام سخن شما نداشت و کمکی به استدلال شما نکرد.

متعجبم و مدتها با خود فکر کردم که چرا انتظار دارید، امام علی علیه السلام باید برای مطرح کردن مباحث خود کلاسی دایر می کردند و مانند دانشگاه و مدرسه بر سر کلاس حاضر می شدند، اما به نتیجه نرسیدم. کلاً از اینکه ایشان یک مکان و یا زمان خاص را در نظر نگرفته اند، به چه نتیجه ای می خواهید برسد؟ آیا اینها دلیل می شود که ایشان مباحث تخصصی تربیتی را مطرح نکرده اند؟

تردیدی نمی توان داشت که تا اقتضای طرح بحثی وجود نداشته باشد، هیچ وجه معقولی برای طرح آن نیست. وقتی شرایط و محافل علمی امروزی در گذشته وجود نداشته باشد، وجهی برای طرح مباحث علمی امروزی در گذشته وجود نخواهد داشت.

5- در مورد پنجم فرموده اید که منکر نیستید حضرت اشخاصی را تربیت کرده اند؛ بلکه منکر مطرح شدن مباحث تربیتی روز در نهج البلاغه اید. آنچه شما منکرید ظاهرا کسی مدعی نیست. آنچه ما مدعی هستیم، وجود مبانی علم تربیت است که باید برای دست یابی به علوم تربیتی صحیح بدان تمسک کرد.

کلی گویی کفایت نمی کند. بفرمایید، کدامیک از مبانی علمی علوم تربیتی تنها در متون کهنی مثل نهج البلاغه آمده است. یک مثال بزنید.

6- استاد گرامی بسیاری از مطالب قرآن و سنت در رابطه با هست ها و نیست هاست و مبتنی بر این هست ها و نیست هاست که باید و نباید ها را تبیین می کند. تمام توصیفات از خدا، سنن الهی، پیامبر، انسان، بهشت، جهنم و خیلی مطالب دیگر از این دست هستند و مبتنی بر این شناخت از مبداء و معاد است که باید و نباید ها را ترسیم می کند. استاد گرامی فراموش نکنید که تمامی علوم انسانی بر پایه ی تعریف انسان بنا شده اند. در اقتصاد سرمایه داری وقتی که از اصالت سود شخصی سخن گفته می شود، به این دلیل است که انسان را صرفا موجودی می دانند که دنبال حداکثر سود شخصی است. به عبارت دیگر چون تعریف کرده اند انسان اینگونه است، از این تعریف اصالت سود شخصی را استخراج کرده اند. به بحث مبانی باید توجه بیشتری شود.

به فرض این که همه علوم انسانی بر تعریف انسانی بنیان شده باشد، تعریف هر چیزی در صورتی علمی است که تابع مذهب خاصی نباشد و همه صاحبان مذاهب به آن تعریف برسند و گرنه علمی نخواهد بود. این که انسان ها باید دنبال سود شخصی باشند یا نباشند، ربطی به علوم انسانی ندارد. چنین سخنی ایدئولوژیک است؛ نه علمی.

7- بنده نگفتم که شما کسی را مسخره نموده اید. روی سخن من با کسانی بوده که افراد را به خاطر اشتباهشان مورد تمسخر قرار می دهند و تذکری هم داده ام، مبنی بر این که اگر یقین کردیم، سخنمان حق است نباید از ملامت ملامت کنندگان بترسیم.

8- استاد گرامی فلسفه و کلام خطا پذیرند، اما در آموزه های وحیانی خطا راه ندارد. تفاوت آنچه قرآن و حدیث می گویند، با سایر علوم در این است که این دو منبع برای ما حجتند. تفاوت دیگر این است به اذعان شما آموزه هایی در قرآن و حدیث است که عقول بشر بدان راه ندارد. در سوره ی علق می خوانیم: عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ(5)

در این تردیدی نیست که برخی از آموزه ها صرفاً منشأ وحیانی دارند؛ اما آیا کدامیک از آن آموزه ها می تواند به عنوان مبانی علوم انسانی مورد بهره برداری قرار گیرد؟

ارادتمند

سید محسن موتورچی


نقد و جواب نقد «استفاده علوم معاصر از نهج البلاغه»

مطلبی که اینک ملاحظه می فرمایید، مرقومه ای است که یکی از دانشجویان فرهیخته در نقد پست «استفاده علوم معاصر از نهج البلاغه» نوشته است؛ به همراه پاسخی که اینجانب نوشته ام.

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام خدمتتان، چند نکته به عرض می رسانم:

1- تربیت انسان هدف قرآن و حدیث است. هر آنچه به انسان مربوط است دین در رابطه با آن نظر دارد.

پاسخ: در این تردیدی وجود ندارد. سخن ما در پست «استفاده علوم معاصر از نهج البلاغه» ناظر به تربیت به معنای عام آن نیست؛ بلکه به معنای علمی آن است که در علوم تربیتی و نظام تعلیم و تربیت مطرح است. در قرآن و حدیث، تربیت به معنای عام و غیر تخصصی مطرح شده و لذا اشتباه است که ما بخواهیم، مباحث تخصصی مربوط به علوم تربیتی را از نهج البلاغه استخراج نماییم. در نامه ها و خطبه های نهج البلاغه هرگز مباحث تخصصی علوم تربیتی مطرح نیست.

2- استاد گرامی مقایسه ی مقوله ی تربیت انسان با کشاورزی و دامداری اشتباه وحشتناکی است. ما معتقدیم هر آنچه مربوط به شؤون انسانی انسان است در متن قرآن و کلام معصومین آمده، و تربیت از مهمترین این شوون است. قرآن و حدیثی که تربیت نکند به چه کار می آید؟

پاسخ: چنان که عرض شد، تربیت به عنوان یک مقوله پیچیده علمی در متون حدیثی مثل نهج البلاغه مورد بحث قرار نگرفته است؛ لذا اشتباه است که ما بخواهیم، چنین مباحثی را در نامه ها و خطبه های امام علی(ع) جستجو کنیم. این در حالی است که این متون به نحو عام صادر شده اند و ناظر به خصوص تعلیم و تربیت در یک محیط امروزی نیست.

3- شما از کدام علوم تربیتی روز سخن می گویید؟ علوم تربیتی یا مکاتب تربیتی ای که مبانی هر کدام ناقض مبانی دیگری ست، امروزه دیگر طبل رسوایی علوم انسانی وارداتی محکم بر زمین خورده و حتی گوش های سنگین هم صدای مهیب آن را شنیده اند.

پاسخ: چنین اظهار نظری راجع به دانش های بشری که میراث قرن ها مطالعه و پژوهش علمی ابنای بشر است، صحیح نیست. درباره دانش های بشری روا نیست که شعارگونه و کلی گویانه قضاوت کنیم. این طبل رسوایی از سوی کدام فرهیخته و عالم مبرز اسلامی به صدا در آمده است؟ کدام یک از علوم انسانی و چه مباحثی از آنها رسواست؟ اساساً مگر عاقلانه است که دستاوردهای بشری که حاصل قرن ها تجارب و تلاش های علمی است، بی ارزش و به تعبیر شما رسوا تلقی شود؟ در این تردیدی نیست که بخش بزرگی از دانش های بشری نظریاتی است که بر استقراء ناقص از شواهد استوار است و بسا برای آنها موارد نقضی پیدا شود و از شمول و کلیت خارج شود؛ اما چنان نیست که به کلی به تعبیر شما طبل رسوایی دانش های بشری به صدا در آمده و یکسر باطل و بی اساس باشد و لذا ما ناگزیر باشیم، تمام علوم بشری از جمله علوم انسانی را کنار بنهیم و برای تحصیل چنین علومی به متون کهنی مراجعه کنیم که اساساً ناظر به علوم بشری نیست و یک سری توصیه های اخلاقی در امور دینی و اجتماعی متناسب با نیازهای عصر نزول و صدورشان بوده است.

4- استاد گرامی این جملات از شماست؟ «یک مدتی در زمان پیامبر اسلام(ص) در کارهای حکومتی پیامبر بوده. یک مدت هم مثل سایر افراد حدود 25 سال زندگی کرده؛ بدون این که کار حکومتی داشته باشد. پنج سال هم حکومت داشته است.»

«شاید تعبیر صحیح این باشد که ما از آموزه های اخلاقی اشان چه استفاده هایی می توانیم در تربیت بکنیم. اگر بفرمایید که یکی از کارهای او تربیت فرزندان بوده است، درست است؛ اما به کار کلاس داری و آموزش و پرورش اشتغال نداشته است».

باور صدور چنین جملاتی از شما بسیار سخت است، «یک مدت مثل سایر افراد زندگی کرده»، به چه معناست؟ شما بین امامت و خلافت تفاوت قائلید یا خیر؟ ایشان بیست و اندی سال مثل افراد عادی زندگی کرده اند؟ واقعاً شناخت شما از حضرت امیر(علیه السلام ) این مقدار است؟ اگر معتقدید که ایشان در خلال بیست و اندی سال مثل سایر افراد زندگی می کرده اند، در مطالعات خود تجدید نظر بفرمائید.

پاسخ: باید مقام بیان را در سخن اینجانب ملحوظ داشت. من در مقام بیان این بودم که امام علی(ع) به صورت تخصصی به کار تعلیم و تربیت اشتغال نداشته است؛ یعنی یک محیط آموزشی خاصی نساخته بود و به کار تعلیم و تربیت افراد در چنان محیطی نپرداخته بود؛ لذا انتظار طرح مباحث تخصصی تعلیم و تربیت از ایشان بیجاست. به علاوه، نادیده گرفتن واقعیات زندگی امام علی(ع) صحیح نیست. ایشان در بیست و پنج سال خانه نشینی اش مجال و موقعیت مناسبی برای جلب مخاطب و ایراد سخن نداشته است. نهج البلاغه به طور عمده حاصل همان پنج سالی است که ایشان خلافت داشته اند. مراد ما از این که آن حضرت در این مدت مثل سایر افراد زندگی می کرده، این است که مثل سایر افراد حکومت نداشته است؛ نه این که زندگی اش به طور مطلق مثل سایر افراد بوده است. باید در فهم سخن هم مقام بیان را لحاظ کرد و هم قرائن سخن را.

5- این تفاوت که میان اخلاق و تربیت قائل می شوید، بنا به چه تعریفی است؟ ایشان افرادی اعم از خانواده، فرزندان، اصحاب و مردم زمان خویش را تحت تربیت داشته اند. برخی عمومی برخی خصوصی و قطعاً روش ویژه ای داشته اند که ما اگر خواستار تربیت صحیح هستیم هم از نظر روش و هم از نظر محتوای آموزشی باید به ایشان نزدیک شویم.

پاسخ: چنان که عرض شد، سخن ما ناظر به تربیت به معنای علمی و تخصصی اش بود. حتی اخلاق به معنای تخصصی نیز در سخنان امام علی(ع) مطرح نیست. در بیانات ایشان آموزه های تربیتی و اخلاقی به نحو عام و غیر تخصصی به چشم می خورد. ما منکر تربیت کردن افراد از سوی امام علی(ع) نیستیم. آنچه را که ما انکار می کنیم، وجود مباحث تربیتی تخصصی و پیچیده امروزی در نهج البلاغه است. استفاده از آموزه های اخلاقی و تربیتی امام علی(ع) بسیار مطلوب است؛ اما باید توجه داشت که این آموزه های بسیار کلی و عمومی است و جستجوی مباحث تخصصی و پیچیده اخلاقی و تربیتی در سخنان ایشان بیراهه رفتن است.

6- اینکه ایشان به آموزش و پرورش اشتغال داشته اند دروغ نیست، بلکه اعتقادی صحیح و مطابق عقل و نقل است. ایشان بانکداری نکرده اند؛ اما اصول و مبانی ای را که می بایست اقتصاد بر آن استوار باشد، بیان کرده اند. مبانی مانند رعایت عدالت؛ عدم انباشت ثروت نزد عده ای و بسیاری مطالب دیگر که جایش اینجا نیست و هر عمل اقتصادی ای که این اصول را مورد خدشه قرار دهد، باطل است.

پاسخ: باید میان علم و ایدئولوژی تفکیک کرد. علم در مقام کشف هست ها و نیست هاست؛ اما ایدئولوژی به بیان بایدها و نبایدها می پردازد. آموزه های حدیثی و قرآنی به طور عمده ایدئولوژیک است و لذا توقع آموزه های علمی در قرآن و حدیث بیجاست. در علومی مثل اقتصاد بحث از حقایقی است که در روابط اقتصادی حاکم است؛ لذا اتخاذ مبانی علم اقتصاد از قرآن و حدیث امکان ندارد. روابط اقتصادی در دوره معاصر بسیار پیچیده است و با روابط اقتصادی چهارده قرن گذشته قابل قیاس نیست؛ به همین رو، مراجعه به قرآن و حدیث برای مطالعه اقتصاد پیچیده امروزی اشتباه است. در قرآن و حدیث سخنی از علم اقتصاد و دیگر علوم انسانی امروزی نیست. هرگز آموزه های عام اخلاقی مندرج در قرآن و حدیث نمی تواند جایگزین مباحث تخصصی و پیچیده علوم انسانی معاصر بشود.

7- فرموده اید «از کلاس های ایشان خبر ندارید». شما انتظار دارید که حضرت امیر(سلام الله علیه ) بر سر کلاس درس به عنوان استاد حاضر شده و حتماً حضور و غیاب هم بفرمایند این دیگر چگونه استدلالی است؟ به نظر بنده اگر از بند ظواهر خلاص شویم خواهیم دید که تمام زندگی ایشان کلاس درس تربیت به تمام معناست.

پاسخ: چنان که عرض کردم، موضوع سخن ما تربیت به معنای تخصصی و علمی امروزی است؛ نه به معنای عام و کلی. آری، تمام زندگی امام علی(ع) تربیت به معنای عام و کلی است؛ اما تربیت به معنای تخصصی و علمی امروزی نیست؛ لذا ما هم نباید توقع نداشته باشیم که سخنان ایشان ناظر به مباحث تخصصی و پیچیده علوم تربیتی باشد.

8- کسی که به دنبال روش ساختن آبگرمکن در ظواهر قرآن می گردد، نباید تمسخر شود؛ بلکه می بایست اعتقادش اصلاح شود. چرا که وی در اصول اعتقادی مشکلی ندارد و تنها در فروع به اشتباه رفته است. کسانی سزاوار مسخره شدن هستند که آفتاب صلاة ظهر را انکار می کنند و نباید از ملامت ملامت کنندگان ترسید.

پاسخ: در بیان اینجانب تمسخری صورت نگرفته است. نبودن روش کشف آبگرمکن در قرآن مثل آفتاب در هنگام ظهر است و لذا جستجوی آن از سوی هر عاقلی مورد سرزنش است.

9- شما برای بررسی چند متن ساده ای که برای عوام چهارده قرن گذشته گفته شده است دکتری گرفته و می دهید. چه کسی گفته که این جملات فقط برای عوام گفته شده است؟ ظاهراً فراموش کرده اید در میان مخاطبین قرآن و حدیث، معصومین هم قرار دارند. اولین مخاطب قرآن شخص پیامبر است. خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

پاسخ: تحصیل در رشته علوم قرآن و حدیث هرگز به این منظور نیست و نباید باشد که بخواهیم علوم پیچیده بشری را از آیات و روایات استخراج کنیم. اما هر متنی حتی متون بشری مثل ادبیات و تاریخ نیز در خور مطالعه است. منتها باید از هر دانشی انتظار بیجا نداشت. تردیدی نمی توان داشت که در عصر نزول قرآن و صدور روایات هرگز مباحث پیچیده امروزی مطرح نبوده و دانش های تخصصی معاصر وجود نداشته است؛ لذا نباید توقع داشت که در قرآن و حدیث مباحث تخصصی امروزی مطرح شده باشد. پیامبر اسلام(ص) فرمود: نحن معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم: ما پیامبران دستور داریم، با مردم به اندازه توان عقلی اشان سخن بگوییم. خداوند نیز که خود چنین دستوری را به پیامبران داده، هرگز به گونه ای که خارج از توان عقلی مخاطبان بوده باشد، سخن نگفته است. عرض ما هم این است که آیات قرآن و احادیث معصومین(ع) از جمله سخنان امام علی(ع) خطاب به عوام یعنی کسانی بوده است که به دانشی چون عرفان و فلسفه و علوم تجربی و حتی علوم انسانی آشنایی نداشتند؛ لذا در متون قرآن و حدیث نباید چنین دانش هایی را سراغ گرفت.

10- کسی مدعی نیست که این متون با علم روز برابری می کند؛ بلکه ما معتقدیم این متون فوق علوم بشری است و عقول بشر بدون کمک گرفتن از این متون نه به علوم صحیحه می رسند و نه خواهند رسید. ما حاصل جدایی تمدن ها را از این متون به قول شما ساده دیده ایم. باید از سرنوشت آنها عبرت گرفته و نگذاریم که انحرافات فکری باعث جدایی ما از این متون ساده بشود.

پاسخ: چنین تصوری که متون قرآن و حدیث به لحاظ پیچیدگی و جامعیت، فوق علوم بشری باشد، اشتباه است. به علاوه، بیانات علمی هم سنخ بیانات دینی نیست تا بتوان یکی را جایگزین دیگری کرد یا یکی را مبنای دیگری قرار داد.

11- نکته ی آخر: در پست های قبلی به عرض رساندم که کسی به دنبال جایگزینی آیات قران و احادیث با علوم انسانی نیست؛ بلکه به دنبال اخذ مبانی علوم انسانی از قرآن و حدیث هستند.

پاسخ: به درستی روشن نیست که کدامیک از مبانی علوم انسانی را می توان از قرآن و حدیث اخذ کرد. در علوم انسانی کدام مبنا هست که تنها راه کشفش مراجعه به قرآن و حدیث است؟ ممکن است، گفته می شود، اعتقاد به خدا و قیامت و بعثت انبیاء از سوی خدا برای هدایت بشر و اصول اخلاقی. عرض می شود، مگر تنها راه کشف اینها وحی و متون دینی است؟ مگر جز این است که فلسفه و کلام جزو دانش های بشری است و مگر در چنین علومی از این موضوعات سخن گفته نمی شود؟

البته انکار نمی شود که برخی از آموزه ها وحیانی است و جز از طریق وحی قابل کشف نیست. مثل این که در عالم فرشتگان یا عالم قیامت چه حقایقی هست؛ اما آیا چنین آموزه هایی که وحیانی صرف است، می توانند به عنوان مبانی علوم انسانی مورد بهره برداری قرار بگیرند؟

اردتمند

سید محسن موتورچی