مدهامّتان: علوم و معارف قرآن و حدیث

متن دفاعیه ظهوری راد: تفسیر فراتاریخی قرآن

آنچه اینک ملاحظه می فرمایید، متن دفاعیه پایان نامه آقای دیدار ظهوری راد با عنوان «تفسیر فراتاریخی قرآن با تأکید بر دیدگاه علامه طباطبایی و آیت الله معرفت» است که پیش تر داستان غصب آن گزارش شده بود. ان شاء الله تفصیل مبارزاتی را که در زمینه احقاق حق خود طی حدود دو سال صورت دادم، در فرصت دیگری منعکس خواهم کرد. اما اینک متن دفاعیه ایشان منتشر می شود.

در قرآن پاره ای از گزاره های حقیقی وجود دارد که به طور ذاتی عمومیت دارند و در عصر نزول ناظر به مصادیق آن عصر بودند و در اعصار دیگر قابل انطباق بر مصادیق دیگر می توانند باشند. نیز پاره ای از گزاره های قرآن خارجی اند و فقط ناظر به مصادیقی اند که در عصر نزول وجود داشتند؛ اما از چنین گزاره ها نیز می توان با الغای خصوصیت به گزاره های عام دست یافت که شامل مصادیق اعصار دیگر هم باشد. برخی از مهم ترین مبانی این تحقیق، جهان شمولی هدایت قرآن و برخورداری قرآن از بطون و همراهی قرآن با مقتضیات تمام اعصار بر اساس نظریه های نسخ های مشروط و تمهیدی آیت الله معرفت، و نیز عقلانیت حاکم بر آموزه های قرآنی است. در این تحقیق بیست نمونه از آیات قرآن که یا حاوی گزاره های حقیقی و بالذات عام اند و یا شامل گزاره های تاریخی اند ولی با الغای خصوصیت قابلیت تعمیم دارند، بررسی شده اند. آیه نفی حرج از جمله آیات بالذات عام و آیه سئوال از اهل ذکر از زمره آیاتی به شمار می آید که با الغای خصوصیت قابلیت تعمیم دارند.

این پژوهش مشتمل بر سه فصل است.

در فصل اول به کلیاتی در زمینه مسأله اصلی این تحقیق و پیشینه و سئوالات و فرضیات پرداخته و روش تفسیر فراتاریخی قرآن تبیین گردیده و روش کشف گزاره های فراتاریخی از آیات قرآن معرفی شد.

فصل دوم این تحقیق، به تبیین و توضیح اصول و مبانی تفسیر فراتاریخی قرآن اختصاص یافت و در از این موضوعات سخن به میان آمد: نخست درباره قلمرو قرآن در تفسیر فراتاریخی از فطری بودن، جهان شمولی قرآن، مخاطبین فرا قومی، سبب نزول قرآن، اعتبار عموم لفظ یا خصوص سبب، تفسیر فراتاریخی قضایای خاص قرآنی و تاریخمندی آیات بحث شد؛‌ سپس راجع به مراتب قرآن در تفسیر فراتاریخی از موضوعات رابطه ظاهر و بطون و تفسیر فرا تاریخی قرآن، عام یا خاص بودن فهم بطون در تفسیر فراتاریخی، جایگاه تأویل در تفسیر فراتاریخی قرآن، متشابهات قرآن و فراتاریخی بودن تفسیر، نقش و منزلت جانشینان رسول خاتم در تفسیر فرا عصری قرآن سخن به میان آمد. پس از آن در زمینه نسخ و تفسیر فراتاریخی قرآن از نسخ مشروط و نسخ تمهیدی و آیات فراتاریخی قرآن سخن گفته شد؛ آنگاه در خصوص کارکرد عقل در تفسیر فراتاریخی از موضوعات رابطه عرف و عقل در تفسیر فراتاریخی، و عقلانیت و عربیت قرآن در تفسیر فراتاریخی بحث به میان آمد. در پی آن در مورد خاتمیت و فراتاریخی بودن قرآن موضوعات خاتمیت نبی و جامعیت قرآن و نیز خاتمیت، جامعیت شریعت و کاملیت دین بررسی شد و آخرین موضوعات مورد بحث این فصل، اعجاز فرامتنی و تفسیر فراتاریخی قرآن و جایگاه اخلاق در تفسیر فراتاریخی قرآن بود.

در فصل سوم، با عنوان نمونه هایی از تفسیر فرا تاریخی قرآن، آیات ذیل با اتکاء بر دیدگاه های علامه طباطبایی و آیت الله معرفت و سایر مفسران به روش فراتاریخی تفسیر شد: آیه سئوال از اهل ذکر، آیه تبیین ذکر، آیه ظهیر مجرمین، آیه غلبه فئه قلیل، آیات لسان صدق، آیه اعداد قوه، آیه قوامیت رجال، آیات حاکی از پایین آوردن صدا نزد پیامبر(ص)، آیه نسیء، آیات ظهار و ایلاء، آیات زنده به گور کردن دختران، آیه نفی سلطه کافران بر مؤمنان، آیات نفی حرج بر ضعیفان و مریضان، آیه ترفیع منزلت، آیه دعوت به دین، آیه مباهله، آیه عناد ولید بن مغیره، آیه هلوع، آیه مقتسمین.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بعد التحریر: گفتنی است که این پایان نامه شنبه هفته گذشته دفاع شد و نمره 83 / 18 با درجه بسیار خوب به آن تعلق گرفت. 


متن دفاعیه «تفسیر تاریخی سوره انفال»

آنچه اینک ملاحظه می کنید، متن دفاعیه خانم سروش یاوری دانشجوی ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران شمال است که به راهنمایی اینجانب و مشاورت آقایان دکتر ایزدی مبارکه و دکتر باستانی به انجام رسیده است. دفاعیه این پایان نامه روز 27 بهمن است.

موضوع این پایان نامه «تفسیر تاریخی سوره ی انفال» است و مراد از آن، تفسیر سوره ی انفال در بستر تاریخی نزولش می باشد. نظر به اینکه هر سوره در زمان نزولش، ناظر به مقتضیات و شرایط موجود در آن زمان است، توجه به آن شرایط و مقتضیات در تفسیر سوره، موجب فهم صحیح مراد خداوند از آیات سوره می شود. به این شیوه ی تفسیر که سوره در بستر تاریخی نزولش تفسیر شود، تفسیر تاریخی می گویند. برای شناخت بستر نزول سوره که همان زمان و مکان نزول سوره، حوادث و فضای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی حاکم در زمان نزول سوره و مخاطبان سوره است، لازم است ابتدا زمان نزول سوره، با توجه به اشارات خود سوره، روایات معتبر و تاریخ مشخص شود؛ سپس اوضاع حاکم در زمان نزول سوره، با مطالعه ی تاریخ آن زمان روشن گردد. در این نوع تفسیر، تمام قرائنی که معهود عرب عصر نزول بوده است، اعم از قرائن لفظی یعنی سیاق و آیات مشابه و قرائن معنوی یعنی زمان و مکان نزول، مخاطبان و حوادث مقارن نزول،  مورد توجه قرار می گیرند.

پیشینه ی تفسیر تاریخی قرآن به صدر اسلام می رسد. جهت آن این است که تفسیر تاریخی قرآن عبارت است از: همان تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر قرآن به روایات اسباب نزول، تفسیر قرآن با اشعار جاهلی، تعیین ترتیب نزول، تعیین مکی و مدنی، تعیین ناسخ و منسوخ، و مانند آنها. پیشینه این شیوه ها و مباحث هم کمابیش به صدر اسلام می رسد.

منتها تا قبل از قرن سیزدهم هجری قمری، تنها کاری که در زمینه ی تفسیر تاریخی قرآن صورت پذیرفته، این بوده است که علمای اسلامی شیوه ها و مباحث مذکور را در تفاسیر خود داشتند؛ بدون این که ترتیب سوره های قرآن را بر هم بزنند. اما از اواسط قرن سیزدهم هجری قمری، خاورشناسانی چون نولدکه و بلاشر، و مفسرانی چون ملاحویش و محمد عزة دروزة در ترجمه ها و تفاسیر و سیره هایی که نگاشتند، ترتیب نزول قرآن را اساس کار خود ساختند و مطالبشان را بر اساس آن سامان دادند. در ایران اقبال قابل توجهی به چنین تفسیری شده است و شروع آن با «سیر تحول قرآن» آقای بازرگان بوده است. کار دیگر سیره ای بوده است که جلال الدین فارسی بر اساس ترتیب نزول سوره های قرآن نگاشته است. اخیراً آقای بهجت پور نیز تفسیری به ترتیب نزول را به نام «همگام با وحی» شروع به نشر کرده اند که تاکنون تنها یک جلد آن منتشر شده است.

به طور کلی آثار و تفاسیری که علمای اسلامی به ترتیب نزول تألیف کردند، به طور عمده بر اساس مبانی سنتی بوده است. این تلاش های علمی نتایج قابل توجهی به همراه نداشته اند؛ زیرا تقریباً همان مباحث تفسیری را که پیش تر رواج داشته، به ترتیبی دیگر یعنی ترتیب نزول آورده اند؛ بدون این که رویکرد تاریخی به تفسیر قرآن داشته باشند.

البته آثاری نیز با مبانی جدیدی عرضه شده است که کتاب «درآمدی بر تاریخ گذاری قرآن» اثر استاد محترم راهنما و مقالات ایشان در زمینه ی تفسیر تاریخی آیاتی از قرآن، از آن جمله است.

مهمترین مبانی جدید تفسیر تاریخی عبارت اند از:

الف. عرفی بودن زبان قرآن: تردیدی نمی توان داشت که قرآن در اوج فصاحت و بلاغت و به قصد تفهیم مقاصد خود به مخاطبانش نازل گردیده است، لذا به زبانی سخن گفته است که مخاطبانش مراد خداوند را بفهمند و از آموزه هایش بهره ببرند. مخاطبان قرآن، کسانی هستند که در وقت و مکان نزول حاضر بوده اند؛ پس لازم است برای تفسیر به منابعی مراجعه شود که زبان متعارف مردم عصر نزول را به ما بشناساند و از آن جهت که قرآن، تنها متنی است که از تحریف مصون بوده است، باید در تفسیر، سیاق آیات و آیات متحد الموضوع، که از آنها به قرائن لفظی تعبیر می شود، بیش از هر منبعی مورد توجه قرار گیرد و از آن رو که نزول هر سوره ناظر به مقتضیات و شرایط موجود در زمان خودش است، لازم است در تفسیر هر سوره، آن شرایط و مقتضیات که از آنها به قرائن معنوی تعبیر می شود، مورد توجه قرار گیرد. 

ب. امکان تعمیم گزاره های قرآنی: اگر چه گزاره های قرآن، ناظر به مقتضیات و شرایط خاص زمان نزول و خطاب به خصوص مردم عصر نزول است، اما با الغای خصوصیت، می توان گزاره های کلی استخراج کرد که از آن به مناط و ملاک تعبیر می شود و آنها، شامل همه موارد در همه ی اعصار است. به این ترتیب، جاودانگی قرآن تأمین است و خاص بودن مخاطبان و مصادیق آیات قرآن، مستلزم محدودیت شمول آنها نخواهد شد. آیت الله معرفت در این زمینه آیه ی 43 سوره ی نحل را مثال می آورند که آمده است: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی‏ إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏. خداوند در این آیه، خطاب به مشرکان می فرماید که اگر شک دارید که بشر می تواند پیامبر باشد، از اهل کتاب یعنی یهودیان مدینه بپرسید. درست است که در این آیه، مخاطب، خصوص مشرکین مکه اند و سؤال، خصوص امکان پیامبری بشر است و مسئول، خصوص اهل کتاب یعنی یهودیان مدینه است، اما ملاک و مناطی که از الغای خصوصیات این آیه حاصل می شود این است که هرکس، در هر زمینه ای که سؤال داشت، باید به افرادی که آگاه به آن اند، مراجعه کند. این مناط و ملاک عام و شامل همه موارد و مخاطبان در همه ی اعصار است.

در این تحقیق، سوره ی انفال بر اساس مبانی مذکور، تفسیر شده است. به منظور تفسیر این سوره، به سیاق آیات و نیز آیاتی که با آیات مورد بحث، متحد الموضوع بوده است، توجه شده است. همچنین زمان نزول این سوره که بعد از جنگ بدر بوده و مخاطبان سوره که شرکت کنندگان در این جنگ بوده اند، مورد توجه قرار گرفته است. 

مطالب این پایان نامه در سه فصل آمده است: در فصل نخست، ابتدا با تکیه بر اشاراتی از خود سوره، زمان نزول سوره و رخداد تاریخمند آن شناسایی شده است. این سوره در سال دوم هجرت نازل شده و ناظر به جنگ بدر است. سپس بستر نزول این سوره که همان اوضاع حاکم در سال دوم هجرت، به خصوص غزوه ی بدر است، مورد مطالعه قرار گرفته و سعی شده است با در نظر گرفتن بستر نزول سوره و توجه به آن فضا، آنچه که عرب آن عصر از آن سوره می فهمیده است، دانسته و گزارش گردد.

در فصل دوم، واژگان و تعابیر کلیدی سوره با توجه به قرائن لفظی و معنوی، معناشناسی شده است. از جمله نتایج آن، این است که مراد از انفال در آیه ی انفال، اموال به دست آمده از دشمن در جنگ است. این معنا را علاوه بر سیاق آیه، استعمال این واژه در دوره ی قبل از اسلام و عصر نزول تأیید می کند. همچنین مراد از غنیمت در آیه ی خمس، همان اموالی است که در جنگ با دشمن به دست می آید. مؤید این معنا، هم سیاق آیه است و هم کاربرد این واژه به معنای غنیمت جنگی در آیاتی که در سیاق جنگ هستند.

ناگفته نماند که علمای شیعه به طور عمده بر این نظرند که مراد از انفال، علاوه بر غنایم جنگی، کوه ها، اموال مخصوصه ی ملوک کفر، اموال بی وارث است که در روایات ائمه(ع) ذکر شده است. در خصوص واژه ی غنیمت مذکور در آیه ی خمس نیز، علمای شیعه معنای موسعی را برای این واژه مطرح نموده اند. آنها بر این نظرند که مراد از این واژه، هر نوع فایده و سود می باشد؛ نه خصوص غنایم جنگی؛ چرا که معنای لغوی غنیمت، هر نوع فایده ای را در بر می گیرد و مورد، مخصص نمی باشد و از روایات ائمه(ع) چنین برداشتی حاصل می شود.

به نظر می رسد، موارد مذکور در روایات ائمه(ع) بر مبنای مناط آیات، بیان شده است؛ نه بر مبنای معنای واژگان مورد نظر در آیات مورد بحث. مناط این آیات نیز، موارد مذکور در روایات ائمه(ع) را در بر می گیرد؛ لذا نتیجتاً تفاوتی بین نتایج حاصل شده از تحقیق و نظر شیعه وجود ندارد. 

در فصل سوم، با تکیه بر بررسی های معناشناسانه ی فصل قبل و توجه به قرائن لفظی و معنوی، تفسیری اجمالی از سوره به دست داده شده است.

در فصل آخر، از آن رو که آیه ی خمس محل بحث و اختلاف نظر است، به تفصیل از آن بحث شده و پیشینه ی خمس در ادیان و دوران جاهلی مورد بررسی قرار گرفته و سیره ی عملی پیامبر و امام علی علیهما السلام درباره ی آن بیان گردیده و نظر شیعه از زمان پیدایش آن تا عصر حاضر گزارش شده است. نیز در ادامه، نظرهای متفاوت در خصوص خمس بیان شده است.

   در پایان لازم است گفته شود، علیرغم تلاش گسترده ای که در پژوهش حاضر صورت گرفته است، نتایج این تحقیق را می توان در حد یک احتمال قابل توجه مطرح نمود و نتیجه قاطع گرفتن در این زمینه نیازمند تحقیق بیش تر است.


قرآن و حدوث عالم

گفتمانی که اینک ملاحظه می کنید، از سئوال یک دانشجوی محترم و پاسخ اینجانب شروع شد و با نقد یک از همکاران فاضل ادامه یافت و سر انجام پاسخ نقدی اینجانب را در پی داشت.

 ** این گفتمان در گروه   مدرک داشتن «گروه علمی پژوهشی قرآن دانشجو» صورت گرفته است.

سلام بر شما

مطالبی در مورد عرش خدا و قرار گرفتن آن بر آب میخواستم.

 

 

به نام خدا و با سلام

درباره قرار گرفتن عرش خدا بر آب در تفاسیر مطالب قابل توجهی وجود دارد. منتها من تصور می کنم، تفسیر درستی از آن تاکنون به دست داده نشده است. من در یک مرور اجمالی دریافتم که مراد از آن عبارت است از این است که طبق بیان قرآن زمانی بوده است که این جهان نبوده است و بعد خداوند آن را خلق کرده است. مراد از «و کان عرشه علی الماء» این است که هنوز جهان خلق نشده بود. به تعبیر عامیانه یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. سیاق آیات مربوط و پاره از روایات نیز مؤید این نظر است. من یادداشت های پراکنده ای دارم. منتها چون هنوز انسجام و کمال لازم را نیافته است، منتشر نکرده ام.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

آنچه در مورد پاسخ شما به نظرم می رسد آن است که «کان» در این عبارت دلالت بر زمان ماضی ندارد، همانند عبارت معروف «کان الله و لم یکن معه شئ» که متکلمان آن را به زمان پیش از خلقت ماسوی الله برگردانده و دلیلی بر حدوث مخلوقات و قدم خداوند می­دانند، در حالی که با براهین فلسفی مسأله حدوث زمانی ماسوی الله باطل بوده و قدم خالق را ملازم با قدم مخلوق می­دانند. آنگاه در تفسیر این عبارت می­افزایند که «... والآن کما کان!» یعنی هم اکنون نیز مع الله و در رتبه خداوند لا یکون شئ! بر این اساس بایستی «کان عرشه علی الماء» را نیز به همین نحو تفسیر نمود و گفت «... والآن کما کان!»

 

به نام خدا

در نقد سخن همکار فاضلمان دو نکته را عرض می کنم:

اولاً، تعارض میان فلاسفه و نص گریان درباره حدوث و قدم پیشینه درازی دارد و به نزاع علمی اینجانب و همکار فاضلمان هم ختم نخواهد شد. تلقی من این است که هر دانش و فهمی را باید بر پایه مبانی خودش پیش برد و طبق مشی اهل تفکیک رفتار کرد. به فرض آن که به لحاظ فلسفی حدوث عالم باطل باشد، این چه ربطی به متون قرآن و حدیث دارد؟ مگر خدا و معصومان(ع) خطاب به فلاسفه سخن گفته اند و مگر مخاطبان قرآن فیلسوف بوده اند؟ قرآن و حدیث را باید چنان فهمید که مخاطبانش فهمیده اند؛ زیرا خداوند خطاب به آنان سخن گفته است. تأویل آیات و احادیث و بازگردانیدن مدلول آنها از فهم عرفی به فهم فلسفی تفسیر به رأی و تحمیل دستاوردهای فلسفی بر آیات و روایات دانسته می شود.

تردیدی نیست که وقتی آیه هود بر مشرکان مکه در عصر نزول خوانده شد، آنان از آن جز این نفهمیدند که جهان نبوده است و خداوند آن را خلق کرده است. اصل آیه چنین است:

وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ (هود، 7)

این آیه و نظایر آن به وضوح دلالت دارد که آسمان ها و زمین یعنی جهان هستی نبوده و خداوند کسی است که آن را خلق کرده است.

ثانیاً، تردیدی نیست که عبارت « وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ » در این آیه بر حدوث جهان دلالت ندارد. این آیه حاکی است که خداوند بوده است؛ در حالی که آسمان ها و زمینی نبوده است که عرشش را بر آن مستقر کند؛ لذا عرشش بر آب بوده است؛ کنایه از این که خداوند مُلکی نداشته است.

با نام خدا و با سلام

برادر عزیز، آنچه من گفتم نه از باب تحمیل یافته های عقلانی فلسفی بر آیات و روایات است (همان تهمت اصحاب تفکیک بر اصحاب علوم عقلی) بلکه از باب فهم مرادات الهی در پرتو نور عقل است. مسلّماً اینجا جای استدلال بر حدوث یا قدم عالم نیست، ولی آنچه باید دانست آن که اعتقاد به قدم ماسوی­الله منافاتی با حادث بودن خصوص آسمانها و زمین- که در آیه­ی مورد اشاره آمده است- ندارد، کما حقّق فی محلّه. و این که شما از حدوث آسمانها و زمین، حدوث جهان هستی را نتیجه می­گیرید قابل مناقشه جدّی است.

 

به نام خدا و با سلام

در پاسخ مرقومه شریفه همکار ارجمند چند نکته را عرض می کنم:

اولاً، در جهان بینی قرآنی وقتی از آسمان ها و زمین و آنچه در آنها و کسانی که در آنها هستند، سخن می ورد، کل هستی مراد می شود و هیچ آیه ای را نمی شناسیم که از جهانی غیر از آن، سخن بگوید.

ثانیاً، من هرگز در مقام رد یا اثبات قدم عالم نیستم؛ بلکه می خواهم مراد الهی را چنان که نازل شد و مخاطبان قرآن فهمیدند، بیان کنم. مخاطبان قرآن نیز از تعبیر آسمان ها و زمین و معلقاتش کل جهان را می فهمیدند؛ نه این که علاوه بر آن مخلوق دیگری باشد. نیز از تعبیر قرآن مبنی بر خلقت آسمان و زمین و متعلقاتش می فهمیدند که کل هستی زمانی نبوده و خداوند آن را خلق کرده است.

ثالثاً، خداوند به زبان فلسفی سخن نگفته است تا فهم آیات قرآن بر دستاوردهای فلسفی مبتنی باشد. خداوند به زبان عربی مبین عصر نزول سخن گفته است؛ لذا باید بررسی کرد که عرب آن زمان، الفاظ و تعابیر خود را به چه معنایی به کار می بردند. الفاظ و تعابیر زبان در اختیار فلاسفه و مانند آنان نیست که از پیش خود معنایی را به آنها ببخشند؛ بلکه در اختیار اهل زبان است و لذا باید دید که آنها الفاظ و تعابیر خود را برای چه معناهایی وضع و استعمال کرده اند. اهل زبان نیز الفاظ و تعابیر زبان خود را برای معناهایی که در ذهن داشتند، وضع و استعمال می کردند؛ نه معناهای فلسفی که هرگز به مخیله اشان راه نیافته بود.

بنابراین حمل تعبیر آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست و در آنهاست، بر بخشی از هستی، خلاف معهودات اهل زبان است و تحمیل بر قرآن دانسته می شود.

ارادتمند

 با نام خدا و با سلام، نکاتی را عرضه می­دارم:

1. آیا تعابیر متعدّد در قرآن از عالم «غیب» در برابر «شهاده» بیانگر گسترده­تر بودن عالم هستی از آنچه مشهود آدمیان است نمی باشد؟ بنابراین چنانچه سخن شما را بپذیریم که تعبیر «آسمانها و زمین» دربرگیرند? تمامی مخلوقات الهی است، حدّ اکثر آن است که تمامی مخلوقات مشهود (عالم شهاده) را شامل می گردد، و به هیچ وجه نمی­توان ماسوی الله را در ادبیّات قرآنی محدود به مدلول عبارت «آسمانها و زمین» دانست.

2. اینکه قرآن خطاب به عرف مردمان نازل گشته است سخنی است حقّ، کما اینکه مخاطب امامان معصوم علیهم السّلام نیز همین عرف است. لکن آیا در فهم مرادات الهی باید به همان عرف درس ناخوانده و غیر دقیق بسنده کرد؟ آیا عرب جاهل زمان رسول الله صلی الله علیه و آله از آیه «وجوه یومئذ ناضرة إلی ربّها ناظرة» امکان رؤیت خداوند- لا اقلّ در قیامت و توسّط نیکوکاران- را درک نمی کرد؟ و آیا می توان به این فهم جاهلی آنان ملتزم گشت و آن را منطبق بر مراد الهی شمرد؟

 

به نام خدا و با سلام

اینجانب نیز در پاسخ دو نکته را عرض می کنم:

1.  سخن اینجانب این نبود که عالم منحصر به مشهودات است؛ بلکه سخنم این بود که در تعبیر قرآنی مراد از آسمان ها و زمین و متعلقاتش کل جهان است؛ اما بی تردید همین آسمان و زمین و متعلقاتش هم غیب دارد و هم شهادت. در قرآن هم غیب به آسمان ها و زمین اضافه شده است؛ چنان که آمده است: إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (فاطر، 38).

بهشت و جهنم و عالم فرشتگان از جمله مغیبات همین آسمان ها و زمین است؛ چنان که درباره بهشت و جهنم آمده است:

یَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَیْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ * وَ تَرَى الْمُجْرِمینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنینَ فِی اْلأَصْفادِ (ابراهیم، 48-49)

نیز درباره عالم فرشتگان هم آمده است:

ما کانَ لی مِنْ عِلْمٍ بِالْمََلإِ اْلأَعْلى إِذْ یَخْتَصِمُونَ * إِنْ یُوحى إِلَیَّ إِلاَّ أَنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ * إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طینٍ * فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ * فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاَّ إِبْلیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ (ص69-74)

نیز آمده است:

إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ * وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ * لا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمََلإِ اْلأَعْلى وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ * دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ * إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (صافات، 6-10)

بنابر این وقتی خداوند می فرماید، ما آسمان ها و زمین را خلق کردیم، اعم از غیب و شهادت است و لذا کل جهان را در بر می گیرد.

2. فهم مخاطبان قرآن دقیق بوده و همه بی دقتی ها از رهگذر فاصله گرفتن ما از فهم آنان است. در خصوص همین آیه ای که شما می فرمایید، عرب عصر نزول آن را به درستی درک نمی کرد، باید عرض کرد که چنین نیست. شاهد، آن که حضرت علی(ع) در مقام بیان مراد همین آیه به استعمال عرب استشهاد جسته و فرموده است: آیا نمی نگرید که وقتی عرب می گوید، فلانی به ما نظر نمی کند (لا ینظر الینا)، مقصودش این است که به ما توجه ندارد؟ (نک: توحید صدوق).

به علاوه لازمه سخن شما این است که:

اولاً، قرآن فصاحت و بلاغت نداشته و خداوند نتوانسته باشد، مقصودش را به روشنی به مخاطبانش القا کند و حال آن که این باطل است. قرآن در اوج فصاحت و بلاغت نازل شده است.

ثانیا، سخن شما با غرض نزول قرآن که هدایت مشرکان عرب بوده، منافات دارد. مگر خداوند می خواسته است، آنان را به گیچی و سرگردانی بیافکند؟ یا به زبان عرب عصر نزول آشنایی نداشته و نمی دانسته، چگونه سخن بگوید که آنان مقصودش را درک کنند؟ یا مگر خداوند قصد سرگرمی و ایراد لغز و معما و چیستان داشته است؟

بنابراین وجهی ندارد که خداوند به گونه ای سخن بگوید که مخاطبانش مقصودش را درک نکنند.

ارادتمند