سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

مکاتباتی در زمینه نقد اعجاز علمی آیه پیدایش شیر

آنچه اینک ملاحظه می فرمایید، سه نامه از همکاران محترم در زمینه پست قبلی با عنوان « نقد اعجاز علمی قرآن در زمینه محل پیدایش شیر» است که به گروه اینترنتی اساتید دانشگاه قم ارسال شده و نیز پاسخی که اینجانب به آنها داده ام و اینک با اصلاح و تکمیل می آورم.

 

1. نامه نخست

به نام خداوند جان و خرد

با سلام و عرض ادب

بنده هنوز به حسن نیت و سلامت ایمان آقای دکتر نکونام اعتقاد دارم و به نظر ایشان به عنوان یک نظر شخصی احترام می گذارم. اما تردیدی در نادرستی نظریه ایشان ندارم؛ ولی نمی دانم چرا این بحث را کش می دهند و بر تکرار نظریه ای که براساس مبانی اندیشه توحیدی اسلام بطلان آن کاملاً آشکار است، اصرار می ورزند. لذا از ایشان خواهش می کنم به این مباحثه خاتمه بدهند. البته من به ایشان این حق را می دهم که نباید به صرف ارائه نظریات علمی شخصیت کسی را تخطئه کرد و باورهای او را به کلی زیر سئوال برد. به ویژه آن که رهبر فرزانه انقلاب هم بر لزوم فراهم کردن فضای آزاداندیشی در جامعه بارها تاکید فرموده اند و البته باید مواظب باشیم اندیشه ورزی ما در موضوعات علمی به ویژه در حوزه معرفت دینی  به گونه ای باشد که به رشد و تعالی جامعه کمک کند، اما به اعتقاد من حداقل ایراد نظریه آقای دکتر نکونام این است که در این راستا، نتیجه مثبتی به دنبال ندارد و کمکی به رشد و تعالی جامعه نمی کند.

 

2. نامه دوم

به نام خدا

جناب آقای دکتر نکونام

سلام علیکم

احتراماً، شما نوشته اید:

به نظر من در قرآن هیچ یک از دستاوردهای علمی که بعد از نزول قرآن به دست آمده، در قرآن وجود ندارد و هرگز در قرآن چیزی از علوم بشری نیامده است که بعد کشف شده و قبل از آن مکشوف نبوده باشد. در قرآن همان مقدار از علوم بشری انعکاس یافته است که تا زمان نزول قرآن و در میان عرب حجاز عصر پیامبر(ص) شناخته بود.

با توجه به نظرات خود در مورد کتاب الهی، لطفاً فرازهای ذیل از نهج البلاغه را معنا فرمایید:

ثم انزل علیه الکتاب نوراً لا یطفی مصابیحه ... و بحراً لا یدرک قعره ... و ینابیع العلم و بحوره ... جعله الله ریاً لعطش العلماء و ربیعا لقلوب الفقهاء و ... قرآن نوری است که خاموشی ندارد و چراغی است که درخشندگی آن زوال ندارد .... و دریایی است که ژرفای آن درک نشود ... و چشمه های دانش و دریاهای علوم است ..... خدا قرآن را فرو نشاننده عطش علمی دانشمندان و باران بهاری برای قلوب فقیهان قرار داده است و .... (ترجمه دشتی ص 417 خطبه 198)

البته اینجانب نیز معتقدم که علوم موجود در عصر حاضر مستقیماً در قرآن نیامده؛ بلکه قرآن و سایر کتب الهی و پیامبران و اولیاء الهی با اشاره به آنها انسان های هوشمند را به سوی آن علوم راهنمایی کرده اند. اولین کشتی غول پیکر توسط نوح نبی و به اشاره الهی ساخته شد (وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا...) و سپس در طول زمان به دست انسان ها تکمیل گردید. اولین زره جنگی توسط داود نبی ساخته شد (وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوس‏...). کشف تابع مثلثاتی تانژانت در ریاضیات و مهندسی توسط ابوالوفای بوزجانی در قرن سوم هجری از روی عمل باقیمانده از پیامبر گرامی اسلام در تعیین اوقات شرعی به دست آمده است و تقریبا تمامی تکنولوژی پیشرفته امروزی بدون تابع تانژانت بی اعتبار خواهند بود. در آیه " وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْل‏..." آیا این سئوال برای دانشمند امروزی پیش نمی آید که خدا به زنبور عسل چه چیزی یاد داد: به زنبور کاشف منبع گل یاد داد که هر وقت منبع گلی در فاصله تا 5 کیلومتری کندو یافتی، به کندو برگرد و با حرکات نمایشی یک منحنی دلنما ریاضی (r=a+bSint) در فضای اطراف کندو رسم کن و به این وسیله به زنبورهای کارگر مختصات محل گل را بفهمان تا آنها همان لحظه به پرواز درآیند و راهی که خدا یاد داده پیش گیرند! و به زنبور یاد داد که....

با تشکر و آرزوی توفیق الهی

 

3. نامه سوم

بنام خدا و با سلام

در این مباحث مطرح شده جای همکاران گرامی از گروه علوم قرانی خالی است. کاش این دوستان هم از منظر متخصصان علوم قرانی وارد موضوع می شدند تا زوایای قضیه بهتر شکافته شود. همان طور که من قبلا خدمت آقای دکتر نکونام عرض کردم در زمینه ای که مورد مطالعه من برای مدت کوتاهی بود به مدل های مختلف آماری و کامپیوتری برخورد کردم که بر خلاف نظر دکتر نشان دهنده عمق اطلاعات ناشناخته بوده و امیدوارم که در آینده نزدیک بتوانیم با همکاری سایر دوستان در این زمینه فتح بابی کنیم.

از طرف دیگر به نظر من ارائه این بحث ها نه تنها مخرب دین و ایمان نیست؛ بلکه باعث می شود که ما (همه دوستانی که دغدغه دین دارند) احساس تکلیف کنیم که اعتقادات ما در این بحث (و حتی سایر بحث ها) نیاز به اثبات و کنکاش دارد. من به سهم خود از اینکه می بینم دوستان بیشتری در این بحث مشارکت می کنم خشنود هستم و امید دارم که دوستان گروه علوم قران هم وارد بحث شده و به غنای علمی بحث بیافزایند.

به امید موفقیت و بهروزی همه دوستان

 

4. پاسخ اینجانب

به خدا و با سلام

برادران ارجمند

در پاسخ به مرقومه آن جنابان نکات ذیل را عرض می کنم:

اولاً، این که یک نظریه ای نادرست است، باید از رهگذر نقد علمی و ذکر ادله ردی و نقضی ثابت شود. این که شما به نحو کلی بفرمایید، یک نظریه نادرست است، نادرستی آن ثابت نمی شود. این که برای شما یقین حاصل است که نظریه اینجانب باطل است، تا وقتی با ذکر ادله همراه نباشد، چنین یقینی برای دیگران هیچ ارزش علمی ندارد.

ثانیاً، ما وظیفه داریم، از افتراء زدن به کلام الهی و تفسیر به رأی آیات قرآن پرهیز کنیم و دفاع از ساحت قرآن که مورد تفسیر به رأی قرار نگیرد و به خدای تعالی افتراء زده نشود، وظیفه هر مسلمان متعهد و بلکه هر عالم منصفی است. اگر بر نظریه ام اصرار می ورزم، به خاطر صیانت از ساحت مقدس قرآن کریم است.

به نظر من، باید از ایجاد انتظارات بیجا درباره قرآن پرهیز کرد؛ چرا که وقتی به قرآن مراجعه می شود و آن انتظارات تأمین نمی گردد، موجب تضعیف ایمان افراد جامعه خواهد شد.

ثالثاً، این که یک نظریه آیا به رشد و تعالی جامعه کمک می کند یا نه، به صرف اظهار نظر کلی مشخص نمی شود. اگر ما فرض را بر این بگذاریم که برخی ولو با حسن نیت هر دروغی را به عنوان اعجاز علمی و مانند آن به خدا نسبت می دهند، تردیدی نمی توان داشت که جلوگیری از نسبت دروغ دادن به خدا موجب رشد و تعالی علمی و اخلاقی جامعه خواهد بود.

رابعاً، برادر خوبمان از چه چیزی واهمه دارند؟ آیا بیم دارند که خدای ناکرده بر اثر این مباحث، ایمان کسی تضعیف شود؟ مگر بحث های اینجانب، ربطی به ایمانیات دارد؟ جالب این که ایشان درباره نظریه اینجانب فرموده اند: «براساس مبانی اندیشه توحیدی اسلام بطلان آن کاملاً آشکار است». خواهشمند است، بفرمایند، نظریه اینجانب با کدام یک از مبانی اندیشه توحیدی اسلام در تعارض است که ایشان به بطلان آن حکم کرده اند؟ مگر اینجانب چه کفر و زندقه ای گفته ام که چنین سخنی گفته شده است. اتهام زدن راحت ترین کاری است که می توان کرد؛ اما هرگز یک کار اخلاقی و شرعی نیست. در بحث علمی کلی گویی کردن سر بی صاحب تراشیدن است و هیچ ارزش علمی ندارد. مبانی اندیشه اسلام عبارت است از توحید و معاد و نبوت. چطور این نظریه که در قرآن علوم مستحدث بشری که بعد از نزول قرآن حادث شدند، نیامده است یا در قرآن از علوم بشری در همان حدی آمده است که تا زمان نزول قرآن میان عرب حجاز معلوم بوده است، با توحید یا معاد یا نبوت تعارض پیدا می کند؟  

خامساً، اینجانب به نحو مدلل و با استناد به آیات قرآن ثابت کردم که مراد الهی از محل پیدایش شیر در چارپایان همان است که با نگاه ظاهری و چشم غیر مسلح قابل رؤیت است. شما اگر نقد علمی دارید، ادله اینجانب را مورد نقد علمی قرار دهید. این که به نحو کلی و در مقام یک مجتهد به یک عامی بفرمایید که این نظریه نادرست است و بخواهید که آن را فرو بگذارم، هرگز شیوه صحیح علمی نیست.

سادساً، این که اینجانب در نوشته مذکور عرض کردم، در آیه مورد بحث به همان چیزی دلالت شده است که با نگاه ظاهری و چشم غیر مسلح قابل مشاهده است، هرگز مستلزم عمیق نبودن قرآن و محدود بودن معانی قرآن به این لایه معنایی نیست. از آیات قرآن نظیر هر کلام دیگری می توان لوازم معنایی بی شماری را استنباط کرد و مورد بهره برداری قرار داد.

سخنان گهربار امام علی(ع) نیز به اجمال دلالت دارد، قرآن عمیق است؛ اما این که عمقش چگونه است و چه ربطی با ظاهر آیات قرآن دارد، از طریق این سخنان مشخص نیست. عرض من این است که هرگز امام علی(ع) از رهگذر این بیان نمی خواهند بفرمایند، ما مجازیم هر معنای بی ربطی را ولو آن که فی نفسه صحیح باشد، به قرآن نسبت دهیم.

چنان که در جای دیگر گفته ام، ما نیازمندیم، در مرحله اول قرآن را تفسیر تاریخی کنیم و قرآن را چنان که در عصر نزولش قابل فهم بود، بفهمیم و در مرحله بعد نیاز داریم، به تفسیر فراتاریخی قرآن اهتمام ورزیم؛ یعنی قواعد کلی ورای آیات را استخراج کنیم و از آنها بهره مند شویم و البته این قواعد کلی در طول همان معانی تاریخی و عرفی آیات قرآن است؛ نه در مخالفت و معارضت با آنها.

در هر حال، برای ما هرگز جایز نیست، مفاهیمی را به قرآن نسبت دهیم که هیچ ملازمه منطقی و عقلی با آیات قرآن ندارد. نسبت دادن چنین مفاهیمی تفسیر به رأی و افتراء زدن به خدای تعالی است که حرام و ممنوع به شمار می آید.

سابعاً، هر چه با ادله معتبر ثابت شود، ارزش علمی دارد. اگر ثابت شود که کشتی نوح اولین کشتی غول پیکر بوده، واقعیتی انکار ناپذیر خواهد بود. منتها هرگز در قرآن چنین چیزی نیامده است. در قرآن فقط خطاب به نوح گفته شده است که کشتی بساز. نیز اگر ثابت شود که اولین بار زره توسط حضرت داود ساخته شد، در آن تردیدی نخواهیم داشت. اما در قرآن چنین چیزی بیان نشده است. در قرآن فقط آمده است که ما ساختن زره را به داود آموختیم. همچنین، اگر ثابت شود، تابع مثلثاتی تانژانت در ریاضیات و مهندسی توسط ابوالوفای بوزجانی در قرن سوم هجری از روی عمل باقیمانده از پیامبر گرامی اسلام در تعیین اوقات شرعی به دست آمده است، منکر آن نتوانیم بود. منتها این ربطی به قرآن ندارد و نیز این که نامبرده چگونه از روی عمل باقیمانده پیامبر(ص) به تعیین اوقات شرعی رسیده، ابهام دارد. همینطور این که زنبور عسل برای یافتن شهد گلها حرکت منحنی گونه دارد، هرگز در قرآن نیامده است و آیه اشاره شده، تنها می گوید، به زنبور عسل الهام کردیم که از کوه ها و درختان و داربست ها برای خود لانه بسازد. به هر حال، آن چیزی که من می گویم، این است که نباید چیزهای بی ربط را به قرآن نسبت داد؛ بلکه باید چیزهایی را به قرآن نسبت داد که از خود آیات قرآن به طریق عرفی یا عقلی فهمیده شود. عرض من این است که ما نباید آنچه را که از خود قرآن به دست نمی آید و از جای دیگر فهمیده می شود، به قرآن نسبت دهیم.

این که گفته شود، قرآن به صرف این که در آن آمده است، «به نوح گفتیم، کشتی بساز» یا «به داود ساختن زره را یاد دادیم»، یا «به زنبور گفتیم، از کوه ها یا درختان یا هر داربستی لانه بساز» اشاره به صنعت کشتی سازی یا زره سازی یا حرکت منحنی گون زنبور دارد، چه عمقی برای قرآن ثابت می شود؟ آیا می خواهید بفرمایید که ما می توانیم از رهگذر مطالعه قرآن به صنعت کشتی سازی یا زره سازی یا حرکت منحنی گون زنبور پی ببریم؟

در پایان، از همه دوستان تقاضا می کنم، فضای بحث علمی را به احساسات و تعصبات و تکفیر و تفسیق آلوده نکنیم. ما به حکم وظیفه شرعی باید با حسن نیت به اقدامات و افکار یکدیگر نگاه کنیم و در امتثال اوامر مقام معظم رهبری در زمینه ترویج آزاداندیشی تلاش کنیم و زمینه های تقویت باورهای دینی را به نحو استدلالی و علمی فراهم نماییم.

پنهان نیست که چارچوب اصول و ضروریات اسلامی و شیعی منطقة الفراغ بحث علمی است و طرح هر بحث علمی در این چارچوب هیچ اشکال شرعی ندارد و مرام و رویه تمام علمای ما در طول تاریخ همین گونه بوده و هست.

بی شک، این چنین نیست که اگر ما با رویکرد تنقیح و تقویت باورهای خود در زمینه متون دینی به نقد علمی آن باورها نپردازیم، به آنها مصونیت بخشیده ایم؛ زیرا بی تردید دشمنان دین و قرآن به گونه تخریبی و در جهت تضعیف ایمان مؤمنان به نقد و رد آنها روی خواهند آورد و کوتاهی ما در این زمینه، هرگز بر ما که دغدغه دین و دین داری داریم، بخشودنی نیست.  

با سپاس

ارادتمند شما نکونام

لینک های مرتبط:  معناسازی و اعجازتراشی‏های بی‏جا برای قرآن کریم؛ متن دفاعیه ای درباره نقد اعجاز علمی

 


نقد اعجاز علمی قرآن در زمینه محل پیدایش شیر

آنچه اینک ملاحظه می کنید، نامه ای است که یکی از همکاران گروه فیزیک به ضمیمه مقاله ای درباره اعجاز علمی در آیه 66 سوره نحل برایم فرستاده و از من خواسته نظرم را درباره آن بیان کنم. من در ذیل اصل نامه ایشان و خلاصه ای از مقاله ضمیمه را می آورم و آنگاه نقد خودم را بر آن بیان می کنم.

اما قبل از آن مناسب است، بگویم که به نظر من هیچ یک از دستاوردهای علمی که بعد از نزول قرآن به دست آمده، در قرآن وجود ندارد و هرگز در قرآن چیزی از علوم بشری نیامده است که بعد کشف شده و قبل از آن مکشوف نبوده باشد. در قرآن همان مقدار از علوم بشری انعکاس یافته است که تا زمان نزول قرآن و در میان عرب حجاز عصر پیامبر(ص) شناخته بود. علوم بشری در میان آنان سطحی بوده و در حدی بوده است که با نگاه ظاهری و بدون چشم مسلح قابل مشاهده و درک بوده است؛ چرا که اساساً قرآن یک کتاب علمی نبوده و در مقام این نبوده است که علوم بشری را رشد بدهد؛ بلکه یک کتاب هدایتی و موعظه ای بوده است؛ به این منظور که عرب حجاز عصر پیامبر(ص) را از عقاید باطلی مثل شریک قایل شدن برای خدا و انکار حیات پس از مرگ و سنت های باطلی مثل ظهار و نسیء و زنده به گور کردن دختران رهایی بخشد.

درست است که قرآن برای هدایت عرب حجاز عصر نزول نازل شده، اما در عین حال برای هر قومی در هر عصری قابل بهره برداری و هدایت گیری است؛ نظیر هر گفتاری موعظه ای که خطاب به مردمی ایراد می شود و در عین حال مردمان دیگر هم می توانند از آن بهره برداری نمایند.

 

1. متن نامه

به نام خدا

جناب آقای دکتر نکونام

با سلام و احترام

آقای رضا هوشیار در مقاله ای با عنوان «نشانه ای از اعجاز علمی قرآن» توضیحاتی را در خصوص آیه 66 سوره نحل آورده و شیری که از بین مواد گوارشی و خون در شکم دام ها شکل گرفته به عنوان یک عبرت بیان شده است. با توجه به این که امروزه در زیست شناسی این موضوع به اثبات رسیده، به نظر جنابعالی،

یک) در زمان عصر نزول از این آیه چه برداشتی می شده است؟

دو) مقاله ذیل با دیدگاه جناب عالی چگونه نقد می شود؟

 

2. خلاصه مقاله

نویسنده در توضیح مقاله اش نوشته است:

نوشته حاضر، تفسیر یک آیه از قرآن کریم است که در آن معجزه اى از معجزات، به گونه اى نهفته است که تا پیش از دسترسى دانش بشرى بدان کشف نشده بود و اینک دانش بر آن دست یافته است. آیه مورد نظر چنین است:

وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکُمْ مِمَّا فی‏ بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبینَ (نحل، 66)؛ البته در دامها (شتر و گاو و گوسفند و بز) براى شما عبرتى است؛ از آن چیز که در شکم هاى آنها است از بین مواد گوارشى و خونى، به شما شیرى خالص و گوارا مى نوشانیم.

وی آیه مذکور را به گونه ای ترجمه کرده است که در جهت تأمین هدف خود، یعنی اثبات اعجاز علمی از این آیه باشد. حال آن که ترجمه این آیه طبق ترجمه آقای فولادوند از این قرار است:

و در دام ها قطعاً براى شما عبرتى است: از آنچه در شکم آنهاست، از میان سرگین و خون، شیرى ناب به شما مى‏نوشانیم که براى نوشندگان گواراست.

نویسنده برای تأمین نظر خود نکاتی را بیان کرده که مهم ترین آنها از این قرار است:

الف. نویسنده در حالی که «عبرة» به معنای وسیله درس گرفتن است، آن را به معنای چیز مشابه گرفته و نوشته است:

کلمه «عبرة» براى اصلى که چیزهاى مشابه را با آن مى سنجند، هم به کار مى رود، پس به جانوران دیگر همچون انسان هم نظرى مى افکنیم و مى بینیم که مثل همین وضعیت ـ یعنى وجود سلولهاى پوششى روده ـ در آنها نیز هست و هیچ جانور دارنده آن سلولها بدون درست کارکردن آنها نمى تواند سالم، قوى و حتى گاهى زنده باشد.

ب. ضمیره «ه» که در «بطونه» به «ماء موصوله» و از آن به «انعام» بر می گردد، نویسنده آن را به غده های شیری برگردانده و چنین گفته است:

حال سئوال این است که در شکم هاى چه چیزى شیر است؟ در اینجا دو احتمال وجود دارد:

نخست، آن که بنابر آنچه علم مى گوید شیر در سلول هاى شیرى تولید مى شود که تعدادى از آنها در هر کیسه شیرى هستند و شمارى از کیسه هاى شیرى در هر خوشه شیرى هستند و چند خوشه شیرى در غده شیرى هستند و یک غده شیرى در هر پستان است؛ سپس شیر در مجارى شیرى جریان مى یابد.

پس هر یک از آنها بطنى از بطون پستان است و نیز هر یک از آنها بطنى از بطون آن حیوانى است که نام برده شده است. پس کلمه «ما» مى تواند هر یک از آنچه که داراى بطن است باشد، مثلاً کیسه یا خوشه یا غده شیرى یا پستان باشد.

دوم، این که ممکن است منظور از «ما» جنس مؤنث شیردار باشد که در این صورت «بطون» آن نیز پستان هاى آن است.

ج. نویسنده مراد از «بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ» را حد میانی مواد گوارشی روده باریک و خون مویرگی زیر لایه پوششی سلولی پرزهای ردوه باریک دانسته و می نویسد:

سرچشمه شیر قبل از سلول هاى شیرین پستان، جایى است بین ماده گوارشى(فَرث) و خونى(دم). این خون مورد نظر ما باید خونى باشد که از فاصله میان این خون و نوعى از ماده گوارشى مواد گوناگون را به غده هاى پستان برساند تا شیر تولید گردد. اگر محل هاى ما بین مواد گوارشى در تمام دستگاه گوارش و خونها در تمام دستگاه گردش خون را بررسى کنیم مى بینیم که هیچ جایى مناسب تر از حد میانى مواد گوارشى روده باریک و خون مویرگى زیرلایه پوششى سلولى پرزهاى روده باریک نیست. چرا که در بین این دو یعنى مواد گوارشى روده باریک و خون مویرگى داخل پرز، یک لایه از سلولهاى جذب کننده مواد وجود دارد که با روشهایى که گاه شگفت آور است، مواد غذایى را از ماده گوارشى روده باریک گرفته و آنها را به طرف رگها منتقل مى کند.

سپس می افزاید:

ناآگاهى دانشمندان بزرگ زیست شناسى و فیزیولوژى حیوانى درباره وجود سلولهاى پوششى روده و کارهاى مهم آن تا بیش از دوازده قرن پس از نزول قرآن ادامه داشت.

نتیجه اینکه این یک اعجاز قرآن است؛ زیرا دیگران از گفتن آن و یا گفتن مانند آن عاجز بوده اند؛ همچنین قرآن به گونه اى آن را گفته که مؤمنینى که حقیقت آن را درنیافته اند، بى ایمان نشوند و کافران از آن علیه مؤمنان سود نبرند و نیز حقیقت آن تا زمان دستیابى دانش بشرى آشکار نگردد و بدین گونه براى زمانه اى دیگر و مردمانى دیگر معجزه اى تازه و در خور زمانه و فرهنگ آنان به آنها ارائه شود تا آسمانى و خدایى بودن قرآن را بپذیرند و به آن ایمان آورند.

خلاصه آن که نویسنده آیه روشن خداوند را که برای عرب حجاز عصر پیامبر(ص) نازل شده تا آنان را به قدرت خدا توجه بدهد، چنان پیچیده کرده است که فقط زیست شناسان و فیزیولوژیست ها قادر به درک آن هستند و این هم جز با تفسیر به رأی واژگان و تعابیر قرآنی میسور نشده است. آیه مذکور چنان که نویسنده پنداشته است، هرگز در صدد بیان این نیست که شیر به طور دقیق از چه اجزای میکروسکوپی بدن چارپایان حاصل می شود. در آن، گفته شده است، شیر همان طور که با نگاه ظاهری دانسته می شود، از شکم چارپایان از میان خون و سرگین بیرون می آید. مراد از خون همان خون و سرگین هم همین چیزهایی است که با چشم سر رؤیت می کرده است. اساساً، این آیه در مقام این نیست که یک چیز نامعلومی را به مخاطبان بیاموزاند و مثلاً، بگوید: ای مخاطبان من می خواهم یک چیز تازه ای که تاکنون از آن خبر نداشتید، به شما خبر بدهم؛ بلکه در مقام این است که مخاطبان را از رهگذر یک چیزی که در مرآی و منظر مخاطبان است و به رأی العین مشاهده می کنند، به قدرت خدای نادیدنی توجه دهد و به عبادت او فرابخواند.

 

3. تفسیر صحیح آیه

قبل از آن که به تفسیر آیه بپردازیم، یکبار دیگر، آن را با ترجمه اش از نظر می گذرانیم:

وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکُمْ مِمَّا فی‏ بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبینَ (نحل، 66)؛ و در دامها قطعاً براى شما عبرتى است: از آنچه در شکم آنهاست، از میان سرگین و خون، شیرى ناب به شما مى‏نوشانیم که براى نوشندگان گواراست.

من اینک به منظور تفسیر این آیه چند نکته را عرض می کنم:

الف. مخاطب شناسی آیه: بزرگ ترین مشکلی که معمولاً، در فهم آیات قرآن وجود دارد، این است که آیات قرآن را در بستر نزولش بررسی نمی کنند و به مخاطب شناسی آیه نمی پردازند. تصور می کنند، آیات قرآن هم اکنون و خطاب به ما نازل شده است.

در خصوص آیه مورد بحث باید توجه داشت که آن در سوره نحل قرار دارد که یک سوره مکی است و خطاب به مشرکان مکه نازل شده است. در این آیه دوبار ضمیر «کم» تکرار شده است: یکی در «لَکُمْ» و دیگری در «نُسْقیکُمْ». باید توجه داشت که این ضمیر «کم» (شما) به چه کسانی بر می گردد و مراد از آن چه کسانی اند و به اصطلاح مخاطبان آیه کیستند.

برای این که مشخصات مخاطبان سوره نحل و از جمله آیه مورد بحث را شناسایی کنیم، یک مرور به آیات این سوره کافی است. در این سوره شواهد فراوانی وجود دارد که دلالت می کنند، مخاطبان این سوره و آیه مورد بحث مشرکان مکه اند؛ نظیر:

* وَ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ * أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ * إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (نحل، 20-22)؛ و کسانى را که جز خدا مى‏خوانند، چیزى نمى‏آفرینند در حالى که خود آفریده مى شوند. مردگانند نه زندگان، و نمى‏دانند کى برانگیخته خواهند شد. معبود شما معبودى است یگانه. پس کسانى که به آخرت ایمان ندارند، دلهایشان انکارکننده [حق‏] است و خودشان متکبرند.

* إِنْ تَحْرِصْ عَلى‏ هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ * وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلى‏ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (نحل، 37-38)؛ اگر [چه‏] بر هدایت آنان حرص ورزى، ولى خدا کسى را که فرو گذاشته است هدایت نمى‏کند، و براى ایشان یارى‏کنندگانى نیست. و با سخت‏ترین سوگندهایشان بخدا سوگند یاد کردند که خدا کسى را که مى‏میرد بر نخواهد انگیخت. آرى، [انجام‏] این وعده بر او حق است، لیکن بیشتر مردم نمى‏دانند.

* وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصیباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ * وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ * وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ * یَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (نحل، 56-59)؛ و از آنچه به ایشان روزى دادیم، نصیبى براى آن [خدایانى‏] که نمى‏دانند [چیست‏] مى‏نهند. به خدا سوگند که از آنچه به دروغ برمى‏بافتید، حتماً سؤال خواهید شد. و براى خدا دخترانى مى‏پندارند. منزّه است او. و براى خودشان آنچه را میل دارند [قرار مى‏دهند]. و هر گاه یکى از آنان را به دختر مژده آورند، چهره‏اش سیاه مى‏گردد، در حالى که خشم [و اندوه‏] خود را فرو مى‏خورد.

این آیات نشان می دهد که مخاطبان سوره نحل کسانی بودند که بت ها را می پرستیدند و به آخرت باور نداشتند و پیامبر(ص) حریص بود که آنان را هدایت کند؛ اما آنان نه از بت پرستی دست می شستند و نه به آخرت باور پیدا می کردند. آنان در عین حالی که دختران خود را از شرم زنده به گور می کردند، فرشتگان را دختران خدا می پنداشتند؛ بنابراین مخاطبان سوره نحل و از آن جمله آیه مورد بحث، مشرکان مکه بودند که هیچ ابزار و کشف علمی نداشتند و با نگاه ظاهری و چشم سر به اشیاء می نگریستند.

ب. معناشناسی لفظ «عبرة»: مراد از عبرت چنان که از سیاق آیه بر می آید، این است که مخاطبان از رهگذر مضمونی که در آیه بیان شده، به قدرت و نعمتی که به خدا تعلق دارد، توجه کنند و شکرگزار او باشند. به واقع «عبرة» در این آیه به معنای «آیه» و نشانه الهی است تا مخاطبان از رهگذر توجه به آن به قدرت الهی پی ببرند و او را سپاس گویند؛ چنان که در آیات قبل و بعد از آیه مورد بحث به جای لفظ «عبرة» از لفظ «آیة» استفاده شده است:

* وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فی‏ ذلِکََ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (نحل، 65)؛ و خدا از آسمان آبى فرود آورد و با آن زمین را پس از پژمردنش زنده گردانید، قطعاً در این [امر] براى مردمى که شنوایى دارند نشانه‏اى است.
* وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخیلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (نحل، 67)؛ و از میوه درختان خرما و انگور، باده مستى‏بخش و خوراکى نیکو براى خود مى گیرید. قطعاً در این [ها] براى مردمى که تعقل مى‏کنند نشانه‏اى است.

 

در این دو آیه در عین حالی که مانند آیه مورد بحث از نعمت های الهی سخن رفته، به جای لفظ «عبرة» لفظ «آیه» به کار رفته و این حاکی از ترادف این دو لفظ است. در این آیات به واقع به مشرکان مکه گفته شده است، اگر چه که خدا برای شما قابل رؤیت نیست؛ اما نعمت های او قابل رؤیت و مورد استفاده شماست، لذا به آنها توجه کنید و از طریق توجه به آنها به خود خدا و قدرت او پی ببرید و سپاسگزار او باشید.

به این ترتیب، در این آیات به نوعی بر اثبات خدا و قدرت او استدلال شده است. مقدمه استدلال نعمت های باران و شیر و خرما و انگور بوده است که با چشم سر برای مشرکان مکه مشهود بوده و نتیجه استدلال خدا و قدرت او به شمار رفته است که قابل درک حسی نیست. در هر استدلال باید مقدمات معلوم باشد تا استدلال نتیجه بخش بگردد. اگر ما فرض را بر این بگذاریم که مشرکان مکه نمی دانستند که خداوند شیر را از کجا برایشان می آورد، چگونه می توانستند، آن را آیه و نشانه او تلقی کنند؟ و به خود او پی ببرند. باید مقدمه استدلال روشن و معلوم باشد تا به کمک آن، بتوان به نتیجه روشن و معلومی رسید. هرگز از مقدمه مجهول نمی توان نتیجه معلومی گرفت.

حال سخن ما این است که خداوند چطور در این آیات خطاب به مشرکان مکه فرموده است، به باران و شیر و خرما و انگور توجه کنید و از رهگذر آنها به قدرت من پی ببرید، در حالی که آنها را نمی شناختند و به شگفتی نحوه پیدایش و بهره مندی از آنها واقف نبودند؟ آیا خداوند برای شناخت خود و قدرتش، مخاطبان را به امور مجهول حوالت داده و به قول معروف دنبال نخود سیاه فرستاده است؟

 

4. نتیجه بحث

معجزه بودن یک چیز به این معناست که بشر به طرق عادی و از طریق آموزش قادر به انجام دادن آن نیست؛ بلکه به کمک قدرت الهی است که انجام می شود. در اعجاز علمی قرآن ادعا می شود، بشر در وقتی که هنوز ابزار کشف پیچیدگی ها و رموز چیزها وجود نداشته، خداوند در قرآن از آنها خبر داده است. البته چنین مطلبی در این حدش مشکل جدی پدید نمی آورد. مشکل از آنجا شروع می شود که گفته می شود، مردم از زمانی که آیات قرآن نازل شد تا زمان معاصر که علوم جدید پدید آمد، آیات قرآن را نمی فهمیدند یا اشتباه می فهمیدند.

نویسنده مقاله مذکور با حمل عبارت «بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ» به «حد میانى مواد گوارشى روده باریک و خون مویرگى زیرلایه پوششى سلولى پرزهاى روده باریک» به واقع ادعا می کند، مردم تا دوره معاصر قادر به درک این عبارت قرآنی نبودند؛ چون اینها با میکروسکوپ قابل مشاهده است و با چشم سر هرگز قابل مشاهده نیست و اگر مردم تاکنون از آیه فقط می فهمیدند که شیر از میان سرگین و خون بیرون می آید، اشتباه می فهمیدند.

این در حالی است که هرگز آیه در مقام این نیست که جای دقیق پدید آمدن شیر را مشخص کند. در آیه به همان چیزی که با نگاه ظاهری دانسته می شود، توجه داده شده است. نگاه ظاهری هم نشان می دهد که شیر از پستان چارپا بیرون می آید. این پستان هم حاوی خون است و هم در جوارش سرگین چارپاست. در عین حال نه به خون آمیخته می شود و نه به سرگین.

هرگز این آیه قرآن در مقام بیان یک مطلبی نیست که مخاطبان قرآن یعنی مشرکان مکه نمی فهمیدند. اگر چنان بود که خود آیه قرآن، بیانگر آن چیزی بود که نویسنده در مقام اثبات آن است، باید آن از خود الفاظ و عبارات آیه کشف می شد؛ نه این که پس از اختراع میکروسکوپ و مطالعه زیست شناسان و فیزیولوژیست ها بر روی مویرگ های روده باریک کشف گردد. نسبت دادن چیزی را که زیست شناسان و فیزیولوژیست ها با مشاهده مویرگ های روده باریک به وسیله میکروسکوپ کشف کرده اند، به آیات قرآن نادرست است. هرگز زیست شناسان و فیزیولوژیست ها محل پیدایش شیر را از طریق مطالعه آیات قرآن به دست نیاورند تا قابل انتساب به قرآن باشد؛ بلکه آنان از طریق مطالعه میکروسکوپی مویرگ های روده باریک به چنگ آورند.

 

لینک های مرتبط:  معناسازی و اعجازتراشی‏های بی‏جا برای قرآن کریم؛ متن دفاعیه ای درباره نقد اعجاز علمی


جالش با نظریه نزول دفعی قرآن

متنی که اینک ملاحظه می کنید، در نقد اجمالی دیدگاه های مشهور در زمینه نزول دفعی حقیقت قرآن در شب قدر و یا تقارن بعثت و نزول قرآن است که در سایت فارس انتشار یافته است. گفتنی است که متن ذیل با اندکی اضافات در خبرگزاری فارس نیز انتشار یافت.

1. شروع نزول قرآن در ماه رمضان

نظر مشهور بر این است که آیه «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرآن» (بقره، 185) بر نزول دفعی کل قرآن در ماه رمضان دلالت دارد؛ اما این نظر مشکلاتی دارد؛ چون:

اولاً، این آیه در سوره بقره است و در وقتی این سوره نازل شده بود که هنوز بیش از 20 سوره قرآن که اغلب از سوره های بلند و متوسط قرآن اند، نازل نشده بودند. گفتنی است که سوره بقره حاوی آیاتی در زمینه تغییر قبله است و در حدود سال اول و دوم هجرت نازل شده است.

ثانیاً، قرآن به زبان فصیح و بلیغ و برای هدایت عرب عصر پیامبر(ص) نازل شده است. چگونه در حالی که هنوز کل قرآن نازل نشده بود، از لفظ «القرآن» بفهمند که کل قرآن مراد آیه است؟

ثالثاً، قرآن در هیچ یک از آیات بر کل قرآن دلالت ندارد؛ چون هیچ آیه ای بعد از خاتمه نزول قرآن نازل نشده است. وقتی می توان گفت، لفظ «القرآن» بر کل قرآن دلالت دارد که کل قرآن نازل شده باشد.

رابعاً، ملاحظه می شود، در سوره مزمل که سومین یا چهارمین سوره نازله است، لفظ «القرآن» آمده است؛ در حالی که قبل از آن بیش از دو یا سه سوره نازل نشده بود. بنابراین لفظ «القرآن» بر بعض قرآن دلالت دارد، نه کل قرآن. آیات آغازین سوره مزمل چنین است: ‏«یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً (1-4)؛ اى جامه به خویشتن فروپیچیده، به پا خیز شب را مگر اندکى، نیمى از شب یا اندکى از آن را بکاه، یا بر آن [نصف‏] بیفزاى و قرآن را شمرده شمرده بخوان».

به این ترتیب، نظر به این که از سویی عرب عصر پیامبر(ص) ملاحظه می کردند، برخی از سوره های قرآن نازل شده است و نه کل سوره های آن، و از سوی دیگر تنها اولین سوره در ماه رمضان نازل شده و سوره های دیگر در ماه های بعدی نازل گردیده، به روشنی می فهمیدند که منظور از نزول قرآن در ماه رمضان، شروع نزول قرآن با نزول اولین سوره در ماه رمضان است؛ نه نزول کل قرآن.

2. تقدم زمانی بعثت بر زمان نزول قرآن

درباره زمان بعثت و نزول قرآن گفتنی است:

اولاً، هیچ دلیلی بر تقارن بعثت پیامبر(ص) و نزول قرآن نیست. می تواند پیامبر(ص) نخست در 27 رجب به پیامبری مبعوث شود و سپس در ماه رمضان قرآن بر او نازل گردد. مگر حضرت موسی(ع) با نزول تورات به پیامبری مبعوث شد؟ آن حضرت نخست قبل از ورود به مصر به پیامبری مبعوث شد (نک: طه، 10؛ قصص، 29) و سپس بعد از خروج از مصر تورات بر او نازل گردید (نک: اعراف، 144-150).

ثانیاً، هرگز سوره علق یا آیات آغازین آن نمی تواند در آغاز بعثت یعنی 27 رجب نازل شده باشد؛ چون در این سوره سخن از این است که پیامبر(ص) به پیامبری(ص) مبعوث شده بود و حتی مشرکان مکه را دعوت کرده بود و آنان نیز آن حضرت را تکذیب کرده بودند و از نمازگزاردن ایشان جلوگیری می کردند؛ چنان که آمده است: « أَ رَءَیْتَ الَّذِى یَنهَْى‏ * عَبْدًا إِذَا صَلىَّ * أَ رَءَیْتَ إِن کاَنَ عَلىَ الهُْدَى * أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى * أَ رَءَیْتَ إِن کَذَّبَ وَ تَوَلىَّ(علق، 9-13)؛ آیا دیدى آن کس را که باز مى‏داشت، بنده‏اى را آن گاه که نماز مى‏گزارد؟ چه پندارى اگر او بر هدایت باشد، یا به پرهیزگارى وادارد [براى او بهتر نیست‏]؟ [و باز] آیا چه پندارى [که‏] اگر او به تکذیب پردازد و روى برگردانَد [چه کیفرى در پیش دارد]؟»

اگر گفته شود که پنج آیه اول آن در آغاز بعثت نازل شده است، این گفته پذیرفتنی نیست؛ زیرا هرگز این آیات حاوی پیام کاملی نیست و نمی تواند مستقل از بقیه آیات این سوره نازل شده باشد. در این آیات فقط به پیامبر(ص) خطاب شده است که «بخوان» و هرگز مشخص نشده است که چه چیزی را بخواند. اگر فرض کنیم که این آیات، اولین وحی به پیامبر(ص) بوده، هیچ فصاحت و بلاغتی ندارد و مقصود را مشخص نمی کند؛ مثل این که یکباره خطاب به یک رهگذری گفته شود، «بخوان». او چه پاسخی خواهد داد؟ جز این که بگوید: من چه چیزی را بخوانم؟ آیا وقتی که کسی هیچ چیزی نه در ذهنش هست و نه در پیش رویش، معقول است که به او گفته شود، «بخوان»؟

اگر گفته شود، منظور این است که همین پنج آیه را بخوان، خواهیم گفت: به چه دلیل؟ چه قرینه ای در این پنج آیه وجود دارد که پیامبر(ص) بفهمد، مراد همین پنج آیه است؟ به علاوه، حتی اگر این پنج آیه را هم روی یک پوستی نوشته باشند و به کسی بدهند و بگویند، آن را بخوان، باز خواهد گفت: چه چیزی را بخوانم؟ چه به طور شفاهی به کسی گفته شود، بخوان و چه به صورت کتبی، باز جای این سئوال هست که چه چیزی را بخوانم؟ این پنج آیه را ملاحظه کنید: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ * خَلَقَ الْانسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ (علق، 1-5)؛ بخوان به نام پروردگارت که آفرید. انسان را از عَلَق آفرید. بخوان، و پروردگار تو کریمترین [کریمان‏] است. همان کس که به وسیله قلم آموخت. آنچه را که انسان نمى‏دانست [بتدریج به او] آموخت».

این آیات نشان می دهد که ناظر به سابقه ای نازل شده است و چیزی قبل از نزول این آیات به پیامبر(ص) تعلیم داده شده بود که اکنون در این آیات به ایشان خطاب شده است که «بخوان». آن هم طبق روایات، عبارت از نماز بوده است. در روایات آمده است که در روز اول بعثت، نماز به پیامبر(ص) تعلیم شد و او به همراه علی(ع) و خدیجه(س) در همان روزهای اول نماز می گزارد. اما با ممانعت مشرکان مکه مواجه شد و در این زمان، پیامبر(ص) به راهنمایی الهی نیاز داشت که چه کار کند. خداوند هم فرمود: نماز را بخوان و از دستور مشرکان مکه اطاعت مکن.

اگر گفته شود، چه شاهدی هست که «اقرأ» به معنای نماز خواندن است، گفته می شود، شاهد آن، آیه «أَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلىَ‏ غَسَقِ الَّیْلِ وَ قُرْءَانَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْءَانَ الْفَجْرِ کاَنَ مَشهُْودًا» (اسراء، 78) است که مراد از « قُرْءَانَ الْفَجْرِ» در آن «نماز صبح» است.

به علاوه در خود سوره علق از نماز گزاردن پیامبر(ص) سخن رفته و در پایان سوره نیز عبارت «وَ اسْجُد » (علق، 19) آمده است که به معنای نمازگزاردن است. در اواسط سوره آمده است که پیامبر(ص) را از نمازگزاردن نهی می کردند: «أَ رَءَیْتَ الَّذِى یَنهَْى * عَبْدًا إِذَا صَلىَّ(علق، 9-10)؛ آیا دیدى آن کس را که باز مى‏داشت، بنده‏اى را آن گاه که نماز مى‏گزارد؟» و در پایان سوره آمده است از نهی آنان اطاعت نکن و نماز گزار: « کلاََّ لَا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْترَِب (علق، 19)؛ زنهار! فرمانش مَبَر، و سجده کن، و خود را [به خدا] نزدیک گردان».

3. عدم دلالت آیه منت بر تقارن بعثت و نزول قرآن

این که گفته شده، آیه «لَقَد مَنَّ اللّهُ عَلَی ‌المُؤمِنینَ إذ بَعَثَ فیهِم رَسولاً مِن أنفُسِهِم» (آل عمران، 164) بر نزول قرآن همزمان با بعثت دلالت دارد، پذیرفتنی نیست؛ زیرا تردیدی نیست که بعثت پیامبر(ص) منّت و نعمت بزرگی است؛ اما چه لزومی دارد که پیامبر(ص) با نزول قرآن به پیامبری مبعوث شود؟ بی تردید، همچنان که بعثت پیامبر(ص) اهمیت داشته، نزول قرآن هم اهمیت داشته است. چرا گفته نشود، به جهت اهمیتی که خود قرآن داشته، نزولش از شب قدر ماه رمضان شروع شده است؟ مگر لازم است، چون بعثت پیامبر(ص) اهمیت داشته، همه رخدادهای مهم از همان زمان شروع شود؟

4. دفاع از نظریه شیخ مفید در زمینه معنای اولین وحی در شب قدر

نظر شیخ مفید که نزول بخشی از قرآن یعنی اولین وحی قرآنی را در شب قدر می داند، هیچ منافاتی با نزول دیگر وحی های قرآنی در ماه های دیگر ندارد. این به مانند آن است که گفته شود، آب قنات در روز جمعه جاری شد و این هیچ منافاتی با این که آب قنات در روزهای دیگر جریان داشته باشد، ندارد و اگر تنها از ماه رمضان نام برده شده، به جهت اهمیت شروع نزول قرآن بوده است.

5. عدم دلالت بیت المعمور بر قلب

در صریح روایات است که مراد بیت المعمور در آسمان دنیاست و هیچ قرینه ای وجود ندارد که دلالت داشته باشد، مراد از بیت المعمور قلب پیامبر(ص) است. به علاوه در روایت نیز هرگز سخن از اجمال و عصاره قرآن نیست و قرآن وقتی بدون قرینه به کار برود، بر همین قرآن معهود دلالت دارد؛ نه بر اجمال و عصاره آن؛ لذا ادعای این که مراد از قرآن در روایت، اجمال و عصاره آن است، بی دلیل است و حق آن است که چنین روایتی به کلی مردود شناخته شود؛ چنان که شیخ مفید آن را رد کرده است. آیت الله جوادی نیز تصریح کردند که به صرف احتمال این که مراد از بیت المعمور قلب پیامبر(ص) باشد، نمی توان روایات نزول قرآن در شب قدر را به نزول قرآن بر قلب پیامبر(ص) معنا کرد.

6. عدم دلالت آیات قرآن بر نزول دفعی

استدلال ها به آیات قرآن در زمینه نزول دفعی قرآن مخدوش است. از جمله، آیه «الر کِتابٌ اُحکِمَت آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت مِن لَدُن حَکیمٍ خَبیر» (هود، 1) هرگز دلالت صریحی بر دو نوع نزول داشتن قرآن ندارد؛ زیرا:

اولاً، « اُحکِمَت آیاتُهُ » هرگز به معنای حقیقت یگانه و معنای واحد داشتن نیست. ظاهر این آیه دلالت دارد که آیات قرآن ابتدا اِحکام نداشته و سپس اِحکام پیدا کرده است و ناظر به مراحل نزول قرآن است. چنان که از آیات قرآن بر می آید، قرآن در ابتدا که بر پیامبر(ص) نازل می شد، در قلب آن حضرت تثبیت نبود و بعد خداوند آن را در قلب ایشان تثبیت می کرد؛ به همین رو آن حضرت بیم داشتند که مبادا آیات وحی شده را فراموش کنند. گفتنی است که در قرآن اِحکام در مقابل نسخ به کار رفته؛ چنان که آمده است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فی‏ أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (حج، 52)؛ و پیش از تو [نیز] هیچ رسول و پیامبرى را نفرستادیم جز اینکه هر گاه چیزى تلاوت مى‏نمود، شیطان در تلاوتش القاى مى‏کرد. پس خدا آنچه را شیطان القا مى‏کرد محو مى‏گردانید، سپس خدا آیات خود را استوار مى‏ساخت، و خدا داناى حکیم است».

ثانیاً، هرگز «فُصِّلَت» در آیه مورد بحث به معنای فصل فصل قرار دادن نیست؛ بلکه به معنای روشن ساختن است؛ چنان که در سوره فصلت آمده است: «کِتَابٌ فُصِّلَتْ ءَایَاتُهُ قُرْءَانًا عَرَبِیًّا لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (فصلت،3)؛ کتابى است که آیات آن، به روشنى بیان شده. قرآنى است به زبان عربى براى مردمى که مى‏دانند». نیز در ادامه آمده است: « وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا أَعجَْمِیًّا لَّقَالُواْ لَوْ لَا فُصِّلَتْ ءَایَاتُهُ ءَ اعجَْمِىٌّ وَ عَرَبىِ‏ٌّ (فصلت، 44)؛ و اگر [این کتاب را] قرآنى غیر عربى گردانیده بودیم، قطعاً مى‏گفتند: چرا آیه‏هاى آن روشن بیان نشده؟ کتابى غیر عربى و [مخاطبِ آن‏] عرب زبان؟»

بنابراین مراد از «فُصّلت» مُبیََّن و روشن شدن آیات است و این حاکی از آن است که وقتی قرآن نازل می شد، نخست در ذهن پیامبر(ص) صورت مبهمی داشت؛ سپس صورت روشنی پیدا می کرد؛ چنان که در جای دیگر آمده است: «لَا تحَُرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْءَانَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُ * ثمُ‏َّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ (قیامت، 16-19)؛ زبانت را [در هنگام وحى‏] زود به حرکت درنیاور تا در خواندن [قرآن‏] شتابزدگى به خرج دهى. در حقیقت گردآوردن و خواندن آن بر [عهده‏] ماست. پس چون آن را برخواندیم [همان‏گونه‏] خواندن آن را دنبال کن. سپس روشن ساختن آن [نیز] بر عهده ماست».

گویا هر وحیی که بر پیامبر(ص) نازل می شده، بسان رؤیایی بوده است که در لحظه بیدار شدن، هنوز در ذهن تثبیت نشده و صورت روشنی هم به خود نگرفته است؛ اما بعد از لحظاتی دیگر در ذهن تثبیت می شود و صورت روشنی می یابد. بنابراین آیه مورد بحث ناظر به نزول همین قرآن معهود و موجود است؛ نه حقیقت یگانه و مجرد قرآن.

7. عدم دلالت آیات تأویل قرآن بر حقیقت بسیط کل قرآن

هرگز «تأویل» در ایات اعراف و یونس به معنای حقیقت بسیط کل قرآن نیست؛ بلکه به معنای تحقق خارجی آیات قیامت است؛ زیرا این آیات خطاب به مشرکان مکه است که قیامت را باور نداشتند و انکار می کردند و در این آیات گفته شده است، وقتی قیامت برپا شود و تحقق خارجی قیامت را ببینند، به آن ایمان می آورند و درخواست می کنند که به دنیا بگردند و عمل صالح انجام دهند؛ اما در آن زمان چنین ایمانی برای آنان نفعی ندارد.

صورت کامل آیه اعراف چنین است: «هَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتىِ تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقّ‏ِ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاءَ فَیَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیرَْ الَّذِى کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنهُْم مَّا کَانُواْ یَفْترَُونَ (اعراف، 53)؛ آیا [آنان‏] جز در انتظار تأویل آنند؟ روزى که تأویلش فرا رسد، کسانى که آن را پیش از آن به فراموشى سپرده‏اند مى‏گویند: حقاً فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند. پس آیا [امروز] ما را شفاعتگرانى هست که براى ما شفاعت کنند یا [ممکن است به دنیا] بازگردانیده شویم، تا غیر از آنچه انجام مى‏دادیم انجام دهیم؟ به راستى که [آنان‏] به خویشتن زیان زدند، و آنچه را به دروغ مى‏ساختند از کف دادند».

صورت کامل آیه یونس هم این گونه است: « بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یحُِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتهِِمْ تَأْوِیلُهُ کَذَالِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ کَیْفَ کاَنَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (39)؛ بلکه چیزى را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تأویل آن برایشان نیامده است. کسانى [هم‏] که پیش از آنان بودند، همین گونه [پیامبرانشان را] تکذیب کردند. پس بنگر که فرجام ستمگران چگونه بوده است».

مشرکان مکه حیات پس از مرگ را تکذیب می کردند؛ نه حقیقت بسیط کل قرآن را که هیچ تصوری از آن نداشتند و پیامبر(ص) نیز هیچ سخنی از آن نگفته بود. تکذیب، مُترتِّب بر چیزی است که پیامبر(ص) درباره آن سخنی گفته و از مشرکان مکه خواسته باشد، به آن ایمان بیاورند.

8. عدم دلالت آیه «ام الکتاب» بر حقیقت بسیط کل قرآن  

درباره آیه «حم والکِتابِ المُبین إنّا جَعَلناهُ قُرآناً عَرَبیّاً لَعَلَّکُم تَعقِلون وإنَّهُ فی اُمِّ الکِتابِ لَدَینا لَعَلی حَکیم» (زخرف، 1-4) باید گفت:

اولاً، تردیدی نیست در این که قرآن از علم الهی نازل شده است؛ اما هرگز این آیه دلالت ندارد بر این که کل قرآن موجود یک حقیقت بسیطی دارد و همان بر قلب پیامبر(ص) نازل شده است.

ثانیاً، این آیه هیچ دلالتی ندارد که پیامبر(ص) به ام الکتاب یعنی علم الهی دسترسی کامل دارد. در قرآن آمده است که آن حضرت تنها به آن علمی از خداوند دسترسی داشته که به او وحی می شده؛ چنان که آمده است: «وَ ما أَدْری ما یُفْعَلُ بی وَ لا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى إِلَیَّ (احقاف، 9)؛ و نمى‏دانم با من و با شما چه معامله‏اى خواهد شد. جز آنچه را که به من وحى مى‏شود، پیروى نمى‏کنم». این در حالی است که در ام الکتاب همه چیز هست؛ چنان که آمده است: «وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ یَعْلَمُ مَا فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فىِ ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ إِلَّا فىِ کِتَابٍ مُّبِینٍ (انعام، 59)؛ و کلیدهاى غیب، تنها نزد اوست. جز او [کسى‏] آن را نمى‏داند، و آنچه در خشکى و دریاست مى‏داند، و هیچ برگى فرو نمى‏افتد مگر [اینکه‏] آن را مى‏داند، و هیچ دانه‏اى در تاریکیهاى زمین، و هیچ تر و خشکى نیست مگر اینکه در کتابى روشن [ثبت‏] است». 

9. عدم دلالت آیه مسّ بر حقیقت بسیط داشتن کل قرآن

در سوره واقعه که خطاب در مکه و خطاب به مشرکان قریش نازل شده، چنین آمده است: «فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ * إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ کَرِیمٌ * فىِ کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ * تَنزِیلٌ مِّن رَّبّ‏ِ الْعَالَمِینَ(واقعه، 75-80)؛ نه [چنین است که مى‏پندارید]، سوگند به جایگاه‏هاى ستارگان. اگر بدانید، آن سوگندى سخت بزرگ است! که این [پیام‏] قطعاً قرآنى است ارجمند، در کتابى نهفته، که به آن جز پاکان دسترسی ندارند. وحیى است از جانب پروردگار جهانیان».

این آیات به گواهی سیاقشان ناظر به قرآن است، قبل از آن که بر پیامبر(ص) نازل شود. در این آیات گفته شده است که کسی جز فرشتگان به آن دسترسی ندارند و از طریق آن خواسته است، به این اتهام مشرکان مکه پاسخ داده شود که می گفتند: قرآن را شیاطین و جنیان به پیامبر(ص) القاء می کنند. در این آیات بیان شده است که آنان به وحی دسترسی ندارند؛ چنان که در آیات دیگر آمده است: «وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فىِ السَّمَاءِ بُرُوجًا وَ زَیَّنَّهَا لِلنَّاظِرِینَ * وَ حَفِظْنَاهَا مِن کلُ‏ِّ شَیْطَنٍ رَّجِیمٍ * إِلَّا مَنِ اسْترََقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شهَِابٌ مُّبِینٌ (حجر، 16-18)؛ و به یقین، ما در آسمان برجهایى قرار دادیم و آن را براى تماشاگران آراستیم. و آن را از هر شیطان رانده‏شده‏اى حفظ کردیم. مگر آن کس که دزدیده گوش فرا دهد که شهابى روشن او را دنبال مى‏کند».

مکنون و محفوظ بودن آن هم به همین معناست که شیاطین به آن دسترسی ندارند. در آیات سوره واقعه هرگز از نزول کل قرآن سخن نرفته است و هیچ قرینه ای وجود ندارد که کل این قرآن یک حقیقت واحد دارد که عبارت از ام الکتاب و علم کلی الهی است. این سوره هم وقتی نازل شده است که هنوز قرآن ناقص بوده است و لذا یک قرآن کاملی در اختیار مردم نبوده است تا گفته شود که کل قرآن موجود یک حقیقت واحدی در ام الکتاب دارد.

10. علم نداشتن پیامبر(ص) به محتوای قرآن قبل از نزول

آیات پیش گفته از سوره قیامت و نیز آیه «ولاتَعجَل بِالقُرآنِ مِن قَبلِ أن یُقضی إلَیکَ وَحیُهُ» (طه، 114) دلالت ندارند بر این که پیامبر(ص) به آیات قرآن پیش از نزولشان علم داشته است. اگر پیامبر(ص) به محتوای قرآن علم داشت، می توانست پاسخ سئوالات مشرکان مکه و یا مسلمانان را بدهد؛ نه این بفرماید که در زمینه آن سئوالات به من وحی نشده است؛ چنان که چنین پاسخی را در زمینه سه پرسش مشرکان مکه درباره ذوالقرنین و خصر و موسی و اصحاب کهف فرمود. همین طور در زمینه ظهار به زنی که شوهرش او را از ظهار طلاق داده بود و از آن حضرت راهنمایی می خواست.

چنان که آمد، این آیات ناظر به بیم پیامبر(ص) از فراموشی آیاتی است که بر او نازل می شد و در هنگام وحی به قرائت آیات نازله تعجیل می کرد که مبادا فراموش شود.

لینک های مرتبط: تفسیر آیه مس در بستر تاریخی + زمان‏شناسی سوره حمد  + تفسیر سوره علق در بستر تاریخی  + معناشناسی واژه قدر در قرآن +  شب قدر شب تقدیرات  + چگونگی نزول دفعی و تدریجی قرآن، آیت الله جوادی آملی