کتاب «درآمدی بر تاریخ گذاری قرآن» به همت نشر هستی نما، تهران، در سال 1380 منتشر شده است. اینک برای آشنایی بیش تر با این کتاب به نقل مقدمه آن مبادرت می کنیم:
در مقدمه این کتاب چنین آمده است:
تاریخگذاری قرآن، چنانکه از نامش پیداست، عبارت از تعیین تاریخ نزول وحیهایی که بر پیامبراسلام(ص) در طول دورهی بیست و سه سالهی نبوتش فرود میآمدهاست؛ چه این وحیها یک سورهی تمام یا بخشی از یک سوره بوده باشد. ما تعبیری که در این اثر از هر بخش از وحی نازل شده بر رسولخدا(ص) اعم از یک سورهی تمام یا بخشی از یک سوره، برگزیدهایم، واحد نزول است.
ضرورت پرداختن به تاریخگذاری واحدهای نزول قرآن از آن روست که قرآن نزول تدریجی داشته و همسان کتابهای آسمانی پیشین یکباره نازل نگردیدهاست. قرآن به تناسب مقتضیات و حاجاتی که در طول بیست و سه سال نبوت پیامبراسلام(ص) به وجود میآمدهاست، سوره یا آیاتی از آن نازل میگردیدهاست.
گاهی این مقتضیات و حاجات، اندیشههای خرافی و نادرستی بودهاست که قوم پیامبراسلام(ص) داشتند و ایجاب میکردهاست که خدای تعالی با نزول آیاتی سستی و نادرستی آن اندیشهها را خاطرنشان سازد؛ نظیر آنکه مشرکان مکه میاندیشیدند خداوند فرزندانی دارد و فرشتگان دختر اویند یا عقیده داشتند که آدمی با مرگ نابود میشود و پس از مرگ زندگی دیگری در میان نیست یا یهودیان میپنداشتند، بندگان برگزیدهی خدایند و عُزَیر فرزند اوست یا مسیحیان تصور میکردند که مسیح(ع) پسرخداست.
گاهی مقتضیات نزول قرآن، رسمها و رفتارهای نادرستی بودهاست که در میان مردم آن عصر معمول بوده و مناسب میافتادهاست خداوند در قرآن از آن سرزنش کند؛ مانند پرستش بتان و خوردن گوشت مردار و رباخواری، زنده به گور کردن دختران، دستگیری نکردن از تهیدستان و یتیمان، به سخریه گرفتن پیامبر9 و پیروان او، دروغ شمردن آموزههای قرآن و بازداشتن پیامبر9 از برگزاری نماز و ساحر و کاهن و دیوانه خواندن او که همگی از سوی مشرکان به وقوع میپیوست و این امور ایجاب میکرد که خداوند در پاسخ به این تهمتها و شبههها و رفتارها و رسمهای ناصواب و یا به منظور آرامشبخشی پیامبر(ص) و مسلمانان و دعوت آنان به پایداری و تهدید مشرکان آیات و سورههایی را نازل کند.
گاهی در میان مسلمانان حوادثی رخ مینمود که نزول آیاتی را ایجاب میکرد؛ مثل ترس یا فرار از دشمن در جنگ یا کندی و سستی از شرکت در آن یا اختلاف در تقسیم غنایم یا پیشدستی بر پیامبر9 و ایجاد مزاحمت برای آن حضرت یا تهمت به همسر او یا در مقابل ایثار و جهاد گروهی و یا سئوالاتی که در میان مسلمانان در زمینههای گوناگون مثل جنگ در ماه حرام و نزدیکی با زنان به هنگام حیض مطرح میشد و اقتضا میکرد، برای انذار و تبشیر و پاسخدهی به این امور آیاتی نازل گردد.
گاهی رفتارهای یهودیان مدینه مثل رباخواری، پیمانشکنی با مسلمانان، همکاری با مشرکان بر ضد مسلمانان نزول آیاتی را موجبمیگردید.
بنابراین اغراق نیست اگر گفته شود که تمام قرآن به تناسب حاجات فکری و عملی مخاطبان عصر نزول اعم از مشرکان بتپرست و اهل کتاب یهود و نصاری در مکه و مدینه نازل شدهاست و به تعبیر دیگر، تمام آیات قرآن اسباب نزول دارد؛ چه آیاتی که بهطور مستقیم ناظر به اعتقادات و رسوم و رفتارهای مردم عصر نزول بوده یا آیاتی که در زمینهی مردمان و رخدادهای قبل یا بعد از آن عصر بودهاست؛ بنابراین، حتی آیاتی مانند آیات قصص قرآن نیز بیارتباط با مردم آن عصر نازل نشدهاست؛ زیرا قرآن دو نوع اسباب نزول داشتهاست: یک نوع از آن، عبارت از همان رویدادهایی است که در کتابهای اسباب نزول مندرج است که میتوان از آن به اسباب نزول خاص تعبیر کرد و نوع دیگر شرایط و مقتضیات عمومی حاکم بر مردم آن عصر مانند اعتقادات، رسوم و رفتارهای عام موجود در میان آن مردم است که میتوان، آن را اسباب نزول عامخواند.
بنابراین، باید گفت: قرآن طنابی است که در عصر پیامبراسلام(ص) از آسمان به زمین فروافکنده شدهاست تا در مواقع و مناسبتهای لازم مردمان آن عصر را از چاه تاریکی و جهالت و گمراهی بیرون آورد و به مقام قرب الهی بالا کشد؛ برایناساس، یکسوی این طناب خدا و آموزههای اوست و سوی دیگر آن، حالات و مقتضیات مردم عصر نزول است؛ ازاینرو، نگاه به یکسو و غفلت از سوی دیگر فهم روشن و درستی را از آیات قرآن به دست نمیدهد و نسلهایی را که در اعصار و جوامع بعدی هستند، به روشنی و درستی نمیتواند راهنما باشد. راهنمایی گرفتن از این کتاب جاوید و تطبیق درست حاجات و مسائل و رخدادهای اعصار و امصار بعدی و تبیین آنها از رهگذر این تطبیق منوط به آن است که مطابقت وموافقت و تناسب قرآن با حاجات و مسائل و رخدادهای مردم عصر نزولش شناختهشود.
میتوان گفت: هیچ آیهای از قرآن در عصر نزول بهطور مطلق و عام شامل همهی افراد و جوامع بشری در هر عصر و نسل نازل نشدهاست؛ چرا که حاجات و مسائل و مقتضیات بشری در تمام اعصار و جوامع ثابت و همسان نیست و چنین نزولی مستلزم آن است که لااقل بخشی از قرآنکه ویژهی اعصار بعدی نازل شده، به تناسب حاجات و مقتضیات عصر نزولش نازل نشده باشد؛ حال آنکه این امر با بلاغت قرآن سازگار نیست؛ چون بلاغت عبارت است از سخنگفتن گوینده به تناسب حال و مقام مخاطب حاضر در وقت و مکانخطاب.
براین اساس، باید گفت که حتی عامها و مطلقهای قرآن نیز بدون قرینهای که عموم و اطلاق آنها را تأیید کند، عموم و اطلاق ندارند؛ بلکه تنها به مواردی انصراف دارند که در عصر نزول وجود داشتهاست.
البته این سخن به این معنا نیست که قرآن جاویدان نیست و برای هر عصر و نسل توان راهنمایی ندارد؛ بلکه به این معناست که در هر عصر و نسل باید آیات قرآن را از نو بر حاجات و مسائل و رخدادهای آن عصر و نسل تطبیق کرد؛ چنانچه حاجات و مقتضیات اعصار و نسلهای بعدی همسان همان حاجات و مقتضیات عصر نزول باشد، همان حکمی که بر مردم عصر نزول حاکم بودهاست، بر مردم اعصار بعدی نیز ساری و جاری است و این سخن هرگز به این معنا اشاره ندارد که بسا پارهای از حاجات و مسائلی در اعصار بعدی هست که قرآن نمیتواند پاسخگوی آنها باشد؛ بلکه تنها به اشاره میرساند که پارهای از امور جدید با آیات قرآن انطباق کامل نمییابد و البته بدون راهحل قرآنی نیزنیست.
توضیح مطلب، آن است که آیات قرآن نسبت به مسائل و حاجات و مقتضیات اعصار و امصار بعدی سه گونهاند:
برخی از آیات نظیر آیات مربوط به بردهداری دیگر مصداق ندارند؛ لذا امروزه از خصوص این آیات نمیتوان استفاده کرد؛ مگر از مناطات و ملاکات این آیات که از رهگذر تدبّر در آنها کشف میگردد و عمومات و اطلاقاتی را به دست میدهد که میتوان بر مصادیق مشابه بردهداری نیز نظیر کارگری و خدمتگزاری تطبیق داد.
برخی از آیات مثل آیات مرتبط با مجسمه، و صوت و کف زدن، امروزه، مصادیق آنها وجود دارند؛ اما همهی آن ویژگیهای عصر نزول را به همراه ندارد؛ بهخصوص ویژگیهایی که ملاک و مناط حکم بودهاست. با این آیات نیز، باید همان معاملهای را کرد که دربارهی آیات قبل پیشنهاد شد؛ یعنی به ملاک و مناط آن آیات توجه کرد و آنها بر مصادیق مشابه تطبیقنمود.
برای خصوص شماری از موضوعات و مسائل و حاجات روز نیز آیاتی در قرآن و حتی در احادیثی از معصومان(ع) به چشم نمیخورد؛ مثل نماز در دو قطب، تلقیح خارج از رحم، بیمه و تکنولوژی؛ اما این امور نیز بدون راهحل و پاسخ قرآنی نیستند؛ منتها با استناد به مناطات و ملاکات آیاتی که بر مردم عصر نزول نازل شده و تطبیق آنها بر این موضوعات و مسائل.
پاسخگویی روزآمد قرآن از رهگذر تطبیق مستمر آن بر موضوعات و مسائل نوآمد است و این جز با شناخت مناسبت آیات با موضوعات و مسائل عصر نزولش به صحت مقرون نخواهد بود. تا زمانی که به درستی و روشنی مناسبات و مقتضیات عصر نزول قرآن شناخته نشود، به نحو صحیح نمیتوان از قرآن برای اعصار بعدی بهره برد.
راه شناخت این مهم موضوعی است که در این اثر به مباحث بنیادی آن پرداخته شدهاست و آن عبارت است از مطالعهی تاریخ نزول آیات.
پنهان نماند که اگرچه غرض از تاریخگذاری قرآن در این اثر، این است که تعیین شود، فلان سوره یا فلان آیات قرآن در کدام روز یا ماه یا سال و یا دوره نازل شدهاست، اما باید دانست که تعیین تاریخ نزول آیات و سورههای قرآن بدون بررسی و تحقیق همه جانبهی قرآن و روایات مختلف اسباب نزول، ترتیب نزول و سیرهی نبوی امکان ندارد.
بنابراین، تاریخگذاری قرآن مبتنی بر به دست دادن تفسیری تاریخی از قرآن براساس تمام اطلاعات موجود، اعم از آیات قرآن و روایات گوناگون مربوط به آن است.
به این ترتیب، این اثر روش جدیدی از تفسیر قرآن پیش روی مینهد که آن را میتوان روش تفسیر تاریخی قرآن نامید.
به نظر نگارنده، بهترین روشی که میتواند برای تفسیر روشن و درست یکمتن زمانمند مانند قرآن کریم به کار آید، همین روش تاریخی است. جهت آن این است که:
اولاً، لازمهی این روش، بهرهگیری از همهی اطلاعات دخیل در فهمقرآناست؛
ثانیاً، این روش، راه را بر تفسیر به رأی و فهم قرآن بر اساس عقاید و پیشفرضهای ذوقی و تحمیلی بسیار تنگ میسازد؛
ثالثاً، تفسیر تاریخی از قرآن، امکان فهم زنده و روزآمد و قابل انطباق قرآن بر موضوعات و مسائل جدید را فراهم میکند؛
رابعاً، فهم قرآن مبتنی بر مقتضیات و مناسبات عصر نزول، بسیاری از کجفهمیها و بدفهمیهای موجود را از میان میبرد؛
خامساً، تفسیر تاریخی قرآن، مفسر را به ملاکات و مناطات و معارف کلی ورای قرآن راهنمایی میکند و فهمهای سطحی و ظاهری و محدود رایج را تعمیق و توسعه میدهد؛
سادساً، از بسیاری از آموزههای قرآن که تاکنون بهجهت فهم بینظم و غیرتاریخمند قرآن مغفول مانده است، پرده برمیدارد.
روشن است که اصل تاریخگذاری قرآن، موضوعی نیست که مؤلف در این اثر برای نخستین بار به آن پرداخته باشد؛ چون به این موضوع دانشمندان گذشته نیز اعم از غربیها و مسلمانان اقبال نشان دادهاند و آثاری را فراهم آوردهاند؛ اما آنچه این اثر را از آثار آنان ممتاز میسازد، این است که آنان چندان به مباحث بنیادی تاریخگذاری قرآن نپرداختهاند و درصدد تنقیح مبانی و منابع و حل مشکلات پیشاروی آن برنیامدهاند.
البته هیچ تأکیدی بر این نیست که مباحث این اثر کلیهی زمینههای تحقیق در تاریخ نزول قرآن را هموار ساخته و تمامی مبانی مطرح در آن بهطور کامل و قطع، منقح و متقن است؛ اما به هر حال، گامی لرزان در این مسیر است؛ بدان امید که برای قرآنپژوهان سودمند افتد.
این اثر در شش فصل تنظیم و تدوین شدهاست:
در فصل اول، کلیاتی از بحث نظیر تعریف تاریخگذاری و بیان اهمیت آن آمدهاست؛
در فصل دوم، گزارش پیشینهی تاریخگذاری قرآن آمده و در آن، آثاری چند از خاورشناسان و مسلمانان بررسی و نقد گردیدهاست؛
در فصل سوم، مبانی و پیشفرضهای پذیرفته شدهی نویسنده برای زمانشناسی و تاریخگذاری قرآن بیان و مدلل شدهاست و نحوهی تأثیرگذاری آن مبانی در تعیین تاریخ نزول قرآن با ذکر مثال بیان گردیدهاست؛
در فصل چهارم، منابع و مستنداتی که میتواند برای تاریخگذاری قرآن به کار آید، معرفی شده و از میزان حجیت و اعتبار آنها سخن رفته و موارد استفاده از آن در زمینهی تعیین زمان نزول قرآن بیان شدهاست.
در فصل پنجم، موانع و مشکلاتی که در راه تاریخگذاری قرآن وجود دارد و این راه را تا اندازهای ناهموار ساخته، بیان شده و سعی گردیدهاست که تا حد امکان، راهحلهای مدلل و متقنی نیز برای آنها عرضهشود.
در فصل ششم، دو نمونه از اولین سورههایی که بر حسب روایات ترتیب نزول بر پیامبراسلام(ص) نازل شده، زمانشناسی و تاریخگذاری گردیدهاست.
شایان ذکر است که بسا در پارهای از مباحث، قدری اجمال و اختصار به چشم بخورد و مجال بسیاری از سئوالات را فراهم بسازد؛ ازاینرو خاطر نشان میسازم که تفصیل این مباحث در آثار دیگر اینجانب آمدهاست و اینک به منظور پرهیز از تکرار و نیز بهجهت اجتناب از حاشیهروی به اجمال و اختصار بسنده شدهاست؛ نیز به خواست خداوند، این پژوهش پیگرفته خواهد شد و در آثار دیگر، نتایج آن عرضه خواهدگردید.
جعفر نکونام
قم ـ پاییز 1380
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این کتاب در نرم افزار «مشکاة الانوار» موجود است.