سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

راهیابی طرحنامه رویکردی نو در تفسیر به ترتیب نزول به پیش اجلاسیه

به گزارش واحد اطلاع‌رسانی دبیرخانه کرسی‌های نظریه‌پردازی دهمین جلسه کرسی علمی علوم قرآنی، حدیث و ادبیات عرب بعدازظهر روز چهارشنبه 14 مهرماه 89 در سالن کنفرانس دبیرخانه کرسی‌ها و با حضور اساتید آقایان: دکتر فقهی‌زاده، دکتر ایزدی، دکتر نکونام، دکتر شایسته‌نژاد، دکتر شاهرودی، دکتر واعظی، دکتر پهلوان، دکتر معارف و خانم‌ها: دکتر بهارزاده، دکتر جلالی، دکتر حاج‌عبدالباقی و دکتر میرشمسی و دکتر رضی بهابادی برگزار شد.

 این جلسه که به بررسی مجدد طرحنامه حجت‌الاسلام والمسلمین بهجت‌پور اختصاص داشت در غیاب رئیس جلسه (دکتر محمدباقر حجتی) و با نیابت دکتر فقهی‌زاده آغاز گردید.

عنوان اصلاح شده این طرحنامه «رویکردی نو در تفسیر قرآن براساس ترتیب نزول» بود که در جمع اساتید نامبرده شده مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

در ابتدای این جلسه دکتر فقهی‌زاده با قرائت دستور جلسه گفت: «پرسش اصلی ما درمورد این طرحنامه این است که آیا این طرحنامه نظریه، نوآوری یا نقد است؟ باتوجه به تصمیم اساتید بزرگوار در جلسه گذشته مبنی بر مشروط کردن این طرحنامه باید گفت که اگرچه مؤلف کوشش کرده صورت بهتری از مطالب را ارائه داده و به دسته‌بندی عناوین پرداخته و مثال هایی را به دست دهد و ضمناً کمبود مثال ها را که ما بر آن تأکید داشتیم جبران کند؛ اما به‌نظر نمی‌رسد که این طرحنامه تغییرات اساسی کرده باشد.»

دکتر نکونام نیز در مقام دفاع از طرحنامه عنوان کرد: «آنچه که به‌نظر می‌رسد این است که نویسنده آمده و براساس طرح نوآوری، مقاله را سامان داده و به جنبه‌هایی از نوآوری پرداخته و مثال هایی را نیز ارائه کرده است. به نظر من بهتر است،‏ با برگزاری پیش اجلاسیه این طرحنامه موافقت کنیم تا مجال بهتری برای منقح شدن آن فراهم شود؛ چراکه فکر نمی‌کنم این حلقه کرسی ها گردنه‌ای باشد که بخواهد مانع حضور صاحبان فکر و اندیشه شود.»

دکتر شاهرودی در ادامه، این پرسش را مطرح کرد که «نکته این است که آیا انتقادهایی که ما در جلسه پیش از این طرحنامه داشتیم برطرف شده یا نه؟ به نظر می‌رسد که مشکلات پیشین، همچنان در این طرحنامه  بازبینی شده وجود دارد. یکی از نکات این طرحنامه این است که انسانها در همه زمانها و در همه جوامع می‌توانند براساس شیوه‌ای که پیامبر اکرم(ص) به‌کار می‌بردند جامعه را به پیش ببرند که این شیوة طرح، شیوه مخدوشی است.»

دکتر پهلوان که از مخالفین قاطع این طرحنامه بود گفت: «من با پیشنهاد دکتر نکونام مخالف هستم. این طرحنامه نه نظریه‌ای را ارائه می‌کند و نه نوآوری است... مولف تصور کرده اگر تفسیر تنزیلی داشته باشیم تمام مشکلات جهان اسلام حل می‌شود. این تصور از اساس غلط است. کسی که می خواهد قرآن را تفسیر کند، باید به علوم مختلف اشراف داشته باشد که البته یکی از آنها نیز آگاهی از ترتیب آیات است؛ ولی این مورد خود به تنهایی کافی نیست. به‌نظر من این طرحنامه نه نظریه است، نه نوآوری. نقد هم در آن دیده نمی‌شود. ضمن اینکه به‌نظر می‌رسد نسبت به طرحنامه پیشین نیز تغییری نکرده است.»

دکتر فقهی‌زاده خطاب به دکتر پهلوان گفت: «به‌نظر شما در این طرحنامه بازبینی شده هیچ تغییر بنیادینی انجام نشده است؟»

دکتر پهلوان نیز در پاسخ اظهار داشت: «من دو طرحنامه را کاملاً تطبیق نداده‌ام. حالا ممکن است یک تغییرات جزئی هم داده باشد؛ ولی اساس کار همان است که بود.»

دکتر ایزدی- از دیگر حاضران در جلسه- خاطر نشان کرد: «از این طرحنامه البته می‌توان انتظار داشت که نوآوری در خود داشته باشد؛ ولی چشم‌اندازی روشن درمورد آن وجود ندارد. برای مثال پیشینه تحقیقاتی را که قبلاً بزرگان و علمای اسلام در این مورد داشته‌اند، در اینجا نمی‌بینیم. این موضوع مورد غفلت مفسرین ما نبوده و پیش‌تر ما این موارد را مثلاً در روایات هم می‌بینیم. مؤلف، این طرح را پایه یک تحول عظیم در سطوح مختلف جامعه دانسته‌اند؛ درصورتی‌که تحول در جامعه عرب عوامل مختلف و گسترده‌ای داشته است. درواقع وجود پیامبر(ص) باعث آن تحول بنیادین شده است. ضمن اینکه صاحب طرحنامه هیچ متدی را ارائه نمی‌دهد... به نظر من این طرحنامه نوآوری ندارد.»

خانم دکتر جلالی نیز در مورد این طرحنامه عنوان کرد:« من این طرحنامه جدید را با طرحنامه پیشین مقایسه کردم، به نظر من این دو هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند و طرحنامه جدید بدون تغییر کپی شده است. در این طرحنامه مطالب کلی است. به نظر نمی‌رسد که این طرحنامه نظریه‌پردازی یا نوآوری داشته باشد. این همه هزینه می‌شود تا یک طرحنامه به این مرحله برسد. ما نباید با یکدیگر تعارف کنیم. به نظر بنده  این طرحنامه در هیچ یک از قالب های آیین نامه اعم از نظریه‌پردازی، نوآوری و نقد نمی‌گنجند."

خانم دکتر بهارزاده که پیش‌تر از سخنان دکتر نکونام دفاع کرده بود، گفت: «در مورد دفاعم از سخنان دکتر نکونام باید بگویم که همه مطالبی که دوستان گفتند درست است و از دید ما مغفول نبوده است. مثلاً ترتیب نزول آیات بر اساس چه ملاکی مطرح می‌شود؟ من با وجود این انتقادات معتقدم هر اندیشه ای باید مجال بحث پیدا کند. ما باید اجازه دهیم این مباحث مطرح شود؛ البته نه به عنوان نوآوری، نظریه و غیره؛  بلکه با این هدف که این مطالب مجال ظهور و بروز پیدا کند.»

خانم دکتر میرشمسی نیز در ادامه این مطلب دکتر بهارزاده عنوان کرد: «من هم با پیشنهاد برگزاری پیش اجلاسیه موافقم؛ چرا که مجالی برای مباحث تازه باشد. اگرچه نتایجی که من از این طرحنامه گرفتم چندان مطلوب نیست؛ مثلاً نتایج مؤلف در طرحنامه این گونه بوده:

1. قرآن به ترتیب موجود مورد تعیین پیامبر نبوده است.

2. این ترتیب موجود سوره‌ها مورد تائید ائمه نبوده و بر حسب مصلحت مورد پذیرش واقع شده است.

3. مؤلف صحت ترتیب سوره‌ها را ـ بر اساس ترتیب فعلی ـ زیر سؤال برده است.

به اعتقاد من ایشان اگرچه روی این طرحنامه کار کرده و مقداری آن را پیراسته کرده؛ ولی به طور کل طرحنامه ایراد داشته و مشکلاتی در آن وجود دارد.»

در ادامه دکتر واعظی با نگاهی آسیب‌شناسانه به بحث حاضرین گفت: «به نظر می‌رسد که ما در بیانات خودمان دچار افراط و تفریط هستیم. بحث موافقت یا مخالفت نیست. ما در اینجا در مورد یک رساله دانشگاهی صحبت نمی‌کنیم؛ بلکه پرسش این است که آیا این موضوع قابلیت بحث و طرح را دارد یا نه؟ به نظر من اینکه همه به اتفاق این طرحنامه را قبول و یا رد کنیم هدف نیست؛ در واقع تضارب آرا مهم است و پرسش این است که آیا طرح قابلیت بحث را دارد یا خیر؟ این بحث نیز بی سابقه نبوده است. اگرچه به نظر بنده نیز جای پیشینه بحث  در این طرحنامه خالی است؛ چرا که در جهان اسلام راجع به این موضوع کارهایی کرده‌اند.»

دکتر معارف نیز اظهار کرد: «نگاهی که مؤلف در این طرحنامه داشته مقداری برگرفته از نگاه خاورشناسان است که بر اساس نزول سوره‌ها دست به طبقه‌بندی می‌زنند و بر همین اساس بحث می‌کنند. اما پرسش اینجاست که طرح بر چه پایه‌ای تکیه کرده است؟... به نظر من این مطالب ارائه شده قدرت آن را ندارد که یک خواننده متخصص را قانع کند.»

دکتر فقهی‌زاده که ریاست جلسه را نیز بر عهده داشت، در مورد ترتیب نزول سوره‌ها و در مجموع کلیت طرحنامه گفت: «ترتیب نزول سوره‌ها همین است که وجود دارد و اگر هم به شکل دیگری باشد برای ما قابل دسترس نیست. در روش‌شناسی برای اثبات یک نظریه، آوردن موارد و صدق کافی نیست؛ بلکه وجود یک مورد نقض کافی است که آن را رد کند. اگرچه نکات مثبتی دارد؛ ولی ارزش یک نظریه را ندارد و به نظر من ارزش پیش‌ اجلاسیه را ندارد. ضمناً در توضیح اینکه هزینه می‌شود نیز باید بگویم واقعاً اگر در این راه هزینه شود، هدر نیست و نباید نگران این باشیم. ضمن اینکه اگر پیش‌اجلاسیه‌ها در دانشگاه برگزار شود و گروهی از دانشجویان به نقد مثلاً این طرحنامه بپردازند بسیار مفیدتر خواهد بود.»

دکتر نکونام که از مدافعان جدی برگزاری پیش اجلاسیه این طرحنامه بود، در پایان به حاضرین گفت: «نظریه‌پردازی و نوآوری یعنی نادر گویی و نقض گویی. صرف نظر از صحت و سقم این موارد مطروحه، برگزاری پپش اجلاسیه آن می تواند بستر مناسبی را برای منقح شدن این طرحنامه و روی آوری دانشگاهیان به نظریه پردازی و نوآوری و نقد فراهم آورد. ما باید قدری با تسامح با طرحنامه‌ها برخورد کنیم. ما با این سخت گیری ها راجع به اهداف کرسی های نظریه پردازی و نوآوری و نقد نقض غرض می‌کنیم. من از دوستان خواهش می‌کنم که به افراد مجال و فضا بدهند تا نطراتشان را ارائه کنند. در مورد این طرحنامه اجازه دهند که حد اقل پیش‌اجلاسیة این طرحنامه برگزار شود و در آنجا تصمیم‌نهایی گرفته شود.»

سر انجام، در پایان این جلسه  بر اساس اکثریت آرا تصمیم بر این گرفته شد که پیش‌اجلاسیه این طرحنامه در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران برگزار شود و در آن جلسه تصمیم نهایی از طرف هیئت داوران اتخاذ گردد.

 

این گزراش از سوی صاحب وبلاگ اندکی ویرایش شده است.ـ 


 


نقد و بررسی رویکردهای مختلف به تفسیر بر اساس ترتیب نزول(3)

نکته مهم دیگر که تأکید آقایان بر این است که برای معنای سوره‌ای باید به آیات قبل که نازل شده، مراجعه کرد و نه آیات بعد. آقایان بهجت پور و سید منذر حکیم بر این اشاره داشته و به روش تفسیری علامه نقد دارند و می‌گویند: چرا برای تفسیر سوره حمد مثلاً به سوره نساء تمسک می‌کند؟ مثلاً سوره‌ای که در سال اول نازل شده، چرا با سوره مدنی باید تفسیر شود.

بازرگان هم به این نکته اشاره کرده‌اند که نباید در تفسیر آیات قرآن، ‌از قرآن جلو بیفتیم. به این معنا که در تفسیر آیات قبل به آیاتی که بعد نازل شده اند، نباید مراجعه کرد.

طرفداران تفسیر ترتیب نزول می‌گویند: آیات در شرایط خاصی نازل می‌شد؛ پس چرا مفسر می بایست به آیات قبل مراجعه کند؟ این گونه نیست که حتماً باید به گفتارهای قبلی مراجعه کرد. چون هر سوره‌ای معنا و هدف مستقلی دارد.

اما این سخن در خور نقد است. به چه دلیل برای یک آیه نباید به آیات نازل شده بعدی مراجعه کرد؟ ما یک معنای ساده داریم که از گروه آیات قبل و بعد استفاده می‌شود، اما معنای استدلالی چیز جدیدی است که باید با آیات مقایسه شود. مثلاً این آیه که مستقل است معنایی دارد مستقل از آیات دیگر؛ ولی مفسر می‌تواند این معنای مستقل را به عنوان یک مقدمه در نظر داشته باشد و با رعایت شرایط منطقی یک استدلال، به آیات قبل و بعد که نازل شده، ولی سال ها قبل یا بعد یا در سوره های قبل بعد- آنهارا کنار هم گذاشته و نتیجه جدیدی بگیرد. پس با رعایت حفظ آن معنای مستقل، با کنار هم گذاشتن آن در کنار آیات دیگر که خود آنها هم معنای مستقل دارند، یک معنای جدیدی را می توان اخذ کرد. اتفاقاً علامه معتقد است که حتی آیات متشابه معنای مستقل دارند؛ ولی برای فهم درست آنها باید به آیات محکم مراجعه کنیم.

به نظرم این یک روش است. طبق این دیدگاه برای تفسیر نعمت‌ در سوره حمد، باید با توجه به آیات سوره علق و ... که قبل از حمد نازل شده اند رجوع کنیم.

پس دیدگاهای مشابه با دیدگاهی که مثل دیدگاه مؤلف همگام با وحی است و به روش علامه خرده می‌گیرد و می‌گوید: آیات باید با قبل خود معنا شوند نه بعد، این یک روش تفسیری است و البته استدلال‌های ضعیفی هم دارد. از جمله استدلال های این دیدگاه تمسک به روایت قرائت قرآن بر اساس نزول است. آنها به این روایات استدلال کرده و می گویند: تفسیر و قرائت بر اساس ترتیب نزول، ‌باعث می‌شود که اختلافی در قرائت قرآن نباشد.

منتها آن در خور نقد است. این روایت بنا به تحقیق ما درست نیست و سیاقش تحریف قرآن است؛ نه این معنایی که این ها گفته اند.

نقد: من اینک نکات چندی را در نقد بیان می کنم:

اولاً، به باور من قرآن ذاتاً بی نیاز از تفسیر است و هر واحد نزول هر وقت که نازل می شد، برای مخاطبانش واضح و بی نیاز از تفسیر بود. جهت آن این است که قرآن به اجماع علمای اسلامی و به تصریح آیاتش در اوج فصاحت و بلاغت بوده است. خداوند مقاصدش را به روشنی برای مخاطبانش بیان کرده است و لذا به تعبیر علامه طباطبایی قرآن در دلالت بر مقاصدش مستقل از بیان پیامبر(ص) است(نک: قرآن در اسلام).

بنابراین اگر تفسیر را به معنای بیان مراد و مقصود الهی بگیریم، هیچ حاجتی نبوده است، برای آن به سایر آیات مراجعه شود. حتی هم اکنون نیز مراد قریب به تمام آیات قرآن با ملاحظه سیاقشان قابل کشف است.

به این ترتیب، تفسیر قرآن به قرآن برای مزید اطلاعات مفید است و چنان نیست که اگر آیاتی به آیات دیگر قرآن یا بیان پیامبر(ص) ارجاع داده نشود، مراد الهی قابل فهم نباشد.

ثانیاً، در مواردی نیز که تفسیر قرآن به قرآن می شود، نباید زمان نزول آیات قرآن را نادیده گرفت و گرنه به سوء فهم مقاصد الهی گرفتار خواهیم شد. برای مثال در سوره بلد از «فکّ رقبه» (بلد، 13) سخن رفته است و این خطاب به مشرکان مکه است و در آن از آنان خوسته شده است، برده آزاد کنند و مشرکان مکه به طور طبیعی برده کافر آزاد می کنند و لذا هرگز موجه نیست، از آنان خواسته شده باشد، برده مؤمن آزاد کنند. لذا نمی توان این آیه را با آیه « رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ »(نساء، 92) تقیید کرد و گفت که مراد آیه بلد، آزادی برده مؤمن است.

ثالثاً، در این تردیدی نمی توان داشت که می توان میان پاره های کلام الهی صغری و کبری برقرار کرد و نتیجه گرفت. چیزی که نباید از آن غافل شد، این است که باید نخست مراد آیات را در بستر نزولش به درستی درک کرد و آنگاه به استنتاج از آیات قرآن روی آورد و گرنه موجب خواهد شد، مفاهیمی را استنتاج کنیم که هرگز خدای تعالی به آنها متلزم نیست.

ج) دیدگاه سوم: مکتب تفسیری بر اساس ترتیب نزول

بر این اساس کسی تفسیر ننوشته است؛ ولی برخی این دیدگاه را دارند. محمد آرکون و حسن حنفی از روشنفکران معاصر به این دیدگاه تمایل دارند و معتقدند که این گونه نیست که فقط 15? قرآن اسباب نزول داشته باشد؛ بلکه همه قرآن اسباب نزول دارد. اساس این دیدگاه این است که قرآن تاریخمند است، گرچه ممکن است دیگران و در دوره‌های بعدی هم استفاده کنند.

حسن حنفی در کتابش به نام «الوحی و الواقع دراستةً فی اسباب نزول» می نویسد: بر خلاف نظر پیشینیان هیچ آیه‌ای بدون سبب نازل نشده؛ بلکه همه آیات برآمده از وقایع خارجی است.

دکتر جعفر نکونام در مجله پژوهش دینی ش19- در مقاله ای تحت عنوان «تفسیر تاریخی قرآن کریم» این ایده را دارند و بیان می‌کند: قرآن متنی تاریخمند است و معنایی فراتر از فرهنگ عرف عربی ندارد. ایشان در ترتیب نزول ‌ـ بر خلاف بهجت پور‌ـ خیلی صریح گفته‌اند: ترتیب نزول بر اساس حکمت است و خداوند قرآن را حکیمانه نازل کرده است. حضرت علی هم چون حکیم بودند، بر اساس حکمت به تدوین قرآن بر اساس ترتیب نزل اقدام کردند.

نقد من بر آن این است که لازمه حرف شما این است که این قرآن غیر حکیمانه است‌. چطور می توان گفت که قرآن متنی تاریخمند است و حال آن که خود قرآن اشاره دارد که بسیاری از این آیات در کتاب های پیشینیان بوده است؟ در صحف ابراهیم موسی و ....

نقد: من نکاتی چند را در نقد این سخن بیان می کنم:

اولاً، من به درستی نمی دانم که سخن محمد ارکون یا حسن حنفی چیست و نظر خودم را نیز از آنان نگرفته ام. بنابراین بهتر است، به جای تشبیه باورهای من به باورهای دیگران، عین سخن من بیان شود و مورد نقد قرار بگیرد. یکی از آفات نواندیشی این است که تلاش دارند، آن را در قالب های موجود جای دهند و تحلیل کنند ولو آن که نواندیش اندیشه اش را از قالب های موجود نگرفته باشد. این موجب می شود، باورهایی به نواندیش نسبت داده شود که هرگز بر آن نیست.

ثانیاً، صرف این که در قرآن از قصص امم پیش از اسلام سخن گفته است، دلیل بر این نیست که مخاطبان آن، امم پیش از اسلام اند و نیز صرف این که در قرآن اخباری مربوط به آینده مثل قیامت آمده است، نمی توان گفت، مخاطبان آن آیندگان هستند. همین طور اگر در قرآن پاره ای از حکمت ها و مواعظی آمده است که جنبه کلی دارد، نمی توان به موجب آن گفت که مخاطبان آن کل بشر در تمام اعصار و امصار است.

مخاطبان یک کلام خصوص همان کسانی است که در عصر و مصر ایراد کلام حضور دارند و آنها در مورد قرآن جز عرب عصر نزول نبودند.

ثالثاً، سخن ما این است که مقاصد قرآن خصوص همان معناهایی است که مخاطبان قرآن می فهمیدند. جهت آن این است که قرآن به زبان عرب عصر نزول نازل شده و لزوماً باید از الفاظ قرآن همان معناهایی که معهود آنان است، قصد شده باشد و الّا، نه قرآن فصاحت و بلاغت داشت و نه غرض از نزول قرآن که هدایت بود، برای آنان محقق می شود.

اما این سخن به این معنا نیست که تمام مفاهیم قرآن به همان معانی معهود عرب عصر نزول منحصر است. کلام الهی نظیر هر کلامی لوازمی دارد که بسا برای مخاطبان قرآن قابل درک نبوده و به آنها توجه پیدا نکرده اند؛ اما در دوره های بعد قابل درک می شود و به آنها توجه پیدا می کنند. نیز بی نیازی قرآن در تفسیر به حدیث هرگز به این معنا نیست که قرآن ما را کافی است؛‏ بلکه به این معناست که قرآن در بیان مقاصدش به حدیث متکی نیست و اما آنچه را که در قرآن نیامده است، باید از حدیث گرفت.

بله مفسران اتفاق دارند که برای فهم بهتر آیات، باید به شرایط تاریخی نگاه کرد و اینکه برای معنای اولیه باید به لغت عرب نگاه کرد؛ ولی قبول ندارند که مخاطب قرآن عرب جاهلی است. بله مخاطب «اولیه» عرب جاهلی است؛ ولی آیات قرآن و دین بر اساس فطرت است و زبان فطرت را همه می‌فهمند.

نقد: این سخن نیز ایرادات چندی دارد:

اولاً، مخاطبان هر کلامی از جمله قرآن، اولیه و ثانویه ندارد و آنها عبارت از کسانی اند که در مکان و زمان ایراد کلام حضور دارند. یا کسانی مخاطبان کلامی هستند یا نیستند. اگر حاضران در مکان و زمان ایراد کلام، آن کلام را به دیگرانی که در مکان و زمان ایراد کلام نبودند، منتقل کردند، آن دیگران هرگز مخاطبان کلام نیستند. حتی اگر آنان که کلام را می شنوند، پیک باشند، همانان مخاطب کلام اند؛‏ نه کسانی که پیام به آنان رسانده می شود؛ مگر آن که پیام به صورت نامه باشد که در این صورت پیک مخاطب نخواهد بود؛ بلکه کسانی که پیام به آنان رسانده می شود، مخاطب به شمار می روند. فرق پیام شفاهی با پیام کتبی در این است که در پیام شفاهی باید پیک به مفاد پیام آگاه باشد تا بتواند آن را به دیگری منتقل کند؛‏ اما در پیام کتبی ضرورتی ندارد، پیک به مفاد پیام آگاه باشد. قرآن به فرض آن که پیامی تلقی شود که باید به اعصار دیگر رسانده شود، باید مخاطبانش و به تعبیر میرزای قمی مشافهانش به مفاد آن آگاه باشد و بتوانند مفادش را درک کنند و گرنه چگونه آن را به دیگران منتقل نمایند.  

ثانیاً، چطور در حالی که وقتی هر سوره ای را ملاحظه کنیم، دانسته می شود، در زمانی و مکانی و خطاب به کسانی غیر از ما نازل شده است که نه زبانشان زبان ماست و نه شرایطشان شرایط ماست، بگوییم، ما هم مخاطب آن سوره هستیم؟ کجا ما لات و منات عزی می پرستیم؟ کجا ما از رفتن به جنگ تبوک تثاقل ورزیده ایم؟ و هکذا چنین تعابیر و خطاباتی که هیچ ربطی به ما ندارد، در هر سوره قرآن وجود دارد و اختصاص آنها را به عرب عصر نزول آشکار می سازد.

البته این بدان معنا نیست که هدایت قرآن به آنان اختصاص دارد؛ بلکه به این معناست که اگر ما هم بخواهیم از هدایت قرآن بهره مند شویم، باید به زبان آن مردم و معهودات آنان آگاه شویم.

ثالثاً، زبان فطرت دیگر چه مقوله است؟ کدام قوم و قبیله را می شناسیم که به زبان فطرت گفتگو کند؟ زبان عبارت از مجموعه واژگان و قواعدی است که نزد یک قومی وجود دارد و آنان برای تفهیم و تفهم از آن واژگان و قواعد استفاده می کنند. زبان عبارت از سنخ اشارات روحی و رموز تله پاتی نیست که هر قومی صرف نظر از واژگان و قواعد زبانی اش، به کار ببرد و بفهمد. واژگان هر زبان برای معناهایی به کار می رود که نزد اهل زبان معهود و رایج است و اگر کسی به قرارداد میان اهل زبان درباره الفاظ آشنا نباشد، از درک مقاصد آنان محروم خواهد بود.

یکی از خاورشناسان به نام مایکل کوک نویسنده کتاب امر به معروف و نهی از منکر که دارای 1700 منبع می‌باشد، در کتاب دیگری به عنوان مقدمه قرآن نوشته است: متون به سه دسته تقسیم می‌شود:

1. متونی که کاملاً تاریخمند هستند. مثلاً من و شما با هم داریم حرف می‌زنیم که کسی به دنبال ثبت و ضبط آن نمی‌باشد و محتوایی از آن را فقط می‌توان ذکر کرد. اینها کاملاً خصوصی و شخصی است و وابسته به زمان، مکان و جلسه می‌باشد و نمی‌توان آنها را تعمیم داد.

2. متن‌هایی انتزاعی. کسانی که مثلاً شعر می‌گویند و خیلی انتزاعی است و شاید فرد خاصی مخاطب آنها نیست. آثار هنری نوعاً این گونه است و اگر در غرب بر اساس هرمنوتیک می‌گویند، مؤلف معنایی قصد نکرده و معنا چیزی است که مخاطب درک کند، در آن فضا واقعاً درست است؛ چون متن خیلی انتزاعی است و نمی‌شود آن را در یک زمان و مکان گنجاند.

3. متون مقدس. این متون نه خیلی تاریخیند که تاریخ مصرف خاصی داشته باشند و نه خیلی انتزاعی که هر کس هر معنایی را از آن دریافت کند. اینها از یک نظر محصول زمان خود می‌باشند و از یک جهت مصرف فرا زمانی دارند و مدعی‌اند برای هدایت زمان های مختلف و افراد مختلف می باشند.

نقد: این سخن مشکلاتی دارد:

اولاً، هر پیامی وقتی به قالب یک متن و زبان در آمد، گریزی از تاریخمندی ندارد؛ زیرا واژگان هر زبانی در هر عصری به معهودات اهل زبان در آن عصر اشاره دارد و معهودات اهل زبان نیز لزوماً ثابت نیست و از عصری به عصر دیگر تغییر می یابد. معهودات اهل هر زبانی نیز عبارت از عقاید و سنن و دیگر ذهنیاتی است که اهل زبان دارد. لذا ما برای فهم هر متنی باید به معهودات اهل زبان در زمان ایجادش مراجعه کنیم. برای مثال،‏ما هرگز معنای «نسیء» را در قرآن درک نمی کنیم، مگر این که بدانیم، سنن جاهلی چه بوده است.

حتی متونی که انتزاعی و شعرگونه نیز خوانده می شود، ناظر به معهودات گوینده و سراینده اش است. ما شعر حافظ را هرگز به درستی درک نخواهیم کرد، مگر این که بدانیم معهودات حافظ و معاصران هم مسلکش چه بوده است.

ثانیاً، تاریخمند بودن یک متن به این معنا نیست که تاریخ مصرف دارد و به درد اعصار دیگر نمی خورد؛ بلکه به این معناست که الفاظ و تعابیرش ناظر به معهودات تاریخ ایجادش است. یک متن تا زمانی که محل مراجعه باشد، تاریخ مصرف دارد و می تواند قابل بهره برداری باشد.

در نقد تاریخمندی قرآن باید بگویم که شما یک مورد در قرآن پیدا کنید که گفته باشد، ایها العرب، یا ایها الاوس و الخزرج. اگر بنی اسرائیل یا مسیحیت را می‌گویید، چون پشت آنها یک دین است. مایکل کوک تعبیر جالبی دارد: از یک جهت محصول زمان خودشان است و از یک جهت فرا تاریخی است و مشکل مفسر همین است که باید این دو جنبه را لحاظ کند تا متن را بفهمد.

پس این دوستان به نظرم اشتباه می‌کنند که می خواهند قرآن را در چهارچوب فرهنگ جاهلی و تاریخمند تفسیر کنند. پس این نه روش است و نه رویکرد؛ بلکه یک مکتب است که دارای مبانی خاصی است که خیلی جای نقد جدی دارد و مفسران در آن مبانی حرف و نقد جدی دارند.

نقد: این سخن نیز اشکالاتی دارد:

اولاً، مخاطبان قرآن خصوص یک قوم خاصی از عرب نظیر اوس و خزرج نبود تا انتظار باشد، خطاب به خصوص آنان آیاتی وجود داشته باشد.

ثانیاً، صرف این که در قرآن تعابیری مثل «یا ایها الناس، یا ایها الذین کفرو، یا ایها الذین آمنوا، یا اهل الکتاب» به کار رفته است، هرگز دلیل بر این نیست که مراد از آنها تمام مردم یا تمام کافران یا تمام مسلمانان و یا تمام اهل کتاب در هر عصر و مصرند. سیاق آیات مربوط به وضوح نشان می دهد که گروه های عرب در عصر نزول مراد بودند. من سئوالی متقابل مطرح می کنم: آیا می توان یک آیه را پیدا کرد که با چنین تعابیری، تمام مردم در هر عصر و مصر اراده شده باشند؟

اساساً وقتی خطاب به یک مردمی در یک زمان و مکانی سخن گفته می شود، مراد از «مردم» یا «ای مردم» و مانند آن همان کسانی اند که در همان زمان و مکان ایراد سخن حضور دارند؛ نه دیگران. برای مثال، وقتی مقام معظم رهبری بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر گفت: «من از مردم به واسطه حضور چشمگیرشان در انتخابات تشکر می کنم»، هیچ کسی تردید ندارد که مرادش از مردم، «همه مردم در هر عصر و مصر» نیست؛ بلکه «مردم ایران در عصر حاضر» است و مقصودش از «انتخابات» هر انتخاباتی در هر عصر و مصر نیست؛ بلکه مقصود، «انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایران» است.

خداوند هم به زبان اجنه و فرشتگان سخن نگفته است؛ بلکه به زبان بشر در زمان و مکان خاصی سخن گفته است و لذا مقید به قیودات زبان بشری شده است.     


نقد و بررسی رویکردهای مختلف به تفسیر بر اساس ترتیب نزول(2)

ب) دیدگاه دوم: سیر تحول قرآن از پابه‌پای وحی تا همگام با وحی

این دیدگاه در آثار مهندس بازرگان یافت می‌شود که البته کار ایشان بیش‌تر ناظر به جنبه‌های لفظی بود که معتقد است که قرآن در ترتیب نزولی خود از آیات کوتاه به آیات بلند ختم می‌شود. ایشان دو جلد تحت عنوان پابه‌پای وحی کتاب دارد. در جلد اول 16 مرحله از نزول قرآن را که یک سال از رسالت نبوی را شامل می‌شود، نوشته و در کتاب دوم تا 35 مرحله را که سال دوم بعثت را شامل می شد، نگاشته است. این گونه تفاسیر را من روشی نامگذاری کرده‌ام و بیان خواهم کرد که چرا روش نام دارد.

بازرگان می‌گوید: تفسیر ترتیب نزولی و تفسیر بر اساس مصحف موجود هر دو خوب است و مثال قشنگی دارد. ایشان می‌گوید: قرآن در زمان های مختلف که نازل شده، مثل این است که در واقع خدا کاخی از دانش‌های مختلف و معنویت بر پا کرده است و شما هستید و آن کاخ که انسان ها از این کاخ دانش و معنویت با همه تسهیلات آن استفاده می‌کنند. ممکن است شما از درب آن وارد می‌شوید، ولی شاید ندانید که این درب، آخرین جزء تکمیل شده این بنا باشد. ولی گاهی می‌خواهید، به دانشجوی معماری یاد بدهید که این کاخ با عظمت چگونه ساخته شد. لذا شما از اول فیلم ساخته شدن این کاخ را می‌گیرد و به دانشجو نشان می‌دهید تا برسید به اینکه کاخ به پایان می‌رسد.

هر دوی اینها – تفسیر ترتیب نزولی و مصحفی- فوایدی دارد و هیچ یک نفی دیگری نمی‌کند. شما برای آشنا شدن به پی‌ریزی اسلام، گسترش و جذب قلوب از راه دوم وارد می‌شوید؛ ولی این نفی صحت کار مفسران سنتی را نمی‌کند.

آقای بهجت پور که به نظرم ایده اش را از بازرگان گرفته‌اند با توجه به مقدمه کتابشان، بحث را روی تحول آفرینی می‌برند و می‌گویند: چرا باید تفسیر بر اساس ترتیب نزول باشد. ایشان می‌گوید: این تحول را که قرآن به وجود آورده و عرب جاهلی را به اوج فرهنگ و تمدن رسانده، به خاطر ترتیب خاص آن بوده است و این به خاطر تجربه نبوی است که در طول 23 سال تفسیر بر اساس ترتیب نزول را انجام داده است. این شیوه بوده است که باعث ایجاد این تحول شد و ما هم اگر بخواهیم تحول ایجاد کنیم، باید از آن تجربه استفاده و آن شرایط را بازسازی کنیم.

اما این سخن او در خور نقد است:

1. اینکه قرآن تحول ایجاد کرد، شکی نیست؛ ولی آیا این به خاطر تدریجی بودن است و اگر نبود، تحول ایجاد نمی‌شد؟ آیا عرب‌ها با همین تدریج به اوج رسیدند؟ به نظر می رسد، این گونه نیست. اتفاقاً جوامع مسلمان غیر عربی و یا عربی که قرآن به تدریج به آنها نرسیده و یا جوامع مصری، الجزایری، سوری و ... که ابتدا عرب نبودند و به قول برخی از مورخین به خاطر قرآن عرب شدند و نوزایی در آنها صورت گرفت و یا ایران اسلامی که تدریج در آن نبود،‌بلکه یک جا با قرآن آشنا شدند، فرهنگشان و تمدنشان قوی‌تر از عربستان بود. اتفاقاً فرهنگ و تمدن جوامع حاشیه، قوی تر بود؛ پس این ادعا درست نیست. چون دلیلی نیست که تمدن عرب به خاطر تدریج بوده است.

2. مگر می‌شود شرایط را بازسازی کرد. ایشان مثال می‌زند به نقاشی و آموزش نقاشی خط به کودک که باید به ترتیب از اول به آخر صورت گیرد؛ ولی مگر قرآن کتاب خط و نقاشی است و مگر قرآن کتاب مهارت است؟ در مهارت باید ترتیب مراعات شود. قرآن کتاب مهارت نیست؛ بلکه هدایت است. بعد اینها فرض کرده‌اند که آدم در آزمایشگاهی است که باید به ترتیب آیات را به او یاد داد. اینگونه نبوده و اتفاقاً دقت در صدر اسلام نشان می دهد که گاهی فردی با یک آیه یا یک سوره متحول می‌شد. هر جایی از سورها ذکر است و می‌تواند ضمیر انسان را به جوشش در بیاورد و متحول کند. چرا اینگونه به قرآن نگاه نکنیم؟

سید منذر حکیم نیز معتقد است که قرائت قرآن و تفسیر آن باید بر اساس ترتیب نزول باشد و به این آیه استدلال کرده است: « وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً؛ و این قرآن را که براى مؤمنان شفا و رحمت است، نازل مى‏کنیم، ولى کافران را جز زیان نیفزاید».

او می‌گوید: همین تدریجی بودن باعث شفابخشی بوده است. به نظر او تنزیل دلالت بر تدریج دارد و تدریج هم باعث شفا شده است. اما این سخن نقدپذیر است. شفا بخش بودن قرآن به خاطر قرآن است؛ نه تدریج بودن آن. می‌شد قرآن شفا بخش هم یک جا نازل شود. این آیه شفا بودن را خصوصیت خود قرآن می داند؛ نه خصوصیت تدریجی بودن.

نقد: به باور من ضرورت اقبال به تفسیر ترتیب نزولی این است که ما در این ترتیب قرآن به همان صورت طبیعی که نازل شده است، مطالعه می کنیم و نظارت آیاتش را به شرایط و مقتضیات زمان نزولش بهتر درک می کنیم و به مقاصد آیات بهتر ره می بریم.

تردیدی نمی توان داشت که مطالعه قرآن به همین ترتیب مصحفی اش هم هدایت بخش است؛ اما مطالعه قرآن به ترتیب نزول نکاتی را مکشوف می کند که به آسانی  از طریق مطالعه قرآن به ترتیب مصحفی مکشوف نمی شود.

توجه به این واقعیت که قرآن طی 23 سال و به تناسب شرایط و مقتضیات نازل شده است، ما را بر می انگیزد، قرآن را به ترتیب نزول مطالعه کنیم تا از رهگذر آن به شرایط و مقتضیات نزولش بهتر واقف شویم. این شرایط و مقتضایات قرائن مقامی فهم آیات قرآن اند و نادیده گرفتن قرائن فهم هر کلامی هرگز قابل دفاع نیست.

این که گفته شود، در تفاسیر مصحفی هم به آن مقتضیات و شرایط توجه می شود و لذا نیازی نیست که قرآن را به ترتیب نزول مطالعه و تفسیر کنیم، سخن قانع کننده ای نیست؛ چون توجه به شرایط و مقتضیات نزول هر سوره در ترتیب مصحفی مثل این است که ما بخواهیم در یک انباری که هیچ نظمی ندارد، در پی گمشده خود باشیم. یک متن تاریخمندی مثل قرآن که حسب اوضاع و شرایط متحول عصر پیامبر(ص) نازل شده و در هر سوره از موضوعات گوناگونی سخن رفته است، جز با مرتب کردن آن به ترتیب نزول، نظم پیدا نمی کند و کدام عاقلی است که مطالعه یک متن را به صورت آشفته بر مطالعه آن به صورت مرتب ترجیح دهد؟