سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

گزارش نظریه نزول قرآن به زبان معیار در جلسه مناظره

نظر به این که معمولاً در گزارش مناظره ها در رسانه ها کم و زیادهایی می شود و گاهی مطالب ناروا به اشخاص نسبت داده می شود و یا گاهی سخنانی گفته می شود که خود گوینده اش هم منظور از آن را نمی فهمد، مناسب دیدم گزارشی را که از نظریه در جلسه مناظره داشتم، ذیلاٌ بیاورم. در پست بعدی نیز ان شاء الله ایراداتی که خانم دکتر پارسا و آقای دکتر معارف بر نظریه وارد نمودند، به همراه نقد خودم منعکس خواهد شد.

1. اجمالی از نظریه
عرفی بودن زبان قرآن یکی از نظریاتی است که کمابیش از دیرباز مطرح بوده است؛ اما بر اثر گذشت زمان و مطرح شدن برخی از احادیث و اقوال و اندیشه های مذهبی و علمی بشری در حاشیه قرار گرفت و نظریات دیگری در جنب یا به جای آن مطرح شد. طوری که اکنون نظریه مشهور خاص بودن زبان قرآن است. در نظریه ای که نظریه پرداز به آن مخصوص است، عرفی بودن مطلق زبان قرآن است؛ طوری که در آن هیچ تمایزی میان زبان متعارف عرب عصر نزول و زبان قرآن قایل نیست. طبق این نظریه قرآن به زبان معیار عرب حجاز در عصر رسول اکرم(ص) و خطاب به آنان نازل شده است.
به موجب این نظریه زبان قرآن هیچ تفاوت زبان شناختی با زبان معیار عرب عصر نزول ندارد و نیز هیچ آیه ای در قرآن که عرب عصر نزول مراد خدای تعالی را از آن نفهمد، نیست.
بر پایه این نظریه بهترین تفسیر قرآن عبارت از تفسیر تاریخی قرآن است. این تفسیر عبارت است از کشف مراد آیات با تکیه بر قرائن و اطلاعاتی که در تاریخ و عصر نزول قرآن برای مخاطبان قرآن یعنی عرب حجاز زمان پیامبر اسلام(ص) معلوم بوده است؛ نظیر سیاق آیات، آیات متحد الموضوع، شرایط و مقتضیات زمان نزول، مختصات فردی و اجتماعی مخاطبان قرآن اعم از مشرکان عرب، یهود و نصاری.

2. گزارش فرایند تکون، تطور و تکامل نظریه
از دیرباز کمابیش تلقی دانشمندان اسلامی بر عرفی بودن زبان قرآن بوده است؛ به همین رو برای تأیید معنای مختار خود برای لغات یا اختیار قرائات برگزیده خود به نثر و نظم عرب استشهاد می کردند؛ اما با نقل روایات و اقوالی از پیامبر(ص) و صحابه و تابعان و نیز ائمه اهل بیت(ع) و پیدایش و گسترش اندیشه های کلامی، فلسفی، عرفانی، فقهی، اصولی و علمی در میان مسلمانان به تدریج برای زبان قرآن تمایزاتی قائل شدند؛ نظیر این که قرآن اختصاصاتی چون بطون، وجوه، متشابهات، مجملات، غرائب، اعجاز علمی و نظایر آنها دارد که در کلام بشری به چشم نمی خورد و این ها را ذاتی قرآن تصور کردند؛ نه آن که بر اثر گذشت زمان و فقد قرائن و پیدایش مذاهب و علوم پدید آمده باشد.
راهیابی احادیث و اقوال و مذاهب و علوم بشری به تفسیر قرآن و پیدایش تفاسیر متفاوت از آیات قرآن برخی را به این باور رساند که در قرآن به زبان های گوناگون نظیر عرفی، فقهی، کلامی، علمی، فلسفی و عرفانی و رمزی سخن گفته شده است. برخی این زبان ها را در طول هم در هریک از آیات قرآن ادعا کردند و برخی هر دسته از آیات قرآن را به زبانی خاص دانستند؛ نظیر این که زبان آیات قصص و صفات خدا را رمزی و تمثیلی، و زبان آیات احکام را فقهی و حقوقی به شمار آوردند. 

3. توضیح مختصر پیش فرض ها و مبانی نظری
برخی از مهم ترین پیش فرض های نظریه عرفی بودن زبان قرآن به این قرار است:
الف. خداوند قرآن را خطاب به عرب حجاز در عصر پیامبر اسلام(ص) یعنی مشرکان مکه در دوره مکی و مشرکان مکه و یهودیان و مسلمانان مدینه نازل کرده است.
ب. زبانی که خداوند در قرآن به آن سخن گفته است، عبارت از زبان معیار عرب عصر پیامبر اسلام(ص) است و زبان معیار آنان نیز عبارت از همان زبانی است که خطبه ها و شعرهایشان را به آن ایراد و انشاد می کردند.
ج. زبان، برآمده از تصورات و معهودات اهل زبان است و تصورات و معهودات اهل زبان نیز برگرفته از اشیاء و اموری است که آنان با آنها سر و کار دارند و برای آنان آشنا و مألوف است؛ بنابراین الفاظ و تعابیر قرآن به همان تصورات و معهودات عرب عصر نزول ناظر است.
د. در قرآن مجمل و متشابه و مؤول و غریب به معنای واژگان و تعابیری که عرب عصر نزول مراد خدای تعالی را از آنها نفهمد، وجود ندارد.
هـ. فهم صحیح مفسر از آیات قرآن در گرو تکیه به همان اطلاعاتی است که معهود عرب عصر نزول بود؛ نه اطلاعاتی مانند عرفان، فلسفه، فقه، کلام، علوم تجربی و مانند آنها که معهود آنان نبوده است.

4. اشتراکات و افتراقات نظریه با نظریه های رقیب  و موجود
اگرچه بسیاری در عرفی بودن قرآن فی الجمله با نظریه پرداز اشتراک دارند، اما تفاوت هایی نیز در نظریه وی به این قرار وجود دارد:
الف. زبان قرآن در سراسر آیاتش یک زبان عرفی محض، آن هم عرف معیار عرب عصر نزول است و هیچ تفاوتی با آن ندارد. در زبان عرفی مجاز، تشبیه، ترادف، اشتراک لفظی و معنوی وجود دارد، در قرآن هم هست.
ب. خداوند از آیات قرآن معنایی بیش از آنچه که در زبان عرفی مفهوم مخاطب است، اراده نکرده است؛ منتها این منافی برخورداری آیات قرآن از لوازم منطقی نیست.
ج. مخاطبان قرآن خصوص عرب حجاز عصر نزول یعنی مشرکان مکه و مسلمانان و یهودیان مدینه و مسیحیان جزیرة العرب است.
د. برای قرآن بطونی به معنای مفاهیمی که هیچ ربط منطقی با ظاهر آیات قرآن نداشته باشد، وجود ندارد.
هـ. در قرآن، متشابهات یا مجملاتی یا حقایق شرعی یا غرائب یا مطلقات یا عمومات یا اعجاز علمی، به معنای آیاتی که مراد آنها را عرب عصر نزول به طور مستقل از بیان پیامبر(ص) و ائمه(ع) و دانشمندان معاصر نفهمیده باشند، وجود ندارد.

5. روش دستیابی به نظریه
نظریه عرفی بودن زبان قرآن حاصل تحقیقات و تأملاتی بوده است که به تدریج با مطالعه نظریات علمای گذشته و ادله آنان از جمله نظریات علامه طباطبایی انجام شده است. وی در کتاب قرآن در اسلام و نیز تفسیر المیزان تصریح کرده است که قرآن در بیان مقاصدش مستقل از بیان پیامبر اسلام(ص) و ائمه(ع) است؛ اما بیان تفاصیل احکام بر عهده ایشان است. ملاحظه قوت ادله ایشان و دیگر ادله ای که وضوح مقاصد آیات قرآن را برای مخاطبانش یعنی عرب حجاز عصر پیامبر اسلام(ص) اثبات می کند، نظریه پرداز را به سمت نگاه انتقادی به ادله مخالفان نظر ایشان کشاند و مطالعات بعدی نشان داد که تمام ادله مخالفان ضعیف و مردود است. مطالعات نظریه پرداز در زمینه معناشناسی و تاریخ گذاری و تفسیر تاریخی قرآن کمک شایانی به تکمیل و تقویت نظریه عرفی بودن زبان قرآن کرد و این باور را برای او پدید آورد که فهم صحیح آیات قرآن در گرو عرفی دانستن زبان قرآن است.
 
6. کارکردها و دستاورد نظریه (آثار علمی و کاربردی مترتب بر آن)
به موجب این نظریه تغییرات اساسی و گسترده ای در تفسیر آیات قرآن به هم می رسد که برخی از مهم ترین آنها از این قرار است:
الف. نظر به این که آیات قرآن به معهودات عرب حجاز عصر نزول ناظر است، وجود اعجاز علمی در آن بی وجه خواهد بود؛ یعنی آیاتی در قرآن نیست که مردم عصر نزول مقصود آنها را نفهمیده و بر اثر پیش رفت علوم بشری در دوره معاصر فهمیده باشند.
ب. با توجه به این که ظاهر آیات قرآن به موارد و مصادیق و اشخاصی که معهود عرب زمان نزول برمی گردد، تطبیق آن بر موارد و مصادیق و اشخاصی که در زمان نزول حضور و وجود نداشتند، بی وجه دانسته می شود و تفسیر به رأی به شمار می آید؛ البته این با اخذ احکام و معارف کلی ورای آیات و تطبیق آنها بر موارد و مصادر دیگر اعصار و امصار منافاتی ندارد.
ج. بر اساس این نظریه به جهت آن که قرآن متناسب با مقتضیات زمان و مکان نزول نازل شده است، تنها روش صحیح تفسیر آیات قرآن عبارت از تفسیر تاریخی خواهد بود؛ یعنی تفسیری که مبتنی بر ترتیب و شرایط نزول سوره های قرآن باشد و تفسیرهای دیگر که متکی بر داده های علمی در اعصار بعد از عصر نزول است، مصداق تفسیر به رأی و تحمیل آراء بر قرآن تلقی خواهد شد.
د . بر پایه این نظریه در قرآن الفاظ عام و مطلقی که شامل همه موارد و مصادیق در هر عصر و نسل باشد، وجود ندارد؛ بلکه همه موارد و مصادیق آیات، معهود مخاطبان قرآن یعنی عرب حجاز عصر نزول بوده است؛ بر این اساس، وجود مخصصات و قیوداتی که در زمان نزول آیات قرآن نبوده باشد و بعد از آن حادث گردیده باشد، به عنوان قرائن کاشف معنای مراد، بی وجه است. قرائن کاشف معنا باید مقارن یا قبل از نزول آیات موجود بوده باشد و گرنه خلاف فصاحت و بلاغت تلقی می شود.

7. توضیح اجمالی ادله و شواهد نظریه
برخی از مهم ترین ادله و شواهد نظریه به این قرار است:
الف. با عنایت به این که متکلم قرآن یعنی خداوند دانای مطلق است و از سویی به ظرایف زبان بشری و از سوی دیگر به ظرفیت ذهنی او آگاه است و قصدش از نزول قرآن هدایت و راهنمایی عرب عصر نزول بوده و وسیله تفهیم مقاصد الهی نیز همان زبانی بوده که میان آن مردم رواج داشته است، اقتضا دارد، خداوند قرآن را به زبان معهود همان مردم نازل کرده و از الفاظ و تعابیرش همان معناهای معهود و مألوف آنان را قصد کرده و بنابراین زبان قرآن عبارت از زبان معهود و مألوف آنان بوده باشد.
ب. مکه ام القری و پایتخت عرب در عصر پیامبر اسلام(ص) بود و در آن خطابه ها و اشعار برای توده مردم ایراد و انشاد می شد و عرب های قبایل مختلف از سرزمین های گوناگون در مواسم حج به مکه می آمدند و آنان از علومی مثل عرفان و فلسفه و کلام و جز اینها آشنایی نداشتند و این شرایط موجب شده بود، یک زبان عام عربی که معهود و مألوف همه قبایل عرب باشد، در شهر مکه پدید آید و مردم قریش به آن تکلم کنند. پیامبر اسلام(ص) نیز از مردم همین شهر بود و در میان آنها مبعوث شد؛ لذا اقتضا دارد، زبانی که قرآن به آن نازل شده است، عبارت از همان زبانی باشد که در محافل عمومی و رسمی همین شهر به آن سخن گفته می شده است.
ج. در طی آیات قرآن تصریح شده است که خداوند هر پیامبری را به لسان قومش مبعوث می کرد تا بتواند پیام الهی را به آنان بیان کند و قرآن هم به لسان عربی مبین و قابل فهم قوم پیامبر اسلام(ص) نازل شده و قصد از نزول قرآن هم هدایت مردم بوده است؛ لذا باید زبان قرآن همان زبان مألوف قوم پیامبر اسلام(ص) یعنی عربی فصیح رایج در محافل عمومی آن زمان باشد.
د. در روایاتی از معصومان(ع) آمده است که قرآن کتاب هدایت است و به مردم توصیه شده، در موقع فتنه ها برای هدایت یافتن به قرآن مراجعه کنید و حتی قرآن معیار صحت و سقم حدیث دانسته شده است و فرمودند: روایات ما را بر قرآن عرضه کنید. اگر موافق آن بود، آن را اخذ کنید و اگر مخالف آن بود، آن را دور افکنید. این روایت متضمن این معناست که مردم، هم قرآن را می فهمند و هم حدیث را و هم موافقت و مخالفت حدیث با قرآن را و هم این حق را دارند که اگر حدیث مخالف قرآن بود، آن را دور بیافکنند.

8. نکات قابل توجه
در انتها توجه به نکاتی به قرار ذیل ضروری می نماید:
الف. قرآن نظیر کلام بشری دارای ملازمات منطقی است و اگر مراد از بطون قرآن همین ملازمات باشد، قرآن همسان کلام بشری از بطون برخوردار است؛ اما مفاهیمی که هیچ ملازمه منطقی با  منطوق کلام ندارد و از قبیل تداعی معانی محسوب می شوند، نه به قرآن و نه به کلام بشری قابل انتساب نیست.
ب. تفسیر قرآن نیازی عرضی است و نه ذاتی. قرآن وقتی نازل شد، بی نیاز از تفسیر به معنای کشف مراد الهی بود؛ اما بر اثر گذشت زمان و فقد قرائن فهم آیات نیازمند تفسیر قرآن شد. در این زمینه، روایاتی که بتواند آن قرائن را بازسای کند، قابل استناد خواهد بود؛ اما روایاتی که با مدلول عرفی آیات تعارض داشته باشد، چه تعارض جزئی و چه تعارض کلی قابل استناد نخواهد بود.
ج. احادیث ائمه اهل بیت(ع)  تکمیل کننده معارف دینی است و لذا باید در زمینه آنچه که در قرآن نیامده است، به آن احادیث مراجعه کرد.
د. خطاب قرآن به عرب حجاز عصر نزول مستلزم اختصاص هدایت آن به آن مردم نیست. آیات قرآن همچون نسخه هایی است که برای درمان بیماری های بیماران خاصی نوشته شده است؛ اما کسان دیگری به همان بیماری ها مبتلایند، قابل بهره برداری است.
هـ. ظاهر آیات قرآن خطاب به خصوص عرب حجاز در عصر رسول خداست؛ اما مفاهیم قرآن که ملازمه منطقی با مدلول عرفی قرآن دارد، عموم مردم را در هر عصری فرا می گیرد.


سئوالی درباره معرفت بخشی قرآن

به نام خدا و با سلام

ببخشید استاد اگه ممکنه در مورد معرفت بخشی زبان قرآن توضیحاتی داده و اگر منبعی دارید برایم بفرستید.

با تشکر م

به نام خدا و با سلام

مراد از معرفت بخشی قرآن این است که در قرآن از هرچه گزارش شده، عین واقعیت است و خلاف واقع در آن نیست؛ چون اگر خلاف واقع در آن باشد، به معنای راه یافتن باطل در قرآن است و در قرآنی که کتاب هدایت است، نباید باطل و خلاف واقع در آن باشد.

این دیدگاه در مقابل دیدگاه کسانی مطرح شده است که معتقدند در قرآن پاره ای از مضامین خلاف واقع به چشم می خورد. کافران به قرآن آنها را نشانه هایی از نقص و غیر الهی و غیر وحیانی بودن قرآن می دانند؛ اما مؤمنان به قرآن بر این نظرند که نباید از قرآن انتظار معرفت بخشی درباره جهان و کونیات داشت. قرآن کتاب انسان سازی است و جنبه موعظه ای و پندآموزی دارد و غرض از آن معرفت بخشی راجع به جهان و کونیات نیست؛ بلکه غرضش برانگیختن آن به اخلاقیات و انسانیات است.

در این زمینه مؤمنان به قرآن دو دسته اند: برخی مانند دکتر سروش بر این نظر است که قرآن تجربه دینی پیامبر(ص) است و قرآن بسان عسلی است که پیامبر(ص) از شهد گل های این تجربه تولید کرده است؛ اما برخی مثل یوسفی اشکوری بر این باور است که قرآن منشأ بیرونی دارد. منتها وقتی در ظرف پیامبر اسلام(ص) ریخته شده، شکل ظرف فرهنگی پیامبر(ص) را پیدا کرده است. پیامبر دانش نجوم و زیست شناسی و مانند آن نداشته و بسان مردم عصرش بوده و می اندیشیده است؛ لذا قرآن هم به شکل اندیشه مردم عصرش در آمده است. به هر حال، اینان در کل می گویند، نباید از قرآن انتظار واقع نمایی علمی داشت. فیزیک و شیمی و نجوم و زیست شناسی و دیگر علوم بشری را نباید در قرآن سراغ گرفت. قرآن کتاب هدایت است؛ نه کتاب علم.

این بحث ناظر به آیاتی است که راجع به جهان است و بر خلاف دانسته های بشری به نظر می رسد؛ مثل این که گفته شده است: زمین قبل از آسمان خلق شده یا زمین در چهار روز و آسمان در دو روز آفریده شده یا آسمان هفت تاست یا آسمان ها و زمین در شش روز خلق شده یا سقوط شهاب ها برای راندن اجنه از استراق سمع اخبار آسمان بوده است یا خورشید به دور زمین می چرخد و نظایر اینها.

سابقه این بحث به چالش دانشمندان غربی و ارباب کلیسا در دوره رنسانس بر می گردد؛ چون نظیر چنین بحثی درباره کتاب مقدس هم مطرح است و به نزاع کهنه علم و دین بر می گردد.

 به این ترتیب منابعی که حاوی بحث هایی از قبیل علم و دین، علم و قرآن، اعجاز علمی، ماهیت وحی، تجربه نبوی و مانند آنهاست، می تواند منبع این موضوع باشد.


نقد طرحنامه نظریه زبان خاص داشتن قرآن(4)

* نوشته است: «فلسفه اساسی وحی قرآنی تغییر و تصحیح فرهنگ بشر، زدودن تیرگی‌ها و بیرون آوردن مردم از تاریکی‌ها و جهالت‌های بی‌شمار فکری و رفتاری به نور هدایت الهی است، پس چگونه می‌توان آن را متأثر از فرهنگ بشر دانست؟ آیا غالب‌بندی قرآن ، در افق فرهنگ عصر مستلزم لغویت آن نمی‌شود؟»

** قالب بندی قرآن در افق فرهنگ عصر نزول هیچ ملازمه ای با لغویت قرآن ندارد. لغویت یعنی بیهودگی و بی فایدگی. اساسا قرآن برای این که فایده اش افزون باشد، در قالب زبان و فرهنگ عصر پیامبر(ص) نازل شده است.

اگر گفته شود که قرآن برای آن عصر فایده مند و نافع بوده است؛ اما برای اعصار دیگر لغو و بی فایده است، چنین سخنی هم صحیح نیست. چون فرهنگ دو بخش دارد: برخی از عناصر فرهنگی مربوط به عصر و تاریخ خاصی است و استمرار نمی یابد. نسیء و ظهار و برده داری از آن جمله است. آری، آیات مروط به اینها چون بلاموضوع شده اند، آن کارآیی سابق را ندارد؛ اما نمی توان گفت که حال لغو شده است. به هر حال، تاریخ است و هرچه که موضوع آن از بین رفت، لغو و بی فایده نمی شود.

اما بخشی از فرهنگ محدود به یک عصر نمی شود و استمرار پیدا می کند و موضوعات مربوط هم باقی و پایدار است، لذا تاریخی بودن آنها به معنای عدم استمرار آنها نیست.

* نوشته است: «شگفت آن که برخی بدون هیچ‌ نوع دلیل موجهی تعبیر «لسان قوم» را به مفهوم همزبانی و مماشات با فرهنگ عصر جاهلی قلمداد کرده‌اند. لسان به معنای لغت است و تفاسیر کهن فریقین در تفسیر آیه مورد اشاره همگی بر همین معنا، تصریح کرده‌اند. بنابراین دلیلی وجود ندارد که ما لسان قوم را به معنای آداب، رسوم و فرهنگ قوم بگیریم. پیوند زدن قرآن با خواسته‌ها، پندارها و رفتارهای ناصواب جاهلیان، با استناد به چند مثال معارض با فلسفه وحی قرآنی وتلاشی ناصواب است. »

** زبان قابل انفکاک از فرهنگ نیست. زبان چیزی جز الفاظ و تعابیری نیست که اهل زبان برای بیان معهودات و تصوراتشان جعل و استعمال کرده اند. فرهنگ هم چیزی جز معهودات و تصورات نیست. به همین رو زبان نماد و تابلوی فرهنگ است و با مطالعه زبان می توان به فرهنگ و تصورات و معهودات اهل زبان پی برد. عدم همراهی و مماشات با فرهنگ یعنی خالی کردن الفاظ از معنا، و این امکان ندارد. وقتی که عرب لفظ نسیء را به کار می برده، این لفظ را برای یک سنت فرهنگی به کار گرفته و لذا از آن یک سنت فرهنگی را اراده کرده است.

البته این بدان معنا نیست که مفاهیم مشترک میان زبان ها وجود ندارد؛ اما مفاهیم خاص قومی را هم نباید نادیده گرفت. مشترکات زبانی ناظر به مشترکات فرهنگی است و مفترقات زبانی هم ناظر به مفترقات فرهنگی است.

ارتباط زبان و فرهنگ به معنای موافقت با باورهای و سنت های نادرست نیست. بلکه به معنای بیان مقاصد در قالب فرهنگ و زبان است.

* نوشته است: «پاسخ قرآن در قطع معامله کافران با پیامبر(ص) بر سر باورها صریح و کوبنده بود. «قل یا ایها الکافرون لااعبد ما تعبدون... لکم دینکم ولی دین». «و اذا تتلی علیهم ایاتنا بینات قال الذین لایرجون لقاءنا بقرآن غیر هذا او بدّله قل ما یکون لی ان انّه له من تلقاء نفسی ان اتّبع الا ما یوحی الیّ انّی اخاف ان عصیت ربّی عذاب یوم عظیم، قل لو شاءالله ماتلوته علیکم و لاادریکم به فقد لبثت فیکم عمراً من قبله افلا تعقلون.» »

** اینها همه مربوط به باورهای دینی است؛ اما قرآن در مقام اصلاح باورهای غیر دینی مثل خلقت آسمان ها و زمین و تعداد آنها و مراحل خلقت و نظایر اینها نبوده است. در این امور به همان باورهای معهود میان آنها اتکا کرده است؛ بدون این که در مقام تغییر آنها باشد. آنان باور داشتند، آسمان ها هفت است، در قرآن نیز سخن از «سبع سموات» آمده است. آنان باور داشتند که آسمان ها و زمین در شش روز خلق شده، در قرآن نیز سخن از خلقت آنها در «ستة ایام» است. آنان باور داشتند که ابتدا زمین و بعد آسمان ها خلق شده اند، همین هم در قرآن آمده است. به باور آنها مدت خلقت زمین بیش از آسمان طول کشیده است، در قرآن هم آمده است که زمین در چهار روز و آسمان در دو روز خلق شده است.

* نوشته است: «قرآن مخاطب خود را تنها انسان های عصر پیامبر ندانسته بلکه دعوت خود را جهان شمول و مخاطب خویش را تمام انسانها معرفی کرده است.»

** به چه دلیل مخاطب قرآن تمام انسان هاست و خصوص عرب عصر نزول نیست؟ چگونه می توان مخاطب یک متن را مشخص کرد؟ این که پیام قرآن جهان شمول است، مستلزم این نیست که مخاطب قرآن همه تمام مردم جهان باشد. در اینجا میان دو چیز خلط شده است: شمول هدایت قرآن و مخاطبان قرآن. قرآن برای تمام انسان ها هدایت بخش است؛ اما مخاطبان قرآن تمام انسان ها نیستند؛ به دلیل این که قرآن به زبان عربی عصر نزول است؛ نه به زبانی که قابل فهم همه مردم در همه زمان ها باشد. در قرآن به بت پرستان و اهل کتاب و مردم آن زمان خطاب شده است و در آن هیچ گروهی از کسانی که غیر عرب و غیر آن عصر باشد، مورد خطاب قرار نگرفته است. در قرآن از موضوعاتی سخن رفته اسست که معهود عرب عصر نزول بوده و در آن از موضوعی که راجع به مردمان دیگر و مربوط به اعصار دیگر باشد، مثل بانک داری و انرژی اتمی و نظایر آنها سخن نرفته است.

* نوشته است: «قرآن در عین آن که بر مخاطبان خاصی نازل شده است، رسالت خویش را جهانی می‌داند: «و ما ارسلناک الاّ کافّه للنّاس بشیراً و نذیراً.» «تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً.»

** هر پیامبری برای هدایت قوم خودش فرستاده شده است؛ چنان که آمده است:

پیامبر اسلام(ص) هم از این امر مستثنی نبوده است. در آیه مورد بحث نیز مراد از «ناس» مشرکان مکه است؛ نه همه مردم در هر عصر؛ زیرا در ادامه چیزی به «ناس» نسبت داده شده است که مشخص می کند، این «ناس» کسانی جز مشرکان مکه نیستند: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (28) وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (29) سبأ. در سراسر قرآن پرسش از این که قیامت چه زمانی برپا می شود، تنها از سوی مشرکان مکه مطرح شده است.

قرآن خطاب به مشرکان مکه و یهودیان مدینه و مسلمانان آن عصر نازل شده است:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (ابراهیم، 4)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذینَ أَجْرَمُوا وَ کانَ حَقّاً عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ (روم، 47)

کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبّی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ (رعد،30)

وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ (زخرف، 44)

وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (155) أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْکِتابُ عَلى طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ کُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلینَ (156) أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتابُ لَکُنَّا أَهْدى مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها سَنَجْزِی الَّذینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیاتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما کانُوا یَصْدِفُونَ (157) انعام

خطاب به یهودیان مدینه هم آمده است: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِکُمْ إِصْری قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدینَ ( 81) فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (82) آل عمران

نیز آمده است: یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشیرٍ وَ لا نَذیرٍ فَقَدْ جاءَکُمْ بَشیرٌ وَ نَذیرٌ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ (مائده،19)

ضمیر «یکون» به «عبده» یعنی پیامبر اسلام(ص) بر می گردد و او چگونه انذارکننده تمام انسان ها می تواند باشد. او در یک مدت 23 ساله مأمور به انذار بوده است. حال آن که گروه هایی از انسان ها قبل از او آمدند و رفتند و گروه های دیگری در زمان او در اقصی نقاط زمین بودند و هیچ خبر از بعثت او پیدا نکردند و گروه هایی نیز بعد از او آمده اند که آن حضرت رحلت کرده بود. بنابراین مراد از «عالمین» در این آیه و نظایر آن همه انسان ها نمی توانند باشند. عالمین یعنی ناس و این دو یعنی همان کسانی که در زمان نبوت پیامبر اسلام و نزول قرآن می توانستند، از آن باخبر شوند.

در سیاق آیه مورد بحث و دیگر آیات مشابه سخن از همان مردمی است که در مکه و مدینه بودند. در آیات بعد از آن آیه چنین آمده است:

الذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدیراً ( 2) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لا یَمْلِکُونَ ِلأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً (3) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (4) وَ قالُوا أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلى عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصیلاً (5)

چنان که سیاق نشان می دهد، سخن از مردمی است که برای خدا شریک قائل بودند و به پیامبر اسلام(ص) نسبت می دادند که قرآن را قوم دیگری به او می آموزند. این مردم کسانی جز مشرکان مکه نبودند.

* نوشته است: «در آیات تحدی نیز همه جن و انس را فراخوانده است: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله و لوکان بعضهم لبعض ظهیراً».

** در این آیه نیز مخاطب قرآن مشخص است. تمام جن و انس نیستند؛ بلکه خصوص مشرکان مکه اند. آیه با «قل» شروع شده و این آیه در سوره اسراء قرار دارد که در مکه نازل شده است. به طور طبیعی منظور از «قل» این است که به مشرکان مکه بگو.

* نوشته است: «قرآن چون از سنخ زبان است حقیقت جاودانه آن را که به اصطلاح علم اصول فقه از سنخ قضایای حقیقیه است ، محکوم تاریخیت نمود زیرا بر خلاف قضایای خارجیه که در آن ها حکم بر افراد خارجی رفته و شامل غیر آن ها نمی شود، در قضایای حقیقیه حکم بر روی عنوان کلی رفته است نه افراد خارجیه. »

** اولاٌ، همه آیات متضمن قضایای حقیقی نیست. در بسیاری از آیات قرآن ناظر به اشخاص معینی سخن رفته است و شامل دیگران نمی شود.

ثانیا، در معدود آیاتی هم به نحو کلی سخنی گفته شده است، هرگز به این معنا نیست که خطاب آیه همه مردم در هر عصر و مصرند.

* نوشته است: «اگر گفته شود: همه افراد حاضر با سوادند، روشن است که حکم یاد شده تنها شامل افرا د حاضر می شود و شامل غیر آن ها نمی شود. اما اگر گفته شود هر آهنی در اثر حرادت منبسط می شود ولو این گزاره یک قضیه تجربی است که تعمیم پیدا کرده است، اما شامل تمام آهن های فعلی و آتی می گردد. آموزه ها و جعل قوانین اسلامی همانند: نماز واجب است، خمر حرام است، گوشت گوسفند حلال است و مانند آن از نوع دوم است.»

** هرگز در قرآن به این شکل کلی سخن گفته نشده است. تمام آیاتی که متضمن چنین احکامی هستند، خطاب به مردم حجاز در عصر پیامبر اسلام(ص) است. برای مثال، در آیه ذیل که دستور به اقامه نماز شده، خطاب به مشرکان مکه است:

قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی اْلأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ (71) وَ أَنْ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (72) انعام

واضح است که منظور از «قل» در این آیات این است که پیامبر اسلام(ص) به مشرکان مکه بگوید. بنابراین قضیه حقیقی در این آیات به چشم نمی خورد.

نمونه دیگر در سوره روم چنین است:

ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فی ما رَزَقْناکُمْ فَأَنْتُمْ فیهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ کَخیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (28) بَلِ اتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ (29) فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (30) مُنیبینَ إِلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکینَ (31)

در اینجا مشخص است که مخاطب چه کسانی است. «کم» کسانی اند که ملک یمین یعنی برده دارند: هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ؛ به علاوه مشرک اند: مِنْ شُرَکاءَ.

در ادامه مخاطب پیامبر و مسلمانان می شود: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (30) مُنیبینَ إِلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ

سوره روم هم در مکه نازل شده است. به این ترتیب به نحو قضیه حقیقی بودن آیات ادعایی خلاف واقع تلقی می شود.